کارگردان فیلم سینمایی «بدرود بغداد» جنگ را یکی از دغدغه‌های جدی خود می‌داند و معتقد است سینماگران ایرانی هم می‌توانند دغدغه‌هایشان را با زبان بین‌المللی مطرح کنند.

سمیه علیپور: موضوع نشست «بدرود بغداد» که با حضور مهدی نادری کارگردان، تورج اصلانی فیلمبردار و کیوان کثیریان منتقد سینما برگزار شد؛ بیش از آنکه بررسی جزیئات ساختاری و حتی داستانی و قصه‌پردازی این فیلم سینمایی باشد،  مرور وضعیت فعالیت نسل فیلمسازانی از گروه نادری و اصلانی بود.
 
این دو که خود را حاصل سینمای آینده می‌دانند در این نشست با بررسی ویژگی‌های سینماگران این نسل که بعد از سال 1376 و به همت محمد آفریده شکل گرفت؛ نظر خود را درباره سینما، صنعتی شدن آن، سنخیت «بدرود بغداد» با این نگاه و مسائلی که در حاشیه این فیلم که در این روزها در گروه سینمای خاص روی پرده است، بیان کردند.
 
سمیه علیپور: اینکه کارگردانی در فیلم اول خود اثری با این ابعاد می‌سازد و همچنین رویکردی ضدجنگ در مورد جنگ عراق و آمریکا دارد، جزو نکات شاخص «بدرود بغداد» محسوب می‌شود. فیلمسازان اول در اولین گام خود سراغ موضوعات عجیبی می‌روند که کارشان بیشتر دیده شود؛ در مورد «بدرود بغداد» این نگاه را دنبال می‌کردید تا فیلم اولتان به گونه‌ای باشد که در ذهن‌‌ها بماند.
مهدی نادری، کارگردان: در مورد فیلم کوتاه ما می‌خواستیم این شعار را ثابت کنیم که می‌توان فارغ از ساختار مرسوم ورود کارگردانان به سینما فیلمی بسازیم. در سال‌های قبل از 1376 و شکل‌گیری سینمای آینده مناسبات به گونه‌ای بود که چشم‌اندازی برای ساخت فیلم بلند نداشتیم. جامعه فیلم کوتاه خیلی پرنشاط بود و منابع مالی خیلی خوب به آن تزریق می‌شد. عرصه فیلمسازی مستند و کوتاه آنقدر گسترده بود که در زمینه عرضه بین‌المللی آثارمان ما را با فیلمسازان خارجی مرتبط می‌کرد و این اعتماد‌به‌نفس زیادی به ما می‌داد که می‌شود با فیلمسازی کوتاه و مستند و تجربی مسیرمان را ادامه دهیم.
 
ما در متن سینما زندگی می‌کردیم و نیاز اقتصادی ما برآورده می‌شد و شاید به ضرورت ساخت فیلم بلند نمی‌اندیشیدیم و به فیلم کوتاه و مستند فکر می‌کردیم. آرام‌آرام همانطور که سن ما بالاتر رفت و دوستان دیگری را دیدیدم که از گروه ما سراغ تولید فیلم بلند آمدند احساس کردیم می‌توان با همین نوع نگاه و گونه‌هایی که در سینمای مستند و کوتاه پشت سر گذاشتیم وارد سینمای بلند شویم.
 
سینمای بلند آن مفهوم کلاسیک خودش را از دست داده بود. ما به فیلمسازان بزرگی مثل تقوایی، مهرجویی و بیضایی نگاه می‌کردیم، گرایش آنان سینمای قصه‌گو بود که کمتر بازیگوشی سینمای تجربی و کوتاه ما در آثار آنان دیده می‌شد.
 
به مرور دیدیم تعدادی از همراهان ما فیلم‌هایی می‌سازند که این تجربه‌گرایی‌ها هم در آن وجود دارد. به نظر من فیلم بلند افنجار هفت هشت فیلم کوتاه است. ما از فیلمسازی کوتاه و مستند به سمت فیلم بلند رفتیم. اولین باری که در سال 82 می‌خواستم فیلم بلند بسازم تحقیقات زیادی کرده بودم.
 
