به گزارش خبرآنلاین دنیس راس (Dennis Ross)، پژوهشگر برجسته مؤسسه واشنگتن و مشاور ارشد در دولتهای ریگان، بوش، کلینتون و اوباما در مقاله ای برای فارن پالیسی نوشت:
ایران پنهان نمی کند که خواهان نابودی اسراییل است. راهبرد تهران این است که اسراییل را زیر فشار مداوم نگه دارد تا با درگیری های ادامه دار در مرزهایش بفرساید. نکته تلخ اینکه گرچه چنین چیزی را می توان به روشنی دید، اما به نظر می رسد که رویکرد کنونی اسراییل، بازی در زمین ایران است.
رهبر معظم ایران، آیتالله علی خامنهای، مدتهاست که تصور میکند اسرائیلیها در صورتی که به طور مداوم تحت فشار تهدیدات نظامی قرار بگیرند، کشور را ترک خواهند کرد. آنچه برخی به عنوان "حلقه آتش" دور اسرائیل مینامند، از همین فرضیه ناشی میشود.
اینکه آقای خامنهای و حسن نصرالله، رهبر حزبالله، در این مورد اشتباه میکنند یا نه، چندان مهم نیست — زیرا اسرائیلیها، با وجود تمام اختلافاتشان، آشکارا نشان دادهاند که برای کشورشان خواهند جنگید و در آن باقی خواهند ماند. مهم این است که آقای خامنهای و نصرالله به این گزاره باور دارند و راهبرد نظامی خود را بر این اساس طراحی میکنند — و متأسفانه دولت اسرائیل در حال افتادن در دام آنها است.
نصرالله در یک سخنرانی در ژانویه گفت که اسرائیلیها ریشهای در این سرزمین ندارند و تحت فشار، آن را ترک خواهند کرد. آقای خامنهای نیز گفته است که "مهاجرت معکوس" به معنی پایان اسرائیل خواهد بود.
بر پایه این منطق، این دو رهبر بر این باورند که راهبرد مناسب بلندمدت، وادارکردن اسرائیل به جنگ در همه جبهههاست: در غزه، در مرز شمالی با لبنان و در کرانه باختری، به ویژه با تسلیحات، مواد منفجره و پولی که از طریق ایران به این مناطق قاچاق میشود — البته به شرطی که این مسئله، ایران را به طور مستقیم وارد درگیری نکند و مهمترین نیروی نیابتی جمهوری اسلامی، حزبالله، را به خطر نیندازد.
اگر شک و تردیدی در مورد تمایل ایران به پرهیز از جنگهای همهجانبه باقی مانده باشد، باید پس از ترور هدفمند فؤاد شکر، که احتمالاً دومین چهره مهم حزبالله بود، و ترور اسماعیل هنیه، رئیس سیاسی حماس، از بین برود. اگرچه هر دو، رهبر ایران و دبیرکل حزب الله وعده دادند که واکنش سختی نشان خواهند داد و اسرائیل هزینه سنگینی برای این اقدامات خواهد پرداخت، اما تاکنون از انجام کاری که منجر به تشدید تنش شود، خودداری کردهاند. هنگامی که حزبالله بالاخره واکنش نشان داد، نصرالله مدعی یک موفقیت بزرگ شد (با هدف پرهیز از اقدام بیشتر)، اگرچه در شبکههای اجتماعی عربی این ادعاها را دست انداختند.
در حالی که آقای خامنهای و نصرالله تهدیدات تلافیجویانه خود را با اقداماتی عملی، پشتیبانی نکردهاند، مصمم هستند که اسرائیل را تحت فشار مداوم نگه دارند و آن را درگیر جنگهای فرسایشی کنند. در واقع، تحلیل بردن اسرائیل در باتلاقهایی که برایش از نظر نظامی هزینهبر است و آن را از نظر سیاسی در صحنه جهانی منزوی میکند، هسته اصلی راهبرد ایران است. همانطور که آقای خامنهای در ماه مارس مطرح کرد، اسرائیل "در بحران است" زیرا "ورود رژیم صهیونیستی به غزه، برایش یک باتلاق ایجاد کرده است. اگر امروز از غزه خارج شود، شکست خورده است. و اگر خارج نشود، باز هم شکست خورده است."
