حرکت های اخیر در دنیای عرب از سوی شماری از تحلیل گران سیاسی نام بهار عربی به خود گرفت. تلقی این تحلیل گران از این حرکتها این بود که دنیای عرب که گرفتار استبداد شده است، و برای رهایی از استبداد جنبشی را آغاز کرده است.
از سوی دیگر، گروهی تلقی دیگری از این جنبش داشته، آن را بیداری اسلامی نامیده و عنوان بهار عربی را برای آن نادرست یا ناکافی شمردند. حضور اسلام گرایان در این جنبشها و پیروزی آنان در برخی از کشورها مانند تونس و مصر، نشانگر آن است که جنبش دنیای عرب چشم امیدش به سوی اسلام گرایان اعم ازمعتدلین یا افراطی های سلفی است. بر این اساس، جنبش جدید، نگاهش به تشکل های اسلامی است که بتوانند مشکلات دنیای عرب را حل کنند، تشکل هایی که چندین دهه زیر فشار دولت های طرفدار شرق یا غرب بوده و به عنوان یک آلترناتیو مخالف اکنون محبوبیت پیدا کرده اند.
شواهد حاکی از این است که جنبش دنیای عرب نشأت گرفته از مشکلات سیاسی و اقتصادی بی شماری است که از آن رنج می برد: بیکاری، عقب ماندگی، ذلت برابر دنیای غرب و آمریکا، تحقیر شدن و در نهایت نداشتن آزادی های سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و رواج فساد و تباهی، مسائلی است که مردم این کشورها را به حرکت علیه دولتهایشان واداشته است. از این زاویه، حرکت مزبور از دید تحلیل گرانی که به این رویدادها و علل و عوامل آن می نگرند، نام بهار عربی به خود گرفته است.
اما مردمان این کشورها، چه جایگزینی برای نظامات سیاسی موجود در نظر گرفتهاند؟
همان طور که اشاره شد، به دلیل شکست جنبش های چپ و ایدئولوژی هایی چون ناسیونالیسم و کمونیسم و همین طور شکستی که دولت های وابسته به غرب در اداره این کشورها و رفع مشکلات داشته اند، اکنون نگاه آنان به احزاب اسلامی است، احزابی که نزدیک صد سال است مدعی اداره کشورهای اسلامی بر اساس الگوهای دینی هستند. اخوان المسلمین که خود را جریان معتدل و نوگرا می دانند و سلفی هایی که تابع دولت سعودی و اندیشه های وهابی یا شبه آن هستند، تنها احزابی هستند که در این کشورها حاضر و آماده گرفتن حکومت هستند.
برخی از این گروه ها از اساس در جنبش مردم حضور نداشتند، اما به دلیل آن که آلترناتیو مقبول دیگری وجود نداشت، و با توجه به اهمیت اسلام که نزدیک به یکصد سال است خود را تنها راه نجات امت می داند، مردم به سمت اخوانی ها و سلفی ها گرایش پیدا کردند.
اکنون باید پرسید مشکل این کشورها چیست و این دولت ها چه خواهند کرد؟
گفته شد که بخشی از مشکلات، زیربنایی و فرهنگی و دینی یا مظاهر دینی و بخشی دیگر مشکلات اجتماعی و اقتصادی و سیاسی است که عمیقا مردم را تحت تأثیر قرار داده است. در این شرایط آنچه مردم از این دولت ها انتظار دارند، همزمان حل معضلات فرهنگی و دینی، رفع تحقیرها، ایستادگی برابر قدرت های بزرگ و از سوی دیگر حل مشکلات اقتصادی و سیاسی و اعطای آزادی های اجتماعی و سیاسی است.
اما آیا چنین امری در توان این دولت ها و مجلس های تشکیل شده هست؟
مسأله از سه حال خارج نیست:
نخست آن که آنها قادر خواهند بود این مشکلات را حل کنند و به عنوان دولت های مقتدر ایستادگی کرده، مطالبات مردم را پاسخ گفته و نیاز آنان را برآورده سازند که در این صورت زهی سعادت و افتخار که نصیب این ملت ها شده است. رسیدن به چنین هدفی، نیاز به تخصص، علم، پول، تجربه، و پیشرفت در امور مختلف دارد که غالب این کشورها از آنها محروم هستند و باید در صدد کسب آن باشند، در چه مدت زمانی؟ تا کی؟ آیا تا آن موقع دوام خواهند آورد؟ و ده ها سوال دیگر.