در همان دوره به واسطه آثار فیلمسازان و فیلمبرداران شاهد نوعی از سینمای مستقل محض هستیم که بعدها به تعریف سینمای زیرزمینی رسید. این فکر و نگاه درستی می‌خواهد که دوره اوج رابطه مردم و فیلمسازان چه زمانی بوده است. تلویزیون در آن مقطع برنامه سینمای آینده را شروع کرد که مجری‌ها و تهیه‌کنندگان و دست‌اندرکاران آن برنامه جریان سینمای آینده را راه‌اندازی کرد و از سینماگران جوان حمایت به عمل آوردند. نام محمد آفریده را اولین بار در همین برنامه دیدیم و این نام در طول تاریخ آینده خود همنام فیلم کوتاه و مستند شد.
 
شناساندن سینما به مردم که به واسطه بچه‌های جوان آن سال‌ها اتفاق افتاد معنای اصلی سینمای ملی است؛ نه اینکه فقط فیلم‌هایی با لهجه‌های محلی ساخته شود.
 
 
مهدی نادری
 
من به دلیل اصل علاقه‌ای که به سینما داشتم تلاش کردم نیاز قصه‌گویی را دنبال کنم، فارغ از اینکه نیاز سینمای ما از این نوع قصه‌گویی اشباع شده بود. کوئنتین تارانتینو (فیلمساز آمریکایی) چند سال قبل گفته بود تا کی سینمای ایران می‌تواند در مورد مسائل سیاسی و حقوق زنان و حقوق بشر فیلم تولید کند.
 
حرف تارانتینو به عنوان کارشناس سینمای ما مورد قبول نیست، ولی به عنوان یکی از نوآوران سینمای جهان قابل تأمل است. ما از سینما غافل شده بودیم و باید سینمای ناب را تعقیب می‌کردیم.
 
گویا مدیران سینمای ما پیام‌های سینما را دیر می‌گیرند؛ زمانی سینمای کیارستمی به خاطر قصه‌های تک‌خطی نکوهش می‌شد و مقطعی بعدی مدیران سینمایی به دنبال چنین فیلم‌هایی بودند. در همین زمان داستانی فیگوراتیو با یک نویسنده صاحب‌قلم مثل علیرضا نادری و تلاش چند ساله ما برای روایت داستانی ملی و سینمای برآمده از فرهنگ خودمان و جلوه‌های تصویری خاص که در یک تعریف ساده شاید بشود آن را به سینمای وحشت معنی کرد آماده تولید شد،‌ اما وقتی این را مطرح کردیم به سرنوشت تلخی منجر شد که امیدوارم به هر حال روزی آن فیلم ساخته شود.
 
شاید این نوع سینمایی که شروع کرده بودیم و جوایزی که گرفته شده بود در ذهن بعضی مدیران جا انداخته بود که داستان‌هایی شبیه داستان مستند کار بکنید. یا سینمای «لو باجت» (کم‌هزینه) را ادامه دهید یا شاید می‌خواستند سینمای مستقلی را که با هزینه‌های شخصی و همکاری‌های تعاونی در گروه‌ها اتفاق می‌افتاد با ساختار دولتی تولید کنند.
 
من دنبال هدف خودم بودم و می‌دانستم راه اشتباهی نمی‌روم. چالشی که درباره جنگ خودمان داشتم در دوران فلیمسازی مدنظرم بود، ما زیر تابوت بچه محل‌ها بزرگ شدیم و خاطرات جنگ برادران بزرگترمان را به یاد داریم. من خواستم به آن واقعیت‌ها وفادار باشم و نمایشنامه‌ای از علیرضا (نادری) را گرفتم که شبیه ذات سینما بود،‌ اما متاسفانه با سوء‌تفاهم‌ها شش هفت سالی مسیر ما را ناهموار کرد. «بدرود بغداد» حاصل بخشی از آن تلاش هاست. اگر «پرده جنی» ساخته می‌شد شاید مسیر فیلمسازی من تغییر می‌کرد.
 
علیپور: آقای اصلانی مقطعی که آقای نادری به آن اشاره کردند و دوران سینمای آینده را شما چطور تجربه کردید؟
تورج اصلانی، فیلمبردار: سال 1376، سالی بود که محمد آفریده مدیر تولید انجمن سینمای جوانان ایران بودند. او آمد انقلابی راه انداخت و در شرایطی که سینمای دیجیتال وارد نشده بود، نگاتیوها را از بخش‌های مختلف جمع کرد و در اختیار جوانان گذاشت.
 
آفریده این انرژی‌ها و استعدادهای پراکنده را با تولید فیلم کوتاه متبلور کرد و فرصت تجربه به وجود آورد و تعدادی فیلم کوتاه تولید شد و این‌ها موفقیت‌هایی در سطح بین‌الملل کسب کردند. این موفقیت‌ها در مقطعی برای سینمای ما بسیار خوب بود و در مقطعی تبدیل به آفت شد.
 
