۰ نفر
۲۴ بهمن ۱۳۹۰ - ۰۱:۳۰

محمد درویش

چندی پیش یک رخداد تلخ در جنگل ابر شاهرود، بسیاری از فعالین و طرفداران محیط زیست ایران را سخت غمگین و شدیداً ناامید کرد. ماجرا از این قرار بود که گروهی از مردم ساکن در روستاهای اطراف این زیباترین جنگل ایران، تصمیم گرفتند تا شبانه به رویشگاه جنگلی موصوف حمله‌ور شده و با قطع 150 اصله درخت، بیش از یک هکتار از جنگل ابر را مخروبه کنند[1]. آنها دلیل این رفتارشان را ابراز ناخشنودی از سازمان حفاظت محیط زیست و منابع طبیعی عنوان می‌کردند، زیرا به گفته‌ی ایشان، این دو نهاد اجازه احداث و عبور جاده از این رویشگاه را نمی‌دهد. اما این نخستین یا آخرین رؤیارویی مردم محلی با سازمان متولی محیط زیست و منابع طبیعی کشور نبوده و ظاهراً نخواهد بود. رؤیارویی محیط‌بان‌ها و جنگلبان‌ها با برخی از دامداران، کشاورزان، ذغالگیران و شکارچیان حیات وحش از دیگر مصداق‌های بارز تضاد منافع بین جوامع محلی با ملاحظاتی است که منجر به حفظ محیط زیست می‌شود. این که به عنوان مثال فقط در استان چهار محال و بختیاری اعلام می‌شود سالی هزار هکتار از جنگل‌های زاگرس به ذغال بدل می‌شوند؛ این که اعلام شده و می‌شود که یکی از مهم‌ترین دلایل رخداد آتش‌سوزی در رویشگاه‌های جنگلی شمال و غرب کشور به دلیل میل کشاورزان و دامداران محلی برای تصاحب زمین بیشتر است؛ این که کشت در زیراشکوب جنگل‌های زاگرس بدون توجه به ویرانی قدرت زادآوری طبیعی این جنگل‌ها همچنان ادامه دارد، این که بحران زباله و آلودگی دیداری اغلب چشم‌اندازهای طبیعی ایران، همچنان به روند نگران‌کننده خود ادامه می‌دهد، این که دلفین‌ها همچنان در خلیج فارس به بدترین شکل ممکن کشته می‌شوند[2]، این که مردم در برابر تخریب ارزشمندترین و دیرینه‌ترین باغ گیاه‌شناسی سکوت می‌کنند[3]، همان گونه که معضل حفر غیرقانونی چاه عمیق و نیمه عمیق یا برداشت غیرقانونی و بیش از ظرفیت از چاه‌های موجود ادامه می‌یابد و همانگونه که زمین به روند نشست خود و درون‌سوزی‌اش ادامه می‌دهد[4]، همه و همه نشان از یک واقعیت تلخ اما غیرقابل انکار دارد؛ واقعیتی که می‌گوید: طبیعت ایران در ایران آنگونه که شایسته و سزاوار است، حامی و پشتیبان ندارد. دارد؟

و این چرا هنگامی پررنگ‌تر می‌شود که ببینیم، آسمان هرکجا همین رنگ نیست و در بسیاری از کشورها، فعالین محیط زیست از چنان وزن و نفوذی در ساختار قدرت برخوردارند که حتا می‌توانند فرمان تعطیلی چند نیروگاه اتمی را در آلمان، اسپانیا، ایتالیا، سوئیس و ... از رهبران سیاسی خویش بگیرند[5]. به عنوان مثال، چندی پیش وقتی خبر رسید که دولت آلمان از ادامه مشارکت در پروژه‌ی ساخت بزرگترین سد ترکیه بر روی یکی از سرشاخه‌های رودخانه فرات کناره‌گیری کرده است[6]، بسیاری با شگفتی به این خبر واکنش نشان دادند؛ امّا شگفتی بزرگ‌تر زمانی پدید آمد که همگان دریافتند، علت این کناره‌گیری، اختلافات بر سر مسایل مالی و یا نارضایتی طرف آلمانی از تعهدات و ضمانت‌های اقتصادی طرف ترک نبوده است؛ بلکه دولت آلمان در اثر فشار فعالان محیط‌زیست در این کشور از ادامه‌ی این همکاری سر باز زده و حتا خسارتی هنگفت نیز از نظر مالی را تقبل کرده است.

