کسانی بر این باورند که نباید از مفهوم "حجاب اجباری" استفاده کرد و بلکه باید آن را "حجاب قانونی" تلقی نمود؛ آنان در دفاع از ایدهشان، چنین استدلال میکنند که حجاب، مانند سایر قوانین، مسیر قانونگزاری را بهصورت درست و دموکراتیک طی کردهاست و بدیهی است که شهروندان یک کشور، باید قانونپذیر باشند و آن را رعایت کنند. از نظر ایشان، نباید حجاب را اجباری تلقی کرد، بلکه باید از "حجاب قانونی" سخن گفت. کما اینکه قوانین دیگری نیز داریم که از آنان بهمنزلهی امری اجباری یاد نمیکنیم. مانند: قانون مالیات، قانون راهنمایی و رانندگی، و سایر مواردی که در کتاب قانون، مندرج است. در نظر ایشان، همانگونه که لفظ "اجبار" را برای قانون راهنمایی و رانندگی به کار نمیبریم، نباید از آن نیز در مورد حجاب استفاده کنیم.
استدلالی که بیان شد، دو اشکال اساسی دارد:
اشکال اول:
در بن و بنیادِ "قانونی بودن"، اجباری بودن نهفته است. بهتعبیری دیگر، قانون، اجباری است. قانون با سفارش، التماس، پند و اندرز، نصیحت و خواهش و تمنا، از آنرو متفاوت است که افراد، جبراََ باید به آن تن بدهند؛ که اگر چنین نکنند، مشمول مجازات و جریمه میشوند. قانون، پشتوانهی قدرت را به همراه دارد. بهنحوی که اگر شخصی، تن به اجرای قانون ندهد، با نیروهایی مانند پلیس، دستگاه قضایی و... روبهرو میشود. قانون حجاب هم مشمول اجبار میشود، زیرا همانگونه که مشاهده میکنیم، عملا پای پلیس و دادگاه و مجازات در میان است.
هر قانونی، اجباری است؛ حجاب، قانونی است؛
پس حجاب، اجباری است.
اما چرا افراد بسیاری بهنحو خاص، از لفظ اجباری بودن در مورد حجاب، استفاده میکنند، ولی در سایر موارد قانونی، این مفهوم را به کار نمیبرند؟
پاسخ به این پرسش در ادامه خواهد آمد.
اشکال دوم:
قائلان به استفادهکنندگانِ مفهومِ "حجاب قانونی" بهجای "حجاب اجباری"، بر آن هستند که اگر لفظ قانونی بودن را بهجای اجباری بودن در میان آورند، مشکل حل میشود. درست مثل این است که در زمان قانون کشف حجاب در ۱۳۱۴، حکومت وقت، با معترضین، همینگونه احتجاج میکرد که "کشف حجاب" یک قانون است، پس شما نیز به عنوان شهروند، باید از آن اطاعت کنید. آیا این سخن، از نظر ایشان پذیرفتنی است؟
همهی قوانین، اجباریاند، در این میان اما چرا سویهی اجباری بودن حجاب مسئله شده است؟ زیرا قانون، قانون بودنش را دست کم از دو عنصر تامین میکند:
اولا، در یک مسیر مشخص بروکراتیک (پارلمان)، و با شیوهای دموکراتیک به تصویب رسیده باشد.
ثانیا، مورد پذیرش اجتماعی قرار گیرد و شهود اجتماعی آن را مشروع تلقی کند.
وقتی قانون، مشروعیت اجتماعی داشته باشد، (گرچه قانون مشروع، همچنان اجباری است اما) شهروندان احساس اجبار و زور نمیکنند و بهنحو بدیهی و طبیعی از آن متابعت میکنند.
اما قانون حجاب، از آنرو که با شهود اجتماعی در تعارض است، سویهی جبری بودنش برملا میشود و مورد توجه و تاکید جامعه قرار میگیرد.
متناسب با آنچه گفته شد، گویا ما با دو گونه "جبر" روبرو هستیم:
"جبر"ی که آن را میپذیریم و کم و بیش نسبت به آن رضایت داریم.
"جبر"ی که آن را نمیپذیریم و از آن رضایت نداریم.
تنش اجتماعی که اکنون در جامعه مشاهده میکنیم، از قانونی بودن یا نبودن "حجاب" برنمیخیزد، بلکه از کاهش معنادار مشروعیت اجتماعی قانون حجاب است که شعلهی نزاع را برافروخته است. چالش اجتماعی بر سر قانون حجاب است و نه خودِ حجاب. کما اینکه برخی از مخالفانِ اجباری شدن حجاب، باور به حجاب ففهی دارند و خود نیز محجبهاند.
پرسش از اینکه چرا تعداد قابل توجهی از شهروندان (و بلکه اغلب آنها)، با قانون حجاب به چالش و ستیز رسیدهاند، نیز موضوع درخور توجهی است.
در یادداشت بعدی به این پرسش میپردازم که چرا و در چه اوضاع و احوال اجتماعی، میان شهروندان و قانون، شکاف ایجاد میشود، و چالش شهروند با قانون، از کجا شروع میشود؟ و چرا به جای "حجاب قانونی" از لفظ "حجاب اجباری"، سخن میگویند؟
نظر شما