مرگ تدریجی کارون و خوزستان، امضای چه کسی پای آن است؟ / پرونده یک فاجعه انسان‌ساخت روی میز رئیس جمهور و نمایندگان ملت

این یک گزارش نیست؛ این فریاد سرزمینی است که روزگاری «پنج‌آب» بود و امروز در عطش آب می‌سوزد. اینجا قصه خشکسالی و بلای طبیعی در میان نیست. این دادخواستی است علیه چهار دهه مدیریت پنهان، سیاست‌های تعمدی و شبکه‌ای از منافع که با هر امضا بر پای پروژه‌های انتقال آب و سدهای مرگبار، شریان حیات را از گلوی خوزستان فشردند.

نوید احمدپور -  این گزارش، پرونده عملکرد مثلث وزارت نیرو، استانداری و سازمان آب و برق خوزستان را می‌گشاید و می‌پرسد که آیا این فاجعه حاصل جهل سیستماتیک بوده یا ناآگاهی مدیریتی؟ این صدای مردم خوزستان است که امروز نه آب، که حق حیات خود را از دولت، رئیس جمهور و نمایندگانشان در مجلس طلب می‌کنند.


تشنگی در سرزمین آب؛ روایتی از چهار دهه مدیریت پنهان و نتایج آشکار"

این پارادوکس تلخ که چگونه خوزستان، سرزمینی که روزگاری با نام «پنج‌آب» (کارون، کرخه، دز، جراحی و هندیجان) شناخته می‌شد و مهد تمدن‌های شکل‌گرفته در کنار رودهای خروشان بود، امروز با تشنگی، فرونشست زمین و تنش‌های اجتماعی دست‌وپنجه نرم می‌کند، نتیجه یک فاجعه طبیعی ناگهانی نیست. بلکه محصول انباشت مجموعه‌ای از تصمیمات و سیاست‌های چند دهه‌ای در حوزه مدیریت منابع آب است که می‌توان ریشه‌های آن را در چند عامل کلیدی جستجو کرد:

حاکمیت تفکر سازه‌ای و غفلت از محیط زیست: از دهه‌های گذشته، نگاه حاکم بر مدیریت آب در ایران و به تبع آن در خوزستان، یک نگاه صرفاً مهندسی و سازه‌ای بوده است. توسعه به معنای ساخت سدهای بیشتر و پروژه‌های عظیم انتقال آب تعریف می‌شد. این تفکر، رودخانه‌ها را نه به عنوان شریان‌های حیاتی یک اکوسیستم زنده، بلکه به مثابه کانال‌های آبی می‌دید که باید تحت کنترل کامل انسان درآیند. در این دیدگاه، حقابه‌های زیست‌محیطی تالاب‌ها، نیازهای پایین‌دست و پیامدهای درازمدت اجتماعی و اکولوژیک کاملاً نادیده گرفته می‌شد. سدسازی‌های بی‌رویه و گاهی بدون جانمایی صحیح، موجب افزایش شدید تبخیر آب در مناطق گرم و خشک شد و رژیم طبیعی رودخانه‌ها را برای همیشه تغییر داد.

پروژه‌های متعدد انتقال آب بین‌حوضه‌ای: یکی از مهم‌ترین دلایل بحران فعلی، انتقال حجم عظیمی از آب از سرشاخه‌های رودخانه‌های کارون و دز به فلات مرکزی ایران بوده است. این پروژه‌ها که اغلب با توجیه تأمین آب شرب کلید خوردند، در عمل منابع آبی را برای توسعه صنایع آب‌بر مانند فولاد و کشاورزی محصولات پرمصرف در مناطق کویری اختصاص دادند. این سیاست عملاً به معنای انتقال حیات از جلگه خوزستان به مناطق دیگر بود و مستقیماً به کاهش شدید دبی رودخانه‌ها، خشک شدن تالاب‌های استراتژیکی چون هورالعظیم و شادگان، و افزایش شوری آب در پایین‌دست به دلیل پیشروی آب دریا منجر شد.

توسعه کشاورزی ناپایدار و صنایع آب‌بر در خود استان: در کنار انتقال آب به خارج از استان، الگوی توسعه داخلی نیز بر بحران افزود. طرح‌های عظیمی مانند توسعه نیشکر، که نیاز آبی بسیار بالایی دارند، میلیاردها متر مکعب آب را از رودخانه‌ها برداشت می‌کنند و پساب‌های آن‌ها نیز به آلودگی و شوری آب باقی‌مانده دامن می‌زند. این در حالی است که بخش قابل توجهی از آب استان (حدود ۹۰ درصد) در بخش کشاورزی مصرف می‌شود که همچنان با روش‌های سنتی و راندمان پایین آبیاری می‌شود.