ماجرا این است که طرفداران محیط زیست و احزاب هوادار سبزها در آلمان به دولت دموکرات مسیحی آنجلا مرکر فشار آورده و او را تهدید کرده بودند که درصورت انصراف ندادن از این همکاری، پایه‌های کابینه‌ی ائتلافی‌اش را در پارلمان بیش از پیش خواهند لرزاند؛ اتفاقی که در ماجرای اشتوتگارت 21 هم افتاد[7] و طی آن، برخی از متنفذترین اعضای حزب مرکر و همچنین چند وزیر کابینه به دلیل آنچه "عدم توجه به ملاحظات محیط‌زیستی در پروژه 7 میلیارد یورویی احداث مترو در اشتوتگارت" عنوان کرده بودند، استعفا دادند. در رخداد احداث سد در ترکیه، البته یک تفاوت ماهوی با ماجرای اشتوتگارت هم وجود داشت؛ زیرا اگر در احداث ایستگاه مرکز مترو، بیم قطع 300 اصله درخت وجود داشت که پیامدهایش مستقیماً متوجه کیفیت محیط زیست شهروندان آلمانی می‌شد، در ماجرای احداث سد در ترکیه، چنین عقوبتی متوجه آلمانی‌ها و سرزمین‌شان نبود؛ بلکه برعکس از محل عواید مالی این همکاری مشترک و پرمنفعت، می‌توانستند کیفیت رفاه اقتصادی خویش را به ویژه در شرایط بحران اقتصادی پیش آمده در اروپا بیشتر تحکیم بخشیده و ارتقاء دهند. اما سبزها می‌گفتند: در صورت ساخت این سد، بحران بیابان‌زایی در میان‌رودان (بین‌النهرین) ابعادی وخیم‌تر یافته و بر تعداد چشمه‌های تولید گرد و خاک در کشور عراق و مناطق همجوارش (از جمله ایران) افزوده شده و بدین‌ترتیب با کاهش پایداری بوم‌شناختی منطقه، کانون‌های بحرانی فرسایش بادی فزونی خواهند گرفت و سطح سفره‌های آب زیرزمینی بیش از پیش اُفت خواهند کرد.

به دیگر سخن، وضعیتی که هم‌اکنون در کشور آلمان حاکم است و علاقه‌ای که مردم آن به حفظ گرایه‌ها و آموزه‌های محیط زیستی دارند، ابعادی فرامنطقه‌ای یافته و فعالین محیط زیست آلمانی نه‌تنها می‌کوشند تا ملاحظات محیط زیستی در آلمان به اجرا درآید، بلکه دل‌نگران وضعیت پایداری اکولوژیکی آن بخش از مناطقی هم هستند که هزاران کیلومتر با موطن اصلی‌شان فاصله دارد و حتا برای پاسخ به این دل‌نگرانی حاضرند که هزینه هم بپردازند. چرا؟ چگونه چنین مردمی در آلمان بوجود آمده و می‌کوشند تا از مظاهر رفاه مادی خود به نفع پایداری کره‌ مسکون صرف نظر کنند؟