سیاستهای کنونی اسرائیل، در حال تأیید راهبرد ایران است. اسرائیل اکنون درگیر جنگهای فرسایشی در غزه، در مرز شمالی خود و به طور فزاینده با گسترش عملیات در کرانه باختری است. هر یک از این درگیریها بهطور جداگانه ممکن است منطقی به نظر برسند، اما بهطور جمعی، به معنای بازی بر پایه ی شرایط ایران هستند. این بدان معنی نیست که اسرائیل باید اکنون به دنبال جنگهای همهجانبه با حزبالله یا ایران باشد بلکه این است که اسرائیل به یک راهبرد تازه نیاز دارد.
گفتن این حرف، از انجام آن آسانتر است. این امر مستلزم تصمیمات دشوار اما ضروری توسط بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل و دولت بایدن خواهد بود. رئیسجمهور بعدی ایالات متحده باید آماده باشد تا اقداماتی انجام دهد که برخی از این تصمیمات سخت را بیشتر موجه سازد.
برای اسرائیل، چنین راهبردی باید با پایان دادن به جنگ در غزه آغاز شود. دولت بایدن تلاش میکند با رسیدن به یک توافق بر سر گروگان ها، راهی برای آتشبس دائمی فراهم کند. متأسفانه، این اقدام، یحیی سنوار، جانشین اسماعیل هنیه، را به داور اصلی تبدیل میکند که آیا میتوان به توافق رسید یا نه، حتی با فرض اینکه نتانیاهو به طور جدی به دنبال یک توافق آزادی گروگان ها باشد، که بسیاری از اسرائیلیها در این هم تردید دارند.
در حالی که امیدوارم تلاشهای تحت رهبری آمریکا موفق شوند، باید یک طرح جایگزین (طرح (B وجود داشته باشد که تمرکز آن بر پایان دادن به جنگ برای آزادی گروگانها باشد، نه دستیابی به توافق آزادی گروگان برای پایان دادن به جنگ. برای این منظور، نتانیاهو باید بتواند به شکل معتبری مدعی پیروزی شود، با استناد به انهدام توان نظامی حماس، تخریب بخش عمدهای از زیرساختهای نظامی آن (انبارهای تسلیحات، آزمایشگاههای تسلیحاتی، تأسیسات تولید سلاح و تونلها) و جلوگیری از قاچاق برای جلوگیری از بازسازی حماس. اسرائیل بسیار به دستیابی به این هدف نزدیک است زیرا توانسته هم حماس را به عنوان یک نیروی نظامی و هم بخش بزرگی از زیرساختهای نظامی آن را منهدم کند.
تمرکز نتانیاهو بر رفح و کریدور فیلادلفی نادرست نیست، زیرا باید به قاچاق زمینی و زیرزمینی در آنجا پایان داد. اما پاسخ او مبنی بر حفظ نیروهای ارتش اسرائیل در آن منطقه اشتباه است، زیرا جایگزینهایی برای حضور اسرائیل وجود دارد و چنین حضوری به بهای از دست دادن چیزی تمام خواهد شد که نتانیاهو نیز به دنبال آن است: جایگزینی برای حکومت حماس در غزه — که این کار، اثبات واقعی پیروزی اسرائیل است.
مصر، مراکش، امارات متحده عربی و کشورهای دیگر آمادهاند تا بهطور موقت اداره غزه را به همراه فلسطینیهای غیرحماس به عهده بگیرند و امنیت آن را تأمین کنند، اما نه در صورتی که اسرائیل در غزه بماند و نتانیاهو بارها گفته است که نمیخواهد این اتفاق بیفتد. دولت بایدن میتواند با ارائه فناوریهای نوین اسکن و تعهد به تأمین مالیِ یک مانع زیرزمینی برای جلوگیری از ایجاد تونلها و آماده کردن زمینه حضور نیروهای امارات به همراه پیمانکاران امنیتی ویژه برای کنترل این کریدور، به جلوگیری از قاچاق کمک کند.
اگر نتانیاهو پایان جنگ را در صورت آزادی گروگانها اعلام کند، سنوار تحت فشارهای سنگینی نه تنها از سوی اعراب، بلکه از سوی فلسطینیها قرار خواهد گرفت تا آنها را آزاد کند — تاحدودی به این دلیل که این از همان آغاز، شرط حماس بوده است. البته، هنوز گفتگوهایی درباره ترتیب و سرعت عقبنشینی نیروهای اسرائیل و آزادی زندانیان فلسطینی وجود خواهد داشت، اما کل زمینه تغییر خواهد کرد و اسرائیل میتواند از نظر سیاسی دست برتر را به دست آورد و به شهروندان خود بگوید که جنگ را با شرایط خود به پایان میرساند.
