به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین صادق وفایی در تابناک نوشت: پس از تعطیلی موفقیتآمیز برنامه موشکی مصر توسط موساد و در اوج موفقیتهای این سازمان جاسوسی اسرائیل بود که ضربه سنگینی به آن وارد شد. این ضربه لو رفتن هویت و دستگیری الی کوهن بالاترین جاسوس واحد ۱۸۸ و سپس سزاریه در دمشق بود. کوهن یک یهودی متولد اسکندریه بود که با گرفتن مواضع بهشدت ضداسرائیلی آنچنان در سیستم دولتی سوریه نفوذ کرده بود که به سِمَت معاون و مشاور وزیر دفاع این کشور رسید. کوهن سال ۱۹۶۵ بهطور اتفاقی در حالیکه در منزل خود مشغول مخابره پیام بود، توسط نیروهای اطلاعاتی سوریه شناسایی و دستگیر؛ و سپس در ملا عام در دمشق به دار آویخته شد. جالب است که اسرائیل هر سال برای اینجاسوس، با عنوان یک قهرمان ملی برنامه گرامیداشت برگزار میکند.
موساد تحت مدیریت مئیر عامیت که توانسته بود اعتمادها را به خود جلب کند، حالا با لو رفتن و دستگیری چنین جاسوس ردهبالایی، تحقیر شده و عاجر مانده بود. مدت کوتاهی پس از ماجرای کوهن، فاجعه دیگری برای واحد سزاریه رخ داد که لو رفتن هویت ولفگانگ لوتز جاسوس این واحد در طبقه اجتماعی بالای قاهره بود. این اتفاق در ۱۰ فوریه ۱۹۶۵ (۲۱ بهمن ۱۳۴۳) رخ داد. لوتز جاسوسی بود که در جمعآوری اطلاعات برای کشتن دانشمندان آلمانی نقشی کلیدی داشت. تنها عاملی که باعث شد لوتز به سرنوشت الی کوهن دچار نشود، دخالت سازمان BND (دستگاه جاسوسی آلمان غربی) بود که درخواست اسرائیل را برای نجات این جاسوس پذیرفت و به مصریها اعلام کرد لوتز برای آنها هم کار میکرده است.
کتاب «Our man in Damascus: eli cohen» («مرد ما در دمشق: الی کوهن») نوشته الی بنحنان سال ۱۹۶۹ درباره اینجاسوس اسرائیلی منتشر شد و چهره یک قهرمان را از او ارائه کرد. ترجمه فارسی «مرد ما در دمشق: الی کوهن» سال ۱۳۷۶ به قلم داود وفایی توسط انتشارات ذکر چاپ شد. این ترجمه ۸ فصل از نسخه اصلی کتاب را شامل میشد و ناشر مذکور ترجمه نسخه کامل کتاب را تابستان ۱۴۰۲ به قلم محمدمهدی سیدناصری عرضه کرد.
مرور و بررسی اینکتاب در این روزها که جنگ ایران و اسرائیل در جریان است و جاسوسهای رژیم صهیونیستی مشغول به کار هستند، بیلطف نیست. چون همگی با مطالعه اینمطلب به این نتیجه میرسند که سرنوشت محتوم جاسوسان اسرائیل، دار مکافات است.
جاسوسبازیهای کودکی
الیاهو بن شائول کوهن سال ۱۹۲۵ در یک خانواده ارتدوکس صهیونیست در اسکندریه متولد شد. اما ریشه سوری دارد چون پدرش از آلئو در سوریه، به مصر مهاجرت کرده بود. الی کوهن سال ۱۹۵۱ پس از کودتای نظامی در مصر و شکلگیری نهضت ضدصهیونیسم در این کشور، به دلیل فعالیتهای صهیونیستی بازداشت شد. سال ۱۹۵۶ هم مصر را ترک و به اسرائیل مهاجرت کرد. سال ۱۹۵۷ به استخدام اطلاعات ارتش اسرائیل درآمد و تلاش کرد وارد موساد شود اما موساد در قدم اول او را رد کرد و سپس وقتی ژنرال میرآمیت نامش را بین افراد ردشده دید، دوباره استخدام شد. رد درخواستهای داوطلبان حضور در موساد یک رویه و قانون بود. سپس ماموریت نفوذ به دولت سوریه برایش در نظر گرفته شد و یک دوره فشرده ۶ ماهه را طی کرد.
سال ۱۹۶۵ هم دستگیر و محکوم به اعدام شد که حکم در میدان شهدای شهر دمشق اجرا شد. جالب این است که شخصیتهای بینالمللی مثل پاپ پل ششم و دولتهای فرانسه، بلژیک و کانادا از سوریه خواستند اجرای حکم اعدام کوهن را لغو کند. اما حکم در موعد مقرر (۱۸ مه) اجرا شد و سوریه که از حساسیت ماجرا باخبر بود، در شب و سحرگاه اعدام کوهن، با انتظار حمله اسرائیل، نیروهای خود در مرز فلسطین اشغالی را تقویت کرد. نکته جالب دیگر این است که موریس کوهن برادر الی هم جاسوس موساد است.
خانواده کوهن در اصل اهل سوریه بودند. الی کوهن هم بیشتر اوقات مشغول یادگیری زبان و تحقیق در ادبیات عرب و یادگیری زبان فرانسوی بود. او فرانسه، عبری و عبرانی را میشناخت و به این سه زبان صحبت میکرد. در نوجوانی راه برای حاخام شدنش باز بود، اما به قول نویسنده اسرائیلی کتاب زندگی الی کوهن، یک حاخام هرگز نمیتواند جاسوس باشد، در حالی که یک جاسوس میتواند نقش حاخام را بازی کند. این جملهای بود که بین اعضای سرویس مخفی اسرائیل رواج داشت. یکی از بازیهای دوران نوجوانی کوهن با دوستانش، این بود که در یک زمان مشخص به یک شی نگاه میکردند. سپس روی شی را با پارچه پوشانده و تلاش میکردند تمام جزئیات آن را بگویند. از این شیوه در مدارس یهودی برای آموزش تورات استفاده میشد.
