به گزارش پایگاه فکر و فرهنگ مبلغ، دکتر حمیدرضا مظاهری سیف، رئیس پژوهشکده مطالعات معنوی در نشست علمی حل مسئله با موضوع: "تبلیغات و عضوگیری جریانات فرقه ای عرفان های کاذب" که از سوی گروه جامعه، فرهنگ هنر و رسانه اندیشکده قدر و با همکاری دبیرخانه انجمن ها و قطبهای علمی حوزه و معاونت پژوهش حوزه های علمیه برگزار شد به بیان نکاتی خواندنی پیرامون این مسئله پرداخت که متن این نشست تقدیم شما می شود:
تحلیل کلان و خرد از شیوههای تبلیغ و عضوگیری در عرفانها و معنویتهای نوظهور
بنابر روایت حوزه، شیوههای تبلیغ و عضوگیری در عرفانهای نوظهور یا معنویتهای نوظهور، بسیار متنوع است.
ما دو سطح تحلیل میتوانیم داشته باشیم: یک سطح خرد، به این معنا که بیاییم بگوییم مثلاً شیوههای تبلیغ و عضوگیری در فلان جریان، مثلاً عرفان حلقه، یوگا، عرفان سرخپوستی، چگونه است. یکی دیگر هم شیوههای کلان است؛ تحلیل ما در سطح کلان، که بهطور عمده و کلی به این پدیده نگاه میکنیم، فارغ از آن جزئیاتی که در اجزای مختلف و شاخوبرگها وجود دارد؛ یعنی جریانهای خرد وجود دارد، ولی کل این جریان معنویتهای نوظهور دارند چه میکنند؟ اینها چه سازمان تبلیغیای شکل دادهاند در فرهنگ عمومی ما؟
بنده از اولی شروع میکنم، یک نکاتی را میگویم، ولی اصل بحثم همان تحلیل کلانِ شیوههای تبلیغ و جذب است، چون بسیار مهمتر است.
اگر ما بخواهیم بهعنوان حوزه علمیه، بهعنوان نظام جمهوری اسلامی یا بهعنوان سازمانهای فرهنگی که ممکن است وقتی این بحث به آنها برسد کاری انجام دهند، باید در همان سطح کلان دست به اقدام بزنند و برابر آن کاری انجام دهند و راهبردی داشته باشند.
«سطح خرد»
یوگا؛ از ورزش همگانی تا بستری برای ترویج عرفان هندی در ایران
به طور مثال در سطح خرد، «یوگا»، یوگا بهعنوان یک جریان معنوی نوظهور، حالا علیرغم اینکه بهعنوان یک ورزش در جامعه ما شناخته میشود، کاملاً جریانات یوگا، مربیان یوگا، کتابهای یوگا، و آن فرآیندی که در جلسات و مراکز آموزش یوگا در حال انجام است، همهاش به سمتوسوی مسائل معنوی میرود.
وقتی آدم کمی نزدیکتر میشود به موضوع، میبیند که اینها اصلاً ورزش نمیکنند، یا خیلی کم است، یا در ابتدای کار آن چیزی که بهعنوان ورزش آنجا اتفاق میافتد انجام میشود؛ مابقی میرود توی فضاهای معنوی.
تحقیقات مفصلی هم انجام شده؛ هم در رشته علوم اجتماعی در داخل کشور پایاننامههایی روی این موضوع انجام شده، هم در خارج از کشور کار کردهاند که مردم میروند یوگا کار میکنند، اول انگیزهشان ورزش است، ولی بعد از مدتی انگیزهها عوض میشود و مسائل معنوی پیش کشیده میشود. لذا، مقداری ریزش یوگا زیاد است، چون خیلیها با همان چشمانداز اولیه وارد میشوند ولی بعدش دیگر میبینند جریان معنوی برقرار است، و ممکن است حالا یک عدهای منصرف شوند. ولی بههرحال یوگا بهعنوان یک بستر یا یک پوشش برای ترویج عرفان هندی در دنیای امروز دارد کار میکند. در کشور ما هم همینطور است.
خب، این روش تبلیغ و عضوگیری و آن ویترینی که یوگا درست کرده، ورزش است. خب، این یک کار جالبی است دیگر. شما بیایید بهعنوان ورزش و سلامتی، بعد از چه امکانات عمومی میشود استفاده کرد؟ وقتی تابلو شما میشود ورزش، در پارکها، در اماکن عمومی، خیلی راحت میآیند فعالیت میکنند. حتی از ظرفیتهای تبلیغی رسانه ملی میتوانند استفاده بکنند. وقتی میشوند یک ورزش در فدراسیون ورزشهای همگانی، دیگر خب تکلیف روشن است و با اقبال زیادی اینها مواجه میشوند و مخاطب میآید. حالا باید با مخاطب چگونه تعامل کنند، بیاورند توی مسیر برنامهها و آموزههای خودشان؛ این گامهای بعدی است که طراحی شده و آرامآرام روی مخاطب کار میکنند.
پس این یک نمونه است. مثلاً ما وقتی میآییم در سطح خرد یوگا را بررسی میکنیم، میبینیم که تبلیغشان و آن وجه اصلی تبلیغشان این است که بهعنوان ورزش با تبعاتش – سلامتی، تندرستی – باید ترویج بشود. برویم سراغ امکانات عمومی، از همه اینها استفاده بکنیم، به این شیوه پیش میآیند، و خب، روش بسیار مؤثری هم بوده. در کشور ما، حداقل یکی از گستردهترین جریانهایی است که دارند فعالیت میکنند.
تبلیغ معنویتِ بدون دین در قالب مبارزه با آسیبهای اجتماعی
مثلاً جریانی به نام جریان «اِن. اِی»؛ انجمنهای دوازدهقدمی، بهطور کلی، حالا بهویژه اِن. اِی که برای معتادان است. اینها با عنوان مقابله با آسیبهای اجتماعی آمدهاند کار میکنند. وارد جریان که میشویم، حتی در منابع خودشان هم میگویند: «ما معنویت بدون دین هستیم». یعنی میگویند ما با دین کار نداریم، با باورها و اعتقادات شما کاری نداریم، ولی یک جریان معنوی هستیم، یک جریان روحانی هستیم که داریم کار میکنیم. به یک قدرت برتر اعتقاد داریم؛ حالا آن الله باشد یا خدای پدر در آسمانها، مثلاً شیوا، کریشنا، ما کاری نداریم، هر چه شما خودت دوست داری انتخاب کن.
به این شکل میآیند وسط. یعنی آن چهرهی اصلی و راهبرد اصلی تبلیغ و عضوگیریشان میشود آسیبهای اجتماعی و مقابله با آسیبهای اجتماعی. خب، این یک موضوع جالبی است؛ خیلی روش تمیز و مرتبی است، مقبولیت پیدا میکند. اینها موفق شدند در وزارت کشور مثلاً بهعنوان یک NGO مجوز بگیرند. حتی اماکن مذهبی ما گاهی در اختیار اینها قرار میگیرد: در مساجد، در محیطهایی که حسینیه است، هیئت، در مدرسهای ممکن است بروند مثلاً یک موقعی خارج از ساعت آموزشی، یک کلاسی را بگیرند، و به هر شکل ممکن، هر جایی اینها میروند فعالیت میکنند.
در تمام کمپهایی که حتی بعضاً دولتی است، بعضاً خصوصی، اینها حضور دارند، فعالیت میکنند، چون راهبرد تبلیغاتیشان شده مقابله با آسیب اجتماعی، اعتیاد. لذا راه باز میشود، مخاطب استقبال میکند، نهادهای دولتی میآیند حمایت میکنند، مجوزها داده میشود. والا اگر اینها از اول میآمدند میگفتند ما یک معنویت بدون دین هستیم، بازدهیمان در ترک اعتیاد کمتر از پنج درصد است، بیش از نود و شش درصد ما لغزش داریم و آسیبهای دیگری داریم، اینها را اگر از اول معلوم میکردند خب این اتفاقات نمیافتاد، این فضا و ظرفیت در اختیارشان قرار نمیگرفت.
گسترش بودیسم تیک ناتهان در ایران
برای نمونه، میتوان به «بودیسم» و بهطور خاص به جریانی اشاره کرد که «تیک ناتهان»، راهب بودایی ویتنامی، آن را پایهگذاری کرده است. هرچند خود او درگذشته است، اما در عرصه جهانی، در جهت ترویج نسخهای از بودیسم نوین، عملاً فرقههایی ایجاد کرده است. این جریان در کشور فرانسه بهعنوان یک فرقه رسمی شناخته شده و از ساختار و تشکیلات مشخصی برخوردار است، اما در سطح جهانی، فعالیتهای خود را در قالب آن فرقه مشخص معرفی نکرده و در پوششهای متنوعتری گسترش یافته است.
آموزهها و آثار مکتوب تیک ناتهان در ایران نیز با استقبال قابل توجهی روبهرو شده است. بهطوریکه در حال حاضر، بیش از صد عنوان کتاب از او در بازار نشر کشور موجود است. البته باید توجه داشت که این تعداد اثر، به معنای صد تألیف مستقل از این راهب بودایی نیست؛ بلکه برخی از آثار او با عناوین و ترجمههای متفاوت و در قالبهای گوناگون عرضه شدهاند. در موارد متعدد، کتابی که در شناسنامه آن یک عنوان انگلیسی ثبت شده، در ایران با نامهای متفاوت و توسط مترجمان مختلف ترجمه و منتشر شده است، بدون آنکه به درستی بازشناسی و تفکیک شوند. این مسئله سبب شده است که آثار تیک ناتهان در ایران در قالبهای گوناگون و بعضاً نامرتبط، به دست مخاطبان برسد و بر گسترش آموزههای معنویت بودیستی در کشور بیفزاید.
