زهرا خدایی
سال 2011 با همۀ تلاطمات و بحران های سیاسی و اقتصادی اش به پایان رسید. جدای از تغییر در ساختارهای سیاسی خاورمیانه و شمال آفریقا، اروپا و آمریکا نیز در سوی دیگر جهان با بحرانی دست به گریبان بودند که در نهایت آنها را نیز منجر به ایجاد تغییراتی بنیادی در شکل ائتلاف ها و اتحادیشان کرد. بحرانی اقتصادی که علاوه بر ایالات متحده آمریکا بخش قابل توجهی از کشورهای ضعیف اروپایی را نیز زمین گیر کرد و در نهایت اتحادیه اروپا را مجبور به تجدیدنظر در ساختارها و قوانینی نمود که برنامه های ریاضت اقتصادی از جملۀ آنها بود. بحران اقتصادی سال 2011 تغییراتی را در ساختار ائتلاف ها و اتحادهای کشورهای قدرتمند به وجود آورد که قطعاً در سال جدید میلادی، تبعات و پیامدهای سیاسی آن عیان خواهد شد.
علی اکبر فرازی، سفیر سابق ایران در اروپا در این باره می گوید: بحران اقتصادی، ناتو را نیز تحت تأثیر قرار داده و این احتمال وجود دارد که در آینده، اعضای آن سیاست های یکجانبه و یکسویه را در عرصه تحولات و منازعات بین الملل در پیش گیرند. فرازی، سفیر سابق ایران در مجارستان، رومانی و قبرس و سرپرست اسبق اداره کل همکاری های اقتصادی چندجانبه وزارت خارجه هفتۀ پیش میهمان کافه خبر بود و در این نشست آینده ناتو و تأثیر بحران اقتصادی بر سیاست های آتی اعضای آن پاسخ داد. مشروح گفتگو را در ذیل می خوانید.
در تحلیل وضعیت موجود و تأثیر آن بر شکل ائتلاف های جهانی باید به چه مواردی توجه داشت؟
معیارهای تحلیل در سطح روابط بین الملل تغییر یافته و دیگر نمی توان با معیارهای زمان جنگ سرد تحولات امروز را تحلیل و ارزیابی کرد. بازیگران جدید با ابزارهای جدید وارد معادلات بین المللی شده اند و لذا در تحلیل تحولات باید به این مولفه ها توجه داشت. در یک کلام اینکه در صحنۀ روابط بین الملل و قطب بندی های پیش رو استفاده از فاکتورهای جنگ سرد و حتی پساجنگ سرد ما را به بیراهه می برد. بازیگران جدیدی وارد عرصه روابط بین الملل شده اند که می خواهند سهام داران قدرت باشند. قدرتهای نوظهور اقتصادی مثل چین، آفریقای جنوبی، هند و برزیل سهم بیشتری در روابط بین الملل طلب می کنند، سهمی که متناسب با قد و قوارۀ آنها در صحنۀ روابط بین المللی است. از این رو در این صحنۀ به زودی تغییر آرایش ها را خواهیم داشت. لذا نیازمند نگاه و تحلیل واقع بینانه ای هستیم که همۀ این مولفه ها را در نظر بگیرد.
تغییر به چه معنا؟
به اعتقاد من همۀ آنچه که در کشورهای خاورمیانه و شمال آفریقا که بهار عربی را تجربه می کنند، می گذرد با آنچه که در نیویورک و اروپا می گذرد، همگی یک ریشۀ مشترک دارد؛ اینکه شهروندانی که تاکنون نادیده گرفته شده اند، می خواهند دیده بشوند و ابزار آنها برای رسیدن به اهدافشان، ابزارهای سابق نیست. ابزار امروزی تکنولوژی های ارتباطی است و آنها به خوبی از این ابزار بهره برده اند. نسل جدید برخلاف نسل قدیم همزاد و همراه با تکنولوژی های ارتباطی امروزی است و در واقع همراهی با این تکنولوژی ها، عین زندگی آنهاست.