الی کوهن در سالهای نوجوانی و جوانی با گروهکهای نظامی و جنایتکار صهیونیست چون هاگانا، استرن و ایرگون همکاری داشت. او در سن ۲۰ سالگی وارد حرکتهای صهیونیستی و مشارکت با گروههای زیرزمینی یهود مثل همین گروهها... اشاره شد. در قدم بعدی به دلیل فعالیتهایی که برای مهاجرت یهودیان به فلسطین داشت، تحت تعقیب قرار گرفت و سال ۱۹۴۵ از دانشگاه سلطان فاروق مصر اخراج شد. پس از این اتفاق بود که فعالیتهای مخفیاش را آغاز کرد. در آن ایام، او و ساموئل عظار، از صهیونیستهای مشهور مصر به مهاجرت به فلسطین کمک میکردند. به این ترتیب، یهودیان مصری ابتدا با هدف توریستی وارد فرانسه شده و سپس عازم فلسطین میشدند. «آن دسته از افسران مصری که از هدف اصلی یهودیان باخبر میشدند با گرفتن رشوه سکوت میکردند و یهودیانی که اجازه خروج از مصر را کسب نمیکردند با کمک کنسولگری فرانسه گذرنامه فرانسوی تهیه میکردند.» (صفحه ۲۱) کوهن به دلیل فعالیتهایی که جنبش صهیونیسم برایش تعیین کرده بود، ۶ سال دیگر در مصر ماند [و] در این زمینه تا جایی پیش رفت که نزدیک بود اعدام شود.
شکل گرفتن جاسوس
زنجیره حوادث جاسوسی الی کوهن از سال ۱۹۵۱ شروع شد که اسرائیل برای اطلاع از فعالیتهای نظامی و حمله مصر، یک شبکه جاسوسی در این کشور تشکیل داد. این کار توسط یکی از افسران ارتش اسرائیل به نام آبراهام داره با گذرنامه مستعار جان دارلینگ انجام شد و او شبکه را با جوانانی که به همکاری با اسرائیل تمایل داشتند، تشکیل داد. این گروه در مصر دست به سلسلهاقدامات خرابکارانه میزد و البته دولت اسرائیل تاکنون اطلاعاتی درباره اقدامات ناموفق این گروه در سال ۱۹۵۰ منتشر نکرده است. به هر حال یکی از موارد آتشافکنی این گروه، نشر این اندیشه بود که چرا یهودیان ساکن مصر نباید اهداف انگلستان و آمریکا را در مصر مورد حمله قرار داده و به آنها خسارت وارد کنند؟ طرحهای این گروه آنطور که اسرائیلیها میگویند بدون اطلاع موشه دایان نخستوزیر و رئیس وقت ستاد مشترک اسرائیل انجام میشد.
کوهن پس از ورود به فلسطین اشغالی، به عنوان مترجم در وزارت دفاع شروع به کار کرد. آن زمان روی زبانهای انگلیسی، فرانسوی و عبرانی تمرین، و زبانهای ایتالیایی، یونانی، آلمانی و اسپانیولی را که در مدارس شبانه اسکندریه آموخته بود، تقویت میکرد. با اینحال چون نتوانست مطالب روزنامهها را به طور صحیح ترجمه کند، کارش را از دست داد و به عنوان حسابدار در شرکت حماشبیر مشغول شد. اینجا بود که با نادیا یک زن یهودی عراقی ازدواج کرد. او اولین بار این زن را در کلوپ نظامیان تلآویو ملاقات کرد و آگوست ۱۹۵۹ با او ازدواج کرد و در آپارتمانی در محله یام غربی اورشلیم ساکن شد. او پس از ازدواج سبیل گذاشت. همسرش را هم از فعالیتهای جاسوسی خود بیخبر نگه میداشت.
برای آموزشِ تعقیب و مراقبتِ الی کوهن، فردی به نام تیز هاک با اسم مستعار درویش در نظر گرفته شد. کوهن باید پیش از اعزام به هر کشور عربی، دورهای را با درویش طی میکرد. او میتوانست در آخرین دقایق و حتی لحظات پیش از اعزام، اعلام انصراف کند و در این زمینه تصمیم نهایی با خودش بود. درویش نیز به او گفته بود اگر در قبول ماموریت تردید دارد، میتواند بهصراحت اعلام کند و زمان صرفشده برای آموزشاش اهمیتی ندارد.
پیشتر که درخواست کوهن برای عضویت در موساد رد شده بود، او به همکاری به نام زالمان گلایه کرده و گفته بود چرا باید بین این همه کاغذ و پرونده خفه شود در حالی که میتواند مفیدتر باشد؟ زالان هم که مترجم وزارت دفاع بود این گفتهها را به مراکز بالاتر اطلاع داد و موساد پرونده مخصوصی برای کوهن باز کرد. این پرونده پس از تکمیل در اختیار درویش قرار گرفت. درویش و کوهن برای اولین بار سال ۱۹۶۰ با هم ملاقات کردند. پیش از این ملاقات در یک عصرگاه که کوهن به منزل بازگشت، زالان را کنار همسر خود دید که پس از خلوت با کوهن، به او گفت سرویس مخفی که تاکنون دوبار درخواستش را رد کرده، تصمیم گرفته او را به خدمت بگیرد. کوهن هم در پاسخ به سوال زالان درباره علاقهمندیاش گفت فقط دوست دارد در ارتباط با کشورهای عربی کار کند و نسبت به کار در کشورهای اروپایی تمایلی ندارد.
