۲ نفر
۱۷ شهریور ۱۳۹۰ - ۱۶:۳۰

در لا به لای اشعار کلاسیک نیمای بزرگ گاه به شوخ‌طبعی‌هایی برمی‌خوریم که خواندنش خالی از لطف نیست. شعر «میرداماد» هم از همان دست اشعار نیماست.

گرچه به نظر می‌رسد لطیفه‌ای عالمانه است که شاعر آن را به قالب منظوم درآورده است.

نکته اینجاست که این دست شوخ طبعی‌ها معمولاً در میان آثار کلاسیک شاعران معاصر به چشم می‌خورد. البته اخوان گاهی در اشعار نیمایی‌اش رگه‌هایی از شوخ‌طبعی دارد، ولی بسامد شوخ‌طبعی در آثار کلاسیک او هم بیشتر است.

گویا ابزار شعر کلاسیک برای شوخ طبعی فراهم‌تر است. در میان نوپردازان تنها «اکبر اکسیر» توانسته است از ظرفیت زبانی شعر نو برای طنز بهره کاملی ببرد.

***
میرداماد، شنیدستم من
که چو بگزید بُن خاک وطن

بر سرش آمد و از وی پرسید
مَلکِ قبر که: «من ربک من؟»

میر بگشاد دو چشم بینا
آمد از روی فضیلت به سخن:

اسطقسی‌ست - بدو داد جواب -
اسطقسات دگر زو متقن

حیرت افزودش از این حرف، مَلک
بُرد این واقعه پیش ذوالمن

که: «زبان دگر این بنده تو
می‌دهد پاسخ ما در مدفن»

آفریننده بخندید و بگفت:
«تو به این بنده من حرف نزن

او در آن عالم هم زنده که بود
حرف‌ها زد که نفهمیدم من!»

28/242

کد خبر 172131

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • مسعود IR ۰۹:۲۶ - ۱۳۹۰/۰۷/۰۳
    5 2
    به این می گن جنگ یک روشنفکر با یک فیلسوف

آخرین اخبار