تغییرات اقلیمی و خشکسالی: هرچند سوءمدیریت نقش اصلی را ایفا می‌کند، نباید تأثیر تغییرات اقلیمی و کاهش بارندگی در سال‌های اخیر را نادیده گرفت. این پدیده طبیعی، به عنوان یک عامل شتاب‌دهنده عمل کرده و اشتباهات مدیریتی را با شدت بیشتری نمایان ساخته است. در واقع، سیستم مدیریتی که برای دوران فراوانی آب طراحی شده بود، در مواجهه با خشکسالی فروپاشید و آسیب‌پذیری استان را به اوج رساند.

در نتیجه، ترکیب این عوامل باعث شد تا ورودی آب به جلگه خوزستان به شدت کاهش یابد، تالاب‌ها به کانون‌های ریزگرد تبدیل شوند، زمین‌های حاصلخیز به دلیل شوری آب و کمبود آب شیرین از چرخه تولید خارج شوند، پدیده خطرناک فرونشست زمین در بسیاری از دشت‌ها به دلیل برداشت بی‌رویه از آب‌های زیرزمینی رخ دهد. و معیشت صدها هزار نفر از کشاورزان و دامداران نابود شود که خود به مهاجرت و تنش‌های اجتماعی دامن زده است.

آیا این مسیر اشتباه، سهوی بوده یا یک انتخاب عمدی؟

این سوال، هسته اصلی گزارش تحقیقی ماست و پاسخ به آن نیازمند تحلیل عمیق‌تر ساختار قدرت و منافع در حوزه آب است. در حالی که اثبات "نیت عمدی" در یک چارچوب حقوقی دشوار است، شواهد و قرائن متعددی فرضیه "سهوی بودن" این اشتباهات را به شدت زیر سوال می‌برند و به سمت یک "تعمد سیستماتیک" برای حفظ منافع یک شبکه خاص اشاره می‌کنند:

تداوم یک اشتباه به مدت چهار دهه: یک مدیر ممکن است اشتباه کند، دو مدیر هم همین‌طور. اما اینکه یک مسیر مدیریتی مشخص و پرخسارت برای بیش از چهار دهه توسط مدیران مختلف با گرایش‌های سیاسی متفاوت ادامه یابد، احتمال سهوی بودن را بسیار کمرنگ می‌کند. این تداوم نشان‌دهنده وجود یک "ساختار فکری و مدیریتی" ریشه‌دار و مقاوم در برابر تغییر است که منافع خود را در ادامه همین مسیر می‌بیند.

تمرکز قدرت مدیریتی: همانطور که در فرضیه گزارش آمده، تمرکز بلندمدت و نامتناسب مدیریت آب استان در دست مدیرانی از "دو شهر خوزستان"، یک حلقه بسته مدیریتی ایجاد کرد. این ساختار به طور طبیعی مانع از شنیده شدن صداهای منتقد، کارشناسان مستقل و نمایندگان واقعی مناطق آسیب‌دیده در پایین‌دست می‌شد. چنین سیستمی، بیش از آنکه بر اساس منافع کل استان عمل کند، مستعد تصمیم‌گیری بر اساس منافع منطقه‌ای و شبکه‌های مرتبط با همان کانون‌های قدرت بود.

وجود "مافیای آب" و شبکه منافع: امروزه بسیاری از کارشناسان و حتی مسئولان، از وجود یک "مافیای آب" سخن می‌گویند. این مافیا لزوماً یک گروه سازمان‌یافته مخفی نیست، بلکه شبکه‌ای قدرتمند از پیمانکاران بزرگ سدسازی و انتقال آب، شرکت‌های مشاور پرنفوذ و مدیران دولتی است که حیات اقتصادی و سیاسی‌شان به تعریف و اجرای پروژه‌های عظیم آبی گره خورده است. این شبکه، با نفوذ خود در بدنه دولت و مجلس، بودجه‌های کلان را به سمت این پروژه‌ها سوق می‌دهد و در برابر هرگونه بازنگری یا توقف آن‌ها مقاومت می‌کند. حکمرانی آب در ایران به جای تئوری‌های اقتصادی بر پایه رانت و لابی‌گری استوار بوده است.