پس از این ابراز تمایل، کوهن با درویش ملاقات کرد که به او گفت: «اگر قرار باشد با ما کار کنی، نه زنت، نه فامیلت و نه دوستانت نباید از موضوع بویی ببرند.» (صفحه ۳۵) در همین گفتوگو به کوهن اعلام شد موفقیتهایش را باید فقط با مدیران و بالادستیهایش در موساد جشن بگیرد. درویش به کوهن گفت باید دروغ گفته و کاری کند همسرش باور کند او در یک شرکت واردات صادرات کار پیدا کرده است. چند روز بعد کوهن از کار پیشین خود دست کشید و بهظاهر به کار واردات صادرات رو آورد.
قدم بعدی گرفتن آزمونهای سلامت جسمی و روانی از او بود و همان دوره ۶ ماههای که ذکرش رفت، آغاز شد. درویش به کوهن گفت پس از پایان این دوره ۶ ماهه باز هم مختار است برای ادامه همکاری با موساد فکر کند و تصمیم بگیرد. پس از گفتوگوی کوهن و درویش، عدهای در خیابان او را تعقیب میکردند که باید شناساییشان میکرد. درویش هم عکسها و فیلمهای گرفتهشده از کوهن را که در خیابان از او گرفته شده بود، به خودش نشان میداد. او پس از یک هفته موفق شد تعقیبکنندگان را شناسایی کند. تمرین دیدن اشیا، پوشاندن آنها و سپس صحبت درباره جزئیاتشان هم که کوهن در آن سررشته داشت، با درویش انجام میشد.
مرحله بعدی تقویت حافظه، تمرین با سلاحهای مختلف و شناخت هواپیماهای نظامی شوروی بود. پس از این ماجراها آزمون جدید برای یک ماه شروع شد و گذرنامهای فرانسوی به نام مارشال کاون به کوهن داده شد؛ مردی که به عنوان یک یهودی برای سیاحت عازم آفریقا شده بود. کوهن باید با این گذرنامه به قدس میرفت و در مدت حضورش، به زبانهای عربی و فرانسوی صحبت میکرد. در این سفر باید با تعداد زیادی از بازرگانان، کارمندان و وزرایی که میتوانستند درباره اسرائیل اطلاعات بدهند، ارتباط برقرار میکرد. در این گفتوگوها هم خود را توریستی از جنوب فرانسه معرفی میکرد که در اندیشه اقامت در فلسطین اشغالی است و میخواهد سرمایهاش را به آنجا انتقال دهد. «عملیات قدس» ۱۰ روز طول کشید و درویش گزارش آن را به موساد تحویل داد که در آن، شکل ظاهری و عربی فصیح الی کوهن برای مقامات بالا مورد توجه قرار گرفت.
جاسوس یهودی در صف نماز مسلمانان
ماموریت بعدی کوهن در سال ۱۹۶۰، این بود که با هویت یک جوان مسلمان که در دانشگاه قدس تحصیل میکند، به روستای نزارت در فلسطین برود و تحت تعلیمات اسلامی شیخ محمد سلمان قرار بگیرد. «الی کوهن، در نزارت در خانه شیخ محمد چهارزانو مینشست و درسهایی درباره اصول اولیه اسلام، ایمان و سورههای مهم قرآن فرا میگرفت. او در مدت کوتاهی یاد گرفت چگونه نماز بخواند.» (صفحه ۴۱) از این پس همیشه یک قرآن به همراه داشت و با کمک شیخ چند سوره را هم حفظ کرد. یک روز جمعه هم به مسجد رفت و نمازجمعه را به جماعت با مسلمانان خواند. او در این مرحله باید نقش یک عرب مترقی را که در دوره کودکی در مکتب محله دروس دینی را یاد گرفته، بازی میکرد.
به گفته اسرائیلیها کوهن در دوره آموزشهای اسلامی، بیش از آنچه باید، یاد گرفت و در پایان این دوره بود که نام جدید عربیاش انتخاب شد: «کمال امین طابس». در این دوره او به فعالیت در سوریه نزدیکتر میشد. اما مشکل این بود که عربی را با لهجه مصری صحبت میکرد. به همین دلیل یک استاد عربی اهل دمشق برایش در نظر گرفته شد و تمام روز را به برنامههای رادیو سوریه گوش کرد. همچنین برای مدت زیادی در تلآویو در یک اتاق به دیدن تولیدات سینمایی و تلویزیونی سوریها پرداخت تا به لهجه سوری مسلط شود.
مقدمهسازی و ارتباط با سران سوریه
در آخرین روزهای سال ۱۹۶۰ بنا شد الی کوهن به بوینس آیرس اعزام شود. این دوره آموزشیِ بعدی بود که در آن، برایش یک داستان زندگی ساختگی تهیه شد. به این ترتیب زندگینامه و آلبوم خانوادگی برای کمال امین طابس ساخته شد که به عنوان یک تاجر سوری تعصب وطنی زیادی دارد. کوهن دوباره یک دوره فشرده زبان را پشت سر گذاشت و در همین زمان به دلیل تلاش برای یکیشدن با نقشش، برای پیدا کردن شخصیت واقعی خود دچار مشکل میشد. به عنوان مثال یک روز در محله یام غربی در فلسطین اشغالی، در پاسخگویی به همسرش که او را الی صدا کرده بود، دچار مشکل شد.