از طرفی مردمی که اینک به صحنه آمده اند، فرق نمی کند در کجای دنیا(خاورمیانه، اروپا و آمریکا) باشند بلکه مهم آنست به ابزارهای جدیدی مجهز شده اند که پرسرعت و همگانی است. شفافیت، دسترسی به اطلاعات نیز از مهمترین فاکتورهایی است که باید بدان توجه کرد. جریان ویکیلیکس را خیلی ساده نبینید. این جریانی نیست که در مقطعی شروع و در مقطعی دیگر پایان یافته باشد. این مسئله نشان داد که پستوها و رانت ها در حال آشکار شدن است و تنها دولتمردان نیستند که اطلاعات دارند. انحصار دسترسی به اطلاعات در حال خروج از دست دولتمردان غربی است.
در این میان نقش گروهها را چگونه می بینید؟
ما از این به بعد گروههای نخبه ای جدای از مردم که برای مردم تعیین تکلیف کنند، نداریم. زین پس مردم هستند که خودشان گروه نخبگان را تشکیل می دهند. فاصله این گروه ها با هم و با مردم زیاد نخواهد بود.
با توجه به اینکه مردم سلیقۀ واحدی ندارند، آیا این مسئله منجر به هرج و مرج نمی شود؟ با توجه به اینکه در بسیاری از کشورهای درگیر ناآرامی چندصدایی وجود دارد، از جمله در خاور میانه و حتی در اعتراضات آمریکا، آیا این مسئله که مردم حرف آخر را می زنند، زمینه ساز هرج و مرج نیست؟
این مسئله و احتمالی که بدان اشاره کردید، ممکن است اما درازمدت نخواهد بود. یادمان نرود که همۀ نظم ها از دل بی نظمی ها بیرون می آید. تا پیش از این همگان به نظم کهن خو گرفته بود. انسان قرن نوزدهمی، اتفاقاتی که در قرن بیست می افتاد را آنارشیسم می دید اما این آنارشیسم جای خود را پیدا کرد و همۀ آنچه که تصور می شد، آنارشیسم است به نظم تبدیل شد. هم اکنون ما نیز وضعیت فعلی را بی نظمی می بینیم. چون ما از قرن 20 وارد قرن 21 شده ایم. ما نشانه های ورود قرن 21 را می بینیم. این تحولات در هرج و مرج و آنارشیسم باقی نخواهد ماند. هر اجتماعی برای ماندن به نظم نیاز دارد و آن نظم را خودش می سازد. این نوعِ نگاه ما به نظم است. اتفاقات امروز در اقصی نقاط جهان از دید ما نوعی بی نظمی است اما در واقع زمینه ساز و بستر نظم جدیدی است. در صورتی که این بی نظمی نباشد، نظم جدیدی شکل نمی گیرد.
با توجه به اینکه موضوع مورد بحث بحران اقتصادی و تأثیر آن بر ائتلاف های جهانی است، در ابتدا کمی دربارۀ علل شکل گیری ناتو، به عنوان مهمترین و اصلی ترین ائتلاف جهانی برایمان بگویید.
ناتو محصول امنیتی دوران پس از جنگ جهانی دوم است که دنیای درگیر جنگ را به دو بلوک مشخصی تقسیم کرد؛ بلوک سرمایه داری به رهبری آمریکا و بلوک کشورهای کمونیستی به رهبری اتحاد جماهیر شوروی. غرب و مشخصاً آمریکا که پرچمدار این حرکت بودند، هدفشان از تشکیل ناتو جلوگیری از گسترش دامنۀ نفوذ کمونیسم بود و به تبع آن سعی می کردند که اهداف و مأموریت های سیاسی، نظامی، امنیتی و حتی فرهنگی و عملکردهای ناتو را در این راستا تعریف کنند.
از همه مهمتر اینکه آمریکا از جنگی بیرون آمده بود، که هم پیروز آن بود و هم خودش مستقیماً درگیر آن نبود. بنابراین بعد از سال 1945 به بعد ایالات متحده آمریکا، اقتصادی بسیار قوی و بکری داشت و این اقتصاد قوی کمک می کرد تا در خدمت اهداف سیاسی آمریکا قرار گیرد. آمریکا با طرح برنامه ها و اصول متعدد تلاش کرد تا با کمک به اروپا در قالب طرح مارشال ، ضمن حفظ متحدین قدیمی، متحدین تازه برای خود پیدا کند.