پنج روش کلیدی تبلیغ و جذب در جریانهای معنویت نوظهور
راهبرد اصلی تبلیغ این جریانها نه مقابله با آسیبهای اجتماعی است و نه ورزش؛ بلکه تمرکز آنها بر ارائه روشهای معنوی برای دستیابی به آرامش در مواجهه با فشارها و تغییرات سریع زندگی مدرن است.
این جریانها از پنج روش اصلی برای تبلیغ و جذب مخاطب استفاده میکنند:
ارائه دورههای معنوی که با هدف پاکسازی ذهن، ارتباط با کائنات و فعالسازی قدرتهای درونی طراحی شدهاند.
استفاده از تکنیکها و ادبیات روانشناسی؛ به کارگیری واژگان، مفاهیم، و حتی تستهای روانشناسی، برخی با پایه روانشناختی و برخی صرفاً برای جذابیت بیشتر.
بهرهگیری از هنر و رسانه؛ تولید فیلم، موسیقی، تصاویر و پوسترهایی با ترکیببندی و رنگهایی که معنویت و آرامش را القا میکنند.
به کارگیری فناوری و فضای مجازی؛ فعالیت گسترده در شبکههای اجتماعی مانند اینستاگرام، تلگرام، یوتیوب، آپارات، تیکتاک و واتساپ برای تبلیغ، آموزش و جذب مخاطب.
توسعه مخاطب جهانی؛ جذب مخاطبانی از سراسر جهان که در دورههای برگزار شده توسط مربیان در کشورهای مختلف شرکت میکنند.
این روشها زمینهساز رشد و گسترش این جریانها در فضای فرهنگی و اجتماعی کشور و جهان شده است.
«سطح کلان»
اینها در مجموع چند تا از روشهای خرد تبلیغ و جذب در معنویتهای نوظهور است. حالا بیاییم سراغ تحلیل کلان که عرض کردم مهمتر است. ما وقتی از سطح خرد میآییم بالا، میخواهیم ببینیم کل این پدیده دارد چه میکند؟ مثلاً هدفش چیه؟ چه نیازی را پاسخ میدهد؟ در بستر اجتماعی و فرهنگی ما چه جایگاهی دارد؟ و ما در برابر این پدیده چه وظیفهای داریم؟ اینها سؤالات سطح کلان هستند. در این سطح، ما باید به دنبال راهبرد باشیم، به دنبال سیاستگذاری باشیم. باید ببینیم آیا نظام فرهنگی کشور، یا نظام آموزشی کشور، یا نهاد دین در کشور، در برابر این پدیده، کاری کردهاند یا نه؟ اگر نکردهاند، چرا؟ و اگر بخواهند بکنند، چه باید بکنند؟ اینها موضوعات سطح کلان است.
پنج نکته کلان درباره معنویتهای نوظهور در جامعه امروز
۱. معنویتهای نوظهور پاسخ به یک نیاز واقعی هستند
این جریانات به نیازهای بنیادین بشر امروز مانند معنا، آرامش، هویت، تجربه متفاوت، درمان، موفقیت، رهایی، رشد و درک بهتر از جهان پاسخ میدهند. بنابراین نمیتوان گفت که چون این پاسخها انحراف دارند، نیاز به آنها غلط است.
۲. ناکارآمدی نهاد دین رسمی در پاسخگویی
این جریانات نهاد دین رسمی را ناکارآمد یا حداقل ناکارآمد نشان میدهند. وقتی فردی به دوره یوگا، انرژی درمانی یا مایندفولنس میرود، یعنی احساس میکند در نظام دینی یا فرهنگی رسمی پاسخ نگرفته است یا آن پاسخ را نفهمیده یا به خوبی دریافت نکرده است.
۳. مهندسی فرهنگی و تغییر مفاهیم و ارزشها
این جریانها با استفاده از ابزارهای فرهنگی، فضای فرهنگی جدیدی میسازند، معناها و ارزشها را تغییر میدهند و نظام فرهنگی موازی ایجاد میکنند. مثلاً معنویت را مساوی ذهنآگاهی و آرامش را مساوی مراقبه بودایی معرفی میکنند، نه ارتباط با خدا یا نماز و ذکر.
۴. تأثیرگذاری بر سبک زندگی
معنویتهای نوظهور بر سبک زندگی افراد تأثیر میگذارند؛ از جمله غذا خوردن، خوابیدن، ورزش کردن، لباس پوشیدن، نحوه مواجهه با مشکلات و ارتباط با دیگران. به عنوان مثال فردی لباس سفید میپوشد چون گفتهاند رنگ انرژی مثبت است یا مراقبه به سبک تبت انجام میدهد نه اسلامی.
۵. ضرورت ارائه نسخه جایگزین و پاسخگویی فعال
برای مقابله با این جریانات نباید صرفاً آنها را منفی دانست بلکه باید معنویت اسلامی را به زبان مردم امروز، با ابزارهای علمی، رسانهای، آموزشی و نگاه روانشناختی ارائه کرد تا خلأ پاسخدهی پر شود و فضای جذب این جریانها کاهش یابد.
معنویتهای نوظهور: فراتر از جنبش اجتماعی، فراتر از فرقه
با بررسی دقیق و عمیق در پدیده «جنبشهای معنوی نوظهور»، میتوان دریافت که علیرغم تکثر ظاهری، این جنبشها در واقع اشکال گوناگونی از یک پدیده واحد هستند. لذا، اطلاق عنوان «جنبش اجتماعی» به این پدیده محل تردید است. در گذشته، این جریانها به عنوان «فرقه» شناخته میشدند؛ فرقهها با «عزلتگزینی» از جامعه، ایجاد «ساختارهای فرقهای» خاص و تمرکز بر «درونگروهی» تعریف میشوند (نظیر سازمان منافقین). اما، با تحول در رفتار این جریانها و عدم تطابق آنها با ویژگیهای فرقهها، عنوان «جنبش اجتماعی» مطرح شد. با این حال، بررسیهای بیشتر نشان میدهد که این جریانها فاقد ویژگیهای اساسی جنبشهای اجتماعی هستند.
در واقع، این جریانها دارای «منشهای مشترک» و «سازماندهی هماهنگ» هستند. به عنوان مثال، گردهمایی سال ۲۰۰۷ در موزه لندن، که در آن نمایندگان این جریانها از سراسر جهان گرد هم آمدند و استراتژیهای آینده را تعیین کردند، نشاندهنده وجود یک سازماندهی فراتر از یک جنبش اجتماعی خودجوش است. جنبشهای اجتماعی به طور معمول نقش «واسطه» بین «جامعه مدنی» و «حاکمیت» را ایفا میکنند و مطالبات مردمی را به حاکمیت منتقل میکنند. اما، به نظر میرسد که این جریانها در زمره «شبهجنبشها» قرار میگیرند که به کانونهای قدرت وابستهاند و اهداف مشخصی را دنبال میکنند. بررسی تاریخچه این جریانها در اوایل قرن بیستم و شناخت سازمانها، اهداف و حامیان آنها، و همچنین بررسی اسپانسرهای کنونی (مانند صندوق برادران راکفلر) نشان میدهد که این جریانها نه تنها واسطهای بین مردم و حاکمیت نیستند، بلکه در راستای تحقق «حاکمیت جهانی» و پیشبرد اهداف آن در سطح جهان فعالیت میکنند.
کارکردهای ایدئولوژیک و سرمایهدارانه شبهجنبشهای معنوی در نظم نوین جهانی
در طول تاریخ، اندیشمندان و متفکرانی که به ایدهی استقرار «نظم نوین جهانی» و تشکیل «حکومت جهانی» میاندیشیدند، همواره با این مسئله بنیادین مواجه بودند که چگونه میتوان تنوع فرهنگی، قومیتی و اجتماعی گسترده در جهان را تحت سیطره و هژمونی یک ساختار واحد و متمرکز قرار داد. در نتیجه، از طریق تأملات نظری و مطالعات میدانی، به تدوین راهکارهایی در راستای مدیریت و هدایت این گوناگونیهای فرهنگی و اجتماعی مبادرت ورزیدهاند. یکی از نتایج این فرایندهای مطالعاتی و سیاستگذاری، شکلگیری و گسترش «شبهجنبشهای معنوی» در بستر جهانی معاصر است؛ جریانهایی که گرچه در ظاهر مشابه جنبشهای اجتماعی و معنوی اصیل جلوه میکنند، در واقع واجد اهداف خاص و منافع از پیشتعیینشده بوده و عمدتاً به نهادها، منابع مالی و حامیان معین و قدرتمندی وابستهاند. این جریانها با بهرهگیری از راهبردهای متنوع ارتباطی و تبلیغاتی، اهداف از پیشطراحیشدهای را در عرصهی بینالمللی دنبال میکنند.
سؤال بنیادین در اینجا آن است که این «شبهجنبشهای معنوی» یا آنچه در ادبیات انتقادی معاصر تحت عناوینی چون «معنویت جهانی» یا «معنویت سرمایهدارانه» نامگذاری شده، در دنیای امروز دقیقاً چه کارکردها و کار ویژههایی دارند؟ در تحلیل کلان، میتوان چنین استنباط کرد که این جریانها با بهرهگیری از ابزارهای تبلیغاتی، رسانهای و فرهنگی، به اشاعه و ترویج نوع خاصی از معنویت میپردازند که همسو با ارزشها، آرمانها و منافع نظام سرمایهداری جهانی است. در این راستا، نیروهای انسانی مناسب شناسایی، آموزش و سازماندهی شده و در قالب مأموریتهای فرهنگی و اجتماعی به مناطق مختلف اعزام میشوند تا پروژهی معنویت مورد نظر را محقق سازند.
