فدائیان یا شاه؟ چه کسی عامل ترور نخست‌وزیر بود؟

جالب این که ۷ سال بعد هم شاخه نظامی مؤتلفه با هدف ادامه راه فداییان اسلام دست به ترور حسن‌علی منصور زد و باز از اسدالله علم گذشتند تا برخی این فرضیه را مطرح کنند که با سیاست‌مداران متمایل به آمریکا کار داشتند نه با آن‌ها که با انگلیسی‌ها سر و سرّی داشتند.

به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین مهرداد خدیر در هم‌میهن نوشت: امسال هم در سال‌روز ترور سپهبد حاجعلی رزم‌آرا (۱۶ اسفند) در برخی رسانه‌ها و گروه‌هایی در فضای مجازی این پرسش به میان آمد که آیا واقعا فداییان اسلام و به دست خلیل طهماسبی نخست‌وزیر را در ۱۶ اسفند ۱۳۲۹ خورشیدی کشتند یا گلوله از جایی دیگر شلیک شد و جان رزم‌آرا را گرفت یا شاید هم به دست او مأموریتی از جانب شخص شاه بوده است؟

بهره‌برداری هوش‌مندانه دکتر مصدق از حذف نخست‌وزیر مخالف ملی شدن صنعت نفت به برخی این امکان را بخشیده تا ترور را نه با شاه یا فداییان اسلام که به مصدق نسبت دهند؛ خاصه این‌که بعدتر و در دولت او طهماسبی مشکلی نداشت. این فرضیه اما هنگامی باطل می‌شود که بدانیم رابطه فداییان اسلام با مصدق شکرآب بود؛ چندان که سال بعد در ۲۵ بهمن ۱۳۳۰ فاطمی را ترور کردند.

ترورها و مرگ‌های مشکوک سیاست‌مداران برجسته دهه‌ها ذهن پژوهش‌گران و روزنامه‌نگاران را به خود مشغول می‌کند و خاص کشور ما هم نیست؛ چندان که در آمریکا نیز به‌تازگی با فرمان دونالد ترامپ برای آزادسازی اسناد محرمانه ترور جان.‌اف.‌کندی رئیس‌جمهوری ایالات متحده در آغاز دهه ۴۰ خورشیدی این بحث تازه شده است.

درباره ترور رزم‌آرا همواره سناریوهای مختلفی طرح شده بود هرچند اگر در همان چند ماه اول بعد از سقوط رژیم شاه به مصاحبه مجله «رگبار امروز» در ۲۱ اردیبهشت ۱۳۵۸ با وکیل تسخیری نواب‌صفوی بیشتر استناد می‌شد تردیدی باقی نمی‌ماند که شاه در جریان بوده و احتمالا رزم‌آرا به دست یکی از محافظین کشته شده؛ درحالی‌که خلیل طهماسبی هم اقدام به ترور کرده بود ولی گلوله او نبود که بر تن نخست‌وزیر نشست و جالب این‌که تا قبل از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ با او به مثابه یک قهرمان برخورد می‌شد.

در سال ۱۳۳۴ نواب‌صفوی دستگیر و در دادگاه محاکمه می‌شود و دکتر شایان‌فر وکالت تسخیری او را بر عهده می‌گیرد. او در آن مصاحبه[ای] که بعد از انقلاب انجام و در شماره ۴ مجله «رگبار امروز» منتشر شد، چنین می‌گوید:

«نواب در یکی از جلسات دادگاه [خطاب به قاضی] گفت در زمان نخست‌وزیری رزم‌آرا، من و سید ابوالحسن واحدی تقاضای ملاقات با شاه را کردیم. در این ملاقات از فساد موجود در مملکت به شاه شکایت کردیم و گفتیم او که خود را مسلمان می‌داند چرا جلوی این همه فساد و هرزگی‌ها را نمی‌گیرد؟ بعد افزودیم قصد ما نابود کردن مسببین فساد است. شاه در جواب وجود فساد را قبول کرد اما تمام تقصیرها را متوجه رزم‌آرا کرد.

موقعی که سخنان نواب‌صفوی به این‌جا رسید رئیس دادگاه زنگ زد و دادگاه را تعطیل کرد. بعد از ۲۴ ساعت که دادگاه دوباره تشکیل شد من از نواب‌صفوی پرسیدم بعد از تعطیلی دادگاه به او چه گذشت؟ نواب گفت: مرا به اتاق سپهبد آزموده بردند. آزموده به من پرخاش کرد و گفت چرا اسم شاه را مطرح کردی؟ و گفت: تو کوچک‌تر از آن هستی که شاه با تو ملاقات کند. بعد دستور داد مرا در اتاقش به شلاق بستند.»

این را محمد ترکمان (تاریخ‌پژوه) هم در کتاب «اسرار قتل رزم‌آرا» نقل کرده است.

دکتر کریم سلیمانی دهکردی دانش‌یار گروه تاریخ دانشگاه شهید بهشتی هم براساس اسناد تازه‌منتشره مرکز اسناد انقلاب اسلامی این نظریه را قوی‌تر می‌داند که رزم‌آرا با گلوله خلیل طهماسبی از پا درنیامده بلکه با شلیک یکی از محافظین خود به قتل رسیده است.

از خاطرات خانم نیره‌السادات احتشام‌رضوی، همسر نواب‌صفوی نیز این امر قابل استنباط است. آن‌جا که می‌گوید: «شاه می‌دانست که نواب در مقابل رزم‌آرا سکوت نخواهد کرد. شواهد نشان می‌داد اگر فداییان موفق به نابودی رزم‌آرا نشوند او با عنوان حفظ امنیت به‌سرعت تمام موافقین شاه را دستگیر خواهد کرد. به همین دلیل یکی از افسران ارتش را مأمور ساخت تا در کنار خلیل طهماسبی حرکت کند و اگر او موفق به ترور نشد وی با گلوله کلت، رزم‌آرا را به قتل برساند.»

جالب این‌که خلیل طهماسبی به عنوان ضارب و قاتل معرفی می‌شود ولی او را نه‌تنها مجازات نمی‌کنند بلکه به ‌عنوان قهرمان با او برخورد می‌شود و عنوان مصاحبه با او در مجله «تهران مصور» ۳۰ آبان ۱۳۳۱ این است: «چگونه رزم‌آرا را کشتم؟»

با این وصف اعدام او به همراه رهبر گروه (نواب‌صفوی) این ذهنیت را ایجاد کرده که به خاطر ترور نخست‌وزیر رزم‌آرا در ۱۶ اسفند ۱۳۲۹ بوده، حال آن‌که بعد از کودتا و به اتهام سوءقصد به حسین علاء که نافرجام هم بود همراه اعضای اصلی فدائیان اسلام اعدام شد.

طهماسبی در ۶ آذر ۱۳۳۴ دستگیر و در سحرگاه ۲۷ دی ۱۳۳۴ به همراه سیدمجتبی نواب‌صفوی، مظفرعلی ذوالقدر و سیدمحمد واحدی اعدام و در گورستان مسگرآباد به خاک سپرده شد.

در آن مصاحبه که «تهران مصور» ۳۰ آبان ۱۳۳۱ منتشر کرد خلیل طهماسبی می‌گوید:

«از رجال مملکت نیز شنیدم که او (رزم‌آرا) سوءقصد پانزده بهمن [۱۳۲۷] را علیه جان اعلیحضرت همایونی ترتیب داده بود. حتی چند سال قبل از حادثه ۱۵ بهمن ۱۳۲۷ باز او بود که در باغ‌شاه، در سر راه اعلیحضرت همایونی مواد منفجره گذاشت و این موضوع کشف گردید ولی او نزد اعلیحضرت رفت و برای متزلزل کردن وضع سرلشکر ارفع که در آن موقع رئیس ستاد بود اظهار داشت این کار به وسیله ارفع صورت گرفته، ولی من مانع انجام سوءقصد او نسبت به جان اعلیحضرت شده‌ام! ... در سایه همین عملیات خلاف قانون بود که رزم‌آرا توانست به مقامات عالی برسد و حتی مسند نخست‌وزیری را اشغال کند. اما بعدها اعلیحضرت همایونی پی بردند که سوءقصد ۱۵ بهمن به تحریک رزم‌آرا صورت گرفته بود...»

