۴ نفر
۱۱ مرداد ۱۴۰۴ - ۱۰:۰۴

وزارت رویاهای راهبردی

محمد علی دستمالی
وزارت رویاهای راهبردی

رویا خوب چیزی است. رویا به آدمی، جان می‌بخشد و انگیزه. رویا به جامعه، تاب تحمل می‌دهد و توانِ حرکت. حیف است برای این امر مهم، وزارتخانه‌ای نداریم.

خوب بود وزارتخانه‌ای داشتیم به نام «وزارت رویاهای راهبردی». رسالت و وظیفه‌ی این وزارتخانه هم چنین تعریف می‌شد: «نظارت و رصد مداوم کارنامه‌ی حکومت و دولت بر اساس درصد و میانگین تبدیل شدن رویاهای شهروندان به واقعیت».

شاید تصور کنید دلیل اصلی عدم تاسیس چنین وزارتخانه‌ای، به فقدان بودجه و اعتبارات بازمی گردد. شاید همین حالا که من دارم درباره‌ی ضرورت تاسیس یک وزارتخانه‌ی جدید افاضه پردازی می‌کنم، آقا مسعود رییس جمهور، دارد از معاونش عارف می‌پرسد: «می گم دکتر، بهتر نیست چند تا از این وزارتخانه‌ها را ادغام کنیم خرجمون کمتر بشه؟! آقا 19 تاااا. چه خبره؟ تعدادشون زیاده. اینا ادغام بشن بهتره.»

یحتمل؛ معاون اول با مکثی شش هفت ثانیه‌ای می‌پرسد: «مثلا کدام ادغام بشود در کدام؟»

آقا مسعود، از خداخواسته کاغذی در می‌آورد و نشان می‌دهد که این سوال او، دفعتی و ناگهانی نبوده و مدت‌ها به آن فکر کرده است. لیستی نوشته و چند جا را ضربدر زده و از چند وزارتخانه به چند وزارتخانه‌ی دیگر فلش کشیده و چیزی را که نوشته، با صدای بلند برای معاون اول می‌خواند: «ببین! این 19 تا بیاد جمع بشه. نهایتا بشن 5 تا 6 تا وزارتخونه‌ی چابک، تمیز، پای کار، قبراق».

عارف تسبیحش را می‌گذارد روی میز، عینکش را بر می‌دارد و باز هم با مکث، از ته گلو می‌پرسد: «فقط 5 تا؟ نفرمودید کدام در کدام ادغام بشه؟»

آقا مسعود با خنده‌ای ملیح می‌گوید: «به جان خودم 5 تا هم زیاده. ولی چیکار کنم دیگه آتیش زدم به مالم. آآآآ. .آ...این فلش‌ها رو می‌بینی دکتر جان؟ وزارت آموزش و پرورش، وزارت آموزش عالی، وزارت ورزش و جوانان، وزارت میراث فرهنگی، 4 تاش بشه یکی. خب؟...دیگه دیگه ...وزارت اطلاعات، وزارت دفاع، وزارت کشور، وزارت دادگستری و وزارت ارتباطات هم، 5 تاشون بشن یکی... خب؟»

عارف دوباره عینکش را می‌گذارد و به سختی می‌گوید: «خب».

مسعود ادامه می‌دهد: «وزارت کشاورزی، وزارت صنعت و معدن، وزارت اقتصاد و وزارت کار، اینم 4 تاش بشه یکی. خب؟....دیگه خدمت دکتر عزیزم عرض کنم؛ وزارت نفت و وزارت نیرو و وزارت راه؛ 3 تاش بشه یکی. چی می‌مونه این وسط؟ آها...خارجه می‌مونه و بهداشت. راست و حسینی بگم از نظر من، خارجه خیلی لازم نی. ولی خب. نمیشه همینجوری کرکره ش رو کشید پایین. اینم بیاد بشه زیرمجموعه‌ی بهداشت. دوتاشون بشن یکی. ... چیز یادم رفت... یه فلش هم اینجا بزنم. آآآآ... آ. ارشاد هم بیاد ذیل بهداشت و خارجه 3 تاشون بشه یکی. الان کلا شد چند تا؟

عارف با استفاده از هوش و دانش بالای ریاضی سریعا می‌گوید: « 5 تا».