کوهن از فلسطین (تلآویو) به زوریخ پرواز کرد و مورد استقبال مردی به نام اسرائیل سلینجر قرار گرفت که مسئول شاخه اروپایی موساد بود و بهظاهر مدیریت یک شرکت واردات صادرات را به عهده داشت. سلینجر توضیحات و دستورات لازم را به کوهن داد و او فوریه سال ۱۹۶۱ وارد بوینس آیرس شد. کوهن از هفته اول ورود به پایتخت آرژانتین، شروع به رفت و آمد به کلوپ اسلام کرد. «ساعتها مینشست و روزنامههای سوری و مصری را مطالعه میکرد. در بحثهای مهیج جوانان سوری و لبنانی شرکت میکرد و پس از بازی تختهنرد با آنها، در ساعتهای پایانی شب، به همراهشان برای صرف شام میرفت. او همچنین دقت داشت که در مورد خود، چیز زیادی نگوید.» (صفحه ۵۹)
در این رفت و آمدها، کوهن وانمود میکرد یکتاجر و کارفرماست و بزرگترین آرزویش این است که به وطن اصلی خود سوریه بازگردد. در همین مقطع بود که توانست با عبدالله لطیف الحسن روزنامهنگار ۵۰ ساله و مدیرمسئول نشریه العالم العربی ارتباط بگیرد. از طرف دیگر، زندگی ظاهری کمال امین طابس در بوینس آیرس نزد اعراب سوری، توسط جاسوس دیگر اسرائیلی در آرژانتین در حال شکلگیری بود که تامین اعتبار پولی کوهن را هم به عهده داشت. به این ترتیب کوهن با آزادی و فراغ بال در مهمانیهای نمایندگیهای عربی شرکت، و رفت و آمدش به سفارتخانههای عربی گسترش پیدا میکرد. یکی از کسانی که کوهن در همین مهمانیها و رفتوآمدها به او نزدیک شد، ژنرال امین الحافظ وابسته نظامی وقت سوریه در آرژانتین است که چهار سال بعد حکم اعدامش را امضا کرد.
آموزش استفاده از فرستندههای رادیویی و کدهای مخفی
کوهن پس از تثبیت و سفت کردن جای پا، باید به دوستان عرب خود در آرژانتین میگفت برای دیدن کشورهای عربی عازم سفری طولانی است اما پیش از شروع مسافرت دورهای خود، مدتی را در اروپا میگذراند. در آن مقطع ۶ ماه از حضور او در بوینس آیرس میگذشت. او موفق شد از سفارت لبنان هم یک ویزای ۶ ماهه توریستی بگیرد. سپس با یک هواپیمای آرژانتینی، بوینس آیرس را به مقصد زوریخ ترک کرد و در زوریخ هم سوار یک هواپیمای عازم مونیخ شد. در مونیخ هم دوباره با سالینجر مواجه شد که انتظارش را میکشید. سالینجر به او گفت باید پیش از سفر به سوریه، دوره آموزشی فشرده دیگری را در تلآویو پشت سر بگذارد. به همین خاطر از مونیخ به تلآویو رفت و طی یک مرخصی یکهفتهای نزد خانواده و همسرش، فقط از سفرش به اروپا گفت اما هیچ صحبتی از سفر به آمریکای جنوبی نکرد. در آن برهه جزئیات ماموریت کوهن در سوریه با ارزیابی سفرش به آرژانتین در حال طراحی بود.
در دوره آموزشی جدید، طرز استفاده از فرستندههای رادیویی و کدهای مخفی، مرکبهای نامرئی، پنهان کردن اشیای ضروری در آپارتمان، حمل و جاسازی سلاح گرم، اسناد محرمانه و میکروفیلم در لباس و نامه به کوهن آموخته شد. او در پایان این دوره قادر به مخابره ۴۰ تا ۵۰ کلمه در دقیقه بود.
سال ۱۹۶۱ اسرائیل آماده مقابله با لشکرکشی اعراب نبود. به همین دلیل از عمد اقدام به دادن اطلاعات اشتباه به دیدهبانان مرزی عرب کرد که این اطلاعات حاکی از آمادگی بالای اسرائیل برای رویارویی با مصر و سوریه بودند. نویسنده کتاب «الی کوهن؛ نفوذی و جاسوس اسرائیلی» میگوید «جاسوسهای روسی که مسئول اصلی شکست کامل اعراب در جنگ ۱۹۵۶ بودند، اینک به جمهوری متحده عربی اطلاع داده بودند که اسرائیل در مرز سوریه اقدام به تقویت نیروهای خود کرده است. سرویس اطلاعاتی عرب باز هم به دام شوروی میافتاد.» (صفحه ۴۶ به ۴۷) درنتیجه مصر هم دست به نقل و انتقالات مخفی نظامی زد و گمان میکرد اسرائیل اطلاعی از آنها ندارد.
کوهن ۳ ماه آخر سال ۱۹۶۱ را به شنیدن برنامههای رادیویی سوریه گذراند. ۲۹ سپتامبر آن سال، مسئله خروج سوریه از عضویت در جمهوری متحد عربی پیش آمد که نقطه شروعی دیگر برای درگیریهای گروههای سیاسی عرب محسوب میشد. سپس سرهنگ عبدالکریم نحلاوی رهبر سوریه شد. اگر اتحاد مصر و سوریه ادامه پیدا میکرد، کوهن مجبور بود از روبهرو شدن با مصریها اجتناب کند چون توسط اهالی اسکندریه شناخته میشد. از طرفی، او پیشتر به ژنرال امین الحافظ گفته بود علاقه شدیدی به حزب بعث دارد. درویش هم از سوئد، کارتهای تبریکی را از طرف کوهن برای الحافظ ارسال میکرد و وابستگی کوهن در این کارتها به حزب بعث تکرار میشد.
او در آخرین هفته سال ۱۹۶۱ از اسرائیل به مونیخ رفت و پس از گرفتن ویزای سوریه در اولین ماه ژانویه ۱۹۶۲ با هواپیما به جنوای ایتالیا رفت. سپس با یککشتی مسافری عازم لبنان شد. کوهن در کشتی با شیخ ماجد العارد یک زمیندار متمول سوری طرح دوستی ریخت که در تجارت هم دستی داشت. سلینجر به کوهن گفته بود پهلو گرفتن کشتی در بندر اسکندریه بهانه خوبی است تا گشت کوتاهی در شهر بزند و گذرنامهاش در مصر مهر بخورد تا از مشکلات احتمالی جلوگیری شود. علت این پیشنهاد این بود که ۵ سال از زمانی که کوهن اسکندریه را ترک کرده بود میگذشت و این کار میتوانست در جلب اعتماد اعراب مفید باشد.