ما محصول همان انقلاب محمد آفریده هستیم. در سال 78 که «خواب سفید» حمید جبلی را فیلمبرداری می‌کردم، یکی از دوستان من از مسکو دکترای فیلمبرداری می‌گرفت و برایش بسیار جالب بود که من در 25 سالگی هفت تا هشت فیلم 16 و 35 میلیمتری فیلمبرداری کرده‌ام. این انقلاب را باید ستایش کرد، زیرا فیلمسازانی به واسطه آن بیرون آمدند که جریان سینمایی راه انداختند.
 
مهدی نادری یکی از 50 هزار آدمی است که تجربه کردند و به اینجا رسیدند و از این تعداد برخی متوجه شدند اصلا از جنس سینما نیستند و من هم در این پروسه متوجه شدم بهتر است فیلمبردار شوم. این انقلاب از جایی تبدیل به مزیت شد، زیرا نوعی از جوانی را وارد سینما کرد که کمک زیادی به این عرصه کرد. بی‌شک نسل گذشته خیلی تلاش کردند، اما نسل انقلاب فیلم کوتاه سینما را به صورت میان‌بر طی کرد و سینمای ایران در سطح بین‌المللی افتخار آفرید.
 
از جایی این جوایز بین‌المللی تبدیل به آفت شد، آن زمانی بود که آدم‌ها ظرف خود را نشناختند؛ توهم آنان را فرا گرفت در صورتی‌که هنوز در حال یادگیری پسورد سینما بودند تا وارد این عرصه شوند. تعدادی از آن بچه‌ها ظرفیت این تشویق‌ها را نداشتند.
 
ما دو دسته شدیم. یکی بچه هایی که سر از تله فیلمسازی درآوردند و دسته دیگری که چهار پنج سال صبر می‌کنند تا فیلم سینمایی بسازند. اصغر فرهادی یکی از بچه‌هایی است که با سینمای جوان و فیلم کوتاه شروع کرده بود، بایرام فضلی، شهاب رضویان، مهدی جعفری و تعداد زیادی از دوستان که الان فعال هستند. ما نتیجه آزمون خطاهای این نگرش هستیم.
 
الان که تجربه‌هایی خارج از این مرزها کرده‌ام به این نتیجه رسیده‌ام که سینمای ایران اصلا سینمای صنعتی نیست، سینمای هیئتی سنتی است و با سینمای صنعتی فاصله زیادی داریم. اگر تارانتینو این حرف را می‌زند نشان از «موضوع محوری» در سینمای ما دارد؛ سینما بخشی به نام تکنیک دارد که باید آن را تجربه کنیم تا بتوانیم محصولمان را صادر کنیم.
 
کیوان کثیریان: این نسلی که وارد سینما شد به همراه زیاده‌خواهی تکنیکی‌اش قابل درک است. این مسئله در «بدرود بغداد» خودش را نشان داده. آن قدر که فیلمبرداری فیلم خودش را نشان می‌دهد شاید بخش‌های دیگر غیر از کارگردانی که فیلم کارگردانی است خودش را به نمایش نمی‌گذارد. این‌ها نشان می‌دهد سینمای ما به سمت تکنیک جدید می‌رود؟ شما و دوستان دیگر چه در زمینه فیلمبرداری، تدوین و موسیقی و ... آیا چنین هست که از دل تجربه‌گرایی به چیزهای بالاتری برسیم؟
اصلانی: من فکر می‌کنم این شعور است. نسل من خیلی خوب رشد کرده، نمی‌گویم با جهان امروز سینما رقابت می‌کنیم، اما ما به گونه‌ای نیستیم که نیازمند عکس یادگاری با دوربین‌های بزرگ در پشت صحنه باشیم. آنقدر سینمای ایران از سینمای صنعتی دنیا عقب است که آدم گریه‌اش می‌گیرد، اما دلمان به این خوش است که گروهی از بچه‌ها همچون مهدی (نادری) هستند که می‌توانند ما را دور هم جمع کنند و یک محصول خوب بسته‌بندی کنند. عصاره این محصول به شعور نویسنده و کارگردان و تهیه‌کنندگان بازمی گردد. کدام تهیه‌کننده‌ای اهل تئاتر و موسیقی و گالری است؟
 
کثیریان: این حرکت شما از دل آن تجربه‌گرایی ما را به آن سینمای صنعتی می‌رساند و می توانیم مدعی این باشیم که به آن سینمای با تکنیک برسیم؟
اصلانی: به نظر من بله، ما از نظر تکنیکی نسبت به یک دهه گذشته سه دهه جلو افتادیم، اما در مقایسه با سینمای روز دنیا عقب هستیم، زیرا نیاز به ابزار داریم. بچه‌ها خودجوش کارهایی می‌کنند، اما هنوز به آن عرصه رقابت نرسیده‌ایم.
 