کارکرد این معنویتِ هدایتشده و جهتدار، در وهلهی نخست، اقناع افکار عمومی جهانی نسبت به مشروعیت، مقبولیت و ضرورت وجود یک ابرقدرت مرکزی در نظم بینالملل است که سایر جوامع و فرهنگها میبایست با آن هماهنگ شوند. در گام بعد، این معنویتِ برساخته، ابزاری کارآمد برای نظام سرمایهداری در راستای تثبیت و توجیه سلطهی خود و جذب پیروان جدید در قالب آموزههایی است که تأکید میکنند انسان با اتکا به نیروی درونی خویش و بازگشت به آموزههای معنوی مشترک میتواند به تمامی اهداف دنیوی خود از جمله ثروت، سلامت، شهرت، قدرت، محبوبیت و آرامش درونی دست یابد. این آموزهها در ظاهر گرایش به تعالی و معنویت دارند، اما در واقع، نوعی معنویت ابزاری و کارکردگرا را بازتولید میکنند که در خدمت ساختار قدرت و منافع کلان سرمایهداری جهانی قرار دارد.
نکتهی حائز اهمیت آنکه، در سطح کارکردی، این جریانهای معنوی عمدتاً در میان نخبگان سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و هنریِ جهانی نفوذ یافتهاند. چهرههای برجستهی دنیای سرمایهداری معاصر از صاحبان ثروت و قدرت گرفته تا بازیگران، خوانندگان و چهرههای مشهور در چهارچوب همین جریانهای معنوی ساماندهی شدهاند. بررسی مستندات و شواهد نشان میدهد که بسیاری از این افراد به نحوی به یکی از این جنبشها و مکاتب معنوی معاصر، نظیر کابالا، اکیسم، یا نحلههای وابسته به «تفکر نوین» وابسته بوده یا هستند. این وابستگیها به نحوی طراحی شده که از طریق آن، پیوند میان معنویت ابزاری و اهداف مادی ـ دنیوی در بالاترین سطوح قدرت و ثروت تثبیت و بازتولید گردد.
بنابراین، در جمعبندی میتوان گفت که شبهجنبشهای معنوی در دنیای معاصر، در حکم ابزاری کارکردی و استراتژیک در راستای تأمین منافع نظام سرمایهداری جهانی عمل میکنند؛ به نحوی که ضمن ارائهی نوعی معنویت همسو با ارزشهای این نظام، در راستای اقناع افکار عمومی، تثبیت سلطهی فرهنگی و مشروعیتبخشی به ابرقدرتهای اقتصادی و سیاسی ایفای نقش مینمایند.
گسترش و تأثیر جریانهای نوظهور معنوی: بررسی «هفت قانون معنوی موفقیت» در ایران
جریان فکری نوظهور که پیشتر ذکر شد، یکی از گستردهترین جریانهای شبهجنبشهای معنوی در سطح جهان و بهویژه در کشور ما محسوب میشود. اساس این جریان بر این فرض استوار است که هرچه فرد از نظر معنوی عمیقتر باشد و نیروی درونی خود را بهتر کشف کند، ارتباط مؤثرتری با خداوند که بهعنوان کائنات تعریف میشود برقرار خواهد نمود؛ در نتیجه، قادر خواهد بود رؤیاها و اهداف خود را محقق سازد و بهدنبال آن، به ثروت و رفاه بیشتری دست یابد.
با جستجوی عبارات «قانون جذب»، «راههای موفقیت»، «راههای معنوی موفقیت» و «هفت قانون معنوی موفقیت» در فضای مجازی، میتوان مشاهده کرد که این مفاهیم بهصورت گستردهای ترویج میشوند. کتابی که توسط دیپاک چوپرا نگارش یافته و توسط بسیاری از مربیان و مروجان معنویت در جامعه ما با نام خود تدریس شده است، محور اصلی این آموزشها قرار گرفته و برای آن سمینارها، دورهها و بستههای آموزشی متعددی طراحی شده است.
این کتاب از نظر محتوایی ساده و کمحجم است و در واقعیت، محتوای عمیق و تخصصی در آن یافت نمیشود. با این حال، طی دو دهه گذشته، این اثر بهطور وسیعی در ایران مورد استقبال قرار گرفته و بیش از صد نفر آن را بهصورت رسمی آموزش دادهاند و دورههای مختلفی تحت عنوان «هفت قانون معنوی موفقیت» برگزار شده است.
در این چارچوب، قدرتهای بزرگ جهانی، سرمایهداران برجسته، شخصیتهای تأثیرگذار و ثروتمند بهعنوان انسانهای مقدس و الگوهای پیشرفت معنوی معرفی میشوند.
این موضوع از گستردگی و شیوع فراوانی برخوردار است به گونهای که ارائه فکتها و نمونههای متعدد، بحث را پایانناپذیر میسازد. به عنوان نمونهای معتبر، میتوان به پژوهشهای جامعهشناس دین برجسته و فعال، برایان ویلسون، اشاره نمود. وی در کتاب خود با عنوان «جنبشهای نوپدید دینی» که در ترجمههای مختلف با عناوینی همچون «چالشها و پاسخها» منتشر شده است که در مقدمهای بیست صفحهای، به بررسی جریانهای معنوی نوظهور پرداخته است. متن کتاب مشتمل بر مقالاتی از پژوهشگران برجسته این حوزه میباشد.
در مقدمه این اثر، ویلسون بیان میدارد که این جریانهای معنوی، رشد معنوی را بر اساس معیارهای مادی ارزیابی میکنند و اصطلاح «معنویتهای مادی» را برای آنها بهکار میبرد. وی بهطور صریح اشاره میکند که این رویکرد ممکن است در نگاه نخست متناقض به نظر برسد، اما این تناقض در واقعیت وجود دارد و این جریانها معنویت را از طریق شاخصهای مادی میسنجند. اهمیت این موضوع به حدی است که یک جامعهشناس برجسته پس از بررسی دقیق این جریانها، چنین تعریفی را ارائه میدهد.
بنابراین، میتوان دریافت که سه نوع معنویت عمده شامل معنویت سرمایهداری، معنویت سکولار و معنویت جهانی وجود دارد که در قالب شبهجنبشهای مختلف معنوی در سطح جهانی گسترش یافتهاند. پرسش اساسی این است که این جریانها دقیقاً چه نقش و عملکردی دارند؟ در دنیای پیچیده و پرتکاپویی که افراد با مسائل مادی فراوانی دستوپنجه نرم میکنند و حتی فرصت پرداختن به مناسک دینی سنتی نظیر حضور در کلیسا یا نماز جمعه را ندارند، این نوع معنویتها با هدف جذب مخاطب و ارائه تعریفی جدید از معنویت وارد عرصه شدهاند.
سه مؤلفه کلیدی در استراتژی تبلیغی معنویتهای نوظهور
استراتژی تبلیغی اصلی که این جریان به کار میبرد، قدرت عرضه است. یعنی چه؟ قدرت عرضه از سه مولفه تشکیل میشود:
اولین مؤلفه «جذابسازی» در فرآیند انتقال مفاهیم معنوی، یکی از مولفههای کلیدی، ایجاد جذابیت است. برای مثال، میتوان گفت این رویکردها موجب میشوند تجربه غذا خوردن از نظر حسی تقویت شود و کیفیت آن افزایش یابد. نمونه بارز این رویکرد، روش ذهنآگاهی (Mindfulness) است که ریشه در بودیسم مدرن دارد، اما در فرآیند تطور خود از چارچوبهای دینی سنتی خارج شده و حتی توسط روانشناسان نیز مورد استفاده قرار میگیرد.
این روش توصیه میکند هنگام خوردن غذا، تمام توجه به حسهای زبان معطوف شود؛ گرما، سرما، مزهها و ترکیب غذا با بزاق دهان بهصورت آگاهانه درک شود که در واقع نوعی مراقبه ذهنی به شمار میرود. این روش صرفاً به غذا خوردن محدود نیست و میتواند در هر فعالیت روزمرهای مانند راه رفتن نیز بهکار گرفته شود. دامنه کاربرد این مفهوم به قدری وسیع است که میتوان گفت «همه چیز» را در بر میگیرد.
در جریانهای معنوی نوین، معنویت با هر گونه جذابیتی که قابل تصور باشد، ترکیب شده است؛ از جمله تلفیق معنویت با زبانآموزی. به عنوان نمونه، تبلیغاتی مشاهده میشود که ادعا میکنند از طریق یوگا میتوان مهارتهای زبانی را بهبود بخشید یا از طریق مدیتیشن و یوگا به کسب درآمد رسید. در ایران نیز دورههایی تحت عنوان «بازاریابی معنوی» برگزار میشود که در آنها علاوه بر مباحث بازاریابی، مدیتیشن و فضاهای معنوی به اجرا در میآید؛ شرکتکنندگان گاه با بروز واکنشهای عاطفی شدید نظیر گریه و فریاد همراه هستند. این رویدادها نشاندهنده ترکیب معانی معنوی با حوزههای مختلف زندگی روزمره است.
از منظر تحلیل ساختاری، قدرت عرضه در این جریانها سه مؤلفه اصلی دارد: نخست، جذابسازی؛ یعنی ارائه مفاهیم به گونهای که مخاطب به هر طریقی جذب شود، اعم از بهرهگیری از مسائل جنسی، مادی، نیازهای طبیعی انسان یا حتی نیازهای علمی و عقلانی. در واقع، این جریانها تلاش میکنند موضوعات معنوی را با نیازها و علایق مخاطبان به گونهای پیوند دهند که تأثیرگذاری افزایش یابد. برای مثال، زیارت به عنوان یکی از نیازهای معنوی و اجتماعی، تبدیل به ابزاری برای جذب شده است.
در فضای مجازی نمونههای فراوانی وجود دارد؛ از جمله فردی با بیش از یک میلیون دنبالکننده که بهطور مستمر در مناسک مذهبی مانند کربلا و حج شرکت کرده و در همان فضاها مباحث مرتبط با قانون جذب و موفقیت را مطرح میکند. وی ضمن تأکید بر امکان ترکیب معنویت با هر موضوعی، بیان میدارد که هر مبحثی را میتوان به معنویت پیوند زد.