اما بعد از پایان جنگ سرد و سقوط شوروی، ناتو با بحران هویت مواجه شد و بازتعریفی در اهداف و عملکردهایش لازم بود. ناتو مدتها در این بازتعریف سردرگم بود و هر یک از کشورها به ظن خود سعی می کردند تعریف جدیدی از هدف های ناتو ارائه دهند. حادثۀ 11 سپتامبر مائده ای بود برای آمریکایی ها تا مسئله اسلام هراسی را در ارتباط با ناتو مطرح و آن را به جای کمونیسم بنشانند. همان تعاریفی که غرب برای مقابله با کمونیسم ارائه کرده بود، به اسلام هراسی تعمیم داد و وقوع 11 سپتامبر نیز به این مسئله کمک کرد.
در واقع اسلام هراسی و حادثۀ 11 سپتامبر، از دلایل اصلی حمله به افغانستان شد.
دقیقا. غرب به بهانۀ مقابله با تروریسم در ظن خود تروریسم را برابر با اسلام افراطی تعریف و همین مسئله سبب شد تا به افغانستان لشگر بکشد. این حمله با هدف بیرون رفتن از بحران هویت و تعریف جدید اهداف و مأموریت های جدید ناتو در خارج از اروپا بود. البته محدود کردن دامنۀ نفوذ روسیه همچنان در اهداف ناتو قرار دارد. یعنی آنها با حضور در افغانستان جدای از اسلام هراسی و طالبانیسم، نزدیک شدن به حورۀ عمل روسیه از یک سو و نزدیک شدن به دامنۀ نفوذ چین را نیز مدنظر داشتند.
با اعلام خروج نیروهای آمریکایی از افغانستان، آیا هدفی که غرب از حمله به این کشور دنبال می کرد، تأمین شده است؟
حضور در افغانستان به تنهایی نتوانست همۀ اهداف ناتو را برآورده کند چرا که کشورهایی که با شوق بسیار آمده بودند تا آمریکا و ناتو را یاری کنند تا بعدها بتوانند از این حوزۀ گسترده در افغانستان لقمه ای برگیرند به زودی متوجه شدند که حضور در افغانستان تأمین کنندۀ منافع درازمدت آنها نخواهد بود. حتی در کوتاه مدت کشورهایی که متکی به آراء مردم خود بودند از جمله کشورهای اروپایی آرام آرام در آستانۀ از دست دادن رأی شان در بین مردم قرار گرفتند. آنها با این مسئله مواجه شدند که حضور در افغانستان حتی در رأی افکار عمومی مردمشان نیز تأثیر منفی دارد. لذا تغییر جهت دادند یا حضورشان را کاهش دادند و یا به تدریج از افغانستان خارج شدند. نمونۀ آن اسپانیا بود که به محض اعلام خرج نیروهای اسپانیایی از افغانستان، سوسیالیست ها برندۀ انتخابات شدند و مردم از آنها استقبال کردند.
آمریکایی ها به یکباره احساس کردند که در افغانستان تنها مانده اند و علیرغم اینکه کشورهای تازه عضو اتحادیه اروپا و ناتو همچون رومانی و بلغارستان کماکان پشت آمریکا بودند و سرباز به افغانستان اعزام می کردند، اما آمریکایی ها با این واقعیت روبرو شدند که حضورشان در افغانستان در حقیقت هزینه های بسیاری فقط برای آمریکا دارد و اگر درآمدی نیز در آینده داشته باشد، آمریکا باید آن را با متحدین خود تقسیم کند. لذا شاهد ان هستیم که مسئولیت های امنیتی به مرور به نیرو های افغانی واگذار میشود.