شروع ماموریت با قوطی سیگار، ریشتراش و مخلوطکن
کوهن از اسکندریه به بیروت رفت و سپس با خودرو از بیروت راهی سوریه شد. در مرز سوریه نیز بدون آنکه دوست سوریاش شیخ ماجد متوجه شود، استحکامات نظامی را زیر نظر گرفت. آنچه در این سفر زمینی توجه او را جلب کرد، تجمعات نظامی در سوریه و زندگی آرام در لبنان بود.
پس از ورود به سوریه، کوهن برای دست به سر کردن شیخ ماجد در یک آپارتمان اجارهای مستقر شد. ماموریت سوریه برای کوهن در دو شاخه تعریف شده بود؛ اولویت اول اطلاعات نظامی و داراییهای ارتش سوریه و اولویت دوم مشخصکردن وضعیت اقتصادی اینکشور بود. او فرستنده بسیار کوچک و قدرتمندی به اندازه یکقوطی سیگار داشت که در اروپا تحویل اسرائیلیها داده شد. دستگاه ریشتراشش هم در حکم آنتن فرستنده پیام بود که از آن برای مخابره پیامهای کوتاه استفاده میشد. او در چمدانی که سلینجر به او داد و با خود به سوریه آورده بود، یکدستگاه مخلوطکن برقی داشت که کارکرد اصلیاش پنهانکردن یکدستگاه بیسیم بود.
کوهن به شیخ ماجد العارد گفت دمشق را پسندیده و دنبال کسب اقامت دائمی و اجازه رسمی برای اینکار است. او در آنزمان دنبال آپارتمانی بود که هرچه بیشتر به ستاد مشترک ارتش سوریه نزدیک باشد. به همیندلیل به جستوجوی مورد مناسب برآمد و در همینمسیر با خیابانهای دمشق آشنا شد. او باید در ساختمانی آپارتمان میگرفت که خانوارهای زیاد در آن سکونت داشتند چون گرفتن خانه مستقل یا ویلایی، باعث جلب توجه همسایهها و اختلال در فعالیتهایش میشد. کوهن دمشق را اصلاً شبیه بیروت نیافت و متوجه شد قهوهخانههای مملو از جمعیت اینشهر در مسیر ماموریتش برای جاسوسی برای اسرائیل، نقش مهمی دارند چون کانون شکلدهی افکار عمومی در سوریه، قهوهخانههایش بودند و در ایناماکن بود که کابینه دولت تشکیل میشد. کوهن در نهایت یکطبقه آپارتمان پنجاتاقه در محله ابورمانه دمشق اجاره کرد.
لامپ اتاق خواب آپارتمان، یکحفاظ بزرگ داشت که بهترین محل برای پنهانکردن فرستندهاش بود. برای تهیه دستگاه گیرنده هم اقدام به خرید یکرادیو کرد. مرحله پایانی هم نصب یکآنتن در پشتبام بود. اینآنتن مخصوص دستگاه ریشتراش مورد اشاره ساخته شده بود که از نظر ظاهری با آنتنهای دیگر پشتبام تفاوتی نداشت و کوهن آن را در طول روز، رو به اسرائیل نصب کرد.
* اولینپیام
ساعت ۲۱ روز ۱۲ فوریه ۱۹۶۱ کوهن فرستنده را به کار انداخته و اولین پیام را با کد جاسوسی خود یعنی ۸۸ مخابره کرد. رمزی که او فرستاد اینپیام را برای مسئولان موساد در تلآویو داشت: «در محل اقامت مستقر شدم و شروع به کار کردم.» سپس اینپیام را هم اضافه کرد: «دقیقا در مقابل ساختمان ستاد مشترک سوریه.»
کوهن سراسر روز را از ساعت ۸ تا ۱۸ با دقت بهزیرنظر گرفتن کسانی میگذراند که به ستاد مشترک ارتش سوریه وارد و خارج میشدند. او پس از مخابره پیام و دادن خبر استقرارش، ناچار شد برای حفظ امنیت خود، ارتباط رادیویی را برای مدتها به تعویق بیاندازد. به اینترتیب پیام بعدی را ساعت ۲۰:۳۰ شامگاه ۱۳ مارس ۱۹۶۲ به اینترتیب ارسال کرد: «ستاد مشترک مشغول است. سه شب است که هیچیک از چراغهایش خاموش نشده است. ارتش سوریه منتظر فرصت است و در کمین به سر میبرد. کودتای نظامی غیرممکن است. مطبوعات محلی، دشمنی با اسرائیل را رواج میدهند. هدف آنها اسرائیل است.» (صفحه ۱۰۲ به ۱۰۳) پس از دریافت پیام از تلآویو، ارتباط قطع شد.
روایت اسرائیلی از آنروزها از اینقرار است که سوریه در حال آمادهشدن برای زدن ضربههای مرگبار به ارتش اسرائیل در دریای جلیله بود و عملیات پیشگیرانه اسرائیل که در نقیب اجرا و به عملیات ۱۶ مارس معروف شد، برای جلوگیری از اینضربهها طراحی و انجام شد. اطلاعاتش را هم الی کوهن در اختیار موساد قرار داد. در ایندرگیری ۸ سرباز اسرائیلی کشته و یکسرباز دیگر بهنام یاکوو دوبر که ۱۹ سال داشت، مفقود شد. موساد پس از اینواقعه به کوهن مأموریت داد محل اسارت سرباز مفقودالاثر را پیدا کرده و به اسرائیل اطلاع دهد. کوهن تا زمان اعدامش درباره سرنوشت اینسرباز تحقیق کرد اما در طول سهسالی که از عمرش باقی مانده بود، هیچاطلاعاتی از محل مرگ یا اختفای سرباز مفقود به دست نیاورد.
