سحر عصرآزاد

نخستین فیلم بلند سینمایی مهدی نادری اثری است با دغدغه‌های فرامرزی که تلاش می‌کند اجرایی مدرن و مبتنی بر تصویر از یک قصه کلاسیک و آشنا باشد.
نادری با پیشینه حضور پررنگ در عرصه فیلم کوتاه و مستند نخستین حضور خود را در سینمای بلند حرفه‌ای به گونه هوشمندانه ثبت می‌‌کند که این وجه در انتخاب قصه و تم داستانی خودنمایی می‌کند.
«بدرود بغداد» داستان دو سرباز آمریکایی و عراقی است که هر یک با پیشینه‌ای تعریف‌شده به نوعی به شرایط جنگ و رویارویی هل داده شده‌اند. اما همان پیشینه و به نوعی تحمیلی بودن موقعیت باعث می‌شود مسیری متفاوت را در جنگ رو در رو انتخاب کنند و از تضاد و تقابل به همراهی برسند.
در چنین قصه‌هایی که قرار است دو کاراکتر با نیازهای دراماتیک متضاد مجبور به همراهی به یکدیگر شوند و نمونه‌های آن در سینمای جهان و سینمای خودمان هم فراوان است، بخش اعظم ماجرا بر بسط رابطه در این همجواری اجباری متمرکز می‌شود. به گونه‌ای که به تدریج دو شخصیت تضاد را کنار گذاشته و شروع به حرف زدن و گوش کردن به هم کرده و نهایتاً به تأثیرپذیری و همدلی می‌رسند.
این موقعیت که معمولاً بخش اعظم میانی را به خود اختصاص می‌دهد در «بدرود بغداد» به شکلی طراحی شده که همراه با معرفی شخصیت دوم یعنی صالح (مصطفی زمانی) باشد. به این ترتیب قصه با معرفی اولیه شخصیت سرباز آمریکایی (دانیل دالکا- مزدک میرعابدینی) آغاز می‌شود و با پردازش این کاراکتر، گذشته‌اش و آنچه او را در موقعیت جنگ قرار داده و نهایتاً کنش تأثیرگذار او یعنی ترک جنگ و کشتار و فرار را به تصویر می‌کشد.
اینجاست که درست وقتی دانیل به واسطه نیش عقرب درگیر موقعیت مرگ و زندگی شده، کاراکتر دیگر یعنی صالح وارد قصه می‌شود. کسی که به تدریج با اطلاعاتی که در بزنگاه‌های خاص ارائه می‌شود می‌فهمیم یک معلم هندسه است که به گونه‌ای اجتناب‌ناپذیر در جایگاه یک رزمنده عراقی قرار گرفته اما نتوانسته در عملیات انتحاری شرکت کند و به مثابه بمبی منفجر نشده با تقدیر غریب خود دست به گریبان است.
این‌ها وجوهی است که موقعیت کلاسیک رویارویی دو انسان متضاد با نیازهای دراماتیک متفاوت را از شکل آشنا و کلیشه‌شده خود جدا می‌کند و می‌تواند به واسطه شیوه روایت و جایگاه ارائه اطلاعات خوانشی جدید از این شرایط باشد.
اما در کنار همه بار استعاری و البته منطق باورپذیری که بر همراهی دانیل و صالح حاکم است، وجه دیگری که توانسته این الگوی کلاسیک را به‌روز کند وجه تکنیکال و تصویرسازی است که روایت و تصویر را تحت تأثیر قرار می‌دهد.
وجوهی همچون مکث‌های تصویری که برای عبور از مقاطع داستانی برای فشرده کردن اطلاعات و ایجاز طراحی شده در کنار آنچه به عنوان فضاسازی از آن یاد می‌شود، می‌توانند موقعیت و فضا را نه با پیشبرد درام و ماجرا بلکه با رسوب کردن در عمق موقعیت به مخاطب منتقل کنند.
در کنار این خوانش روایی و تصویری که مکمل یکدیگر شده تا این قصه کلاسیک را به گونه‌ای جدید ببینیم و به ذهن بسپاریم حضور یک کاراکتر جدید که کمیتی کوچک اما پتانسیلی بزرگ را به خود اختصاص داده از وجوهی است که این الگوی آشنا را به‌روز می‌کند.
ربقع زنی است که شوهرش صالح را روز عروسی گم کرده و هنوز چشم انتظار بازگشت اوست. زنی که با همه مشکلات و دغدغه‌هایش تنها یک سوال از صالح دارد و آن هم اینکه آیا آن روز ماشین را گل زده؟ زنی که هرچند انتظار می‌کشد، اما منفعل نیست و وقتی بار نمادین حضورش برجسته‌تر می‌شود که میدان مین را تبدیل به یک نخل‌زار می‌کند و جای هر مین نخلی می‌کارد.
به نظر می‌آید حضور این ضلع سوم ماجرا می‌تواند به رابطه صالح و دانیل هم حال و هوایی جدید بدهد بخصوص وقتی ربقع باید آسیب‌های وارد شده از حضور سربازان آمریکایی (خوشگذرانی با الکل و موسیقی ) به آدم‌های اطرافش مثل حسام را به تنهایی رفع کند. همه اینها در حالیست که صالح زندگی دانیل و دانیل زندگی صالح را نجات داده‌اند.
رسیدن به چنین چیدمانی در عین وامدار بودن به یک الگوی کلاسیک و بسط دادن آن در پرداخت و خطوط فرعی از نکاتی است که توانسته «بدرود بغداد» را از فیلم‌های مشابه‌اش جدا کند و مهمتر از همه اینکه با حرکت در عمق روابط انسان‌هایی که وابستگی مستقیم و چه بسا خوشایندی با کشور ما ندارند به نوعی حرف‌هایی را مطرح کند که می‌تواند مبتلابه همین مردمان باشد.

5858
کد خبر 186831

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
1 + 9 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • بدون نام IR ۱۶:۳۰ - ۱۳۹۰/۰۹/۰۹
    0 0
    البته صالح "سرباز" عراقی نیست، یکه معلم سابق عراقی است که تبدیل به یک "تروریست" انتحاری شده.