امپراتوریای که دونالد ترامپ، سخن از نابودی آن به میان میآورد، «امپراتوری عقل» است و تا به حال از گذر این سالیان دراز، چنان آبدیده شده است که زوال نخواهد پذیرفت. ایران، هرگاه که از دستیابی به امپراتوری سیاسی، ناکام بوده، امپراتوری فرهنگی را جایگزین کرده است و از این رو، گستره و عمق این امپراتوری، بهگونهایست که مرزهای آن ناپیداست.
دونالد ترامپ در اولین سخنرانیاش بعد از حملات بامداد جمعۀ اسرائیل به ایران چیزهایی گفت که متخصصان دیپلماسی و سیاست خارجی باید از نظر بگذرانند. اما برای من یک جملهاش، توجهبرانگیز بود. ترامپ هشدار داده بود که این آخرین فرصت تصمیمگیری است و ایران باید برای نجات آنچه از امپراتوریاش باقی مانده است، اقدام کند. من نمیدانم که بهترین تصمیم برای حفظ تمامیت ارضی ایران چیست ولی این را میدانم که جهتگیریهایی در کار بوده است که ما را به این ایستگاه سرنوشتساز تاریخی رسانده است. و یک نکته را بهتر از هر چیزی میدانم و آن این است که رئیسجمهور ایالات متحده، آگاهی تاریخی درست و کاملی دربارۀ ایران ندارد. او از عقبۀ بزرگ تاریخی ایران، آگاه است، اما شاید چیزهایی را نمیداند که از احتمال فنای باقیماندۀ امپراتوری ایران سخن میگوید.
او احتمالاً نمیداند که این نخستین بار نیست که ایران در یک پرتگاه تاریخی قرار گرفته است. امپراتوری ایران که ترامپ از آن سخن میگوید، بارها در لبۀپرتگاههایی مهیب و دهشتناک قرار گرفته است؛ پرتگاههایی که ترامپها با مشاهدهاش گمان بردهاند که «ایران» به انتهای درۀ نیستی سقوط خواهد کردو آمادۀ جشن نابودیاش بودهاند. اما سر بزنگاه، ورق برگشته است. «گویی روزگار همۀ بلاها و بازیهای خود را بر ایران آزموده است. او را بارها بر لبۀ پرتگاه برده و از افتادن بازش داشته. ایران شاید سختجانترین کشورهای دنیاست.» ترامپ لابد از اینکه ایران دورههای زیادی را با سختجانی زیسته است، آگاه نیست. او رجزخوانی میکند و حرجی بر او نیست، اما خوب است ما دوباره مرور کنیم که در طول تاریخ، «ضربههایی که بر سر ایران فرود آمده است، هرگز بدانگونه نبوده که او را از گذشتۀ خود جدا سازد. حملۀ تازیان، شاهنشاهی ساسانی را از هم فرو ریخت، کاخها خراب شد و گنجها بر باد رفت، اما روح ایرانی مسخر نگردید. ایران، قرنها به دست فرمانروایان غیرایرانی حکمگذاری شده است، ولی چه باک؟ عرب و ترک و غز و مغول و تاتار، چون میهمانانی بودند که چند صباحی بر سر سفرۀ ایران نشستند؛ آمدند و رفتند، بیآنکه بتوانند ایران را با خود ببرند.»
امپراتوریای که دونالد ترامپ، سخن از نابودی آن به میان میآورد، «امپراتوری عقل» است و تا به حال از گذر این سالیان دراز، چنان آبدیده شده است که زوال نخواهد پذیرفت. ایران، هرگاه که از دستیابی به امپراتوری سیاسی، ناکام بوده، امپراتوری فرهنگی را جایگزین کرده است و از این رو، گستره و عمق این امپراتوری، بهگونهایست که مرزهای آن ناپیداست. ما باشیم یا نباشیم، این امپراتوری عقل و فرهنگ پابرجاست، چون خرد و دانایی ماندگار است.چون این فرهنگ، نامیراست، مردمان حارس آن، همواره به حراست از مرزهای بیرونی واقعیاش برخواهند خواست؛ هر چقدر که سخت یا دیر باشد.
پس یک بار دیگر در این شب سیاهی به پشت سر نگاه کنیم و دلگرم شویم به زیستن در سرزمینی که در گردباد حوادث، باقی مانده است و باقی خواهد ماند. وطندوستی ما ایرانیان، در این آوردگاه از همیشه حیاتیتر است. وطندوستیای که به تعبیر مرحوم محمدعلی فروغی، از جنس «خودپرستی» نیست. این، «وطنپرستی کسی است که وطن و ابناء وطن خود را لایق مهر و قابل محبت میداند، از جهت قدر و منرلتی که در واقع دارند». ما به خود میبالیم که وطن ما، آنچنان وطنیست که «در وظیفۀ خود در عالم انسانیت کوتاهی نکرده» است و برخلاف دشمن امروزش، «هر وقت شوکت و سیادت داشته، قدرت خود را برای استقرار امنیت و آسایش و رفاه مردم به کار برده» است. میارزد و باید از این وطن دفاع کرد، بهنام یا بهننگ. بهنام، آنچنانکه نامداران تاریخ ایران به دفاع برخاستند و بهننگ، آنچنانکه قائم مقام فراهانی بزرگ، نوشت: «ما همیشه همه جا صلاح کل را منظور میکنیم نه صلاح خود را. لکن ارباب ننگ و نام از هیچ نباید بترسند…»
امیدوارم این جملات، به احساسات ناشی از سندرم «تجمع دور پرچم» تعبیر نشود. غرض، یادآوری لزوم وطندوستی در روزهای دشواری و هشدار به پرهیز از بیوطنی بود، در زمانی که مرزها و آب و خاک این بوم دوستداشتنی در معرض تهدید است.
*نوید شیدایی-دانشآموخته دکتری حقوق عمومی دانشگاه تهران
*منبع: ایبنا
216216
نظر شما