آن‌گونه که دکتر سلیمانی دهکردی نوشته از سه دلیلی که برای قتل رزم‌آرا برمی‌شُمارد، دو دلیل از آن به این خاطر است که رزم‌آرا اراده سوءقصد به جان «اعلیحضرت همایونی» داشته است. به‌واقع خلیل طهماسبی به‌صراحت می‌گوید در مقام منتقم جان شاه عمل کرده است.

بدین ترتیب اکنون و بعد از ۷۴ سال، ترور رزم‌آرا معما نیست. معما این است که چرا خلیل طهماسبی همچون یک قهرمان ستایش شد و با مصوبه مجلس از مجازات جست که جز اعدام نمی‌توانست باشد ولی به سوی تروری دیگر و این بار حسین علاء نخست‌وزیر بعد از زاهدی سوق داده شد و این نوبت به خاطر قتلی که رخ نداده بود در مقابل جوخه آتش قرار گرفت؟

جالب این که ۷ سال بعد هم شاخه نظامی مؤتلفه با هدف ادامه راه فداییان اسلام دست به ترور حسن‌علی منصور زد و باز از اسدالله علم گذشتند تا برخی این فرضیه را مطرح کنند که با سیاست‌مداران متمایل به آمریکا کار داشتند نه با آن‌ها که با انگلیسی‌ها سر و سرّی داشتند؛ چندان که از همسر منصور نقل می‌کنند در بیمارستان پارس و در روزهای اول بهمن ۱۳۴۱ که منصور بستری بود بر سر رفیق و وزیر دارایی کابینه او فریاد کشیده آن‌قدر آمریکایی‌بازی درآوردید که آن‌ها هم کشتند.

در ۱۶ اسفند ۱۳۲۹ هم اسدالله علم با این‌که همراه رزم‌آرا بود اما خراشی هم ندید. در روزی که  نخست‌وزیر ایران که از امرای بسیار کارآزموده و با هوش نظامی بالا در ارتش بود برای شرکت در مجلس ترحیم آیت‌الله فیض به مسجد شاه تهران (اکنون مسجد امام خمینی) رفته بود و هدف گلوله‌ای قرار گرفت که به خلیل طهماسبی نسبت داده شد و در همان حیاط مسجد جان باخت.

این را هم قبل از طرح فرضیه‌های مختلف درباره رزم‌آرا بدانیم خالی از لطف نیست که رزم‌آرا با انورالملوک هدایت خواهر صادق هدایت نویسنده نام‌دار ایرانی ازدواج کرده بود اما نه شهرت او به نویسنده ربطی داشت و نه آوازه صادق هدایت به این نسبت هرچند بعید نیست معمای این ترور در یأس بیشتر نویسنده ایرانی از امید به اصلاح مؤثر افتاده باشد.

با این همه اگر بخواهیم تمام فرضیه‌ها و جوانب ترور و حذف رزم‌آرا را از صحنه سیاست در ایران در نظر بگیریم این موارد را باید یادآور شویم یا نقل کنیم:

۱. سیدمحمدعلی شوشتری (خفیه‌نویس رضاشاه پهلوی) در کتاب خاطرات خود می‌نویسد: وقتی رزم‌آرا حکم عزل کفیل فرمانداری گرگان را صادر می‌کند درحالی‌که خود [به] او قول ارتقا داده بود از شدت ناراحتی نزد سیدضیاء‌الدین طباطبایی می‌رود و شرح دیدار را چنین باز می‌گوید: «گفتم آقا می‌خواهم این قزاق را استیضاح کنم. سیدضیا گفت: بعد چه می‌شود؟ گفتم: بیندازمش بیرون. گفت: نه شما او را آورده‌اید و نه شما می‌توانید او را بیرون کنید. گفتم این توهین (‌تلگراف عزل) را چه کنم؟ گفت: کار فروغی را من درست می‌کنم. این مردک قزاق (رزم‌آرا) هم چنان از صحنه سیاست ایران خواهد رفت که دیگر بر نخواهد گشت.» [کتاب خاطرات سیاسی خفیه‌نویس- نشر مرکز] شاید تصور شود این نقل با نقش شاه منافات دارد اما اگر نقل کنم که خود از زبان مرحوم حاج ‌علی‌اکبر پوراستاد از اعضای ارشد فداییان اسلام (که بعد از انقلاب نماینده مجلس هم شد) شنیدم که سیدضیاء را نزد نواب‌صفوی دیده بود این سه را می‌توان کنار هم قرار داد و در خاطره دیگر فرضیه اصلی این نوشته (نقش شاه) بیشتر تأیید می‌شود.

