۱. ایران مانند همهی کشورها و ملتهای دیگر، در طول تاریخ، دستخوش تغییراتِ گاه آهسته و گاه سریع و گاهی بنیادین شده است. اساسا زنده بودنِ هر ملتی را میتوان از تغییراتی فهمید که در ساحتهای مختلف تجربه میکند. تحولات اجتماعی که بهتعبیر "گیروشه"، مجموعهای از تغییرات محسوب میشود، امر مشترک همهی انسانهایی است که با هم زیستهاند. تغییر و تحولات اجتماعی، امری طبیعی و از جهتی ضروری برای رشد و شکوفایی است.
در برابر تغییرات، دو رویکرد اساسی را از هم میتوان تفکیک کرد:
رویکرد اول، تغییر و تحولات و افت و خیزها را امری طبیعی و ضروری برای رشد و شکوفایی و بهنحو عادی رخدادنی میداند.
رویکرد دوم تغییر و تحولات را امری بیمارگون و غیرطبیعی تلقی کرده و از اینرو در برابر آن مقاومت کرده، آن را سرکوب میکند و در پی حذف این تغییرات است. این گروه خواسته و ناخواسته، به جامعهی ایستا و فریز شده تمایل دارند و "امر متفاوت" را نه شاخصهی انسانی، که آسیبی نگران کننده ارزیابی میکنند.
پیشفرض نوشتهی حاضر، این است که تغییرات معرفتی و اجتماعی امری طبیعی است. اما بر این نکته اذعان دارد که با همهی نقاط مشترک میان جوامع، اما تغییر و تحول امری خطی نیست و هر ملتی بهگونهای خاص آن را تجربه میکند. به تاریخ که بنگریم، دورههایی از ثبات و بیثباتی، ایستایی و پویایی میبینیم؛ با این تفاوت که در سدههای اخیر و بهویژه در دهههای اخیر، سرعت و عمق تغییرات، بشدت افزایش یافته و دگرگونیهای سریعی، پیاپی رخ میدهد.
۲. اگر سرنوشت و سرگذشت ایران را از انقلاب ۵۷ به اینسو ،در نگاهی گذرا و سریع جستجو کنیم، بهنظر میرسد تغییرات چشمگیری در سه ناحیهی زیر رخ داده است:
اولا در نگرشهای سیاسی،
ثانیا سبک زندگی
ثالثا باورهای دینی
از اینکه چه علل و عواملی سبب تغییرات شده است، میگذریم و صرفا به توصیف مختصر تغییرات در ساحت نگرشهای سیاسی جامعه اکتفا میکنیم.
وقتی از جامعه سخن به میان میآید، منظور قشر بزرگ، جماعت چشمگیر و گروه قابل توجهی از جامعه مورد نظر است. به عبارتی دیگر، فعلا از این که تغییرات در چه درصدی از جامعه رخ داده است، صرفنظر کرده و البته بر این نکته پافشاری میکند که بخش بسیار بزرگی از جامعه درگیر این تغییرات هستند بهنحوی که نمیتوان آنها را نادیده گرفت و سرنوشت آینده نیز به همین تغییرات گره خورده است.
بهنظر میرسد در ساحت نگرشهای سیاسی دستکم در چهار جنبه تحولی غیرقابل انکار رخ داده است:
الف) حکمفرمایی واگذاری به حکفرمایی کارگزاری
ب) حکومت دینی به حکومت عرفی
ج) حکومت همهجانبه به حکومت محدود
د) حاکمیت روحانیان به حاکمیت متخصصان
اگر چهار بعد نگرش سیاسی جامعه را از ابتدای انقلاب در نظر بگیریم، با چهار دورهی تغییر اجتماعی روبرو میشویم:
الف) دورهی همافقی نگرش سیاسی مردم و حاکمان
ب) دورهی شک در نگرشهای سیاسی و انفعال مردم در عمل
ج) دورهی ناهمافقی آشکار و فعال مردم با نگرش سیاسی حاکم
د) دورهی تعارض و تضادهای گسترده
در دورهی همافقی ابتدای انقلاب، عموم مردم با سیاستها و نگرشهای سیاسی حاکمیت در پیوند و انسجام بودند. از این رو هم از حاکمیت تبعیت و هم از مجموعهی رخدادها حمایت میکردند. جریان غالب در این دوره "تبعیت- حمایت" بود. در این دوره است که نوعی همسویی، همکاری و حتی در صورت لزوم ایثار و از خودگذشتگی در جامعه شکل میگیرد.
با این همه، جامعه در تجربهی بنبستها و مصائب، نسبت به باورهای سیاسی خود به چالش میرسد و دورهای از شک را آغاز میکند. از این رو همسویی و همافقی پیشین به سردی میگراید و فاصلهای معنادار در حوزه ی نگرش سیاسی آغاز میگردد. مشخصه ی این دوره، "شک- سکوت" بود. دورهای از تردید در بارهی باورهایی که یکی پس از دیگری، سرشان به سنگ واقعیت میخورد.
در دورهی سوم گرچه این ناهمافقی و فاصلهی ارزشی، در حیات سیاسی و صحنهی جامعه نمود آشکار نداشت و ارتباط مسالمتآمیز گفت وگویی برقرار بود. اما جامعه بتدریج سفرهی معرفتی و نگرشی خود را از حاکمان جدا کرد. این دوره را میتوان به عنوان "دورهی تعلیق و انفعال" نام برد. اما این دوره نیز تمام شد و نوعی ناهمافقی آشکار بر پیشانی سیاست هویدا شد.
آتشفشان خاموش تغییرات، در دورهی سوم فوران کرد و از ناهمسویی مسئلهخیز خبر داد. خبری که شنیده نشد و حاکمیت دود آتشفشان ناشی از تغییرات را نادیده انگاشت. دوره ی چهارم، اما دوره ی تعارضها و تضادهای آشتیناپذیر رخ نمود. دورهای که به درستی می توان از آن به عنوان "بحران ناهمافقی متعارض" میان گروههای بزرگی از جامعه با نگرش سیاسی مستقر نام برد. دورهای از سوتفاهمهای عمیق و گسترده که پس از آن، هر چیزی، حتی هر امر عادی، به مسئلهی اجتماعی تبدیل میشود. ما اکنون در این دوره بسر میبریم. مشخصهی این دوره ، شرایطِ"حداکثر ممکن سوتفاهم" است.
تغییر و تحولات اجتماعی و معرفتی را در جامعهی ایران پس از انقلاب، باید طبیعی تلقی کرد، اما آنچه تغییرات را به چالش سیاسی و کشمکش تبدیل کرده است، این است که ساختار سیاسی و حاکمیت مستقر، تغییرات را به رسمیت نمیشناسد و آن را امری مرضی و بیمارگون میداند. از این رو به جای فهم تغییرات و سپس همراهی و آشتی با آن، به تقابل و ستیز رو آورده است. تقابلی که واجد آثار و نتایج تلخ و جبرانناپذیر است و تنها آینده را در تاریکی فرو برده است
*جامعه شناس
بیشتر بخوانید:
نه به تحقیر
حجاب قانونی یا حجاب اجباری؟
حذف تدریجی زندگی نتیجه وضعیت اقتصادی
216216
نظر شما