آیا بحران اقتصادی بر فعالیت های ناتو در افغانستان هم تاثیرگذار بوده است؟
آمریکایی ها متوجه شدند حضور آنان به نام ناتو در افغانستان، همۀ هزینه ها را به گردن آمریکا انداخته و اگر درآمدی هم وجود داشته باشد، باید با دیگران و سایر شرکاء تقسیم کنند. لذا آمریکایی ها به دفعات مختلف اعلام کردند که دیگر نمی توانند بیش از این برای ناتو هزینه کنند و کشورهای دیگر باید سهم خود را از حضور در ناتو بپردازند. این بدین معناست که بحران مالی از یک سو بر آمریکا و بودجه های نظامی این کشور اثر گذاشته و آمریکا مجبور است در چند سال آینده مقدار کلانی از هزینه های نظامی خود را کاهش دهد و کاهش این مقدار از بودجه نظامی مستلزم آنست که آمریکایی ها بودجه های خودشان را در ناتو کاهش دهند و مأموریت های ناتو را محدود کرده و از دیگران بخواهند سهم خود را بپردازند. لئون پانتا، وزیر دفاع آمریکا به متحدین آمریکا در ناتو هشدار داد که دیگر نمی توانند جهت پوشش هزینه های ناتو روی آمریکا حساب کنند. راسموسن دبیرکل ناتو نیز در مصاحبه ای با روزنامه گاردین از شکاف اقتصادی عمیقی صحبت کرد که ممکن است به عدم پیشرفت در دستیابی به تکنولوژی جدید برای اعضای دیگر ناتو منتهی شود.
آیا گسترش ناتو به مرزهای شرقی اروپا هم نتوانست اندکی از مشکلات ناتو بکاهد؟
با ورود کشورهای فقیرتر اروپایی مثل رومانی و بلغارستان به ناتو آمریکا دچار دو مشکل شده است: از یک طرف باید سهم آنها را در ناتو پرداخت کند و از طرف دیگر ارتش های قدیمی و کهنه آنها باید تغییر ساختار و سازمان داده و مجهز به ابزارهای نوین نظامی شوند که خود این مسئله نیز هزینه بر است و کشورهای ضعیف اروپا از عهدۀ این هزینه ها بر نمی آمدند و در نهایت آمریکا باید آن را پرداخت می کرد.
این مسئله سبب شد آمریکا طی یک دهۀ گذشته سهم خود از 50 درصد بودجۀ ناتو را به 75 درصد افزایش دهد. از طرفی کنگرۀ آمریکا اعلام کرده است که در دهۀ بعدی ارتش آمریکا با کسری معادل 450 میلیارد دلار مواجه است. وزیر دفاع آمریکا نیز هشدار داده است که اگر اوضاع کسر بودجه آمریکا حادتر شود امنیت ملی این کشور و ناتو وخیم تر می شود. بنابراین از اعضای دیگر ناتو خواسته شده که مشارکت بیشتری در تأمین بودجۀ نظامی ناتو داشته باشند. این در حالی است که بحران مالی در غرب آثار خود را بر جای گذاشته و عملاً این اجازه را به کشورهای دیگر عضو ناتو نمی دهد که بیش از این در تأمین بودجه ناتو مشارکت داشته باشند.
لذا نشانه هایی وجود دارد از اینکه مأموریت های جدیدی از سوی آمریکا به طور یکجانبه در حال آغاز است که تا حد زیادی متأثر از همین واقعیت است. واقعیت آنست که آمریکا محاسبه می کند که اگر قرار است خودش تأمین کنندۀ 75 درصد از هزینه های ناتو باشد، چه لزومی به وارد کردن سایر اعضا برای تأمین 25 درصد هزینه های باقیمانده است. لذا نیازی به پیدا کردن شریک برای 25 درصد باقیمانده نیست.