این روند به حدی فراگیر و خلاقانه شده است که مسؤولیت خلق جذابیت به دست افرادی سپرده شده که آزادانه میتوانند پیامها را به هر شکلی که میخواهند ارائه دهند؛ حتی اگر گاهی این شیوهها مضحک به نظر برسند. این وضعیت گاه موجب نگرانی برخی نهادهای رسمی یا مذهبی میشود، بهویژه هنگامی که افرادی با پیشزمینه علمی یا روحانی به اقداماتی میپردازند که ممکن است خارج از چارچوبهای سنتی تلقی شود. اما برای جریانهای معنوی نوین، این مسئله اهمیتی ندارد، زیرا هدف اصلی جذب مخاطب است، هرچند که این شیوهها از منظر سنتهای مذهبی قابل قبول نباشد.
دومین مؤلفه «قدرت عرضه» استراتژی تبلیغ و جذب معنویت جهانی و معنویت سرمایهداری است؛ بعد از جذابیت، تکرار، تکرار و تکرار. خسته نشو، تکرار کن. مثلاً صد نفر تا حالا کتاب «هفت قانون معنوی موفقیت» را آموزش دادهاند، صد و یکمی بیا و تو هم بگو؛ اگر میتوانی شکلش را عوض کن، اگر نمیتوانی، فقط تکرار کن. دوتا را با هم قاطی کن. تکرار، تکرار. البته تنوع هم باید باشد. حالا بریم سراغ تنوع. جذابیت، تنوع در فضای مجازی، کتاب نوشتن، کمی ساختار درست کردن، ارائه دو نفره، یک نفره، وسط ارائه بحث و دعوا یا عاشق شدن و ازدواج کردن، هر طور که میتوانی ارائه را متنوع کن. مثلاً یکی گل میگیرد و روی سن میآید، یکی چیزی دیگر؛ هر طور که میتوانی متنوع کن.
سومین مؤلفه «تنوع» که تکرار با چاشنی سومین مولفه که تنوع است، تکمیل میشود. مثلاً الآن فردی را داریم که برای سمینارش کت دوختهاند؛ نصف کت سرمهای، نصف دیگر زرشکی است و پرچم سه رنگ ایران روی کت حک شده است. تنوع بده، هر طور میتوانی. تنوع بده و تکرار کن.
پذیرش آموزههای معنویت نوظهور در میان طلبهها: چالشهای نقد علمی و فرهنگی
مباحث مربوط به آموزههای جریان فکری نوظهور تا حدی پیش رفته است که برخی از طلبهها و روحانیان کشور ما این مفاهیم را پذیرفتهاند. در سخنرانیهای منبر، مواردی شنیده شده است که بهصراحت به «قانون جذب» اشاره میکنند و توصیه میشود با استفاده از این قانون به اهداف مورد نظر دست یافت. بسیاری از این طلبهها و اساتید رسانهای، فاقد سابقه طولانی و اعتبار علمی عمیق هستند؛ تعداد معدودی از آنان شناخته شدهاند که در رسانهها حضور فعال دارند.
مفهوم «قانون جذب» و «کائنات» به این صورت ارائه میشود که هر آنچه در ذهن انسان باشد، توسط کائنات به او بازگردانده میشود. این ادعا به حدی تکرار شده است که به عنوان امری بدیهی تلقی میشود؛ در مواجهه با نقد این نظریه، طرفداران آن پاسخ میدهند همه قبول دارند و در صورت سؤال از دلیل پذیرش، استدلال میآورند که امکان ندارد همه اشتباه کنند.
این رویکرد به شکلی استدلالی شکل میگیرد که نقد را بهطور ضمنی غیرقابل پذیرش میکند.
سازوکار نفوذ قدرت عرضه در معنویت نوین
قدرت عرضه این آموزهها توانایی ایجاد و تقویت استدلال جمعی را داراست به گونهای که هنگامی مخاطب با نقد مواجه میشود، در موقعیتی قرار میگیرد که گویا تنها مخالف نظریه است و دیگران اتفاق نظر دارند؛ در نتیجه، نقد او نه شنیده میشود و نه مورد بررسی قرار میگیرد. این نوع استدلال، نقد علمی را به چالشی بنیادین تبدیل میکند، زیرا فرد منتقد به عنوان کسی معرفی میشود که تنها خود «میفهمد» و دیگران «نفهم» هستند و بنابراین نقد وی فاقد اعتبار و قابلیت تحلیل است.
با این وجود، در صورتی که کتابها و منابع مرتبط با این جریان به دقت مطالعه و نقد شوند و مستندات علمی و شرعی آنها به چالش کشیده شود — مانند اثبات عدم وجود آیه یا روایت معتبر در حمایت از این مفاهیم — روند نقد به کندی پیش خواهد رفت؛ زیرا قدرت عرضه این آموزهها بسیار گسترده و مهیب است و روند تأثیرگذاری آن را تسریع میکند.
قدرت عرضه صرفاً به ارائه محتوا محدود نمیشود؛ بلکه فرآیند سازمانیافتهای را به کار میگیرد که شامل شناسایی افراد تأثیرگذار در جامعه، به ویژه کسانی که از جذابیت شخصی و دسترسی رسانهای برخوردارند، میشود. این افراد ممکن است حتی از لحاظ علمی یا فکری سادهلوح باشند که آموزش داده شده، محتوا به آنها ارائه و سپس به منظور تبلیغ گستردهتر، تحت حمایت رسانهای قرار میگیرند.
رشد و پیچیدگیهای نشر آموزههای معنویت نوظهور در ایران
اولین حاملان و مروجان تفکر نوظهور و مفهوم «قانون جذب» در ایران به افرادی مانند «احمد هلت» بازمیگردد. وی در دهه هفتاد خورشیدی مجله «موفقیت» را راهاندازی کرد و بیش از سه دهه در این حوزه فعالیت داشته است. هرچند فعالیتهای وی در سالهای اخیر کاهش یافته، شاگردان و پیروانش این مسیر را ادامه میدهند. «احمد هلت» با برنامهریزیهای گسترده، انتشار مجله، برگزاری سمینار و همکاری با نشریات خارجی به عنوان یکی از سخنرانان تأثیرگذار ایرانی شناخته شد که از حمایت رسانهای و مدیریتی بهرهمند بود.
یکی از مهمترین جریانهای مرتبط با این تفکر، ناشری بود که بهعنوان مرکزی برای گردهمآوری افراد فعال در این حوزه عمل میکرد. این ناشر، کتابهای متعددی را منتشر میکرد که اغلب از پرفروشهای غربی مانند «نیویورک تایمز» انتخاب شده بودند؛ کتابهایی که در جوامع غربی نقدهای فراوانی به آنها وارد شده، اما عمدتاً در ایران ترجمه و منتشر نمیشدند. ناشرانی که شبکه گسترده بازاریابی و تبلیغات قوی داشتند، عمدتاً از انتشار این نقدها خودداری میکردند.
در طول زمان، آثار نویسندگان مختلفی مانند «دیپاک چوپرا» در دهه هشتاد، «تیک ناتان» در دهه نود و در سالهای اخیر شخصیتهایی چون «جو دیسپنا» و «جو ویتالی» به شدت مورد توجه قرار گرفتهاند. این روند به گونهای است که در یک بازه کوتاه زمانی، چندین ناشر اقدام به ترجمه و انتشار کتابهای یک نویسنده خاص میکنند. این موضوع نشاندهنده یک سناریوی سازمانیافته است که با وجود فقدان محتوای علمی معتبر و پشتوانه علمی، این آثار به سرعت در بازار نشر کشور گسترش مییابند.
برای مثال، «جو دیسپنا» به دلیل برجسته کردن جنبههای شبهعلمی این آموزهها و ارجاعهای نامناسب به آزمایشهای علمی، در کانون توجه قرار گرفته است. بررسی دقیق کتابهای او نشان میدهد که ادعاهای مطرحشده اغلب فاقد انسجام و پشتوانه علمی بوده و استنتاجهای ارائهشده با نتایج پژوهشهای اصلی همخوانی ندارد. این رویکرد موجب میشود که مخاطبان با اطلاعات نادرست و برداشتهای غیرعلمی مواجه شوند.
از ورشکستگی تا قدرت: شکلگیری موج شبهجنبشهای معنوی نسل دوم
یکی از ابعاد مشخص جریان تفکرات نوظهور معنوی و موفقیت، حضور ناشرانی است که به جمعآوری و حمایت از این آموزهها میپردازند. نمونهای که مورد بررسی است، ناشری بود که در آغاز دهه هفتاد خورشیدی ورشکسته شده بود. صاحب این ناشر، فردی بود که ابتدا مؤسس یک مؤسسه آموزش تندخوانی بود؛ حوزهای که در اوایل دهه هفتاد با رشد قابل توجهی مواجه شد، اما پس از چند سال دچار رکود شد و آموزشهای تندخوانی جایگاه خود را از دست داد.
پس از افت آموزشهای تندخوانی، این فرد به فعالیت در حوزه نشر روی آورد و کتابهایی مانند «دستان شفابخش» خوزه سیلوا را با تبلیغات گسترده منتشر کرد. این کتاب و سایر آثار مشابه به سرعت مورد استقبال قرار گرفتند و ناشر به یکی از پراثرترین ناشران کشور تبدیل شد؛ در حالی که در همان زمان بسیاری از ناشران دیگر به دلیل مشکلات اقتصادی، کاهش تیراژ و گسترش فضای مجازی، با رکود مواجه بودند. این ناشر به گونهای فعال بود که در نمایشگاه کتاب، بهطور مستقل و گسترده غرفه داشت و از این طریق نفوذ و قدرت عرضه خود را به نمایش گذاشت.