یک رابط حیاتی و حضور در مناطق ممنوعه
اتفاق بعدی مهم در زندگی جاسوسی کوهن، یکدوستی جدید است. کمال الحسن پسر عبدالله لطیف الحسن (روزنامهنگاری که کوهن در آرژانتین با او طرح دوستی ریخت)، او را با ستوان دوم معاذی ظاهرالدین آشنا کرد که عمویش عبدالکریم ظاهرالدین رئیس ستاد مشترک سوریه بود و ستوان بهخاطر ایننسبت خانوادگی، امکان تردد به بسیاری از مناطق ممنوعه را داشت. ستوان ظاهرالدین در یکی از گفتگوهای پس از آشنایی، تحت تأثیر عقاید بهظاهر ضداسرائیلی کوهن قرار گرفته و گفته بود: «اگر کارهایم در اینجا زیاد نبود، داوطلبانه وارد ارتش میشدم. ما برای مبارزه با اسراییل به نیروی انسانی زیادی نیازمندیم.» (صفحه ۱۰۷) کوهن هم به او گفته بود وقتی در آرژانتین بوده همیشه از رویارویی با یهودیها طفره میرفته چون اصلاً تحمل دیدنشان را ندارد. اما خیلی دوست دارد صهیونیستی را که سلاح در دست دارد از نزدیک ببیند. اینسخنان باعث فریب ستوان شد و گفت با وجود اینکه ورود افراد غیرنظامی به منطقه جنگی ممنوع است و اجازه ویژه میخواهد، ترتیب اینکار را خواهد داد.
اطلاعاتی که کوهن از ستوان معاذی ظاهرالدین گرفته بود، در قالب پیام رمز به تلآویو مخابره شد و حاوی اینخبر بود که نیروی هوایی سوریه توانایی مقابله با هواپیماهای اسرائیل را ندارد. مصر هم بنا ندارد هواپیماهای میگ ۱۷ را که از سوریه گرفته به اینکشور پس بدهد. خبر دیگری که جاسوس ۸۸ مخابره کرد، این بود که افسران سوری از دولت اینکشور راضی نیستند و حاضرند دست به هرکاری بزنند. نکته مهم و جالب این است که در اینمخابره پیام، بنا شد از آنپس، ستوان ظاهرالدین بهعنوان یکمنبع اطلاعاتی، با نام مستعار M مورد اشاره قرار بگیرد.
کوهن کار صادرات واردات را برای پوشش فعالیتهای جاسوسی خود در نظر گرفته بود و در همینراستا کاتالوگهایی برای مدیر شرکت صادرات واردات در اروپا یعنی سلینجر پست کرد. رسیدن پاسخش از شرکت صادرات و واردات از آلمان به معنی شروع رد و بدل کردن اطلاعات از دمشق به اروپا و به عکس بود. به اینترتیب کوهن با سلینجر ارتباط گرفت و میکروفیلمها را از طریق زوریخ و مونیخ به تلآویو میرساند.
اتفاق بعدی کودتای ۲۸ مارس بود که در شب کودتا از تلآویو با کوهن تماس گرفته شد. در اینتماس، درباره کودتا و کودتاگران سوالهایی مطرح شد. مخابره اطلاعات سیاسی یکماه بهطور مداوم ادامه داشت و پیامهایی که شب، کشف و بررسی میشدند، صبح روی میز کار داوید بنگوریون نخستوزیر وقت اسراییل بودند. ستوان معاذی یکی از عاملان کودتای اخیر و افسرانی بود که موجب نابودی اتحاد مصر و سوریه شده بودند. بخش عمده ارتش و ریاست ستاد مشترک در کودتا دخالت نداشتند اما از سرهنگ نحلاوی پشتیبانی میکردند. روز دوم آپریل هم گروهی که خود را افسران آزاد مینامیدند، علیه دولت جدید در شهر حلب قیام کردند.
سوریه بهسرعت بهسمت جنگ داخلی میرفت و ۳۶ ساعت پس از آغاز قیام در سوم آپریل، سرهنگ نحلاوی و عبدالغنی دهمند همراه ۵ افسر دیگر به لبنان گریخته و از آنجا با هواپیما به زوریخ رفتند. به اینترتیب سوریه باز هم بیرهبر ماند. در نتیجه تلآویو متوجه شد تا زمانیکه اغتشاشهای داخلی در سوریه ادامه دارد، اوضاع در مناطق مرزی آرام خواهد بود.
اتفاق مهم بعدی این بود که کوهن و ستوان، سوار خودرو شده و برای تفتیش مواضع سوری اطراف دریای جلیله حرکت کردند. کوهن تمام چیزهایی را که میدید، ازجمله قبضههای خمپارههای ۱۲۲ میلیمتری را در حافظه نگهداری کرد. او موضع ۸۰ خمپاره را شمرده و به خاطر سپرد تا از آپارتمانش به اطلاع موساد برساند. او و دوست سوریاش در این گشتوگذار به منطقه نظامی قنیطره رفتند.
جاسوسی برای جنگ آب؛ دستمالها در راهند!
۶ ماه از شروع مأموریت کوهن در دمشق میگذشت که پیام بازگشت به اسرائیل را دریافت کرد. او با معاذی و الحسن دیدار کرده و گفت قصد دارد به اروپا برود. سپس به زوریخ و بعد به اسرائیل رفت. به اینترتیب ۶ روز پس از ترک دمشق خود را به تلآویو رساند و پس از یکاستراحت ۲ روزه، شروع به تهیه گزارش درباره اوضاع سیاسی، اقتصادی و ارتش سوریه کرد. موساد نیز به کوهن اعلام کرد رمزهای گذشته تغییر کرده و سیستم جدیدی برای مخابره پیام در نظر گرفته شده است. بنابراین باید دوره آموزشی کوتاه دیگری را پشت سر بگذارد.
مأموریت بعدی کوهن مربوط به جنگ آب بود. او باید طرح تغییر مسیر رودخانههای هاشانی و بانیناس را از دولت سوریه کشف کرده و طرحهای دیگر برای جلوگیری از پروژه آبرسانی اسرائیل را به اطلاع مقامات مافوق خود در تلآویو میرساند. میکروفیلمهای اینماموریت هم در میزهای شطرنجی که کوهن بهظاهر تاجرشان بود، جاسازی میشدند. میزها بهظاهر به دمشق وارد میشدند. او هم در واقع آنها به مونیخ میفرستاد که بعد، به تلآویو منتقل میشدند. اینانتقال با رمز «دستمالها در راهند» توسط کوهن به موساد اطلاعرسانی میشد.
جاسوس اسرائیلی برای اجرای مأموریت به دمشق بازگشت و به مناسبت اینبازگشت، یکمهمانی بزرگ و باشکوه با حضور دولتمردان سوری تشکیل داد که شادخواری و عیش و نوش بخش کوچکی از آن بود. او در اینمهمانی با یکی از کارمندان رده بالای وزارت فرهنگ و تبلیغات سوریه بهنام جرج سیف آشنا شد که مسئولیت رادیو و مطبوعات را هم به عهده داشت.
کوهن با سیف درباره آشنایی با ژنرال امین الحافظ از آرژانتین صحبت کرد و اعتمادش را جلب کرد. به اینترتیب، راه ورود کوهن به وزارت فرهنگ سوریه هم هموار شد. یکهفته پس از دیدار با جرج سیف، کوهن پشت در اتاق ژنرال الحافظ در وزارت دفاع نشسته و منتظر دیدار بود. الحافظ پس از بازگشت به دمشق بهطور فعال در حزب بحث مشغول شده بود.
مهمانیهای باشکوه و جمعآوری پول برای حزب بعث
کوهن گزارش دیدارهایش با ژنرال الحافظ و نفوذش در وزارت تبلیغات را به تلآویو گزارش کرد. رفت و آمدهای او به وزارت تبلیغات بهقدری زیاد شده بود که دیگر برای ورود از او درخواست کارت شناسایی نمیشد. جرج سیف هم به منزل کوهن رفت و آمد پیدا کرده بود و رابطه دوستیشان تقویت میشد؛ طوریکه اواخر تابستان ۱۹۶۲ سیف در طول هفته ۲ یا ۳ بار در خانه کوهن مهمان بود. کوهن در ضیافتهایش، پس از خروج مهمانها از آپارتمان، فرستنده را از مخفیگاه خارج کرده و اطلاعاتی را که کسب کرده بود، به تلآویو مخابره میکرد.
او ادامه اینمهمانیها را در مسیر اهداف خود میدید. سیف و یکنظامی دیگر بهنام سرهنگ هاتوم، با دو دوختری که همراه میآوردند، هر دو هفته یکبار در خانه کوهن مهمان بوده و شادخواری میکردند. الی بنحنان نویسنده کتاب «الی کوهن؛ نفوذی و جاسوس اسرائیلی» میگوید کوهن در اینمهمانیها، با دخترها میرقصید اما هیچگاه از این جلوتر نمیرفت و لابهلای قهقههها اطلاعات مهمی را که رد و بدل میشد، به خاطر میسپرد. اینافراد در آنمقطع، مطمئنترین منبع اطلاعاتی کوهن بودند.
رابطه کوهن و دوستان سوریاش شب سال نوی ۱۹۶۳ وارد مرحله جدیدی شد. سیف از کوهن خواست کلید آپارتمان را در اختیارش قرار دهد تا ظهرها یا عصرها بتوانند وارد خانهاش شوند. کوهن هم بدون هیچاعتراضی پذیرفت. او اینمیان و در گرماگرم دوستی با مقامات سوری، احتیاط میکرد کار تجارت ظاهری را هم فراموش نکند. فوریه ۱۹۶۳ کوهن به سران اسرائیل خبر داد برای مواجهه با یککودتای احتمالی دیگر در سوریه آماده شوند. یکماه بعد بود که سرهنگ زیاد الحریری دست به کودتا زد. یکروز پس از اعلام کودتا هم دو جاسوس اسرائیلی توسط پلیس سوئد دستگیر و زندانی شدند. اینجاسوسان برای توقف فعالیتهای پروفسور گئورگ یکی از کارشناسان آلمانی مستقر در مصر سعی در آزار و اذیت دخترش داشتند. آنها که با هیدی گئورگ دختر پروفسور در یکهتل قرار داشتند، با همکاری دوجانبه سرویسهای مخفی آلمان و مصر دستگیر شدند.
در دولت جدید کودتا (سوریه)، امین الحافظ وزیر کشور شد و واحد ضد اطلاعات سوریه نیز تحت نظارت او قرار گرفت. اینانتصاب بهخاطر دوستی نزدیک کوهن و امین الحافظ، باعث شد جاسوس اسرائیلی خود را بین دولتمردان سوریه ببیند. او یک پیام تبریک و دستهگل برای الحافظ فرستاد. چندروز بعد هم یکمهمانی بزرگ به افتخار الحافظ در منزلش برگزار کرد. سرهنگ هاتوم در اینمهمانی فردی بهنام سرهنگ صلاح دالی را با خود آورده بود که یکی از چهرههای مهم حزب بعث محسوب میشد و با کوهن آشنا شد.
بهار ۱۹۶۳ ردپای چند نازی متواری در سوریه به کوهن رسید که اینکار را به صلاحدید تلآویو رها کرد. قدم اطلاعاتی بعدی او این بود که با الیا المعاض کارمند فرودگاه دمشق ارتباط بگیرد و در اینکار موفق شد. اینفرد فرود و صعود هواپیماهای نظامی و غیرنظامی را زیر نظر داشت. او منبع بعدی اطلاعاتی کوهن بود که اینخبر مهم را به او رساند که سوریه خلبانهای زیادی در اختیار ندارد. اینخبر هم بلافاصله به تلآویو مخابره شد.