اسرائیل میتواند سپس به مرز شمالی بپردازد. نصرالله به روشنی اعلام کرده است که اگر در غزه آتشبسی برقرار شود، او نیز از شلیک به اسرائیل دست خواهد کشید — این موضوع زمینه را برای دستیابی به توافقی فراهم میکند که به هر دو طرف، شهروندان اسرائیلی و لبنانی، اجازه میدهد به خانههای خود در دو طرف مرز بازگردند. حتی اگر ایران هم احتمالا تمایل داشته باشد که جنگ فرسایشی در آنجا ادامه یابد، نصرالله چنین چیزی را نمیخواهد، آنهم به دلیل هزینههای سنگینی که پایگاه شیعه حزبالله در جنوب لبنان متحمل شده است، جایی که حدود ۱۰۰,۰۰۰ لبنانی مجبور به ترک خانههای خود شدهاند.
شصت هزار اسرائیلی تخلیهشده، تنها زمانی به خانههای خود بازخواهند گشت که اطمینان حاصل کنند نیروها و تسلیحات حزبالله به مرز بازنخواهند گشت. هیچ راه سادهای برای تضمین این مسئله وجود ندارد — نیروهای حافظ صلح سازمان ملل در این کشور و ارتش لبنان نشان دادهاند که مانع از اقدامات حزبالله نمیشوند و نمیتوانند جلوی آن را بگیرند. اما یک اقدام وجود دارد که ایالات متحده میتواند انجام دهد تا حزبالله را از نقض چنین توافقی بازدارد: تعهد به حمایت از اسرائیل، هم در سخن و هم با تأمین دوباره منابع، بهویژه اگر در صورت بازگشت نیروهای حزبالله به مرز، اسرائیل، از جمله بر روی زمین، دست به اقدام بزند..
نصرالله بهجای اینکه صرفاً بگوید واشنگتن نمیتواند مانع اقدامات اسرائیل شود، باید بداند که اگر حزبالله توافق را نقض کند، ایالات متحده از اقدامات اسرائیل حمایت خواهد کرد. نصرالله پیامدهای یک جنگ تمامعیار را درک می کند و حزبالله تنها نیروی نیابتی است که ایران نمی خواهد آن را فدا کند.
درباره آنچه بهطور فزایندهای به یک جبهه سوم تبدیل شده، یعنی کرانه باختری، اسرائیل نمیتواند صرفاً سیاستهای تنبیهی را دنبال کند.
عملیات کنونی نیروهای ارتش اسراییل در آنجا، در تخریب آزمایشگاههای ساخت بمب و کشتن و دستگیری تروریستهای تحت تعقیب موفق خواهد بود اما همانند عملیاتهای قبلی، اسرائیل مجبور خواهد بود که آنها را بارها و بارها تکرار کند.
تلاش قابل توجهی توسط ایران برای قاچاق تسلیحات و مواد منفجره به کرانه باختری و پرداخت مبالغ هنگفت به جوانان فلسطینی بیکار برای انجام عملیات تروریستی علیه اسرائیل در جریان است — و این جریان باید قطع شود. بیشتر قاچاق از مرز اردن به کرانه باختری و از سوریه سرچشمه میگیرد. اردن تلاش میکند تا آن را متوقف کند اما فاقد فناوری و نیروی انسانی کافی برای انجام این کار است — و در اینجا، ایالات متحده میتواند با ارائه فناوری، پهپادها و حتی به کار نیروهایش، نقش خود را ایفا کند.
اما اسرائیل باید به زمینه ای که ایران در کرانه باختری از آن بهرهبرداری میکند نیز بپردازد. اسرائیل باید به فلسطینیهای تاییدشده، اجازه دهد دوباره در اسرائیل کار کنند — امری که بیکاری را به شدت کاهش میدهد؛ باید از مسدود کردن مالیاتهایی که برای فلسطینیها جمعآوری میکند، دست بکشد تا فشار اقتصادی شدید بر تشکیلات خودگردان فلسطینی کاهش یابد، نهادی که تنها ۵۰ درصد حقوق کارمندان خود، از جمله نیروهای امنیتی، را پرداخت میکند؛ و باید با قاطعیت بیشتری با خشونتهای شهرکنشینان یهودی مقابله کند.