قدرت عرضه این جریان، به شکل سازمانیافته فعالیت میکند؛ به این صورت که پس از تولید محتوا، افراد تأثیرگذار و رسانهدار شناسایی و جذب میشوند، به آنها آموزش داده شده و حمایت رسانهای میشوند. این فرآیند موجب ایجاد موجی میشود که پس از طی کردن آن، شبهجنبشهای معنوی نسل دوم شکل میگیرند.
نسل دوم شبهجنبشها از دل بوم فرهنگی محلی برخاستهاند و به مراکز قدرت و اسپانسرهای اولیه وابسته نیستند. این افراد، با الهامگیری از جریانهای نسل اول، با تکیه بر خلاقیت و توانمندیهای خود و بهرهگیری از بازاریابی، فعالیتهای مستقل خود را آغاز میکنند. آنها با استفاده از بیان و ویژگیهای شخصی خود، حتی با اتکا به مبانی دینی یا علمی، به دنبال جذب مخاطب و کسب موفقیت هستند.
در واقع، این نسل دوم، برخلاف نسل اول که معمولاً افراد بازگشته از غرب و دارای وابستگیهای بیرونی بودند، محصول جامعه بومی و فرهنگی خود است. این ویژگی موجب شده که شبهجنبشهای معنوی در ایران تنوع و گسترش بیشتری پیدا کنند و به صورت شبکهای و پویا فعالیت کنند؛ شبکهای که در آن، تنها افراد موفق و توانمند به ادامه فعالیت خواهند پرداخت و سایرین کنار خواهند رفت.
فرق کرامات علما و شهدا با افراد مدّعی چیست؟
در سنجش اصالت و حقیقت جریانهای معنویتگرای نوظهور، نخستین شاخص، ارزیابی کیفی زندگی و شخصیت مدعیان است. در این سطح، آشکار میشود که آیا معنویت در وجود آنها استقرار یافته و در سیرت و سلوک شخصیشان تجلی دارد یا خیر. این مسئله در تحلیلهای معرفتی و روانشناختی بسیار حائز اهمیت است، چراکه در صورت عدم استقرار معنویت حقیقی در شخصیت فرد، نشانههایی نظیر کثرت دروغ، رفتارهای متناقض و تعارضات آشکار در گفتار و کردار وی بروز مییابد. در چنین مواردی، حتی اگر شواهد ظاهری و گزارشهای تأییدکننده از اطرافیان ارائه شود، نمیتوان به صحت آنها اتکا کرد.
سابقه چنین مدعیانی در تاریخ ادیان و عرفان، بهویژه در تصوف، مسبوق به سابقه است. چه در گذشته و چه در روزگار معاصر، افرادی بودهاند که با ادعای پیامبری، ولایت، استادی عرفان یا کرامات، درصدد فریب مخاطبان برآمدهاند. این افراد عمدتاً با بهرهگیری از روشهایی چون جنگیری، احضار موکّل و اعمال خارقالعاده، سعی در مرعوب ساختن و جلب اعتماد مخاطب داشتهاند تا بدینوسیله قدرت و نفوذ معنوی جعلی خود را تثبیت کنند.
اما معیار سنجش درستی یا نادرستی این ادعاها، ارزیابی نحوه ارتباط آنها با سنت معنوی اصیل و مفاهیم متعالی عرفانی است. در سیر روایات و سنت معنوی، شخصیتهایی چون مرحوم نخودکی اصفهانی، بهواسطه معنویت ذاتی و سلوک زاهدانه خود، همواره از تبلیغ و نمایش پرهیز میکردند. نقل است که وی حتی درِ خانهاش را بر بیماران و زائران نیازمند شفا نمیگشود و آنان را به توسل و استغاثه به آستان امام رضا (ع) ارجاع میداد. این در حالی است که در جریانهای معنویتگرای نوظهور، افراد به شکل مداوم به تبلیغ خود، انتشار تصاویر و حضور فعال در شبکههای اجتماعی و رسانهها میپردازند و در قالب دورههای متعدد، خدماتی با هزینههای گزاف ارائه میکنند. در این میان، تقدسفروشی و بهرهبرداری ابزاری از مفاهیم دینی و مناسک مذهبی، بخشی از سازوکار تجاری آنها را تشکیل میدهد.
تفاوت بنیادین میان این جریانها و سلوک معنوی اصیل در همین نکته نهفته است. در حالیکه عرفان اصیل، مبتنی بر اخفا و پرهیز از نمایش و تبلیغ است و کرامت را نه ابزار جذب، بلکه نشانه عرضی سلوک الهی میداند، معنویتهای جعلی در پی برندسازی معنوی و کسب منافع مادی از طریق تحریک احساسات و نیازهای معنوی مخاطباند. لذا در تحلیل معرفتشناختی و جامعهشناختی، این گسست آشکار میان سنت معنوی و معنویتهای نزولیافته نوظهور، مهمترین ملاک برای تشخیص و ارزیابی صحت این مدعیات به شمار میآید.
راهبردهای دوسویه در مقابله با جریانهای انحرافی: از آگاهیبخشی تا ارائه معنویت اصیل
برای مقابله مؤثر با جریانهای فکری و فرهنگی انحرافی، اتخاذ دو رویکرد بنیادین و مکمل ضروری به نظر میرسد. نخست، ارتقای سطح آگاهی عمومی نسبت به ماهیت و کارکرد این جریانهاست. در این مرحله، لازم است که مردم با ابعاد دروغین، تناقضآمیز، منفعتطلبانه و فریبکارانه این جریانها آشنا شوند و بتوانند دروغها و تحریفهای موجود را تشخیص دهند. هرچند این اقدام ضروری است، اما بهتنهایی برای مصونسازی جامعه کفایت نمیکند.
در گام دوم، باید معنویت حقیقی و مبتنی بر آموزههای اصیل الهی به جامعه معرفی و عرضه شود. انسان ذاتاً موجودی است که نیازمند پرستش و پیوند معنوی با مبدأ متعالی است و در صورت فقدان معنویت اصیل، این نیاز فطری به سوی امور غیرواقعی و خرافی سوق داده میشود. تاریخ بشر نیز گواه این واقعیت است که در ادوار مختلف، در صورت عدم وجود توحید ناب، انسانها به پرستش مظاهر طبیعی، موجودات خیالی یا شخصیتهای اسطورهای روی آوردهاند.
بنابراین، مقابله ریشهای با جریانهای انحرافی مستلزم حرکت در دو شاخهی «آگاهیبخشی و روشنگری عمومی» و «ارائه معنویت اصیل» است؛ راهبردی که هم مانع فریبخوردگی جامعه میشود و هم نیاز فطری بشر به معنویت را در مسیر صحیح و سازنده پاسخ میدهد.
نکته اینجاست که ما اگر اون معنویت حقیقی رو ارائه نکنیم، به جایی نمیرسه. هر چقدر هم بگی: آقا نه، اینا بده، اینا غلطه، اینا اشتباهه؛ دوباره آدم تشنه میره سرش رو میذاره لب جوب آب کثیف میخوره. آقا، این تشنهست، نمیتونه وایسته بمیره که. میگه: باز اقلاً این بوی تعفّن میده، اینا یه آبیه، بذار یه قطرهاش رو حالا بزنم پایین. میدونه هم که این اشتباهه، باز میره سراغش چون نیاز داره. میگه من میرم، مواظبم اشتباهاتش دامنم رو نگیره. مواظب باش!
ما باید اولاً مردم رو آگاه کنیم به تعارضها و آسیبهایی که این جریانهای نوظهور دارن، برای بحث همون راهکار مقابله. دو اینکه معنویت حقیقی رو ارائه بدیم. و داستان اینجاست: معنویت حقیقی چیه؟ این خیلی مهمه. و من میخوام بگم بزرگترین خدمتی که این جریانهای معنوی نوظهور به ما کردند، این بود که ما فهمیدیم در طول قرنها، معنویت اسلام رو هی از دست دادیم، فراموش کردیم، افتادیم تو تلهی ظاهرگرایی. ما معنویت اسلامی رو ارائه نمیدیم، ما معنویت اسلامی رو نمیشناسیم.
از کجا شروع میکنند؟
یکی از مهمترین اقداماتی که در چارچوب راهبرد عرضه معنویتهای نوظهور صورت میگیرد، تمرکز بر جذب لایههای اثرگذار و مرجع اجتماعی است. در این الگو، مخاطبان هدف عمدتاً از میان اقشار متمول، مدیران، صاحبان سرمایه و چهرههای مرجع فرهنگی و اجتماعی انتخاب میشوند. دلیل این انتخاب روشن است؛ این افراد بهواسطه جایگاه اجتماعی و هنجارسازی که در جامعه ایفا میکنند، میتوانند الگو و مرجع تصمیمگیری برای سایر اقشار جامعه قرار گیرند. به بیان دیگر، رویکرد این جریانها بر این اصل استوار است که جذب معدودی از این افراد در شمال شهرها و طبقات بالای اجتماعی، به مراتب اثربخشتر از جذب هزاران نفر از اقشار کمبرخوردار خواهد بود، چراکه لایههای اجتماعی پایینتر معمولاً در سبک زندگی و الگوهای فکری خود از این گروههای مرجع تبعیت میکنند.
از سوی دیگر، بسیاری از این آموزهها در حالی عرضه میشوند که نسبتی با مبانی اصیل دینی و الهی ندارند. نمونههایی در این زمینه نشان میدهد که برخی از مروجان معنویتهای وارداتی، علیرغم پیشینه دینی ظاهری نظیر انجام مناسک، محتوایی فاقد هرگونه آموزه توحیدی و ارزشهای الهی ارائه میکنند. این امر حاکی از آن است که جریانهای مذکور، به جای پاسخگویی به نیاز معنوی فطری انسان، از معنویت بهمثابه ابزاری در راستای منافع شخصی و گسترش نفوذ اجتماعی بهره میبرند.
