«کار کثیف» اسرائیل در حمله به ایران؛ چرا سخن صدراعظم آلمان فقط یک لغزش زبانی نیست؟

شکاف بین غرب و ملت‌های جنوب هر روز عمیق‌تر می‌شود. دیگر صحبت از فاصله نیست، بلکه از یک پرتگاه است که تمام اعتبار اخلاقی‌اش را برای اکثریتی رو به رشد در جهان عرب، در آفریقا و آسیا از دست داده است. محمد صلاح بن عمار پزشک و وزیر بهداشت سابق تونس در سرمقاله‌ای به تحلیل بیانیه‌های غرب می‌پردازد.

به گزارش خبرآنلاین به نقل از یورونیوز، دو اظهارنظر اخیر مربوط به دونالد ترامپ، رئیس جمهوری آمریکا و فریدریش مرتس، صدر اعظم آلمان همچون دو اعتراف بی‌پرده، بار دیگر واقعیتی را تأیید کرده‌اند که بسیاری، چه در جنوب و چه در دیگر کشورها مدتی طولانی است که آن را حس می‌کنند و آن این است که غرب با ضوابط اخلاقی دوگانه و انعطاف‌پذیر عمل می‌کند.

از یک سو، دونالد ترامپ تحلیل‌های مدیر اطلاعاتی خود، تولسی گابارد را نادیده می‌گیرد که تأکید کرده ایران هیچ برنامه فعال هسته‌ای ندارد. ترامپ می‌گوید: «برایم مهم نیست او چه می‌گوید. من فکر می‌کنم آن‌ها خیلی به ساختش نزدیک هستند.» از نظر ترامپ واقعیت‌ها، مدارک، ارزیابی‌های کارشناسی اهمیتی ندارند؛ آنچه مهم است ترسی است که می‌توان آن را به خدمت گرفت؛ ترسی مفید که برای توجیه حملات قابل استفاده است.

از سوی دیگر،فریدریش مرتس، صدراعظم آلمان، بی‌پرده می‌گوید: «اسرائیل کار کثیف را برای همه ما انجام می‌دهد.»

این اظهارنظر نه یک لغزش و یک بدبیانی، بلکه یک اعتراف است. اعتراف به آن که اسرائیل دست به اقداماتی می‌زند که غربی که خود را صلح‌طلب می خواند، نمی‌خواهد خودش را با آن آلوده کند. غرب می‌کشد، خنثی می‌کند، حذف می‌کند، اما خشونت را به نیروهای نیابتی خود می‌سپارد. این یک انحراف غم‌انگیز از پروژه اصلی یعنی ایجاد یک پناهگاه برای یهودیانی است که از یهودستیزی اروپا گریخته بودند. و در همه جا، موضع رسمی همچنان یکسان است: اسرائیل حتی به قیمت نادیده گرفتن حقوق بین‌الملل حق دارد از خود دفاع کند.


سناریویی که در تاریخ گیر کرده است

می‌گویند تاریخ هرگز دقیقاً تکرار نمی‌شود. اما در خاورمیانه، به نظر می‌رسد که تاریخ در چرخه‌ای تراژیک گرفتار شده است. در سال ۱۹۵۶، پس از ملی شدن کانال سوئز، فرانسه، انگلستان و اسرائیل به مصر حمله کردند. دشمن به‌عنوان تهدیدی وجودی معرفی شد؛ و مداخله به نام «ارزش‌های مشترک» توجیه شد. همین سناریو در ۲۰۰۳ تکرار شد، پیش از تهاجم به عراق، وقتی کالین پاول، وزیر خارجه وقت آمریکا، در شورای امنیت سازمان ملل ادعا کرد که صدام حسین سلاح‌های کشتار جمعی دارد. جهان حرف او را باور کرد. عراق اشغال شد. و پیامدهایش هنوز باقی است: هرج‌ومرج، بی‌ثباتی، تروریسم. نه عراق و نه منطقه هرگز بهبود نیافته‌اند.
از آن زمان تاکنون، این سازوکار به‌خوبی جا افتاده است: حملات «هدفمند»، قربانیان غیرنظامی، چند روزی هیاهوی رسانه‌ای، سپس سکوت دیپلماتیک. کلمات و منطق اسرائیلی بدون فیلتر در رسانه‌ها بازنشر می‌شود. و با هر چرخه جدید، شکاف بین غرب و ملت‌های جنوب عمیق‌تر می‌شود. این دیگر فقط یک فاصله نیست: این یک پرتگاه است. برای اکثریتی رو به رشد در جهان عرب، آفریقا و آسیا، غرب اعتبار اخلاقی خود را کاملاً از دست داده است. اصول دموکراسی، حقوق بشر و عدالت آن‌ها، اکنون پوچ، انتخابی و به‌شدت ریاکارانه به نظر می‌رسند.