 
تورج اصلانی و مهدی نادری
 
کثیریان: نسل شما پروداکشن عظیم نخواسته تا با آن فیلم خود را بسازد. بچه‌های شما پروداکشن را از خودشان دریغ کرده‌اند؟
اصلانی: نه نسل ما این را از خودش دریغ نکرده است.
 
نادری: محدودیت خلاقیت می آورد.
 
اصلانی: آن میدان تجربه اجازه جسارت به جوانان داد. از اول پذیرفتند ما چیزی برای از دست دادن نداریم و ته ریسک را می‌کنیم و نتیجه آن را می‌بینند.
 
علیپور: این تجربه گرایی و جسارت به سینمای صنعتی دنیا که شما از آن صحبت می کنید همخوانی دارد؟
اصلانی: نه آن مسیر دیگری است. سینمای ما مثل این است که در یک مسابقه اسب‌دوانی با کره‌الاغ تمرین کرده‌ایم، در پی این تمرین‌ها ما می‌توانیم سوار اسب شویم بدون اینکه در مانع‌ها مشکلی برایمان به وجود بیاید.
 
علیپور: یعنی اگر الان به شما اسب بدهند می توانید از پس آن برآیید؟
اصلانی: الان وقت آن است که با این تجربیات از آن اسب استفاده درستی کنیم.
 
نادری: حتی ما می‌توانیم بهره بیشتری از این امکانات ببریم و این به دلیل تجربیاتمان در شرایط سختی است که پشت سرگذاشته‌ایم. همه تلاش‌های تکنیکی که در ایران اتفاق افتاده و اگر از سوی نسل جوان اتفاق افتاده تفسیر این است که محدودیت خلاقیت می‌آورد.
 
اصلانی: من تورج اصلانی از محدودیت به تنگ آمدم و حاضر نیستم سوار فرقون شوم و تراولینگ کنم. من دالی کراپ آخرین مدل 2011 سوار شدم و دیگر سوار فرقون نمی‌شوم. اینکه می‌گویید ما پروداکشن را از خودمان دور کردیم اشتباه است، ما نشان داده‌ایم که با پروداکشن کم هم می‌توانیم کارمان را انجام دهیم.
 
علیپور: فکر می کنید آن زیاده‌خواهی تکنیکی حاصل چه نگاهی در شماست؟
اصلانی: ما از چاله‌های مختلفی عبور کردیم.
 
علیپور: اگر آن پروداکنش از ابتدا در اختیارتان بود این تجربه را پشت سر نمی‌گذاشتید؟
اصلانی: همین طور است، اما این نگاه و سوار شدن به فرقون قرار نیست تا همیشه بماند. اگر فرقون را نگاه ورک شاپی بدانیم و اینکه در این ورک‌شاپ یک فیلم خوب تولید شده قرار نیست تمام صنعت ما همین ورک‌شاپ باشد.
 
کثیریان: فکر نمی‌کنید بخشی از این‌ها به دلیل این است که با هم سن و سال‌های خودتان کار کرده‌اید و آنان خط و ربط اصلی را به شما نمی‌دهند و بهترین حالت را خودتان انتخاب می‌کنید، اما در سینمای حرفه‌ای چنین نیست.
اصلانی: بحث ما این است که سینمای ما حرفه‌ای نشده است. اگر «بدرود بغداد» به شکل حرفه‌ای تولید می‌شد اتفاق دیگری می‌افتاد. اگر به دکوپاژ ایشان نگاه کنید متوجه می‌شوید بعضی جاها 180 درجه تغییر کرده است در اجرا. آن دکوپاژ نیاز به امکاناتی دارد که وقتی نیست مثلا برای کرین من با نردبان مخابراتی کرین را اجرا می‌کنم. اگر پروداکشن باشد مهدی نادری با این توانایی بالایش خیال‌پردازی دیگری در «بدرود بغداد» می‌کرد.
 
