امروز،آفتابی ست شاید به خاطر فیلمی که دیشب دیدیم:بوسیدن روی ماه.وقتی از سالن زدم بیرون، به خودم گفتم اگر همین فیلم هم نبود این جشنواره را چه طور باید تا روز آخرش تحمل می کردیم؛البته، عصبانی بودم از فیلم های بدی که دیده بودم!

*
روز پنجم است و با «یک عاشقانه ساده» شروع شده؛و باز هم ناامیدکننده؛نه فقط در استفاده یا در واقع عدم استفاده از لهجه، به خاطر قصه پردازی ادامه دهه چهلی اش،به خاطر تکرار همان «تیپ» ها و البته نه «شخصیت»ها،به خاطر عدم باورپذیری «برخورد»ها در دل «وضعیت»ها،به خاطر عدم تطابق «مکان» با دیالوگ ها و رفتارها.
واقعاً چه بلایی سر این سینما آمده؟سامان مقدم را به عنوان فیلمسازی نه شش دانگ اما به هر حال «این کاره» می شناختیم؛اگر با «صد سال به این سال ها»مشکل داشتیم به خاطر پایانش بود نه به خاطر عدول از اصول اولیه سینما؛اگر به «پارتی» ایراد می گرفتیم به دلیل «ساده انگاری» یک موضوع پیچیده بود نه عدم رعایت ریتم یا بازی های مشکل دار یا غیاب شخصیت؛دوره ی بدی شده!واقعاً نمی دانم سال بعد، باید بروم فیلم کدام فیلمساز را ببینم که دخل «باورهای حداقلی»ام نیاید!
فلاش بک/عصر روز چهارم/برج میلاد/سکانس «جای شما خالی!»:
زمانی نه چندان دور نه چندان دیر،اوایل دهه شصت و در اوج جریان فیلمسازی ایدوئولوژیک،ما فیلمی داریم به نام «دولتو» با ایده ای کمابیش مشترک با فیلم«شور شیرین» اما در آن فیلم، «شخصیت منفی» داریم نه «آدم  منفی»!به نظرم فیلم رحیم رحیم پور به مراتب از فیلم جواد اردکانی بهتر است؛لااقل سرمشق اش فیلم های سینمای بدنه پیش از 57 در شخصیت پردازی و شکل دهی به «وضعیت» نیست.
نمی دانم جواد اردکانی «تپه 303»[اکران اروپایی اش با نام«کماندوهای صحرا»  و با شرکت بیک ایمانوردی ] را دیده یا سرمشق اش فیلم های B جنگی چینه چیتای دهه هفتاد بوده؛به هرحال، به نظرم وضعیت کلی آن فیلم ها و حتی فیلم یادشده و حتی «برزخی ها»ی ایرج قادری[اولین فیلم پرهزینه سینمای بدنه درباره جنگ هشت ساله] نسبت به فیلم اردکانی بهتر بود!
فلاش بک/شب روز چهارم/برج میلاد/فیلمی که همه را متأثر کرد:
نمی خواهم زیاد احساساتی شوم؛«بوسیدن روی ماه» نسبت به فیلم قبلی همایون اسعدیان [طلا و مس]،کم می آورد لااقل در کم تعدادی خرده روایات اما مقابل فیلم هایی که دیده ایم در این روزها و حتی دیروزها،در ذهن جاخوش می کند و با مخاطب از سالن نمایش می رود بیرون.
فیلم اسعدیان فیلم سالمی ست با یک نقطه ضعف مشخص:دو پایان دارد؛اول آنجا که شخصیت اصلی می رود به اتاق پسر شهیدش و درهای چوبی را رو به تماشاگر می بندد و دومی هم موقعی که جلوی عکس دونفره،می میرد.یادمان باشد «دو پایانه بودن» حتی برای فیلم هایی که لااقل چند دهه است در خاطرات ما جاخوش کرده اند،نقطه ضعف است.
نمی خواهم شعار بدهم اما...خب،می شود فیلم اسعدیان را مقابل فیلم اردکانی و چندین فیلم دیگر این جشنواره که برای «تعهد به انقلاب»شان دارند جیغ می زنند ، گذاشت و دید که به قول پرستویی در آژانس شیشه ای:«خیبری ،سوز داره نه دود!»
*
امروز، آفتابی ست؛روز پنجم، آفتابی ست؛ اما... سوز دارد ؛شاید صرفا...ً به دلیل همان فیلمی که از اسعدیان،دیشب دیدیم!
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 197662

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
4 + 2 =