پاسخ البته چندان دشوار نیست؛ به ویژه اگر بدانیم که بیش از نیم قرن است که در محتوای کتاب‌های درسی آلمان‌ها مضامین روشنی از ترویج انگاره‌ها و ارزش‌های محیط زیستی گنجانده شده است؛ افزون بر آن، به ندرت بتوان در آلمان نشریه یا روزنامه‌ای یافت که صفحه‌ای ثابت را به صورت روزانه، هفتگی و ماهانه به محیط زیست ملّی و جهانی اختصاص نداده باشد و مهم‌تر آن که نه‌تنها در اغلب رسانه‌های تصویری‌شان به شکلی جذاب و منتقدانه به تحلیل مسایل روز و سیاست‌های محیط زیستی حاکم بر کشور و اتحادیه اروپا می‌پردازند، بلکه ساخت فیلم‌های داستانی و انیمیشن‌های جذاب با پیام‌های روشن و اثربخش محیط زیستی هم در دستور کارشان قرار دارد. نتیجه آنکه علاقه روزافزون مردم آلمان به حفظ محیط زیست، نتیجه یک برنامه مدون و خردمندانه است که دست‌کم پیشینه‌ای 50 ساله داشته و آن ظرفیت‌سازی اطلاعاتی و فرهنگی اینک دارد میوه‌های شیرین و گوارای خود را باز پس می‌دهد.

اما شما به من بگویید آیا می‌توانید از یک برنامه ثابت محیط زیستی و منتقدانه در رسانه ملّی یاد کنید که به صورت هفتگی به تحلیل مسایل روز محیط زیست ایران و جهان بپردازد، نظیر آنچه که در حوزه ورزش (90) و سینما (هفت) شاهد پخش آن هستیم؟ حتا آیا می‌توانید یک صفحه ثابت محیط زیستی را در یک روزنامه‌ی پرشمارگان کشور نام ببرید که به صورت منظم و روزانه مسایل محیط زیستی را پیگیری کرده و به نقد بکشد؟ ماجرا هنگامی غم‌بارتر می‌شود که نظری به محتوای دروس موجود در مقاطع ابتدایی و متوسطه آموزش و پرورش کشورمان بیاندازیم و دریابیم که حجم آموزش‌های محیط زیستی در کتاب‌هایی که کودکان و نوجوانان ما می‌آموزند تا چه اندازه حقیر و ناچیز است. همانگونه که ردپای این آموزش‌ها و دغدغه‌ها در سریال‌ها و فیلم‌های سینمایی ما هم بسیار کم و خنثی است.

اینک دوباره به پرسش کلیدی طرح شده بر پیشانی این یادداشت برمی‌گردیم؛ آیا کسی هست که هنوز نداند چرا طبیعت ایران، آن گونه که سزاوار است، حامی ندارد؟!
--------------------------------------------------------------------------------

[1] http://hamshahrionline.ir/news-154475.aspx

[2] http://www.hamshahrionline.ir/news-159951.aspx

[3] http://www.hamshahrionline.ir/news-159398.aspx

[4] http://sharghnewspaper.ir/News/90/11/10/23312.html

[5] http://sharghnewspaper.ir/News/90/11/18/24004.html

[6] http://mohammaddarvish.ir/post-2160.aspx

[7] http://mohammaddarvish.com/desert/archives/6594

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 198688

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
2 + 0 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • علی دولت EU ۱۰:۳۶ - ۱۳۹۱/۱۲/۲۷
    0 0
    بنظر بنده علاوه بر دلائل فنی و سیاسی و اجتماعی .... که توسط صاحبنظران و اساتید ارجمند بیان مشود می توان به دلائل ساده تری اشاره نمود.1- تشکیلات سازمان جنگلها و منابع طبیعی استانها از وجود نهاد هائی که عملکرد شان و تصمیمات انها را نظاره گر و یا مورد کنکاش و نقد قرار دهند استقبال نمی کنند.2 - اگر قرار باشد نهاد دیگری همپیای سازمان جنگلها و ادارات کل به موضوعات و اطلاعات اشرافیت داشته باشد این مسئولین پز و ژست علمی و مدیریتی برای چه کسی بگیرند؟؟؟؟؟