کثیریان: فکر می کنید آن خیال‌پردازی بهتر جواب می‌داد یا این؟
اصلانی: مشخصا. ما خرده تمرین‌هایمان را کرده بودیم.
 
نادری: می‌دانستیم فیلم‌مان باید با تمام فیلم‌های سینمای ایران تفاوت داشته باشد. اگر فقط کمی از امکانات بعضی دوستان آویزان شده به فیلمسازی دست ما بود، کاستی‌هایی که گاه به نظرتان می‌رسد نمی‌دیدید.
 
اصلانی: اگر مهدی نادری امکانات لازم را داشت در «بدرود بغداد» از 100 امتیاز 80 امتیاز می‌گرفت. او یک انرژی است که اطلاعات و شجاعت زیادی در اختیار من و بچه‌های هم‌نسل من گذاشت. مهدی همیشه سنگ زیرین آسیا بوده است.
 
کثیریان: بخشی از این خلاقیت حاصل ارتباط‌های شماست. سینمای حرفه‌ای در ایران مشخصاتی دارد که از دل آن تورج اصلانی زاییده نمی‌شود، این حاصل سینمایی است که از همکاری شماها با هم به دست می‌آید.
اصلانی: جیم جارموش در دل همین روابط در سینمای آمریکا جیم جارموش می‌شود.
 
کثیریان: اینکه شما حرف از سینمای صنعی می‌زنید و اینکه سینمای ما از سینمای صنعتی عقب است برای من تعجب برانگیز است.
اصلانی: من گذشته خود را بدون هیچ تعصبی می‌پذیرم.
 
کثیریان: اگر سینمای ما صنعی نبود شما هم این طور نبودید؟
اصلانی: آیا شما قبول دارید ما نیازمند سینمای صنعتی هستیم.
 
کثیریان: قطعا داریم.
اصلانی: من الان می‌توانم دیزاین کنم و تجربه‌هایم می‌گوید می‌توانم در طراحی‌ها بیشتر مفید باشم. همین سینمای غیرصنعتی برای من جسارتی به وجود آورده که وقتی می‌خواهم در سال 2012 با یک کمپانی بزرگ خارجی کار کنیم که بودجه زیادی هم دارند قصد دارم از آیفن فور استفاده کنم و 60 درصد فیلم را با آن بگیرم. من طراحی کردم و با کارگردان به توافق رسیدم. من در این سال‌ها به این موقعیت رسیدم که چه فیلمنامه‌ای چه ابزاری می‌خواهد. اینجا مهم این است که ابزار کجا کاربری دارد. من در کنار نسل خودم در کنار سایر نسل‌ها هم بوده‌ام.
 
علیپور: آقای نادری از صحبت های آقای اصلانی  به نظر می‌رسد ایشان می‌خواهند سینمای ایران را پشت سربگذارند و دیده شدن در مورد ایشان اهمیت پیدا می‌کند، زیرا سینما هنر دیده شدن است. من به سئوال اول برمی گردم که این دیده شدن می تواند باعث شود مهدی نادری استارتش را با فیلمی بزند که ربطی به ایران ندارد یا محدودیت موجب می شود حرفش را خارج از مرزها ببرد.
نادری: ذات هنر و سینما دیده شدن است و عرصه‌ای است که شما از ایده تا پرده طی می‌کنید. افراد در سینما دو گروه هستند، یکی کسانی که اگر در مشاغل دیگری باشند آنجا هم می‌توانند موفق باشند، گروه دیگر فیلمسازانی که با سینما زندگی می‌کنند و رویا می‌بینند و سینما را مسئولیت می‌دانند.
 
یکی از دلایل مهم اینکه کار نمی‌کردم این بود که می‌توانستم به هر شکلی فیلم دیگری بسازم. جنگ برای من یک مسئله بود. فیلمسازی را می‌توان یاد گرفت، اما استعداد را نمی‌توان آموخت و در اینجاست که مسئولیت اهمیت پیدا می‌کند. جنگ برای من مسئله مهمی است.
 
اگر تلخی و حواشی این کار جبران شود و شرایط خوبی در سینمای ما و یا هر جایی از جهان فراهم شود باز هم فیلم جنگی خواهم ساخت. من فیلمی در آلمان و لهستان خواهم ساخت که یکسال است سرگرم جذب بودجه و بازیگر هستم و موضوع آن هم حمله به لیبی است یا اصولا دنیای مهاجرین پس از همین جنبش‌های مردمی جهان اسلام، البته به دلیل رفتار تحقیرآمیز بعضی از مدیران میانی که قبلاٌ جلوی کار ما را در مرکز گسترش می‌گرفتند و حالا در فارابی بیتوته کرده‌اند حاضر نیستم برای جذب مشارکت با ایشان وارد مذاکره شوم.
 