بحران معنویت در عصر مدرن و راهکار بازگشت به معنویت اصیل
در تحلیل چرایی گرایش جامعه معاصر به معنویتهای نوظهور، میتوان به خلأ معنوی در زندگی انسان مدرن اشاره کرد. بشر امروز، علیرغم پیشرفتهای چشمگیر در عرصه فناوری، رفاه مادی و گسترش امکانات رفاهی، در دستیابی به آرامش درونی و پاسخ به پرسشهای بنیادین خود ناکام مانده است. انسان معاصر در مواجهه با بحران معنا و فقدان هدف غایی در زندگی، به جستجوی معنویت و آرامش درونی سوق یافته و در این مسیر، در غیاب معنویت اصیل، به آموزههای بدلی و بعضاً فریبنده روی میآورد.
مسئله معنویت از همین نقطه آغاز میشود و اگر مواجهه با این مسئله از نقطه صحیح آن صورت نگیرد، تمامی شاخههای دیگر نظیر شریعت، اخلاق و عرفان، هرچند ارزشمند، در جایگاه اصلی خود قرار نمیگیرند. در این زمینه، نخست باید معنای دقیق معنویت و نسبت آن با دغدغههای درونی انسان معاصر را روشن ساخت. مخاطب زمانی جذب آموزههای دینی و شریعت میشود که احساس کند گوینده مسئله او را بهدرستی درک کرده و خود نیز نسبت به ماهیت مسئله آگاه است.
اگر بازگشتی جدی به منابع اصیل دین و آموزههای قرآن و اهل بیت (علیهمالسلام) صورت پذیرد، آشکار میشود که چه ظلمی در طول تاریخ به دین، قرآن و میراث اهل بیت (ع) روا شده است. ظلمی که ناشی از غفلت از اصل و پرداختن به فروعات بوده است. در بسیاری از موارد، ما بخش کوچکی از این معارف را برجسته ساختهایم که در واقع، فرعی از یک شاخه اصلی به شمار میآید و این شاخه اصلی مهجور مانده است. در چنین شرایطی، آموزههای دینی جذابیت و کارآمدی خود را در نظر مخاطب از دست میدهد و در نتیجه، مردم از شریعت فاصله میگیرند.
البته این گزاره که «مردم شریعتگریز شدهاند» هم درست و هم نادرست است. درست از آن جهت که ظاهراً چنین گرایشی در جامعه وجود دارد و نادرست به این دلیل که اگر آموزههای شریعت از مسیر صحیح و متناسب با مسئله معنویت و نیاز درونی انسان معاصر ارائه شود، مخاطب از آن استقبال خواهد کرد. به بیان دیگر، مردم تشنه شریعت هستند اما این تشنگی را در خود نمیشناسند. شاهد این امر آن است که امروزه افراد بهجای پرداختن به نماز و عبادات، روزانه چهل دقیقه مدیتیشن میکنند و در پدیدههایی چون «باشگاه پنج صبحیها» شرکت میجویند.
این جریان که با نامهایی چون "باشگاه پنج صبحیها" یا تمرینات مراقبه و خودسازی نوین عرضه میشود، ریشه در آموزههای معنوی شرقی و گاه التقاطی دارد و نمونه آن کتاب "باشگاه پنج صبحیها" اثر رابین شارماست. این پدیدهها در حالی مورد استقبال قرار میگیرند که بسیاری از مخاطبان، حتی برای اقامه نماز صبح با اکراه از خواب برمیخیزند، اما در برنامههای مشابه، هزاران نفر در ساعت پنج صبح به صورت آنلاین حضور مییابند. این امر نشان میدهد که نیاز به معنویت در جامعه وجود دارد، اما پاسخی متناسب و صحیح به آن عرضه نمیشود.
در حقیقت، معنویت از آنجا آغاز میشود که انسان ارتباط درونی و واقعی خود را با عالم غیب برقرار سازد. اینجاست که جایگاه معنویت در قرآن کریم و آموزههای دینی باید تبیین گردد. متأسفانه در بسیاری از همایشها و نشستهای علمی، معنویت بهدرستی معنا نمیشود. برای نمونه، در همایشی با موضوع سلامت معنوی، یکی از اساتید برجسته، در سخنرانی خود، تمامی شاخههای شریعت همچون نماز، روزه و سایر احکام فقهی را به عنوان مصادیق معنویت برشمرد. در حالی که باید معنویت را بهعنوان یک مسئله مستقل و اساسی فهمید و نسبت آن را با سایر شاخههای دین روشن ساخت.
بنابراین، ضروری است که بازتعریفی جامع و بنیادین از معنویت اصیل بر مبنای قرآن، روایات و آموزههای معصومان (علیهمالسلام) صورت پذیرد و جایگاه آن در نظام معارف دینی و زندگی انسان معاصر تبیین گردد. تنها در این صورت است که میتوان از گسترش معنویتهای بدلی و فریبنده جلوگیری کرد و نیاز درونی انسان را بهگونهای اصیل و پایدار پاسخ گفت.
بازخوانی معنویت در قرآن: ظرفیت فطری ارتباط با عالم غیب و انحرافات معنوی معاصر
یکی از چالشهای اساسی در حوزه معنویت دینی معاصر، تلقی نادرست از فرایند دستیابی به معنویت و ارتباط با عالم غیب است. برخلاف باور رایج در سنتهای عرفانی و سیر و سلوکهای طولانی که معنویت را نتیجهی ریاضتهای سخت و تلاشهای مستمر میدانند، قرآن کریم انسان را با فطرتی آراسته به قابلیت ادراک غیب و بهرهمندی از چشم و گوش باطنی به دنیا معرفی میکند. این ظرفیت ذاتی در صورت عدم استفاده و انحراف، به انقطاع از منابع وحیانی و در نهایت سقوط در معنویتهای بدلی و التقاطی میانجامد.
ظرفیت ذاتی انسان در ادراک غیب از منظر قرآن
مطابق تصریح قرآن کریم، همه انسانها با چشم و گوش باطنی فعال به دنیا میآیند و این قابلیت ذاتی در طول زندگی در معرض تهدید فراموشی و کدورت قرار میگیرد. خداوند میفرماید:
﴿وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کَثِیرًا مِّنَ ٱلْجِنِّ وَٱلْإِنسِ ۖ لَهُمْ قُلُوبٌۭ لَّا یَفْقَهُونَ بِهَا ۖ وَلَهُمْ أَعْیُنٌۭ لَّا یُبْصِرُونَ بِهَا ۖ وَلَهُمْ ءَاذَانٌۭ لَّا یَسْمَعُونَ بِهَا ۚ أُو۟لَٰٓئِکَ کَٱلْأَنْعَٰمِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ ۚ أُو۟لَٰٓئِکَ هُمُ ٱلْغَٰفِلُونَ﴾
این آیه گواه روشنی است بر آنکه ادراک قلبی و سمع و بصر باطنی در ذات انسان وجود دارد، لیکن عدهای از این نعمات بهره نمیگیرند و در نتیجه دچار انقطاع و غفلت میشوند. معنویت اصیل قرآنی بر پایهی همین فطرت اولیه بنا شده و نیازمند فعالسازی آن از طریق تفکر و تذکر است.
فرآیند تدریجی ختم قلب و تهدید معنویت
قرآن کریم بارها به خطری که در کمین این ظرفیت فطری است اشاره نموده و هشدار داده که در صورت تداوم گناه و بیاعتنایی به آیات الهی، قلب انسان به مرور مختوم و بسته میشود:
﴿خَتَمَ ٱللَّهُ عَلَیٰ قُلُوبِهِمْۢ وَعَلَیٰ سَمْعِهِمْۢ ۖ وَعَلَیٰٓ أَبْصَٰرِهِمْ غِشَٰوَةٌۭ ۖ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌۭ﴾ نکته اساسی در این فرآیند آن است که ختم قلب نه در اولین گناه و لغزش، بلکه در اثر استمرار و اصرار بر بیتوجهی به آیات و یاد الهی و قطع ارتباط با عالم معنا رخ میدهد. مادامی که این قطع ارتباط کامل نشده، انسان همچنان قابلیت درک و بازگشت را داراست. در واقع، حتی در واپسین لحظات پیش از ختم قلب، دریچههای ادراک معنوی هنوز نیمهباز است و توبه و بازگشت ممکن.
بحران معنویتهای نوظهور و پاسخ قرآن
فطرت معنوی انسان در صورت فقدان تغذیه صحیح از آموزههای وحیانی، به سمت ساختن و پرداختن بدیلهای معنوی میل میکند. این انحراف در دوران معاصر به شکل جنبشهای معنوی نوظهور تجلی یافته است که از عرفانهای التقاطی تا جریانهای مرتبط با موجودات فضایی و شعور کیهانی را در برمیگیرد. نمونهی این وضعیت را قرآن در قالب هشدار بیان میکند:
﴿أَوَلَمْ یَنظُرُوا۟ فِی مَلَکُوتِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلْأَرْضِ وَمَا خَلَقَ ٱللَّهُ مِن شَیْءٍۢ﴾
قرآن دعوت میکند که انسانها با ابزار فطری و قوای باطنی خدادادی به نظاره و تدبر در ملکوت بپردازند و از معنویت حقیقی بهره گیرند، نه آنکه در خلأ معنویت اصیل به بدیلهای ساختگی و جریانهای انحرافی پناه برند. انقطاع آگاهی ذهنی و قلبی از یکدیگر موجب میشود قلب در طلب، اما ذهن در بیخبری، راه به خطا رود و صورتی از معنویت برساخته خلق کند.
قرآن کریم با تأکید بر فطرت الهی انسان و قابلیت ذاتی او در درک عالم غیب، راهبردهای اصلاح معنویت و بازگشت به معنویت اصیل را ارائه میدهد. بیتوجهی به این ظرفیت و عدم بهرهمندی صحیح از آن، انسان را به دام جریانهای بدلی و معنویتهای التقاطی معاصر میکشاند. راهکار نهایی، بازگشت به قرآن، باور به حقانیت آن و فعالسازی قوای باطنی بر اساس آموزههای وحیانی است.
