زمانی که با جوان موسیقیدان پای سفره عقد نشست تصور نمی کرد در کمتر از دو سال به اتهام سرقت راهی زندان شود.
27 سال سن دارد و 23 ماه قبل پس از آشنایی با پویا تصمیم به ازدواج با او گرفت. خانواده اش مخالف این ازدواج بودند اما او در برابر همه ایستاد و گفت: این مرد رویایی من است. هنرمند است و می تواند مرا خوب درک کند.
برای تحقیق به دادسرا آمده بود که قبل از انتقال به زندان موفق به گفتگویی کوتاه با او شدیم. انتشار پیدا نکردن عکسش شرط او برای پاسخ دادن به پرسش های ما بود.
خودت را معرفی کن؟
- سهیلا 27 ساله. لیسانس گرافیک.
بچه هم داری؟
- بله. یک دختر یک ساله.
الان دختر کجاست؟
-خواهرم از او مراقبت می کند. خیلی دلم برایش تنگ شده.
به چه اتهامی دستگیر شدی؟
- معاونت در سرقت.
به صورت باندی سرقت می کردید؟
نه. من و همسرم با هم سرقت ها را انجام می دادیم. البته من فقط برای جلب اعتماد طعمه هایش همراهش می رفتم. خودم راضی به این کار نبودم به اجبار می رفتم.
چرا اجبار؟
من برای ازدواج با پویا، شوهرم مجبور به ترک خانواده ام شدم. او دانش آموخته موسیقی بود. یک روز در آموزشگاه موسیقی با او آشنا شدم. خیلی مهربان و با احساس بود. وقتی به خواستگاریم آمد همه مخالفت کردند اما با اصرارهای من راضی شدند. البته این باعث شد ارتباطم با آنها قطع شود.
خانواده ات چرا مخالف بودند؟
- پویا کاری نداشت و با تدریس خصوصی پول ناچیزی بدست می آورد که برای اداره کردن یک زندگی دو نفره کم بود.
چرا این همه احساس به اینجا رسید؟
- اعتیاد . دوستان حسود. 6 ماه بعد از عروسی پویا توانست کار خوبی پیدا کند و در کنار آن به کارهای موسیقی هم می رسید. اما دوستانش که طاقت پیشرفت او را نداشتند با نقشه شوهرم را به سمت اعتیاد کشیدند. کارش را از دست داد و مجبور به سرقت شد. می گفت اگر همراهش نروم مرا طلاق می دهد. اگر طلاق می گرفتم دیگر سرپناهی نداشتم. خانواده نیز طردم کرده بودند.
حالا از این ازدواج پشیمانی؟
بله. من فریب احساس دروغ همسرم را خوردم. او با کارهایش آینده من و دخترم را تباه کرد.
بعد از دستگیری او را دیدی؟
- یک بار در دادسرا دیدم اما هیچ حرفی با هم نزدیم.
آزاد شوی چه کار می کنی؟
- از پویا جدا می شوم. در رشته تحصیلی خودم کار می کنم و زندگی راحت و با آسایش برای دخترم می سازم.........
4545
نظر شما