تمام نکاتی که شما به عنوان ویژگی آثار ما از آنها نام می‌برید در پشت سرمان همین‌ها تحقیر می‌کنند. یادم نرفته پژمان لشکری‌پور چهار سال پیش به من گفت تا وقتی من در مرکز گسترش هستم نمی‌گذارم که تو فیلم بسازی و پس از اقبال «بدرود بغداد» در جشنواره به من زنگ زد و کلی معذرت‌خواهی کرد و حالا که دوباره میزی به او داده‌اند با ما همان رفتار قبل را می‌کند؛ بگذریم .خدایی هم هست که فعلاٌ این‌ها را به کار خلق وانهاده و گذاشته تا امتحانشان کند.
 
من در فیلمم فقط شکل و محل رویداد جنگ را تغییر داده‌ام. اگر فیلمنامه «بازگشت» را براساس متن‌های علیرضا می‌ساختم باز هم فضاهای مربوط به جنگ در ذهن من بود. ما خودمان را در آستانه رقابت با سینمای جهان می‌بینیم.
 
 
تورج اصلانی و مهدی نادری
 
علیپور: من می خواهم ببینم نیت همین دیده شدن است؟
نادری: بله، سینما سینماست. وقتی تورج از بازیگر بین‌المللی حرف می‌زند و چشمش برق می‌زند به این دلیل است که فکر می‌کند که به عنوان تجربه ملت ایران چگونه رویاهای یک کارگردان هالیوودی را تبدیل به یک اثر می‌کند و چه خوب که این‌بار به او به عنوان یک جوان ایرانی بها داده شده تا این کار را انجام دهد. بخشی از آن غرور ملی در این است. ما تعریف هالیوود را می‌کنیم و سر میز برآورد بودجه، قبیله‌ای عشیره‌ای عمل می‌کنیم. ما می‌خواهیم ترس از ساختار و فرم هالیوود را بریزیم.
 
کثیریان: برای رقابت با سینمای آن طرف باید شبیه هالیوود کار کرد؟ اینکه محتوا و آدم‌ها را ایرانی کنیم یا خارجی؟ این فراملی کار کردن ابزاری برای دیده شدن است؟ و شامل مضمون می‌شود؟
نادری: سینما یک زبان است همچون الفبا. با الفبا هر جمله‌ای می‌توان نوشت. سینما یک زبان واحد است و ترجمان آن بستگی به موضوع آن فیلم دارد. وقتی شما می‌توانی داستانی را تفسیر کنی دیگر به مرزی محدود نمی‌شود و می‌توان به همه جا نگاه کرد.
 
در سینما آثار بزرگی هستند که براساس قواعد و فرهنگ و عقاید ملت‌های دیگر ساخته شده‌اند که ما می‌توانیم آنها را درک و دریافت کنیم. با این می‌توانیم به آن موضوع دیده شدن برسیم. من این طور می‌گویم قصدم این بود که فیلمی به زبان انگلیسی بسازم تا همه ببینند. مسئله جنگ عراق و آمریکا به ما راه می‌دهد تا تماشاچی را با وجهی از مسلمانان درگیر کنیم که کمتر دیده شده است؛ اینکه هر مسلمانی یک بمب نیست.
 
وقتی با خودم به این نتیجه رسیدم که در مورد عراق بسازم تصمیم گرفتم شخصیتم را از ایران بیرون ببرم، چون در ایران شخصیت من هر طرف می‌رفت از من سئوال می‌کردند. این چرا این حرف را می‌زند و منظورش چیست.
 
کثیریان: من هم همین را گفتم که شما به دلیل محدودیت‌ها، داستان را خارج از کشور بردید؟
نادری: اگر راه داده می‌شد که «پرده جنی» را بسازیم آن وقت در مورد فیلمی ملی‌تر صحبت می کردیم و در مورد مضمون حرف می‌زدیم.
 
کثیریان: می خواستم به این برسم که آیا این نگاه فرامرزی که در این فیلم است به خاطر این است که مضمون دغدغه شماست؟ یا می‌خواستید فیلمی داخلی بسازید که نشد و موضوع را خارج بردید.
نادری: بله مضمون سینمای جنگی دغدغه من است. در فیلم «راه بیا لالو» که شاید روزی ساخته شود یک شعبده باز سیرک است که از لیبی به ایتالیا مهاجرت می‌کند و همه بدنه فیلم پرسش‌های کودک فیلم از مرد داستان درباره وضعیت غرب است.
 