دوم آن است که به تدریج دریابند که باید با دولت های بزرگ و در رأس آنها امریکا کنار بیایند. زمانی که مصر تنها می تواند با کمک بلاعوض یک میلیارد دلاری آمریکا فقط چند درصد از مشکلات خود را حل کند، ممکن است دولت حاکم فکر کند تنها راه ادامه حیاتش آن است که این پول را بگیرد، بخشی از مشکل را حل کند و در ازای آن به خواسته های آمریکا تن در دهد. در این صورت چه تفاوتی با مبارک خواهد کرد؟ تنها تفاوت این است که این بار با اسم اسلام همراه خواهد شد، صلحش را با اسرائیل ادامه خواهد داد، ولی مبارک، جندان نامی از اسلام را یدک نمی کشید.
سوم آن که برابر دولت های بزرگ مقاومت کند و ایستادگی کند و وارد یک چالش بزرگ، حساس و سرنوشت ساز شود. ممکن است گفته شود که چون از تخصص علمی و فنآوری و امکانات مالی برخوردار نیست، مدتی بعد شکست خواهد خورد. در این صورت، امید یکصد ساله به اسلام و احزاب اسلامی بر باد خواهد رفت و مردم دوباره باید در انتظار ایدئولوژی های تازه ای باشند که از راه برسد و به آنها کمک کند.
حاصل این که آنچه مشکل اساسی این ملتهاست، فقر و ناداری، عقب ماندگی، و کسری بودجه های چند ده میلیاردی است که به زحمت به آنان اجازه خواهد داد تا سرپای خود بایستند. ایجاد یک جنبش، البته کار مهمی است، اما به شرط آن که منجر به پیشرفتی شود که بتواند شکم ملت را سیر، فرهنگ آنان را بارور و رعایت و حرمت قانون و حقوق انسانی را نهادینه کند.
یک مثال مهم مصر است که امروز در یک مرحله، احزاب اسلامی بخشی از حاکمیت را در دست گرفتهاند، اما هنوز نیامده با صدها مشکل روبرو شده اند.
از سوی دیگر، ذهنیت اسلام گرایان است که چه چیزی را مهم می دانند. آیا فقط به فکر انجام وظیفه برای احیای شریعت اسلامی به سبک و سیاق وهابی خود هستند یا از نوعی نگاه مدارا آمیز و مصلحت جویانه و نوگرایانه برای تطبیق اسلام با شرایط به هدف ایجاد پیشرفت اجتماعی و اخلاقی و انسانی برخوردارند؟
به نظر می رسد در میان این هیاهوها، سلفی ها در حال تشکیل هلالی هستند که صرفا بتوانند هراس موهومی را که از ناحیه هلال شیعی مطرح شده جبران کنند. این کاری است که دولت سعودی و قطر و امارات دنبال آن هستند.
تصرف مصر، و لو به شکل محدود، قدرت یافتن در مجلس کویت، حضور قاطع دولت سعودی، و حتی وضعیت آینده یمن که زیر سلطه و خواسته های سعودی است، منادی این نکته است که هلال سلفی شکل یافته و مسلما در تلاش خواهد بود تا نقطه ثقل پیشرفت خود را مبارزه با آنچه بدعت می داند و در رأس آن جلوگیری از افکار شیعی قرار دهد.
آنچه نتیجه این چالشها خواهد شد، این است که جریان اعتدالی اسلامی تضعیف شده و اسیر دست سلفی هایی خواهد شد که ظرف دو سه سال تمام اندوخته این جنبش بیداری اسلام را برباد خواهند داد.
در این صورت راه حل آن است که در میانه همه این اوضاع، یک تجربه نیرومند اسلامی، از احزاب معتدل، با رعایت عقل و درایت و بدون افراط و و تفریط اساس کار را روی پیشرفت اجتماعی گذاشته و در یک دوره طولانی مدت به مستحکم کردن پایه های اجتماعی و اقتصادی و سیاسی و بهبود بخشیدن به اوضاع انسانی و اسلامی کشورهای خود بپردازند. این کار با جار و جنجال به سرانجام نخواهد رسید و تنها راه آن فکر کردن به پیشرفت و اصالت دادن به درایت و عقل و پرهیز از افراط و تفریط است.
نظر شما