منظورتان از عملیات های یکجانبه چیست؟
آمریکا در حمله به افغانستان به تشکیل اجماع بین المللی برای توجیه افکار عمومی جهانیان نیاز داشت. اما اینک آمریکایی ها به مأموریت های فرامرزی جدای از متحدین خود در ناتو فکر می کنند. وقتی اوباما در سیدنی اعلام می کند که:"ما آمده ایم تا بمانیم و تا سال 2012 هواپیماهایی نظامی آمریکایی به اضافۀ 2500 نظامی آمریکایی در شمال استرالیا کماکان مستقر خواهد بود" نشان می دهد که آمریکا برای ترمیم وجهۀ خود و سپس کاهش هزینه های نظامی ترجیح می دهد مأموریت های جدید را جداگانه و جدای از نیروهای ناتو انجام دهند. البته یادمان نرود که حضور آمریکا در استرالیا نیز پیامی به دولت چین است. با این مضمون که اگر ناتو در اروپا می تواند با استقرار موشک های رادارگریز به حیات خلوت روسیه نزدیک شود، آمریکا به تنهایی و با بعضی از متحدین خود از جمله استرالیا و دیگر کشورها در شرق دور می تواند در دریای چین و در حیات خلوت چین حضور یابد. حضور آمریکا در استرالیا، مانور نظامی مشترک با ویتنام در دریای چین دقیقا این پیام را به چینی ها می دهد که ما به حیات خلوت شما نزدیک شده ایم.
کمی به نقش و موضع روسها بپردازیم.
روسها بعد از روی کارآمدن اوباما با ناتو اعلام همکاری کردند و حتی مدودف در اجلاس سران در لیسبون شرکت کرد. گرچه شوروی زمانی به افغانستان حمله کرد، اما اینک روسها بعد از اجلاس لیسبون راه تدارکی در اختیار نیروهای ناتو قرار دادند تا آنها بتوانند از داخل خاک روسیه و یا از داخل خاک متحدین روسیه کمک های خود را به افغانستان برسانند. مدودف حتی اعلام کرد که حاضر به همکاری با ناتو است و صراحتا تصریح کرد که معتقد به امنیت اروپا است و پیشنهاد داد که به راهبرد مشترک برای امنیت اروپا دست یابند.
پس دلیل اختلاف نظر موجود چیست؟
تضمین های مورد نظر روسیه اینست که اول ناتو به روسیه اطمینان دهد که موشک های آن حوزۀ امنیتی روسیه را در بر نخواهد گرفت. روسها از اینکه موشک های دوربرد، موشک های رادارگریز و سایر سایت های ناتو خارج از اروپا نصب شود، هیچ نگرانی و مشکلی ندارند. رادگوزین، سفیر روسیه در ناتو اعلام کرده است که اگر مشکل شما ایران است، رادارها را در ترکیه و آذربایجان نصب کنید. لذا روسها حاضرند با ناتو همکاری مشترک برای امنیت اروپا داشته باشند اما غربی ها حاضر نیستند. چرا که اهداف دیگری دارند. از این رو، روسیه بازی را به خارج از اروپا منتقل می کند. آمریکا نیز دقیقا همین کار را می کند. زمانی که روسها را خشمگین می بیند، برای کاهش نگرانی ها اعلام می کنند که بخشی از تجهیزات موشکی خود را به ترکیه انتقال می دهند.
اتفاقی که هم اکنون بین ناتو و روسیه بر سر استقرار سپر موشک های دفاعی افتاده است، ناشی از اینست که ناتو و روسیه هر یک جداگانه به دنبال بازتعریف نقش خودشان در فضای جدید روابط بین الملل هستند. مثلا خط قرمزهایی که روسیه برای خود کشیده از سوی ناتو نادیده گرفته می شود. هم اکنون ناتو فکر می کند زمان نزدیک شدن به این خط قرمزهاست چرا که شوروی فرو پاشیده و روسیه در موقعیتی نیست که از خود واکنش عملی نشان دهد.