نسلی که به سادگی فریب نمی‌خورد

آنچه زمانی از نظر پنهان می‌ماند، امروز آشکارا به نمایش گذاشته می‌شود. نسلی نو، آگاه، مشاهده‌گر، مقایسه‌گر و قضاوت‌گر پا به میدان گذاشته است. مدرسه‌ای بمباران می‌شود؟ تصاویرش در عرض چند ثانیه سراسر جهان را درمی‌نوردد. یک رهبر سیاسی‌ دروغ می‌گوید؟ گفته‌هایش ذخیره، تحلیل و نقد می‌شوند. ملتی در محاصره گرسنگی می‌کشد؟ حتی در دل این محاصره‌ها هم صداهایی بلند می‌شود. این نسل دیگر فقط به روایت‌های رسمی قانع نمی‌شود. می‌فهمد که شکاف دیگر فقط در کلمات نیست، بلکه این شکاف سیاسی، اخلاقی و وجودی است. و بسیاری نقاط از جهان را در بر می‌گیرد.

در گذشته، روایت‌های مسلط همواره حفاظت‌ می‌شدند. اطلاعات فیلتر، طبقه‌بندی و به‌دقت صحنه‌پردازی می‌شدند. امروز این دیوار فرو ریخته است. روایت‌های رسمی به‌صورت آنی با تصاویر، شهادت‌ها و واقعیت‌های عینی مواجه می‌شوند. دستگاه تبلیغاتی غربی زیر فشار شفافیت به لرزه درآمده است. و این فروپاشی انحصار روایی، خشم جهانی را برمی‌انگیزد. خشمی که متوجه یک کشور خاص نیست، بلکه یک نظام را هدف گرفته است. نظامی که قربانیانش را گزینش می‌کند، مردگانش را طبقه‌بندی می‌کند و ناحق را توجیه‌پذیر می‌سازد.

اتحاد بر مبنای منافع، نه اصول

اظهارات ترامپ و مرتس تصادفی نیستند. آن‌ها واقعیتی استراتژیک را آشکار می‌کنند: دولت نتانیاهو مانند بازوی نظامی غرب عمل می‌کند که اصول خود را با منافعش تطبیق می‌دهد. امروز ایران، دیروز عراق، فردا کشوری دیگر، مهم نیست هدف چه باشد، اما الگو یکسان است: رژیم‌های مطیع تحمل یا حتی حمایت می‌شوند. مقاومت‌های غیرهمسو، مجرم جلوه داده می‌شوند. این یک بی‌تعادلی نیست. این یک استراتژی است.

غرب، با توجیه همه‌چیز به نام امنیت یا «ارزش‌های جهانی»، خود را در بن‌بست گرفتار کرده است. نظمی را حفظ می‌کند که در کوتاه‌مدت برایش سودآور است، اما در بلندمدت مشروعیتش را تضعیف می‌کند و این تناقض، باعث خشم عمیقی در سراسر جنوب می‌شود. خشمی که ناپدید نمی‌شود، بلکه انباشته شده و در جریان است. از نسلی به نسل دیگر منتقل می‌شود. به بی‌اعتمادی ساختاری بدل می‌شود که هر سخن غربی را مشکوک و هر ابتکار دیپلماتیکی را بی‌اثر می‌کند.

ترامپ واقعیت‌ها را انکار می‌کند. مرتس آشکارا از جنگ نیابتی دفاع می‌کند. گفته‌هایشان اشتباه نیست، افشاگری‌اند. و با این صراحت از منطق موجود پرده برمی‌دارند و درعین‌حال شکنندگی‌اش را نشان می‌دهند. زیرا نظامی که دیگر نمی‌تواند متقاعد کند، به استبداد روایت متوسل می‌شود. اما این روایت نیز در حال فروپاشی است. واقعیت‌ها آن را نقض می‌کنند. تصاویر آن را محکوم می‌کنند. ملت‌ها دیگر آن را باور ندارند. تاریخ تکرار نمی‌شود. اما وقتی می‌لغزد، اغلب از همان نقطه است و ملت‌های جنوب، امروز، دیگر انتظاری از غرب ندارند.

315 315

کد خبر 2080359

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =

آخرین اخبار

پربیننده‌ترین