یکی از کارهای جرج سیف پخش برنامه تحلیل سیاسی از رادیو دمشق بود. بیشتر اوقاتی که سیف به استودیو میرفت، کوهن نیز همراهش بود. یکروز سیف پیشنهاد کرد کوهن در برنامه «یک مهاجر قدیمی سخن میگوید» صحبت کند. اینپیشنهاد از تأیید وزیر فرهنگ و تبلیغات سوریه هم گذشت. اما کوهن در قبول آن عجله نکرد و چون میخواست از تلآویو کسب تکلیف کند، گفت پس از بازگشت از سفر قریبالوقوعش به آرژانتین، نظر خود را اعلام میکند. خبر مخفیانهای که اینمیان به او رسید، این بود که تحول جدیدی در ارتش سوریه رخ داده و رئیس ستاد مشترک زیاد الحریری از سمت خود برکنار شده و در نقطهای در دمشق تحت نظر است.
۲۷ فوریه ژنرال امین الحافظ به ریاست شورای فرماندهی انقلاب ملی منصوب شد. اینمقام با جایگاه ریاست دولت در یکردیف بود. امین الحافظ خود را فرمانده کل ارتش سوریه و رهبر حزب بعث اعلام کرد. کوهن پس از ایناتفاق دوباره کارت تبریک و یکبسته بزرگ شکلات برای الحافظ فرستاد. دولت سوریه نیز یک مهمانی با شکوه ترتیب داد که کوهن نیز به آن دعوت شد. در عین حال، تحولات اخیر ارتش سوریه باعث شد ستوان معاذی ظاهرالدین به دنبال برکناری عمویش از ریاست ستاد مشترک از سمت خود استعفا بدهد. به اینترتیب کوهن یکی از منابع مهم اطلاعاتی خود را از دست داد. او باید به اسرائیل برمیگشت و پیش از ترک دمشق یکمهمانی خداحافظی ترتیب داد.
کوهن ابتدا به پاریس و سپس تلآویو رفت. در اینسفر، موساد با پیشنهاد حضور کوهن در برنامه رادیویی رادیودمشق موافقت کرد. او دوباره پیشنهاد کرد رد نازیها را در کشورهای عربی دنبال کند اما تلآویو بهشدت اینپیشنهاد را رد کرد. کوهن پس از اسرائیل به پاریس رفت و در پاریس پس از دیدار با سلینجر سوار هواپیما شده و دوباره راهی به بوینس آیرس شد. او توانست در اینسفر حدود ۹ هزار دلار کمک از هواداران حزب بعث جمعآوری کند و به دوستان سوری خود گفت خودش هم ۱۰۰۰ دلار به اینمبلغ اضافه میکند. با هزار دلار دیگری هم که موساد برای کارهای ویژه در نظر گرفته بود، یک پالتو پوست گرانبها برای همسر ژنرال امین الحافظ خرید تا بهعنوان سوغات به او بدهد. کوهن درحالی که از آرژانتین به دمشق برمیگشت دستور داشت درباره دو موضوع تحقیق کند؛ یکی خرید تجهیزات جدید نظامی از شوروی ازجمله میگهای ۲۱ و هواپیماهای دیگر؛ و دو اقدام سوریه برای تغییر جهت رودخانههایی که به دریای جلیله میریختند.
پایان کار الی کوهن؛ ۱۸ مه ۱۹۶۵
در فاصله سال ۱۹۶۳ تا تابستان ۱۹۶۴ کوهن ۱۰ برنامه رادیویی تولید کرد که برای مخاطبان عرب در کشورهای آمریکای لاتین پخش شوند. در آنروزها که اسرائیل مصمم بود برای جلوگیری از تمامشدن کار کانال سوئز دست به هر کاری بزند خبر تأسیس گروه مبارز الفتح توسط فلسطینیها به تلآویو رسید. مخابره اینخبر هم کار الی کوهن بود که تا مه ۱۹۶۴ تمام اطلاعات مفید درباره فتح را به موساد اعلام کرد. اسرائیلیها میگویند تدابیر بازدارندهای که براساس هشدارهای کوهن اتخاذ شدند، باعث جلوگیری از تحقق اهداف فتح شدند.
لو رفتن جاسوس و پایان کارش
کوهن نوامبر ۱۹۶۴ برای آخرین بار به اسرائیل رفت و سپس به دمشق برگشت. ۲۱ ژانویه ۱۹۶۵ ساعت ۸ صبح بود که شروع به مخابره پیام به تلآویو کرد و با شروع مخابره، صدای حضور مأموران سوری را پشت در آپارتمان خود شنید که در را شکسته و وارد شدند. سرهنگ احمد سویدانی رئیس سرویس اطلاعات و ضد اطلاعات سوریه بین نیروها حضور داشت و او را دستگیر کرد. سویدانی پس از دستگیری جاسوس اسرائیلی گفت کوهن هیچزنی را بهتنهایی به خانه راه نمیداد. کارهای نظافت خانه را خودش انجام میداد و لباسهایش را میشست. حتی شیشهها را نیز خودش تمیز میکرد. دقت میکرد صبح هر روز، با کسانی که شب گذشته دیدار کرده، روبرو نشود. اگر صدای زنگ در آپارتمان به تعداد و فاصله مشخص به صدا درنمیآمد، کوهن از جای خود حرکت نمیکرد.
فرمانده سوری که کوهن را بازداشت کرد، درباره چگونگی عملیات دستگیری او میگوید: تصمیم گرفتیم برای آنکه کوهن را غافلگیر کرده و از پریدنش از پنجره برای خودکشی جلوگیری کنیم، حمله را ساعت ۸ صبح آغاز کنیم. مدت عملیات نیز یک یا دو دقیقه در نظر گرفته شده بود.
۲۵۹
نظر شما