آقا مسعود می‌گوید: «باریکلا. 5 تا. چابک، عالی، تمییییز. آقا می‌دونی این همه وزارتخونه، چند صد هزار تا میز و صندلی دارند؟ می‌دونی چند صد هزار کولر و آب سردکن دارند؟ می‌دونی چند میلیون لامپ روشن می‌کنند؟ می‌دونی چند هزار ساختمان و ماشین و اینا دارند؟ وقتی اینا خرجشون یکی بشه، حدود 75 درصد از هزینه‌ی جاری کشور پایین میاد. حال کردی دکتر؟ نظرت چیه؟»

عارف تلاش می‌کند با جمله‌ی فوق دیپلماتیک «والله چه عرض کنم» بحث را فیصله دهد. لیکن رییس دست بردار نیست و می‌گوید: «به جان خودم دیشب این ایده به ذهنم رسید، اینقدر ذوق کردم اصلا خوابم نبرد. نظر شما چیه؟ بسم الله بگیم شروع کنیم؟»

عارف با ریتمی کُند می‌گوید: «ما و همکاران، خودمان را مهیا کرده بودیم در یک صبحانه‌ی کاری، از پیشنهاد ایجاد یک وزارتخانه‌ی جدید رونمایی کنیم. بعد الان اینا بیان بشن 5 تا؟ نمی‌دانم چه عرض کنم؟»

رییس می‌گوید: «اون وقت وزارتخونه جدید واسه چی اموری باشه؟»

عارف هم کاغذی از جیبش در آورده و می‌خواند: «وزارت رویاهای راهبردی. این چیزه...در واقع بیشتر روی بک گراوندِ رویاهای شهروندان و بحث کیفیت زندگی و آمارتیا سن و خانم فلچنر و نوسباوم و اینهاست. یعنی اینا میان میگن؛ دولت از نظر اخلاقی و سیاسی مسئوله که زیربنای لازم رو فراهم کنه که شهروندان، ظرفیت رویاپردازیشون تامین بشه. این میشه بِیسِ کار...وزیر مناسب هم چند تا توی ذهنم دارم. کسی که مجلس هم گیر نده و راحت رای اعتماد بیاره. ساختمان تمیز هم هست...اسمش بشه وزارت رویاهای راهبردی».

رییس می‌پرسد: «یعنی این به تنهایی یه وزارتخونه بشه، با اون پنش تای دیگه دولت بشه شیش وزارتخونه؟ زیاده به نظرم».

عارف با مکث و تردید می‌گوید: «والله چه عرض کنم؟ این چون راهبردیه. خود کلمه‌ی رویا هم اصلا یه جذابیت خاصی داره. این باعث میشه شهروندان رویاهای راهبردی بزرگ داشته باشند».

رییس می‌گوید: «آخه ببینید! الان هموطن میاد آرزو می‌کنه این چیز چیه، جدول خاموشی، این رو تماشا کنه بعد ببینه مثلا فردا، برق محله شون قطع نمیشه، اون یکی آرزو داره فردا چون کار مهمی داره سرعت نت خونه یا گوشیش پایین نیاد، اون یکی آرزوش اینه فلان قطعه‌ی ماشینش رسیده و از نمایندگی بهش زنگ می‌زنند میگن بیا ماشینت رو ببر. اینم خودش رویاها و آرزوهای راهبردیه. اینطور نی؟ واقعا می‌خوام نظر خود شما رو بدونم».

عارف، کاغذ را در جیب کتش می‌گذارد، عرق پیشانی‌اش را پاک می‌کند و آرام می‌گوید: «گرمه. خیلی گرمه».

کد خبر 2059561

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =