به گزارش پایگاه فکر و فرهنگ مبلغ، از نخستین روزهای تاریخ بشر، قصهها همزاد انسان بودهاند. پیش از آنکه کتابت بیاید و خط ابداع شود، انسانها با داستان زندگی میکردند، از یکدیگر یاد میگرفتند و نسل به نسل دانستههایشان را منتقل میکردند.
بنابر روایت ایکنا، گویی داستان، زبان مادری روح بشر است؛ زبان لذت، کشف، آموزش و تحول. اگر بپذیریم که دین آمده است تا انسان را تربیت کند و از او آدمی بهتر بسازد، آنگاه باید به این پرسش جدی پاسخ دهیم که دین برای تربیت انسان از چه ابزارهایی بهره میگیرد؟ جایگاه داستان در این میان کجاست؟ داستان برای چه خوانده میشود؟
پاسخ این پرسش را در سه محور میتوان خلاصه کرد:
۱. تفریح و لذت: داستان ما را به دنیاهای دیگر، شخصیتهای تازه و احساسات فراموششده میبرد. در لحظهای که خسته یا دلزدهایم، داستان ما را به شوق میآورد. خواندنش لذت دارد، حتی وقتی تراژدی باشد.
۲. درک و فهم بیشتر: از دل داستانهاست که ما تجربههایی را زندگی میکنیم که در واقعیت شاید هرگز امکان زیستنشان را نداشته باشیم. با داستان، به جای ۱۰۰ سال زندگی، هزار سال زندگی میکنیم.
۳. تقویت قوه خلق و ابداع: آفرینش داستان، کاری خدایی محسوب میشود؛ چراکه خالق هستی نیز جهان را با تخیل و نظم و معنا خلق کرد. وقتی ما داستان میسازیم یا میخوانیم، داریم با قوه خلقت درونمان تمرین میکنیم.
همین سه دلیل کافی است تا داستان فقط ابزار سرگرمی تلقی نشود، بلکه امکان تربیتی جدی بهشمار رود؛ ابزاری که دین سالهاست آن را کشف کرده و بهکار گرفته است.
داستان در قرآن: ابزار تربیت، نه تزئین
قرآن، مهمترین متن دینی مسلمانان، نمونهای بیبدیل از بهرهگیری تربیتی از قصه است. کتابی که از هدایت سخن میگوید، نزدیک به یکسوم محتوای خود را به داستان اختصاص داده است. داستان آدم و حوا، ابلیس، هابیل و قابیل، نوح، ابراهیم، یوسف، موسی، عیسی، پیامبر اکرم(ص) و یارانش و... هر یک حامل پیامی است؛ نه صرفاً برای عبرت، بلکه برای تربیت. خداوند نه با فرمان، بلکه با روایت به قلب مخاطب نفوذ میکند. جالب آنکه خود قرآن نیز به این موضوع تصریح دارد: «نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ؛ ما بهترین قصهها را بر تو میخوانیم.» (یوسف، ۳)
درواقع خداوند در تربیت بشر، قصه را نهتنها مجاز، بلکه مؤثرترین ابزار میداند؛ حتی یکی از سورههای قرآن به نام «یوسف»، داستانی مفصل از آغاز تا انجام است. بیدلیل نیست که امام محمدباقر(ع) فرمود: «هر که فرزند خود را قرآن نیاموزد، یکی از سورههای یوسف، مریم یا قصص را بیاموزاند تا با حقیقت آشنا شود.»
داستان؛ ظرف حکمت
در بسیاری از تمدنها، داستاننویس را با عنوان «حکیم» میشناسند. این فقط لقبی ادبی نیست، بلکه نشانهای از جایگاه معرفتی داستان در فرهنگ ماست. حکیم ابوالقاسم فردوسی در دل شاهنامه، نهتنها داستانهای حماسی، بلکه آموزههای اخلاقی، دینی و تمدنی را نیز ریخته است. داستانهای او گاه از کتابهای فلسفی و دینی بیشتر بر ذهن و دل تأثیر میگذارد؛ چون با احساس آمیخته شده است.
شهید مرتضی مطهری نیز با آن جایگاه علمی و فقهی، به اهمیت داستان آگاه بود و از همینرو، مجموعه «داستان راستان» را نوشت؛ مجموعهای از داستانهای کوتاه و ساده که در عین سادگی، عمیقاً اخلاقی و تربیتیاند. خود او در مقدمه کتاب مینویسد: «داستان، تجربه زندگی است، بدون آنکه زیان تجربه را پرداخته باشی.»
انسان داستان را باور میکند
حقیقت این است که انسان وقتی حقیقتی علمی یا فلسفی را در قالب داستان میشنود، بهتر آن را میپذیرد. چرا؟ چون داستان به حقیقت، پشتوانه تجربی و مصداق عینی میدهد. ذهن مخاطب، دیگر با گزارهای انتزاعی مواجه نیست، با نوعی زندگی واقعی مواجه است. همین امر باعث میشود که تأثیر داستان، عمیقتر و ماندگارتر از استدلال و خطابه باشد.
برای نمونه، بگویید «غرور موجب سقوط میشود»؛ این جملهای عقلی و اخلاقی است؛ اما وقتی این گزاره را در قالب داستان ابلیس و سجدهنکردنش برای آدم میشنویم، اثر آن بسیار متفاوتتر خواهد بود. داستان، حقیقت را مجسم میکند و این همان است که انسان را میسازد.
اصل زندگی داستانی بزرگ است
اگر از بالا نگاه کنیم، زندگی ما چیزی جز داستانی بزرگ نیست؛ داستانی با آغاز (خلقت)، فراز و نشیب (امتحانها)، گرهافکنی (گناه و سقوط)، اوج (توبه و بازگشت)، نقطه بحران (مرگ) و گرهگشایی نهایی (قیامت و حشر). در این داستان، هرکس شخصیت اصلی داستان خودش است؛ اما روایت کل زندگی بشر، داستانی حماسی تراژیک محسوب میشود که از دل آن پیامهای بیشمار بیرون میریزد. حتی عاشورا با آنکه واقعهای تاریخی است، در ذات خود نوعی تراژدی تمامعیار است؛ سرشار از شخصیتپردازی، صحنهسازی، تعلیق، نقطه اوج و پایان. همین ساختار داستانی، آن را تا این اندازه ماندگار کرده است.
اگر دین دارید، داستان را جدی بگیرید
داستانسرایی، سرگرمی صرف نیست، بلکه کاری قدسی محسوب میشود. آنکس که داستان مینویسد، نهتنها راوی زندگی، بلکه مربی روح نیز است. به همین دلیل است که انبیای الهی، بهترین راویان بودند. دین از داستان نه برای تزئین و سرگرمی، بلکه برای تربیت بهره گرفته است. پس اگر ما دغدغه هدایت و رشد انسانها را داریم، باید زبان آنها را بفهمیم و داستان، زبان روح انسان است.
امروز که رسانهها با سیل عظیم روایتها در ذهن و دل مردم اثر میگذارند، ما نیز اگر در پی تغییر، تربیت یا تعلیم باشیم، چارهای جز فهم و بهرهگیری از قدرت داستان نداریم. هر معلم، مبلغ، مربی، نویسنده یا مصلحی، باید یک قصهگو باشد؛ همانطور که دین از آغاز قصهگو بوده است.
نظر شما