روایت همسر وزیرمختار انگلیس در دوره ناصرالدین‌شاه از عزاداری محرم در تهران

گاهی هیجان و احساسات مردم به جایی می‌رسد که ایفاکننده نقش «شمر» هدف ناسزای مردم قرار می‌گیرد و به زحمت می‌تواند خود را از شر نگاه‌های غضب‌آلود و مخصوصا ضربات مشت و لگد زن‌ها در امان نگه دارد.

به گزارش پایگاه فکر و فرهنگ مبلغ، در بسیاری از سفرنامه‌هایی که اروپاییان یا سایر خارجیان در دوره‌های مختلف از ایران و سرزمین‌های شیعی نگاشته‌اند، به مراسم محرم، به‌ویژه عزاداری عاشورا، اشاره شده است. این مراسم برای مسافران خارجی که از فرهنگ غربی می‌آمدند، صحنه‌هایی بی‌سابقه و گاه شگفت‌انگیز داشته است.

به مناسبت ایام محرم و ماه صفر از امروز، طی چندین قسمت روایات این مسافران خارجی را برگزاری مراسم محرم در ایران معاصر که در سفرنامه‌های‌شان به رشته تحریر درآورده‌اند از نظر می‌گذرانیم. قسمت نخست را به روایت لیدی شیل همسر وزیرمختار انگلستان در دوران ناصرالدین‌شاه اختصاص داده‌ایم:

ماه دسامبر [۱۸۵۰ _ آبان ۱۲۲۹ خورشیدی] امسال مصادف با ماه محرم، یعنی دوره ماتم و ندبه و زاری ایرانی‌ها بود که با وجود محنت‌انگیز بودن، برای تمام طبقات مردم ایران ماه استراحت و سرگرمی هم محسوب می‌شد. در این ماه، شیعیان مراسمی به عنوان یادبود و ذکر مصیبت امام حسین و خانواده‌اش در صحرای کربلا، برگزار می‌کنند. این واقعه به قدری ایرانی‌ها را تحت تاثیر قرار داده است که جریان آن را به صورت یک برنامه نمایشی درآورده‌اند و شبیه انجام شعائر مذهبی دوران گذشته در انگلستان و سایر جاها، در صحنه اجرا می‌کنند.

در این واقعه، امام حسین پسر فاطمه (دختر حضرت محمد) با زنان و بچه‌های خود به همراه هفتاد تن از یاران که اکثریت آن‌ها از بستگانش بودند، در صحرای کربلا مورد حمله لشکریان تحت فرمان «عبیدالله» فرمانده قشون «یزید» (حکمران دمشق و دومین خلیفه از سلسله بنی‌امیه) قرار گرفت. امام حسین چند روز با رشادت فراوان به دفاع برخاست ولی در آخر کار آب «نهر فرات» را به رویش بستند و تمام خانواده و یارانش را، چه بر اثر تشنگی و چه به علت جنگ هلاک نمودند. امام حسین نیز در پایان کار کشته شد و سر او به وسیله «شمر» از بدن جدا گردید. باید صحنه‌هایی را که برای یادآوری این واقعه ترتیب داده شده و حرکات ایرانی‌ها را دید، تا بتوان وضع را کاملا تصور نمود: از هر گوشه‌ای صدای مداوم ناله و زاری همراه با نثار نفرین و دشنام به مرتکبین این جنایت درباره نوه پیغمبر و خانواده او شنیده می‌شود. گاهی هیجان و احساسات مردم به جایی می‌رسد که ایفاکننده نقش «شمر» هدف ناسزای مردم قرار می‌گیرد و به زحمت می‌تواند خود را از شر نگاه‌های غضب‌آلود و مخصوصا ضربات مشت و لگد زن‌ها در امان نگه دارد.

این برنامه معمولا ده روز ادامه دارد، که هر روز به‌ مدت چند ساعت اجرا می‌شود و باید با کمال شرمساری اعتراف کنم که صبر و حوصله و کنجکاوی من آن‌قدر نبود که بتوانم طاقت تماشای آن برنامه‌ها را داشته باشم و تنها به مشاهده چند برنامه آن اکتفا نمودم.

یکی از برنامه‌های این ده روز، نمایش «ایلچی فرنگ» است که به عنوان سفیر خیالی یکی از کشورهای اروپایی (محتملا یونان) در بارگاه «یزید»، به هنگامی که سر بریده امام حسین را به بارگاهش می‌برند، حضور داشته و با دیدن این منظره نسبت به این کشتار وحشیانه اعتراض می‌کند و سرانجام در اثر همین بی‌مبالاتی، به افتخار شهادت نائل می‌گردد. معمولا اشتیاق فراوانی وجود دارد که مدل لباس این سفیر حتما به صورت اروپایی باشد و بالاتر از همه کج‌کلاه پرداری هم به سر نهاده باشد.

چند سال پیش در «سراب» نمایندگانی به سراغ شوهرم آمدند تا لباس و کلاه او را برای استفاده «ایلچی فرنگ» قرض کنند. در تهران نیز از اسب‌ها و صندلی‌های ما به‌کرات برای استفاده در همین نوع برنامه‌ها استفاده می‌شود: از اسب‌ها برای نمایش تعزیه و از صندلی‌ها برای نشستن مدعوین اروپایی.

به دستور صدراعظم [امیرکبیر]، عمارت بزرگی که گنجایش چندین هزار نفر را دارد برای نمایش تعزیه بنا شده که تمام خصوصیات یک تئاتر جدید را داراست ولی صحنه نمایش آن به جای آن‌که در جلو ساختمان باشد، به صورت یک سکوی بلند در وسط قرار گرفته و بدون واسطه پرده از همه طرف برای تماشاگران قابل دیدن است. در اطراف صحنه دو ردیف جایگاه ویژه نیز ساخته‌اند. [۱]

از سفرای خارجی معمولا به وسیله صدراعظم دعوت می‌شود که در مراسم اجرای تعزیه شرکت نمایند و غالبا من نیز جزء مدعوین این برنامه‌ها بودم. البته باید دانست که امتناع از پذیرش این دعوت دلیل بی‌نزاکتی است. در موقع ورود به این محل، مرا به لژ مخصوصی هدایت می‌کردند که قبل از آن اتاق کوچکی به نمام «کفش‌کن» بود و می‌بایستی در آن‌جا کفش‌های خود را از پا دربیاورم. جلوی جایگاه ما به وسیله یک قطعه فرش ضخیم به‌دقت پوشانده شده و در روی آن سوراخ‌هایی تعبیه گردیده بود که بتوانیم صحنه را مشاهده کنیم و در ضمن از دید تماشاگران کاملا محفوظ باشیم.

جایگاه مخصوص شاه در بالا و روبه‌روی صحنه قرار داشت و در سمت راست آن ابتدا جایگاه عموهای شاه و صدراعظم و پس از آن به ترتیب محل نشستن وزیرمختار انگلیس و وزیرمختار روسیه و دیگران بود. در سمت چپ نیز جایگاه مادر شاه، زن‌های شاه، همسر صدراعظم، من، و همسر وزیرمختار روسیه قرار داشت. در اثنای نمایش با پذیرایی مستمر به وسیله چای و قهوه و قلیان (برای کسانی که به آن عادت داشتند) رفع خستگی تماشاگران می‌شد.

تمام محوطه پر از جمعیت می‌شد که تعداد آن‌ها به چندین هزار نفر می‌رسید. قسمتی از محل تماشاچیان به زن‌ها اختصاص داشت که اغلب آنان از طبقات پایین اجتماع محسوب می‌شدند و آن‌ها در حالی که خود را کاملا در چادر پیچیده بودند، در روی زمین می‌نشستند.

قبل از آغاز نمایش، سعی و کوشش این زن‌ها برای پیدا کردن جای مناسب، واقعا دیدنی بود: این کار فقط به داد و فریاد و فحش تمام نمی‌شد، بلکه بعضی از آن‌ها پس از مدتی جار و جنجال، اغلب به جان هم افتاده و با کتک‌کاری و کوفتن لنگه کفش به سر و صورت یکدیگر که گاهی به پاره کردن چادر نیز منتهی می‌شد، سعی در یافتن جای مناسب داشتند. در این میان فراش‌های حاضر در محل نیز با نثار بی‌رحمانه چوب‌دستی‌های خود به سر و کله این ستیزه‌گران، آن‌ها را آرام می‌کردند.

تمام سعی و کوشش لازم به کار رفته بود تا هرچه ممکن است این نمایش طبیعی‌تر باشد. چون توصیف تمام برنامه‌های این نمایش غم‌انگیز ده روز، ملالت‌آور خواهد بود لذا مختصری از آن‌ها را خواهم آورد:

لباس امام حسین و خانواده و یارانش به صورت همان دوران تهیه شده بود و آن‌ها را ابتدا، در حالی که عازم سفر به «کوفه» بودند به نمایش درآوردند. برای تجسم این مسافرت، شترها و اسب‎‌های زره‌پوشیده را با کجاوه در اطراف صحنه حرکت می‌دادند و در همان حال صدای طبل و شیپور از دور و نزدیک شنیده می‌شد. پس از مدتی لشکریان «یزید» پدیدار شدند، فرمانده آن‌ها نطقی کرد و امام حسین در حال نوحه خواندن برای جنگ به سراغش رفت و چندی بعد در حالی که خودش و اسبش پوشیده از تیرهای چوبی بودند، به وسط صحنه بازگشت. بعد، آب نهر فرات به روی آن‌ها بسته شد و به دنبال آن نوحه‌سرایی شدت یافت و جنگ مغلوبه شد. پس از چندی «شمر» خشم‌آلود و سوارانش، زره پوشیده و سوار بر اسب جلو آمدند. «شمر» نطقی کرد و امام حسین در حالی که از مصیبت خانواده خود اندوهگین بود با وقار به آن جواب داد. سپس پسران جوان امام حسین (علی‌اکبر و علی‌اصغر) برای جنگ از صحنه خارج شدند و پس از مدتی جسد آن‌ها را به داخل آوردند. و بالاخره، کشته شدن «سکینه» و «رقیه» دختران کوچک امام حسین، سر و صدای گریه و ناله جمعیت را به اوج رساند، تا آن‌که جبرائیل از آسمان به زمین آمد و به همراه سایر فرشتگان همراهش، که دارای بال‎‌های پرزرق و برق بودند از این عمل شنیع درباره اولاد پیغمبر اظهار تنفر کردند. پادشاه اجنه نیز به همراه لشکریان خود در صحنه حاضر شدند و پس از آن‌ها سه پیغمبر (موسی و عسی و محمد) از این مصیبت بزرگ اندوهگین شدند. و بالاخره در پایان برنامه «شمر» کار خودش را در میان اوج خشم و اندوه حاضران به انجام رساند و فردای آن روز (روز آخر تعزیه) آیین به خاک‌سپاری امام حسین و خانواده‌اش در کربلا انجام گرفت.

حضور در چنین مجلسی که چندین هزار نفر در ماتم و اندوه عمیقی فرو رفته‌اند برای من بسیار غریب بود، چون اصولا ایرانی‌ها در گریه و زاری خصوصیات ویژه‌ای دارند: صداهای غیرعادی و عجیبی که با گریه آن‌ها همرام می‌شود گاهی از اوقات به صورتی است که حالت قهقهه پیدا می‌کند، و موقعی که یکی از آن‌ها شروع به گریه کرد بقیه هم به او تاسی می‌کنند و ناگهان همه را گریه فرامی‌گیرد. گاهی از اوقات من هم حس می‌کردم که بر اثر شنیدن این همه آه و ناله، اشکم آماده سرازیر شدن است و با زن‌های ایرانی اطراف خودم در عزاداری شرکت می‌کردم، که البته این موضوع خیلی باعث خوشایند آن‌ها می‌شد، ولی باید اذعان نمایم که بعضی از قسمت‌های این برنامه، آن‌قدر عمیق و پراحساس اجرا می‌گردید که فوق‌العاده متاثرکننده بود.

در این برنامه‌ها معمولا گفتار و نوحه‌خوانی از حرکت و عملیات بیشتر است. حسین به صورت یک شخص آرام و خونسرد و باوقار مجسم شده و رل «سکینه» را که دختری ۱۲ ساله بود، یک پسر کوچک اجرا می‌نمود که واقعا شایستگی فراوانی داشت. شخصیت «شمر» در قالب یک میرغضب سنگدل و بی‌رحم به صورتی بسیار عالی اجرا می‌شد و پسرهای کوچک رل زن‌های امام حسین را عرضه می‌نمودند. تجسم «موسی» به صورت یک نفر عرب برای من خیلی عجیب بود و شاید هم می‌خواستند آن‌چه را از موسی در نقاشی‌های «میکل آنژ» آمده است، به این صورت تصحیح نمایند. ناجی ما [عیسی مسیح] نیز در پوشاکی که حکایت از فقر و فلاکت داشت ظاهر گردید که مسلما به قصد هتک احترام او نبود، و دو زن در اطرافش بودند که در مقابل سوال من از اطرافیانم این‌طور شنیدم که «این زن‌ها همسران او هستند!» در عوض برای نمایاندن ابهت و عظمت «محمد» او را با لباس ابریشم نقره‌ای رنگ و شال کشمیری ملبس کرده بودند. همسر «ایلیچی فرنگ» نیز کلاه اروپایی به سر داشت و یک پرده توری در جلوی صورتش آویزان بود.

در تمام این یک ماه کلیه زن‌ها و اغلب مردها لباس سیاه در بر می‌کنند.

پی‌نوشت

۱- این محل، معروف به «تکیه عباس‌آباد» یا «تکیه حاج میرزا آغاسی» بود که تعزیه‌های دولتی در آن برگزار می‌شد. باید دانست که در آن زمان «تکیه دولت» معروف وجود نداشت، و این تکیه بعدا در سال ۱۲۸۳ قمری یعنی ۱۷ سال پس از سفارت کلنل شیل بنا گردید.

منبع: خاطرات لیدی شیل «همسر وزیرمختار انگلیس در اوایل سلطنت ناصرالدین‌شاه»، تهران: نشرنو، ۱۳۶۸

کد خبر 2083926

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =