به گزارش پایگاه فکر و فرهنگ مبلغ،در روزگاری که ذهنها از هیاهوی بیوقفه اطلاعات پراکنده آکنده شده است، رجوع به متون ریشهدار و نجاتبخش بیش از همیشه ضروری به نظر میرسد و چه متنی گرانسنگتر از نهجالبلاغه که از سرچشمه حکمت امام علی(ع) جاری شده و قرنهاست دلها و جانها را سیراب میکند؟
بنا بر روایت ایکنا، با تأکید دوباره رهبر معظم انقلاب بر اهمیت آشنایی با این میراث معرفتی، خبرنگار ایکنا از اصفهان به سراغ علیاکبر توحیدیان، پژوهشگر قرآن و دکترای علوم قرآن و حدیث رفته است تا در بخش چهارم سلسلهگفتوگوهای «جرعهای از کوثر نهجالبلاغه» به دلایل شباهت نهجالبلاغه با قرآن از منظر محتوا و منبع الهام، جامعیت، جاودانگی و ساختار نهجالبلاغه در مقایسه با کلام وحی بپردازد. در ادامه، شماره چهارم گفتوگویی را میخوانیم که ما را از ظاهر واژگان عبور میدهد و به جان کلمات میبرد.
در تاریخ علم اسلامی، شروح نهجالبلاغه از اهمیت ویژهای برخوردار است. در این راستا، دو شخصیت بزرگ علمی در راوند کاشان در قرن ششم هجری قمری میزیستند که نقش مهمی در تفسیر و شرح نهجالبلاغه داشتند. توضیح دهید که این دو شخصیت چه ویژگیهای مشترکی دارند و چرا برخی افراد ممکن است تصور کنند که این دو، یک نفر هستند؟
بله، این دو شخصیت بزرگ علمی که در قرن ششم هجری در راوند کاشان میزیستند، هر دو از شاگردان برجسته شیخ طبرسی، صاحب تفسیر معروف «مجمعالبیان» بودند و به همین دلیل در آثار علمی خود، وجوه مشترک زیادی دارند. یکی از این وجوه مشترک، نگارش شرحهایی بر نهجالبلاغه است؛ درواقع با توجه به اینکه هر دو از خاندان علمی «راوندی» هستند و لقبشان مشابه است، برخی ممکن است تصور کنند که این دو، یک نفر هستند.
نخستین شخصیت، سیدابوالرضا ضیاءالدین فضلالله بن علی عبیدالله حسینی راوندی کاشانی است که در سال ۵۷۰ هجری قمری وفات یافت. ایشان با ۱۲ واسطه به امام حسن مجتبی(ع) میرسد و در کاشان، نزدیک زیارت پنجهشاه و مسجد جامع مدفون و کتابخانهای عمومی در کنار مزارش دایر است. آثار علمی زیادی از ایشان به جا مانده که شامل تفسیر قرآن، فقه، حدیث، دعا و شعر میشود و از جمله مهمترین آثارش، شرح نهجالبلاغه است.
شخصیت دوم، قطبالدین ابوالحسن سعید بن عبدالله بن حسین بن هبةالله راوندی کاشانی است که در سال ۵۷۳ هجری قمری وفات یافت و در صحن حرم حضرت فاطمه معصومه(س) در قم مدفون است. وی نیز همانند سیدضیاءالدین راوندی تألیفات متعددی در زمینه فقه، تفسیر، حدیث، کلام و تاریخ دارد و از جمله آثار برجسته ایشان، «منهاجالبراعة فی شرح نهجالبلاغه» است. این شرح مورد استفاده ابن ابیالحدید، شارح معروف نهجالبلاغه قرار گرفته است.
نهجالبلاغه، «أخالقرآن» یا «برادر قرآن» نیز نامیده میشود. به نظر شما چرا علما این تعبیر را برای این کتاب بهکار بردهاند؟
در پاسخ به این پرسش، شاید بتوان دلایل این نامگذاری را اینگونه برشمرد: یکم، سنخ سخن و جنس کلام؛ به علت مصاحبت امام علی(ع) با پیامبر(ص) از آغاز تولد و در نتیجه اتصال به منبع وحی الهی، استفاضه از فیوضات رسالت و آشنایی و مؤانست با ادبیات الهی و ملکوتی و فوق بشری که محصول آن در کلام حضرت امیر(ع) متجلی و در قالب خطبه، نامه و حکمت از سوی عالمان کامل و عارفان واصل، همچون سید رضی(ره) به بشریت ارائه شد.
دوم، بیبدیل بودن کلام حضرت امیر(ع) در مقایسه با سایر کلمات از نظر محتوا، فصاحت و بلاغت، حتی در مقایسه با کلام سایر معصومان(ع) بعد از پیامبر اکرم(ص). سوم، مغیبات و ملاحم در کلام امام علی(ع) که به گونهای از معجزه میماند و حوادث را پیش از وقوع، حتی در قرون آینده، با لحنی مطمئن و متقن بیان فرموده است.
چهارم، حادثشدن نوعی تحدی مشابه قرآن در خصوص کلام امیرالمؤمنین(ع)، بهگونهای که هیچ ادیبی تاکنون نتوانسته به آن مقام نزدیک شود؛ دستان فصحا و بلغای عالم در مقابل این جهان فصاحت و بلاغت، به علامت عجز و ناتوانی بالاست. پنجم، ماندگاری و جاودانگی کلام حضرت امیر(ع) با وجود همه کینهها، دشمنیها، ممیزیها و خفقانها.
برخی معتقدند نهجالبلاغه از نظر محتوایی و ساختاری، جامع و فراگیر است. آیا این جامعیت میتواند دلیلی برای شباهت آن با قرآن باشد؟
بله، قطعاً. در ششمین مورد به همین موضوع اشاره میکنم. جامعیت بیان حضرت امیر(ع) در همه حوزههای فردی، اجتماعی، سیاسی، حکمرانی، جنگ، اخلاق، عرفان و معارف یکی دیگر از دلایل این شباهت است.
هفتم، نحوه جمع و تدوین سخنان امیرالمؤمنین(ع) بیشباهت با جمع و تدوین قرآن نبود تا سرانجام همانند قرآن، با وجود قرائات گوناگون و روایات متعدد به نسخه واحد رسیده است.
هشتم، زنده بودن، بهروز بودن و کهنگیناپذیر بودن کلام حضرت امیر(ع) مانند قرآن، بهطوری که قمر نهجالبلاغه در کنار شمس قرآن، بدون تقلیل و تعطیل، درخشندگی و نورافشانی میکند.
نهم، این حدیث پیامبر(ص) که میفرماید: «علی مع القرآن والقرآن مع علی» در قالب کلمات در نهجالبلاغه نمودار شده است. در حرکتی دوسویه از قرآن به امام علی(ع) و از ایشان به قرآن میرسیم. در این حرکت، «کلمه» نقش اصلی را ایفا میکند؛ کلام خدا، کلام امیر(ع).
دهم، قرآن عینیتیافته، امام علی(ع) است؛ بنابراین وقتی امیرالمؤمنین(ع) سخن میگوید، یعنی قرآن آیات دیگرش را رونمایی میکند. اگر مخالفان دنیاطلب اجازه میدادند که قرآن تنظیمشده امیرالمؤمنین(ع) به دست بشریت برسد، برادری قرآن و نهجالبلاغه قابل فهمتر و ملموستر میشد.
آیا ارجاعات قرآنی، ساختار کلامی و ویژگیهای تاریخی نهجالبلاغه هم در این نسبت برادری نقش داشته است؟
تشابه موضوعات مطرحشده در هر دو کتاب قابل قیاس است، مانند موضوعات توحید، حمد، خلقت، بعثت، اسلام، قرآن، مرگ، جهاد، تقوا و...، بهطوری که ۱۵۴ آیه قرآن بهصورت استشهاد یا اقتباس در نهجالبلاغه آمده و میتوان گفت که این یازدهمین مورد شباهت این دو کتاب محسوب میشود.
دوازدهم، ارجاعات متعدد به آیات قرآن در نهجالبلاغه و درواقع مستندکردن سخن امام(ع) به کلامالله و به نوعی، تفسیر قرآن در نهجالبلاغه، وجوه تشابه این دو کتاب نفیس و مقدس را تقویت میکند؛ حدود ۷٠ موضوع راجع به قرآن و اوصاف آن در نهجالبلاغه آمده است.
سیزدهم، امتداد بدون انحراف خط ولایت الهی به ولایت علوی، بهواسطه ولایت محمدی(ص)، در اتصال دو دریای قرآن و نهجالبلاغه متصور است. چهاردهم، در حدیث ثقلین، «کتابالله» در کنار «عترت» آمده و در رأس عترت پیامبر(ص)، امام علی(ع) قرار دارد؛ بنابراین «کلام» آن حضرت در مقام اخوت با «کلامالله» است.
پانزدهم، همانگونه که قرآن معجزه جاوید از جنس «کلام» برای اثبات رسالت پیامبر(ص) است، نهجالبلاغه نیز سندی معجزهگون برای حقانیت و اثبات مقام امامت امیرالمؤمنین(ع) از جنس «کلام» است. هیچیک از مدعیان خلافت پس از پیامبر(ص)، اثری فاخر و دستنیافتنی همچون کلام امیرالمؤمنین(ع) از خود به جا نگذاشتهاند، همانگونه که متنبیان و عوامل عالمشان نتوانستند و نمیتوانند مثل قرآن را بیاورند، مدعیان جانشینی پیامبر(ص) هم از آوردن سخنی در تراز کلام امیرالمؤمنین(ع) عاجز بودهاند.
شانزدهم، مهجوریت مظلومانه نهجالبلاغه، مشابه مهجوریت قرآن است. نهجالبلاغه نفیس با همه درخشندگیاش، همچون صاحبش، مظلوم و مهجور است. هفدهم، حقبودن قرآن و امام(ع): «علی مع الحق والحق مع علی.» هجدهم، تعبیر معروف «قرآن ناطق» برای امام(ع) در وجود نهجالبلاغه متعین است؛ یعنی آیات و سورههای قرآن در قالب قرائت و کتابت ثانوی، به شکل حکمت، نامه و خطبه با لسان بشر و در حقیقت فوق بشر، نه الهی و نه دون الهی، بلکه در راستا و در پرتو کلام الهی، با الفاظی مشترک و غیرمشترک، بر تارک تاریخ میدرخشد و در فضای بیکرانه حیات، طنینانداز است.
نوزدهم، قرآن نشئتگرفته از ذات اقدس الهی، بهواسطه فرشته وحی بر قلب مبارک پیامبر(ص) است که با روایات متواتر به گوش و هوش جن و انس رسیده و سپس بر صفحات صحیفههای مقدس نشسته و نهجالبلاغه نیز نشئتگرفته از افکار بلند و آسمانی امام(ع) و از آبشار سینه مبارکش، به لسان فصیح و بلیغش جاری شده و به سمع راویان معتبر و از آنجا به قلم برگزیدگانی همچون سیدرضی(ره) بر صفحات مقدس نقش بسته است.
بیستم، تشابه ساختاری قرآن با نهجالبلاغه؛ قرآن دارای سورههای کوچک و متوسط و بزرگ و نهجالبلاغه هم دارای خطب و رسائل و حِکَم کوچک و بزرگ است.
بیستویکمین؛ تشابه دیگر که در طول زمان ایجاد شده، قطعیت محتویات نهجالبلاغه است که بهدلیل وثاقت مؤلف، مشابه قرآن، به حد «قطعیالصدور» بودن و تواتر نزدیک شده و مستغنی از ارائه سند است.
نظر شما