بلوک بندی های جدید آینده، براساس منافع جدیدی در حال شکل گیری است. روسیه، چین، ایران و هند می توانند بلوک استراتژیک تشکیل دهند اما به شرطها و شروطها. به شرطی که همه منافع خود را در یک راستا تعریف کنند. نه مثل روسها که آنجایی که می خواهند با آمریکایی ها کنار بیایند با برگه ایران بازی می کنند. این همکاری استراتژیک نیست. همکاری استراتژیک اینست که ایران، روسیه، چین و هند و کشورهای در این مسیر بپذیرند که همۀ آنها منافع شان در یک راستاست، اما توانایی های آنها در زمینه های مختلف، متفاوت است و این تفاوت را در راستای دستیابی به یک هدف مشترک به کار گیرند. مثلا بازی ای که روسها بر سرِ موشک های اس 300 در آوردند، بازی عجیبی بود. کشوری که منافع خود با همسایگان را استراتژیک می بیند، برای دادن این نوع موشک که اینقدر بازی در نمی آورد و دست آمریکایی ها را نگاه نمی کند.
بدون شک ناتو برای ادامۀ حیات خود به منابع مالی نیاز دارد، حیات این سازمان ها و شرکت های اسلحه سازی به وقوع جنگهاست. تکلیف ناتو با کشورهایی که در حال تجربه کردن انقلاب هستند، چیست؟
ناتو اهداف و مأموریت هایش تعریف شده است. اما به این معنی نیست که انعطاف پذیر نیست و نمی تواند خود را به روز کند. طبیعتاً هر جا که منافع ناتو ایجاد کند، می تواند اهداف و مأموریت هایش را به روز کند تا حضور نظامی داشته باشد، اما واقعیت آنست که ناتو در درون خود نیز دچار بحران است. بحران مالی تنها معضل ناتو نیست بلکه ناتو احتمالاً برای مأموریت های آتی با بحران یکسان سازی نظرات اعضاء نیز روبروست. یادمان نرود که برای استقرار موشک های رادارگریز که آمریکا در حال اجرای آنست اما به نام ناتو دارد تمام می شود دو اتفاق عجیب افتاد: اول اینکه روسها آن را بازی خطرناک غرب نامیدند و رادگوزین نیز صراحتاً تهدید کرد که استقرار این موشک ها غیرقانونی است و آنها برای ما هدفی قانونی برای حمله محسوب می شود. این اولین بار است که بعد از پایان جنگ سرد یک مقام بلندپایه روسیه از شروع حمله صحبت می کند. به همین دلیل است که استقرار موشک های اسکندر در استان غربی روسیه با نگرانی از سوی غربی ها تحلیل شد و غرب این کار را خیلی غیرمنتظره و غافلگیرکننده دانست. چون استقرار این موشکها در غرب روسیه و در نزدیکی مرز لهستان به معنای اینست که هر لحظه که روسها احساس خطر کنند، هیچ بعید نیست که این خطر را دفع کنند. بنابراین استقرار رادارها و موشک ها در نزدیکی روسیه، با واکنش تند مقامات روسیه همراه بود و از طرف دیگر در داخل ناتو و متحدین آمریکا نیز اختلاف نظر به وجود آمد. به طوری که معاون وزیر دفاع آلمان صراحتاً اشاره کرد که سپر دفاع موشکی ناتو در اروپا مایۀ آشفتگی اروپاست و سامانه سپر دفاع موشکی عامل برهم زنندۀ آرامش در اروپاست. این نشان می دهد که در بین متحدین غربی آمریکا برای حضور در حیات خلوت روسیه نیز چراغ قرمزهایی رعایت می شود و همه حاضر نیستند بدون مطالعه وارد این حوزه های شوند. حتی اگر آمریکایی ها پیش قراول باشند.
لذا در پاسخ به سوال شما باید بگویم که ناتو امکان بازتعریف اهداف و منابع خود را دارد و دوم اینکه با توجه به اختلافات موجود و بحران اقتصادی که روز به روز عمیق تر می شود، مانند گذشته بعید به نظر می رسد که آمریکا بتواند اعضای ناتو را بار دیگر برای حمله به هر نقطه از دنیا متقاعد کند. سوم اینکه به همین دلیل آمریکایی ها به انجام مأموریت های جداگانه از ناتو دارند فکر می کنند.