علیپور: این اشکال ندارد که فیلمسازی از ما با دغدغه سراغ موضوعات جهانی و خارجی برود. این اشکال دارد که فیلمساز بدون دغدغه واقعی سراغ چنین داستانی برود.
نادری: مثال می‌زنم شناختی که اصغر فرهادی تحت تأثیر تئاتر و ذات خودش از روابط اجتماعی و خانوادگی جامعه به دست آورده و در تئاترها و فیلم‌های قبلی‌اش می‌بینیم او را جهانی کرده است، حالا گروه دیگری که کم هم هستند سعی می‌کنند با هزینه‌های سنگین روش او را تقلید کنند و یکباره سینمای روابط اجتماعی طبقه متوسط مد می‌شود.
 
دیده شدن و تظاهر به ارزان بودن فیلم با این بخش دومی که گفتم تطبیق دارد. دسته دوم که معمولا در همه دوره‌ها بدلکار هستند. یکبار بدل کیارستمی می‌شوند، بار دیگر بدل پناهی می‌شوند و حالا با هزارها سلام و صلوات و پول‌های بیت‌المال شده‌اند فیلمساز مسائل خانوادگی .عجبا !!! که اینها رسماٌ جای فیلمسازان جوان و با استعداد را تنگ کرده‌اند.
 
می‌توانند مدیر یک مؤسسه یا شرکت صادرات واردات باشند، ولی شده‌اند فیلمساز. «نگاه» ندارند. تعصبی به موضوع ندارند. همه چیز را هم با پول می‌خرند. بازیگر، سناریست و فیلمبردار را با دوربین یکجا می‌خرند! پس سئوال شما اینگونه جوابی دارد.
 
ما شاهد ورود نسل جوانی به سینما هستیم که می‌خواهد بخشی از تجربیاتیش را در خارج از ایران پشت سربگذارد، اصغر فرهادی یکی از نگاه‌ها و تلاش‌های نسل جوان است که اینگونه قدرت سینما را از داخل به بیرون مرزها برده است. اگر ایرانیان می‌خواهند فرهنگ خودشان را به خارج از ایران منتقل کنند سینما توانسته این کار را انجام دهد. مهم نیست چه دولتی در کار باشد؛ بعضی از فیلمسازان همواره در این میان فرصتی برای کار ندارند و این‌ها تناقض‌های بزرگ برای جوانان ایجاد می‌کند.
 
علیپور: وقتی در مورد مخاطب فیلمتان صحبت می‌کنید از مخاطبان خارجی که می‌توانند به واسطه فیلمتان نگاه تازه‌ای پیدا کنند اسم می‌برید، در این میان مخاطب ایرانی چه اهمیتی برایتان دارد؟
نادری: وقتی در مورد زبان سینما صحبت کردم اینجا باز هم تاکید می‌کنم، بخش عمده‌ای از فیلم‌هایی که از تلویزیون پخش می‌شود فیلم‌های هالیوودی هستند و یا فیلم‌هایی که از سطح بالای سینمای جهان هستند. اگر مخاطبی نباشد که تلویزیون این طور سرمایه‌گذاری نمی‌کند، پس تماشاچی را نباید دست کم بگیریم.
 
چرا فیلم‌های منتسب به سینمای بدنه ما این‌قدر ضعیف هستند، سئوالی است که من نمی‌توانم جواب دهم. من حاصل بخشی از سینمای ایران هستم که اعتقاد به ارتقای زبان سینما دارد و می‌توان از آن به عنوان سینمای جهانی نام برد و فقط اقلیم و فرهنگی که در آن پرورش یافته با اقلیمی که یک فیلمساز امریکایی یا اروپایی در آن بزرگ شده متفاوت است.
 
وگرنه همه ما که به سینما روی آور شده‌ایم از سینما تأثیر پذیرفته‌ایم و سینما در همه ما مشترک است. من فکر نمی‌کنم که با یک مغول یا یک آفریقائی یا یک فنلاندی و نروژی و فلسطینی و امریکائی فرقی داشته باشم. ما همه انسانیم. پس همه‌مان دردها و عشق‌های مشترک داریم.
 