تا زمانی که ایتامار بنگویر و بتزالل اسموتریچ، نژادگرایان مذهبی در دولت کنونی اسرائیل، قادر به شکلدهی سیاستهای اسرائیل نسبت به کرانه باختری باشند، تغییرات چندانی رخ نخواهد داد. آنها خواستار فروپاشی تشکیلات خودگردان فلسطینی هستند — و این امر خلا قدرتی در کرانه باختری ایجاد میکند که ایرانی ها از آن استقبال کرده و آماده پر کردن آن هستند.
فلسطینیها نیز به این امیدواری دارند که آینده ای پیش روی آنها هست که سکولارهای غیراسلامگرا و مخالفان تندروی میتوانند آن را برایشان فراهم کنند. سعودیها میتوانند نقش بزرگتری در ارائه چشمانداز سیاسی برای فلسطینیها ایفا کنند، که این امر برای جلوگیری از رادیکالیزه شدن بیشتر کرانه باختری نیز ضروری است. سعودیها، دولت بایدن و نتانیاهو همچنان به توافق عادیسازی روابط سعودی-اسرائیلی علاقهمند هستند.
سعودیها خواستار پیمان دفاعی با ایالات متحده و مسیری معتبر به سوی تشکیل دولت فلسطینی هستند. دولت بایدن آماده است پیمان دفاعی را نهایی کرده و پس از انتخابات به سنا ارائه دهد اما یک مسیر معتبر به سوی تشکیل دولت فلسطین نیازمند تعدیل در سیاستهای اسرائیل است.
پس از حمله حماس در ۷ اکتبر ۲۰۲۳، افکار عمومی اسرائیل، نه فقط نتانیاهو، نسبت به تشکیل دولت فلسطینی بدبین شدهاند. اسرائیلیها حق دارند بدانند که یک دولت فلسطینی نمیتواند و نباید تحت رهبری حماس یا تندروها باشد و هویت فلسطینیها باید بر پایه همزیستی با اسرائیل باشد، نه ستیز با آن.
البته، هیچ مسیر معتبری به سوی دولت فلسطینی ممکن نیست اگر اسرائیل به اقداماتی بر روی زمین ادامه دهد که امکان تشکیل دولت فلسطینی را غیرممکن می سازد. از این رو، نتانیاهو باید عادیسازی با سعودیها را بر افراطیون مذهبی دولت خود ترجیح دهد. در کوتاهمدت، این بدان معنی است که جو بایدن را به بنگویر ترجیح دهد.
بایدن میتواند با ارائه چیزی بیشتر از یک پیمان دفاعی به سعودیها بهعنوان بخشی از توافق عادیسازی، این فرآیند را تسهیل کند. اتکای اسرائیل به دفاع از خود، که ریشه در تاریخ این کشور دارد، قابل درک است؛ اما در شب ۱۳ آوریل، زمانی که نیروهای آمریکایی با همکاری شرکای بریتانیایی، فرانسوی و عرب بسیاری از پهپادها و موشکهای کروز پرتابشده توسط ایران را رهگیری کردند، اسرائیل به تنهایی از خود دفاع نکرد. از آنجا که ایران نمیخواهد وارد درگیری مستقیم با ایالات متحده شود، شاید اکنون زمان یک پیمان دفاعی رسمی بین ایالات متحده و اسرائیل رسیده باشد.
آنچه من مطرح میکنم، یک دستور کار سنگین برای هر دولتی در اسرائیل خواهد بود اما باید به تهدیدی که ایران و نیروهای نیابتی آن ایجاد میکنند، توجه کرد. همچنین باید در نظر داشت که نتانیاهو همواره از این مسئله بهعنوان مأموریت تاریخی و ویژه خود یاد کرده است: دفاع از اسرائیل در برابر ایران. در حال حاضر، دولت نتانیاهو در حال تأیید راهبرد ایران است، نه تضعیف آن.
این واقعیت که ایران نشان داده نمیخواهد وارد درگیری مستقیم، بهویژه با ایالات متحده، شود، باید زیربنای راهبرد مشترکی باشد که واشنگتن باید رهبری آن را به عهده بگیرد اما اسرائیل نیز نقشی بر عهده دارد و منافع خود این کشور ایجاب میکند که بهجای تقویتِ راهبرد بلندمدت ایران، آن را تضعیف کند.
۳۱۱۳۱۱
نظر شما