از مفاتیح تا شفای دل: معنویت واقعی را بشناسیم
در یک ارتباط معنوی، انسان خدا را میبیند، میشنود و در گرفتاریها به دعا روی میآورد. یعنی اگر بخواهم خودمانی بگویم، این همان چیزی است که امام سجاد و دیگر ائمه علیهمالسلام فرمودهاند. آنها برای ما دعاهای زیادی نقل کردهاند، حتی خود پیامبر نیز چنین بوده است. حالا تو مشکلی داری، بیماریای داری، برو مشکلت را با خدا حل کن. دعاهایی داریم مخصوص بیماری. مثلاً این دعا را بخوان، آن دعا را بخوان، مشکلت را با خدا مطرح کن، با خدا حرف بزن، ببین نسبت تو با خدا چگونه است، چند چندی؟ این میشود معنویت. این همان میراث دعایی است که در فرهنگ شیعه وجود دارد، و هیچ فرقه دینی یا مذهبی دیگری در دنیا به این اندازه دعا ندارد.
مسیحیت، که اساساً بنایش بر دعاست، باز هم بهاندازهای که ما دعا داریم، دعا ندارد. این حجم از دعاهایی که از اهلبیت علیهمالسلام به ما رسیده، اگر همه آنچه در اختیار سایر مذاهب و ادیان است جمع کنند، باز هم به نصف مفاتیح نمیرسد. تمام آنچه قدیسینشان در طول تاریخ نوشتهاند و ساختهاند، باز هم جمعشان نمیشود به نصف مفاتیح. بنابراین، مفاتیح یکی از ارزشمندترین داراییهای معنوی ماست.
اگر مخاطب ما را اینگونه بشناسیم، حالا میخواهیم با او صحبت کنیم، چه میگوییم؟ اصلاً رویکرد متفاوتی باید اتخاذ شود. نمیتوان به او گفت: «ول کن این دروغها را، اینها میخواهند سرت کلاه بگذارند، بیا برو نمازت را بخوان.» او میگوید: «فلانی دارد مریض شفا میدهد.» ما میگوییم: «نه، اینها الکیست.» حال آنکه مثلاً آقای نخودکی یا آقای قاضی میگفتند: «من چهل سال همه چیز را رعایت کردم تا به این مرحله رسیدم.» حالا یکی از راه نرسیده میگوید: «من مریض شفا میدهم.» خب نمیشود که اینطور. اما اگر همین فرد کمی آگاهی و هشیاری پیدا کند، لااقل میتواند بخشی از بیماریهای خودش را درمان کند.
ما راه را گم نکردهایم، فقط بلد نیستیم آن را به هم نشان بدهیم
باید ابتدا بفهمیم که معنویت یعنی چه. داستان از اینجا آغاز میشود. ما معمولاً از نقطه غلطی شروع میکنیم. وقتی میخواهیم با معنویتهای نوظهور مقابله کنیم، میگوییم: «لا اله»؛ اما «الا الله»اش کدام است؟ آن معنویت درست را هم باید معرفی کرد. ابتدا نفی میکنیم، اما این باید مقدمهای باشد برای ارائه معنویت حقیقی.
ما باید معنویت حقیقی را بشناسیم. در حوزه نیز معنویت حقیقی را نداریم. هیچ دانشی در این باره در دست نیست. واقعیت این است که همه مردم دارند خدا را میبینند. بخشی از وجود همه انسانها در ملکوت زنده است و درک میکند. نه اینکه صرفاً حاضر باشد، بلکه میبیند. هرچند در این قالب ذهنی جا افتاده است که «کی دیده؟ کی شنیده؟» اما این نگاه درستی نیست. بسیاری از اساتید و بزرگان معنویت نیز با این مسأله بهگونهای برخورد میکنند که گویا مردم دورند، و باید ابتدا بیایند، حرف گوش کنند، الزاماتی را رعایت کنند تا به چیزی برسند. این اشتباه است.
مردم دارند خدا را میبینند. هزاران بار در روز او را میبینند، و وقتی میبینند، بیقرار میشوند، میخواهند بهسوی او بروند، میخواهند پیدایش کنند. بعد ما میآییم و چه چیزی به آنها ارائه میدهیم؟ یک سد شریعت را جلوی آنها میگذاریم. راه اینگونه نیست. میگوییم: «باید درست انجام دهی؛ نمازت را بخوانی، آن هم با چهار هزار شکیات. باید حداقل نصف آنها را بلد باشی. اگر قرائتت اشتباه شد، نمازت باطل است. نیمی از تکلیف انجامدادن است، وگرنه اسقاط تکلیف ممکن نیست. چه بسا استاد شریعت هم اشتباه کند.»
اصلاً شریعت چیست؟ اگر شریعت بدون روح معنا شود، فقط شلاقیست بر جان انسان. این شریعت، راه است، اما راه به کجا؟ خدا مقصد را به ما نشان میدهد. همه شما که اینجا نشستهاید، مقصد را دیدهاید. آن تجربههای معنوی، آن قلههایی که از بزرگان شنیدهاید، همهتان آنها را تجربه کردهاید. فرق شما با بزرگان این است که آنها رفتند، و ما گیج میزنیم دور خودمان.
روایتی از معنویت فطری و گمشده در جامعه امروز
عذر میخواهم که اینگونه صحبت میکنم. همه شما نمازی خواندهاید که در آن نماز اشک ریختهاید، سجدهای کردهاید که نمیخواستید سرتان را از سجده بردارید، نمازی خواندهاید که دوست نداشتید تمام شود. حتی اگر کسی بگوید «من بینمازم»، میگویم در عمرت حتماً زمانی نمازی خواندهای که به تو آرامش داده است. اوایل تکلیف، ما بدون شناخت، نماز میخواندیم.
من یادم هست دختری آمده بود به یکی از همایشهای ما در یکی از سرای محلههای تهران. روسریاش دور گردنش بود، نماز نمیخواند. پدرش فوت کرده بود. میگفت: «خیلی از خدا خواستم، به خدا قول دادم نمازم را بخوانم، فقط پدرم از کرونا نمیرد.» اما پدرش فوت کرده بود. بچهاش هم یا مرده به دنیا آمده بود یا زنده ولی مریض، که زود فوت کرده بود. میگفت: «خیلی با خدا درگیرم.» به او گفتم: «تا حالا نشستی با خدا حرف بزنی؟ گریه کنی؟ انس بگیری؟ احساس کنی خدا به تو نزدیک است؟» گفت: «من با خدا خشم دارم.»
موضوع جلسه ما «مهارتهای معنوی» بود. در قالب عمومی، کارگاههایی به نام «خودکاوی معنوی عمومی» برگزار میکنیم، در پنج جلسه. به مردم فقط میگوییم: «بدانید که شما دارید خدا را میبینید. خدا دست از سرتان برنداشته. هر کاری هم که بخواهید بکنید، خدا کار خودش را با شما میکند. فقط این را بدانید.» هدف دیگری نداریم. نه میخواهیم کسی را نمازخوان کنیم، نه میخواهیم کسی را باحجاب کنیم، نه کسی را متدین کنیم. فقط میخواهیم بدانند خدا هست. شما میدانید و بارها دیدهاید. چشم قلبتان باز است، دارد خدا را میبیند، عالم غیب را هم میبیند. اینها نمونههایی است.
یعنی تجربههای معنویشان را میگذاریم روی میز، آن هم با تمرینهایی که خودشان انجام میدهند. اینها را باید بنویسند. توصیفها، دوره جالبی میسازد. یکی از مخاطبان گفت: «آره، حس کردم.» گفتم: «حتی همان زمانی که پدرت مرد، بچهات از دنیا رفت، احساس نکردی خدا دارد لحظاتی به سمتت میآید؟ میخواهد آشتی کند؟» گفت: «چرا، احساس کردم. یک وقتی احساس کردم خدا خیلی بهم نزدیک است. ولی نمیگذارم، چون خشم و لجبازی نمیگذارد.» گفتم: «بدان که خدا حتی برایت منتکشی کرده، با اینکه کار خودش درست بوده. پدرت بالاخره باید یک روز بمیرد، بچهات هم همینطور. تو اولین یا آخرین کسی نیستی که چنین اتفاقی برایش میافتد. اما خدا به تو آرامش داده، نداده؟» گفت: «داده.» اما لجبازی و خشم باز میآید سراغشان. همه اینطور هستند.
خیلی از این افراد تجربههای معنوی خود را نگه میدارند. برخی خوب بیان میکنند. مخاطبان من عمدتاً زنان خانهدارند. وقتی میرویم در سرای محله، ساعت ۹ صبح، دیگر کارمند و دانشجو و استاد دانشگاه نیست. مردها خیلی به ندرت در این جلسات حاضر میشوند. آن وقت روز باید مرخصی بگیرند. غالباً زنهای خانهدارند که فراغت دارند، میتوانند یکی دو سال برای آموزش بیایند. تجربههای عجیب و غریبی دارند، خیلی عجیب.
این نقطه شروع معنویت است. نمیخواهم معنویت سکولار را تأیید کنم، اما وقتی معنویت را در فطرت پیدا کنیم، دیگر فرقی بین آدم بیدین و دیندار نیست. همه آن سطح پایهای را دارند. حالا کسی میآید آن را پرورش میدهد، که راهش از دین میگذرد. باید باورهایی را در ذهنش اصلاح کند، برنامههایی را اجرا کند. دین این مسیر را در اختیار ما قرار داده، ولی ما از وسط کار شروع میکنیم.