با بحران موجود، آینده نظام اقتصادی اروپا چه خواهد شد؟
بحران اقتصادی اروپا از اینجا شروع شد که کشورهای که عضو اتحادیه شدند و در مرحلۀ بعدی به پول واحد یورو پیوستند، باید زیرساخت های خود را قبل از ورود به این نهاد تقویت می کردند و در مرحله بعد از پول ملی خود دست برمی داشتند و به یورو روی می آوردند. در تعاریفی که در چهارچوب اتحادیه اروپا تعریف شده؛ اینگونه آمده که بدهی کشورها نباید بیش از 3 درصد تولید ناخالص داخلی کشور باشد.
با آغاز بحران کشورهای ضعیف وقتی وارد بازار یورو شدند چون تابع سیاست های بانک مرکزی اروپا بودند، با دور زدن این قوانین از بانک های کشورهای ثروتمند اروپا مثل آلمان و فرانسه، استقراض را آغاز کردند. غافل از اینکه این استقراض تعریف و حدی دارد. با انباشته شدن این استقراض و بالا رفتن بدهی کشورها از سقف مجاز، کشورها از بازپرداخت آن ناتوان شدند.
برنامه های ریاضت اقتصادی تا چه میزان می تواند از تبعات بحران اقتصادی بکاهد؟
برای خروج از این بحران روی آوردن به ریاضت اقتصادی در پیش گرفته شد. کشور موردنظر باید سیاست ریاضت اقتصادی را در پیش می گرفت تا بتوانند با کاهش هزینه ها به تدریج بدهی های خود به بانک های اروپایی را بپردازد. اما ریاضت های اقتصادی به معنای کاهش خدمات اجتماعی، بیمه ها و تحصیلات رایگان است. حتی در کشوری مثل یونان دادن این ریاضت های اقتصادی مستوجب بالا رفتن سن بازنشستگی است و یا در ایتالیا از حقوق کسانی که قبلاً بازنشسته شده اند، درصدی کاسته شود. همۀ اینها نارضایتی در جامعه را بالا برد. این کشورها دچار معادله ای شدند که از هر طرف به آن نگاه می کردند، باید سوی دیگر را جمع می کردند.
در واقع بحران اقتصادی هم اکنون به یک کلاف سردرگم تبدیل شده است. به عنوان اولین اقدام بانک های کشورهای طلبکار، مقداری از بدهی های کشورهای مقروض را بخشیدند. در مورد یونان حتی تا 50 درصد بدهی ها بخشیده شد. اما باز هم تأثیرگذار نبود. اگر این بدهی ها تماماً نیز بخشیده شود، باز دوباره کشورهای ضعیف تر اتحادیه به این روند ناسالم ادامه می دهند. یعنی به جای اینکه بیایند درآمدهای خود را براساس قوانین جدید اروپا تنظیم کنند، باز مجدداً به همین روش ادامه می دهند. جالب اینجاست که در زمانی یونانی ها، اتحادیه اروپا را گروگان گرفتند و اعلام کردند که اگر این وام از سوی اروپا به یونان داده نشود، یونان از ناحیۀ یورو خارج می شود.
اگر یونان خارج می شد، چه اتفاقی می افتاد؟
اگر هر یک از کشورهای عضو یورو به علت عدم بازپرداخت بدهی ها از اتحادیه بیرون بیایند، اولین قدم اینست که دیگر تابع دستورات و برنامه های بانک مرکزی اروپا - -ECB نخواهد بود و زیر چتر بانک مرکزی خود قرار می گیرد. چون بانک مرکزی خودش می تواند پول چاپ کند و چون پول ملی چاپ می کند، این به ضرر کشورهای قوی خواهد بود.
چرا؟
چون کشوری مثل آلمان با صادرات هر چه بیشتر به کشورهای ضعیف تر عضو یورو دارند اقتصاد خود را می چرخانند و درآمد کسب می کنند. وقتی کشوری، عضو حوزۀ یورو نباشد، کشوری مثل آلمان نمی تواند با صادرات به این کشورها درآمد کسب کند. این معادله ای است که هر دو سر ضرر می کنند. لذا همۀ سعی اتحادیه بر اینست که این کشورها را نگه دارد و حوزۀ یورو از هم نپاشد و با سیاست های جدید اقتصادی و یا ریاضت های اقتصادی سعی کند که اینها را لنگان لنگان به دنبال خود ببرد.