۲. سیدضیاء در گفت‌وگو با صدرالدین الهی می‌گوید: «خدمت اعلیحضرت بودم تا مشورتی داشته باشم... اما نوعی حواس‌پرتی و پریشان‌خاطری در ایشان می‌دیدم. مدام به ساعت نگاه می‌کردند. به تلفن خیره می‌شدند و اصلا حواس‌شان به من نبود... در این اثنا در ناگهان باز شد. کسی شتاب‌زده بر آستانه در ظاهر شد و بدون این‌که مرا دیده باشد یا بر اثر هیجان با صدای بلند گفت: تمام شد قربان! اعلیحضرت راحت توی صندلی افتاد و چشم‌ها را بست و پس از لحظه‌ای گشود و به من گفت: آقا! فردا پس‌فردا بیایید تا حرف‌مان را تمام کنیم.»- [سیدضیاء – مرد اول یا دوم کودتا- صدرالدین الهی – انتشارات کتاب آمریکا]

۳. در بالا به امیر اسدالله علم اشاره شد. او که هنگام ترور رزم‌آرا وزیر کار بود و تا پایان عمر از نزدیک‌ترین چهره‌ها به شاه، در یادداشت‌های روز ۲۷ بهمن ۱۳۴۹ می‌نویسد: «در هواپیما نشسته بودیم. به سوئیس می‌رفتیم. شاهنشاه صحبت عجیبی فرمودند.... هرکه با من در افتاده از بین رفته... مثال برادران کندی را می‌زدند...در داخله هم مصدق و تا اندازه‌ای قوام‌السلطنه و رزم‌آرا که من یقین داشتم خیال سوء‌نیت به شاه داشت کشته شد. هنگام کشته شدن او من همراه او بودم. او نخست‌وزیر بود و من وزیر کار. با هم به مجلس فاتحه در مسجد شاه رفته بودیم. چندین گلوله به او خورد ولی من جان سالم به در بردم. در حالی که داشتم با او درِگوشی صحبت می‌کردم.»

این‌که علم هیچ آسیبی ندید و رزم‌آرا کشته شد چند احتمال را به میان می‌آورد: یکی ناشی از بخت و اقبال بوده و باید فارغ از هر سوءظن سیاسی ارزیابی شود. دوم این‌که ضارب می‌دانسته کی را باید بزند و طبعا عَلَم در دستور کار نبوده و سوم اگر همچنان کار فداییان اسلام و شخص طهماسبی بدانیم بقایای آن‌ها بعد از ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ به جای این که سراغ عَلَم بروند که مسبب اصلی بوده حسین علاء را هدف قرار دادند. به عبارت همه کس‌فهم‌تر سراغ انگلیسی‌ها نمی‌رفتند و با مخالفان انگلیس یا متمایلان به سیاست‌های آمریکا کار داشتند و رزم‌آرا را زدند که چه بسا در پی تأسیس جمهوری بود. همان‌گونه که فاطمی به جمهوری می‌اندیشید و ترور شد.