طرف تازه آمده، میگوییم: «بسمالله، شریعت.» بعد میگوییم: «باورهایت هم بعداً درست میشود. فعلاً فقط مراقب واجب و حرام باش، بقیهاش خودش درست میشود.» کی گفته خودش درست میشود؟ این کار دارد. بیش از آنکه بخواهند بگویند «عقیدهات را اصلاح کن»، باید اجازه دهند که ارتباط آغاز شود. قبل از آنکه بگویند «روزه بگیر»، میگویند: «ببین، الان ربک را دیدی؟ حالا بیا روزه بگیر.»
داستان این است: ما باید آن معنویت حقیقی را ارائه دهیم!
معنویت اصیل، گمشده این روزهای ما
ما باید معنویت حقیقی را به شکلی شایسته و متقن ارائه دهیم. مقابله با جریانهای نوظهور معنوی نیازمند بیدارسازی عمومی است. این بیداری معنوی دارای دو شاخه است: یکی نفی معنویتهای کاذب و دیگری اثبات و تبیین معنویت حقیقی. به عبارت دیگر، باید این معنویت اصیل را عیان و ملموس ساخت، و این امر نیازمند استفاده از شیوههای متنوع است.
لازم است با همان قدرت عرضهای که ائمه معصومین علیهمالسلام به کار میبردند، ما نیز در مسیر تبلیغ این معنا حرکت کنیم؛ یعنی با بهرهگیری از تکرار هدفمند، تنوع در بیان، و اصرار بر موضوع، بدون آنکه تصور کنیم صرف بیان یکبارهی یک مطلب برای اصلاح و هدایت افراد کافی است. چنانکه خداوند متعال در زندگی انسان مکرراً تذکر میدهد؛ به گونهای که بسیاری از تجربههای معنوی انسان در خلال فراز و نشیبهای زندگی رخ میدهند. خداوند انسان را در بزنگاههای دشوار قرار میدهد تا متوجه حضور و هدایت او شود. در واقع، حتی اگر ما کارگاههای خودکاوی و مراقبه معنوی برگزار نکنیم، خداوند خود این کارگاهها را در دل زندگی افراد برپا میسازد.
آغوش مادر، تجلی حضور خدا
از جمله موقعیتهایی که تجربههای معنوی در آنها متجلی میشود، دوران بارداری است. بسیاری از مادران در این دوران، چه از جنبه جسمی و چه روانی، دچار تحولاتی قدسی و عمیق میشوند که با احساس حضور و پیوند با مبدأ متعالی همراه است. حتی مردان نیز از طریق مواجهه با فرزند خود، چنین تجربههایی را درک میکنند. ممکن است کودکی که تا پیش از آن صدایش برای والدین آزاردهنده بود، ناگهان تجلی لطف خداوند گردد. در این لحظه، صدا، لبخند یا حتی نگاه کودک، روزنهای میشود به سوی ملکوت الهی. چنین تجربیاتی نشانههای معنویتی هستند که در زندگی جاریاند.
پدیدههای طبیعی؛ بازتابی از اسماء و صفات الهی در معنویت
هر پدیدهای، از ریگ بیابان گرفته تا جوانهای که از خاک میروید، میتواند نمادی باشد از اسماء و صفات الهی. خداوند عالم را آکنده از نشانههای خود کرده است و از رهگذر آنها با دل انسان سخن میگوید. این معنویت حقیقی است که اولیای الهی با تلاش و مجاهده به قلههای آن رسیدهاند. وظیفه ما استفاده از ابزارهای گوناگون برای عرضه آن است: تکرار، تبلیغ، تنوع، و ایجاد جاذبه.
در عین حال، معنویتهای کاذب نیز باید بهصورت مستمر مورد نقد قرار گیرند. صرف نوشتن یک کتاب یا یک بار نقد کردن کافی نیست. به عنوان مثال، در نقد یوگا، برخی پیشنهاد دادند که کتاب تألیفی در این حوزه به قطعات کوچکتر تقسیم شود و در فضای مجازی منتشر گردد. پیشنهاد شد محتوای کتاب به کلیپ، پوستر، نقلقولهای تصویری و دیگر قالبهای جذاب تبدیل شود. وقتی کتابی ۶۰ صفحهای از دیپاک چوپرا اینگونه گسترده میشود، طبیعی است که اثری ۳۰۰ صفحهای نیز باید قابلیت گسترش بیشتری داشته باشد. نباید در اجرای ایدهها متوقف شد، حتی اگر بهنظر برسد ایدهای نداریم؛ باید همان ایدههای اولیه را با تنوع دوباره به کار گرفت.
چرا نوجوانان دنبال معنویتهای نوین میروند؟
سؤال اینجاست که چرا نوجوانان سراغ موجهای معنوی، نظیر موج کرهای میروند؟ روانشناسی نشان داده است که از حدود سن ده تا یازده سالگی، تجربههای معنوی آغاز میشود و نوجوان احساس میکند نیرویی برتر وجود دارد که میتواند با آن ارتباط برقرار کند. در این مقطع، آیدلها و هنرمندان موج کرهای با ظاهری زیبا، رفتارهای آراسته، تبلیغات گسترده و جذابیتهای شنیداری و بصری، جای خالی فطری انسان را پر میکنند. نوجوان در جستوجوی کمال مطلق و زیبایی بینقص است، اما آن را در والدین، معلم یا اطرافیان نمییابد. این چهرهها با ظاهری جذاب و صیقلخورده، بهزعم او، نماینده همان حقیقت گمشده هستند.
پرستش انسانها پدیدهای تاریخی است. در گذشته نیز برخی، انسانها را بهعنوان تجلی قدرت برتر میپرستیدند. ده سال پیش، در هند، فردی بهنام «سای بابا» مورد پرستش قرار میگرفت. چنین تجربههایی در دل جستوجوی معنوی برای یافتن عشق الهی، قدرت، جذبه و آرامش است. این شرکتهای بزرگ، از طریق مدیریت رژیم غذایی، ظاهر، صدای هنرمند، و حتی شوخطبعی و رفتارهای اجتماعی او، یک شخصیت ایدئال برای نوجوان میسازند و سپس او را در مقیاس جهانی معرفی میکنند.
در این شرایط، نوجوان سردرگم، ناتوان در تصمیمگیری درباره آینده تحصیلی، شغلی و حتی تغذیه روزانه، با یک نظام آموزشی ناکارآمد نیز روبهروست. نظام آموزشی که تمام سرمایه اجتماعی کشور را جذب میکند، اما خروجی مشخصی ندارد. نظامی که در آن نوجوانِ در حال تغییر و تحولات روانی و جسمی، پشت میز درس حفظ مینشیند و نتیجهاش دیپلمی است که معادل هیچ است. در این وضعیت، او سراغ مدیتیشن، معنویتهای التقاطی یا حتی ارتباطات خیالی با موجودات فضایی میرود تا برای دقایقی از فشارها رهایی یابد.
نظام آموزشی فعلی ما، نه تنها کارآمد نیست، بلکه خواسته یا ناخواسته در جهت تضعیف شریعت و ترویج معنویت سکولار عمل میکند. این نظام، از سنین کودکی تا جوانی، وقت و عمر انسان را به خود اختصاص میدهد و همزمان نظام ارزشی خاصی را در ذهن فرد تثبیت میکند؛ نظامی که دستیابی به ثروت، موقعیت، و موفقیت دنیوی را غایت زندگی میداند. در این نظام، معنویت به «آرامسازی ذهن»، «خالی کردن ذهن از افکار» و «لذت بردن از لحظه حال» تقلیل مییابد.
در این میان، نماز، عبادت و سخن گفتن از آخرت و مرگ، برای نوجوان امروزی که عمرش را با فرهنگ آموزشی سکولار سپری کرده، نه تنها معنا ندارد، بلکه ممکن است تهوعآور و مشمئزکننده تلقی شود. این تضاد میان معنویت حقیقی و باورهای تثبیتشده در نظام آموزشی، اجتماعی و اقتصادی ما، عملاً زمینه پذیرش معنویتهای جایگزین را فراهم میسازد.
نمیتوان انتظار داشت در جامعهای که سیاست، اقتصاد، آموزش و خانواده به سمت الگوهای لیبرالی حرکت میکنند، دین نقش راهبر و معناپرداز ایفا کند. ساختارهای اجتماعی همراستا عمل میکنند و انسجام اجتماعی نیز از هماهنگی میان این ساختارها حاصل میشود. وقتی نظام اقتصادی سرمایهداری است و نظام آموزش نیز بر پایه اهداف لیبرالی سامان یافته، دین ناهمخوان با این ساختار، به عنصری مزاحم و تحمیلی بدل میشود.
نکته پایانی
در نهایت، تجربههایی ساده اما عمیق، مانند طرحی که در یکی از مدارس تهران انجام شد، میتواند نقطه شروعی برای بازگرداندن معنویت به زندگی باشد. در آن مدرسه، به تعداد دانشآموزان، قرآنهایی در روزنامه پیچیده شد. سپس به کودکان گفته شد که چشمهای خود را ببندند و به چیزهایی که دوست دارند، به خودشان، به زندگیشان فکر کنند. پس از لحظاتی، بسیاری از آنها اشک ریختند. زمانی که بستهها باز شد و قرآن را دیدند، این مواجهه برایشان عمیق و دلنشین بود.
همچنین استفاده از مفاهیم فطری در مشاوره با مادران باردار، بهویژه در مواجهه با تصمیم به سقط جنین، میتواند زمینههایی برای بازگشت به معنویت اصیل فراهم کند. این مسیر از بیداری آغاز میشود، نه الزام شرعی؛ از خودآگاهی و فهم موقعیت انسانی، نه اجبار به انجام عبادات. از نظر فقهی نیز، قصد قربت و نیت در نماز زمانی ممکن است که فرد خود را شناخته و به رابطهای قلبی با خداوند دست یافته باشد.
بدون شناخت، تکلیفمداری کارکرد ندارد؛ و بدون تجربه درونی، دینداری ظاهری پایدار نخواهد ماند.
نظر شما