به چه دلیل هماهمنگی مورد نظر بین اعضای اتحادیه اروپا ایجاد نشده است؟
اتحادیه اروپا وقتی تشکیل شد، کاملاً هدف اقتصادی داشت و می خواست یکسری از کشورها را برای رسیدن به اهداف تعریف شدۀ اقتصادی حول خود جمع کند. اما در گسترش و توسعه خود خصوصاً بعد از سقوط اتحاد جماهیر شوروی، اتحادیه اروپا سریعاً تلاش داشت با اهداف سیاسی اعضای جدیدی را بپذیرد بدون اینکه توجه داشته باشد که ساختار اقتصادی این اعضای جدید اصلا به اهداف اتحادیه اروپا نزدیک نیستند. اتحادیه تنها سریعاً به این فکر افتاد که چیزی که از کاسۀ شوروی روی زمین ریخته را جمع کند. فکر می کردند با جذب تعداد بیشتری از کشورهای عضو اتحادیه، این نهاد به قدرتی بزرگ و تأثیرگذار تبدیل می شود. اما اروپا با این واقعیت روبرو شد که به جای نگاه به بازارهای فرامرزی در درون خود اعضایی دارد که باید آنها را به سطح استاندارد برساند.
من در بسیاری از کشورهای بلوک شرق از جمله مجارستان و رومانی بوده ام. زمانی در رومانی سفیر بودم که دو اتفاق مهم در این کشور رخ داد؛ عضویت رومانی در ناتو و اتحادیه اروپا. در حالیکه در خودِ بخارست، چهرۀ عریان فقر به خوبی مشخص بود. بنابراین چطور امکان دارد کشوری مثل رومانی عضو اتحادیه اروپا شود؟ در حالی که در نزد سیاستمداران این مسئله بسیار ساده تلقی می شد، آنها بر این باور بودند که عضویت در ناتو، یعنی امنیت رومانی و عضویت در اتحادیه اروپا یعنی توسعه اقتصادی رومانی.
یادمان نرود زمانی که پرچم عضویت بلغارستان در ناتو در مقابل پارلمان کشور بالا رفت، همۀ تلویزیون های جهانی وزیر خارجه را نشان می داد که از شوق اشک می ریخت. چون تحلیل شان این بود که با بالا رفتن این پرچم، آنها اروپایی می شوند. در حالی که اتحادیه خیلی زود به این باور رسید که صرف جغرافیا تنها تعیین کننده نیست بلکه ترمیم ساختارها نیاز به زمان بیشتری دارد.
چاپ یورو چه محدودیت هایی برای اروپا دارد در حالی که آمریکا خیلی راحت دست به این کار می زند.
قدرت اقتصادی پشتوانه هایی می خواهد. آمریکا پشتوانه ها و قواعد خود را دارد. اما اتحادیه اروپا بیش از توان و اندازۀ خود نمی تواند دست به این کار بزند. اتحادیه اروپا را ساختاری منسجم متشکل از 27 عضو با برنامه های مشخص سیاسی-اقتصادی-نظامی نبینید. بلکه یک باشگاه ببینید که هر کسی ابزار بازی مخصوص به خودش را در دستش گرفته و وارد شده است. کشورهایی که عضو اتحادیه شدند، تصور می کردند که باید سهمی دریافت کنند. فرق آمریکا با اروپا در اینست که ایالات متحده آمریکا همه ابزارهای نظامی-سیاسی- اقتصادی واحد را یک ساختار تعیین می کند، اما در مورد اروپا نیست.
در صورتی که نارضایتی ها عمومی در اروپا مهار نشود، امکان فراگیر شدن این دومینو به سایر کشورها وجود دارد؟
بله، استمرار خواهد یافت. مسائل اجتماعی جدیدی رخ خواهد داد که قطعا به شکل گیری ساختارهای جدید حزبی در درون دولت های ملی و بلوک بندی های جدید در اندازه های فراملی خواهد شد.
26349
نظر شما