عزت‌الله صحابی

۴. مهندس عزت‌الله سحابی در صفحه ۹۹ کتاب خاطرات خود (نیم‌قرن خاطره و تجربه) می‌نویسد: «در جلسه‌ای با حضور نواب‌صفوی از فداییان اسلام و دکتر فاطمی، بقایی، مکی‌، شایگان از جبهه ملی و البته بدون حضور مصدق و کاشانی، برخی از چهره‌های جبهه ملی گفتند شاه فعلا خطرناک نیست و کارها زیر سر رزم‌آراست. نواب، فنجان چای خود را بر می‌گردانَد و می‌گوید: به فرض که رزم‌آرا ساقط شد. آیا شما قول می‌دهید احکام اسلامی را اجرا کنید؟»

گفته می‌شود مهم‌ترین دلیل مخالفت بعدی نواب‌صفوی با مصدق همین بود که معتقد بود راه را آنان هموار کردند ولی جبهه ملی و مصدق به قول خود برای اجرای احکام اسلامی عمل نمی‌کنند و تنها دو پروژه نفت و انتخابات را در نظر دارند.

۵. سرهنگ مصور رحمانی در خاطرات خود می‌نویسد: «زندانیان هم‌بند خلیل طهماسبی معتقد بودند تیر او موجب قتل رزم‌آرا نشده. البته او تیری انداخته بود ولی آن تیر اصابت نکرده است؛ زیرا شش تیر کوچک او کالیبر کوچک است و سرعت اولیه کمی دارد حال آن‌که وسعت زیاد زخم گلوله و نفوذ عمیق آن در بدن رزم‌آرا نشان می‌داد گلوله از سلاح کمری کلت و با کالیبر بزرگ رها شده که تنها ارتش در اختیار داشت.» و این نیز فرضیه قتل رزم‌آرا به دست محافظ را تأیید می‌کند منتها مراقب اوضاع بوده و دُم به تله نداده و همه پای خلیل طهماسبی نوشتند.

۶. این حدس دشوار نیست که پرسیده شود اگر کار خلیل طهماسبی نبوده چرا انکار نمی‌کرد؟ و چرا در دادگاه چنین استدلال نکرد؟

اولا خیال می‌کرد کار خودش بوده و نمی‌دانست گلوله‌ای دیگر هم شلیک شده و مهم‌تر اما به‌ عنوان قاتل به او نمی‌نگریستند و حس قهرمان ناجی ملت یا حذف‌کننده مخالف شاه و ملت را داشت و بر سر ماجرای دیگری دستگیر و اعدام شد و مهم‌تر البته حکایتی دیگر است:

در ۱۶ مرداد ۱۳۳۱ نمایندگان مجلس در اقدامی بسیار کم‌سابقه طرحی را با  قید سه فوریت امضا و از جانب ملت ایران حکم تبرئه صادر کردند: «ماده واحده: چون جنایت حاج‌علی‌رزم‌آرا در حمایت از اجانب بر ملت ایران ثابت است بر فرض که قاتل او استاد خلیل طهماسبی باشد از نظر ملت ایران بی‌گناه شناخته و تبرئه می‌شود.» - [مذاکرات مجلس شورای ملی – ۲۲ مرداد ۱۳۳۱]

ملاحظه می‌شود که نمایندگان هم انتساب ترور به او را قطعی ندانسته‌اند اما چون رزم‌آرا را جنایت‌کار خوانده‌اند حکم دادند هرکه او را کشته کار خوبی کرده چه حاجعلی چه دیگری! (این «حاج»، بخشی از نام او بود وگرنه در عصر پهلوی سابقه نداشت کلمه حاج یا حاجی را بعد از عنوان نظامی بیاورند و درواقع بخشی از نام رزم‌آرا بود چون در شب عید قربان به دنیا آمده بود: ۱۰ فروردین ۱۲۸۰ خورشیدی)

با این توصیفات روشن می‌شود که اگر هم می‌دانست با گلوله او قتلی رخ نداده انکار نمی‌کرد و سرهنگ مصور رحمانی می‌نویسد: «خلیل طهماسبی با اتکا به فضای ایجادشده و عفو پس از آن سعی داشت ترور را به خود منتسب کند و به عکس بعد از کودتای ۲۸ مرداد هرچه سعی کرد این ترور را از خود باز کند تلاش او به جایی نرسید.»

۷. محمدمهدی عبدخدایی از اعضای فداییان اسلام و ضارب دکتر فاطمی در نوجوانی اما می‌گوید: «این تحلیل که ترور رزم‌آرا کار فداییان اسلام نبوده قبل از انقلاب مطرح نبود و بعد از انقلاب جبهه ملی مطرح کرد تا مصدق در قضیه ملی شدن نفت یگانه باشد. حاج مهدی عراقی در خاطرات خود می‌نویسد: در جلسه‌ای با جبهه ملی تصمیم به ترور رزم‌آرا گرفته شد و ما به خلیل طهماسبی می‌گفتیم: حضرت، قتل سیاسی با قتل شخصی متفاوت است و تنها گروهی که قتل رزم‌آرا پذیرفت نیز فداییان اسلام بود.»

ضارب فاطمی بدین ترتیب اصرار دارد تا بگوید ترور کار «حضرت» بوده و بدین ترتیب نقش «اعلیحضرت» را انکار می‌کند یا نمی‌گوید کار «حضرت» به خواست «اعلیحضرت» بود یا نه؟!

اسدالله علم

۸. دخالت دربار و شخص امیر اسدالله علم نیز مطرح شده است. اصرار شاه بر این‌که علم حتما همراه رزم‌آرا باشد از دلایل این گمانه‌زنی است. مهندس سحابی می‌نویسد: «عده‌ای از محققین را نظر بر این است که گلوله‌ای که رزم‌آرا را از پا درآورد از سوی یکی از محافظین خود او و با هدایت شاه و دربار شلیک شده باشد. شاه نگران کودتا بود. اما ترور رزم‌آرا در هر حال در برنامه فداییان اسلام بود.»

با این اوصاف معما را می‌توان گشوده دانست. شاه از نخست‌وزیر خود بیم داشت و به او بی‌اعتماد بود.  محمدرضاشاه می‌دانست که انتخاب خودش به ولیعهدی حاصل رای‌زنی فشرده محمدعلی فروغی در وضعیت خاص شهریور ۱۳۲۰ بوده و پروژه حکومت یک نظامی در ایران همواره دنبال می‌شده کما این‌که پدرش هم یک قزاق بود و کودتا کرد و رزم‌آرا به پدرش شبیه بود نه به او. با این حساب چراغ سبز ترور را روشن و احتمالا سیدضیاء را ترغیب کرد و مأموری برای اطمینان خاطر دنبال کار بود. تنها اشکال این فرضیه این است که علم عقل منفصل شاه بود و خود را به خطر نمی‌انداخت. مگر آن‌که نزدیک شدن علم به شاه را به دهه‌های بعد مربوط بدانیم.

یادمان باشد قرار نبود نواب‌صفوی و دوستان بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ مورد غضب باشند و براساس تحقیقاتی که در آغاز اشاره شد تنها ۶ روز بعد از کودتا در بیانیه سوم شهریور ۱۳۳۲ در روزنامه کیهان از دولت زاهدی حمایت می‌کند و به او پیشنهاد وزارت فرهنگ می‌دهند و برای شرکت در مؤتمر اسلامی به اردن و مصر می‌رود و شخص شاه به او نیابت تولیت آستان قدس رضوی را البته به شرط اعلام کناره‌گیری از سیاست پیشنهاد می‌کند و این نقل مرحوم سحابی درست نیست که در روز کودتا ایران نبوده است؛ بوده اما سرگرم تشییع و تدفین همسرش بوده است.

با این وصف در مخالفت با رزم‌آرا بین شاه و مصدق و فداییان اسلام اتحادی نانوشته برقرار بود بی‌آن‌که جبهه ملی برنامه ترور داشته باشد. در مخالفت با مصدق هم بین شاه و فداییان اسلام اتحاد و اتفاق نظر بوده و وقتی نه رزم‌آرایی باقی مانده بود و نه مصدقی بین فداییان اسلام و شاه اختلاف می‌افتد اما به خاطر همان روابط امتیازاتی در نظر می‌گیرند و ترور حسین علاء ولو نافرجام بهانه‌ای به دست شاه می‌دهد تا از آنان خلاص شود.

۲۵۹

کد خبر 2035065

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =

آخرین اخبار

پربیننده‌ترین