علیپور: برای دسترسی همین مخاطب خارجی به فیلم‌هایتان چه کاری کردید؟
سینمای ما همیشه اثبات کرده اگر بخواهد از فیلمی حمایت کند راه‌های آن وجود دارد و همچنین اگر فیلمی خوب باشد تماشاگر خود را پیدا می‌کند، اما فیلمساز که در فیلمش نه سهمی دارد و نه اختیاری چه کاری از دستش بر می‌آید.
 
کثیریان: به هر حال فیلم شما برای اسکار معرفی شد. کسانی که فیلم را به اسکار معرفی کردند به آن بها دادند. رفتن فیلم به اسکار نقشی در اکران جهانی و یا پخش‌کننده یافتن داشت؟
نادری: ای کاش این فرصت سینمای ایران به دست مجموعه‌ای نمی‌افتاد که خودشان ضدخودشان عمل کنند. در دورانی که فیلم معرفی شده بود، بارها و بارها زمینه‌ای به وجود آمد تا من حرف‌هایم را بزنم، اما به احترام آقای شمقدری که حجم بالای کار در معاونت سینمایی دارد، این‌ها را علنی نمی‌کردم و شخصا با او صحبت می‌کردم. به دلیل ذات شخصیت و تربیتم احساس می‌کنم باید همه چیز را شجاعانه و رودر رو مطرح کرد.
 
من حسن نیت آقای شمقدری را برای گذر این فیلم از مسائلی و رسیدن به نتیجه چه عاقلانه و چه احساسی دیدم. همانطور که احترامم را به کسوت همایون اسعدیان و منوچهر محمدی را نمی‌توانم انکار کنم و حتی کسانی که در صنف سکوت کردند تا وضعیت بدی برای فیلم پیش نیاید و شاید اگر من سکوت نمی‌کردم چالشی غیراخلاقی برای فیلم به وجود می‌آمد که درست نبود.
 
من به مدیریت مرکز گسترش گفتم که من نماینده اسکار این کشور هستم و این اوضاع و احوال من است و برخورد شما با فیلم است. تمام شرایطی که برای فیلم به وجود آمد و شما چشم بر آن بستید و حالا ببینید چه بر سر بچه‌هایی می آید که سراغ شما بیایند و بخواهند با شما کار کنند و فیلم بسازند.
 
وقتی نامه‌نگاری‌های من زیاد شد که با توافق آقای شمقدری بازرگانی فیلم را از مرکز گسترش بگیریم و به جای دیگری بدهیم هیچ اتفاقی نیافتاد. من با خودم فکر کردم اجازه دهم این نام اسکار دوره‌ای از تجربیات من باشد، اولی اینکه خودشیفتگی را در خودم بکوبم.
 
درخواست‌هایی از چند پخش‌کننده بود که فیلم‌های اسکاری را پخش کرده بودند، یکی از این پخش کننده‌ها فیلم‌های الیور استون و مایکل مور را پخش کرده بودند، ولی انگار برای مرکز انسداد بهتر از گسترش است. من در این شرایط چه کار باید می‌کردم.
 
وقتی فیلمی از سوی معاونت سینمایی معرفی شده و این همه چالش اطرافش هست تصور می‌کردم اراده‌ای هست که این فیلم دیده نشود. هنوز برایم سئوال است چرا این همه نامه‌ای که فرستادم و نشان می‌داد این‌ها فیلم را می‌خواهند از سوی مرکز هیچ اقدامی صورت نگرفت. مدیر مرکز می‌گفت «جشنواره اسکار» از ژانویه شروع می‌شود و چند روز قبل از ژانویه فیلم را می‌فرستیم. خدا پدر امیر اسفندیاری را بیامرزد که فیلم را به آکادمی فرستاد. به اعتقاد ایشان فیلم را قبل از «جشنواره اسکار» هیچ‌کس نباید ببیند!!!
 
با اینکه درخواست بود فیلم ما در آمریکا اکران شود، از سوی آنان اجازه ندادند فیلم در خارج از کشور و آمریکا پخش شود. من اخلاقگرایی کردم و سکوت کردم و مسائل را به مطبوعات نکشاندم . تاوانش را هم با بدگویی‌هایی که می‌دانم پشت سرم است می‌دهم، اما ایشان مهمانان ناخوانده تاریخ و هنرمندان میزبانان همیشگی تاریخ هستند. من باز هم فیلم می‌سازم و باز هم خواهید دید چه می‌شود. منتظر باشید تا فیلم بعدی.
 
58243
کد خبر 189963

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
1 + 3 =