تناقض آشکار میان گزارش‌های عملکرد و واقعیت میدانی: یکی از قوی‌ترین دلایل علیه فرضیه "سهوی بودن"، ارائه مداوم گزارش‌های عملکرد "گل و بلبل" از سوی مدیران در طول دهه‌های گذشته است. افتتاح هر سد و هر پروژه انتقال آب به عنوان یک دستاورد ملی و فتح بزرگ مهندسی جشن گرفته می‌شد، در حالی که همان پروژه‌ها در همان زمان در حال نابودی اکوسیستم و معیشت مردم در پایین‌دست بودند. این تناقض نشان می‌دهد که مدیران یا از پیامدهای فاجعه‌بار تصمیمات خود کاملاً بی‌اطلاع بوده‌اند (که نشانه ناکارآمدی مطلق است) یا آگاهانه با ارائه تصویری غیرواقعی، به دنبال پیشبرد اهداف آن شبکه ذی‌نفع و خرید زمان بوده‌اند. تکرار این الگو در طول چهل سال، گزینه دوم را محتمل‌تر می‌سازد.

بخش اول: کالبدشکافی بحران؛ وقتی آمارها فریاد می‌زنند

استان خوزستان، سرزمینی که حیات و هویتش با رودخانه‌های پرآب و جلگه‌های حاصلخیز گره خورده بود، امروز با واقعیتی تلخ و آماری تکان‌دهنده مواجه است. این آمارها، بدون هیچ قضاوتی، عمق فاجعه‌ای را به تصویر می‌کشند که دهه‌ها در سکوت شکل گرفته و اکنون ابعاد گسترده آن آشکار شده است.

- مرگ تدریجی رودخانه‌ها و هجوم آب شور

شریان‌های حیاتی خوزستان در حال خشک شدن هستند. آمارها نشان می‌دهد آورد رودخانه‌های استان در سال آبی ۹۷-۹۶ نسبت به آمار بلندمدت، ۶۳ درصد کاهش داشته است؛ این کاهش برای رودخانه مارون ۸۰ درصد و برای کارون بزرگ ۶۵ درصد بوده است.حتی در سال‌های پرباران‌تر نیز، وضعیت چندان بهبود نیافته و کارون، پرآب‌ترین رودخانه ایران، در مقاطعی کاهش دبی تا ۲۶۰ درصد نسبت به سال قبل را تجربه کرده است.  این کاهش شدید جریان آب شیرین، راه را برای پیشروی آب شور خلیج فارس باز کرده است. شوری آب (EC) در ایستگاه‌های پمپاژ آب شرب و کشاورزی آبادان و خرمشهر به ارقام باورنکردنی رسیده است. در تیرماه ۱۳۹۷، شوری آب در تصفیه‌خانه خرمشهر به ۲۸ هزار میکروموس و در آبادان به حدود ۱۲ هزار میکروموس رسید.  در حالی که آستانه تحمل نخل‌ها حداکثر ۴ هزار میکروموس است. گزارش‌ها حتی از رسیدن EC آب در برخی نقاط آبادان به ۴۰ هزار میکروموس حکایت دارد که تقریباً معادل شوری آب اقیانوس است.

- تالاب‌ها، از بستر حیات تا کانون ریزگرد

تالاب‌های هورالعظیم و شادگان، دو اکوسیستم بی‌نظیر در خاورمیانه، قربانیان بزرگ این سوءمدیریت بوده‌اند. بیش از ۴۰ درصد از تالاب‌های خوزستان به دلیل نرسیدن حقابه و فعالیت‌های صنعتی مانند استخراج نفت، خشک شده و به کانون‌های اصلی گرد و غبار داخلی تبدیل شده‌اند. خشک شدن این تالاب‌ها نه تنها معیشت هزاران نفر از مردم محلی را که به پرورش گاومیش و ماهیگیری وابسته بودند از بین برده،بلکه با از بین بردن رطوبت منطقه، سپر دفاعی طبیعی استان در برابر ریزگردهای خارجی را نیز نابود کرده است.

- کشاورزی و نخلستان‌ها در احتضار

کشاورزی خوزستان، به ویژه نخلستان‌های نمادین آن، در حال نابودی است. از شش میلیون اصله نخل آبادان در دوران پیش از جنگ، امروز کمتر از دو میلیون اصله باقی مانده است.  صدها هزار اصله نخل به دلیل بی‌آبی و شوری بالای آب خشک شده‌اند و میلیون‌ها نخل دیگر نیز در معرض نابودی کامل قرار دارند. این بحران تنها به نخل‌ها محدود نیست و معیشت کشاورزان در سراسر استان را تهدید می‌کند و به کاهش سطح زیر کشت محصولات استراتژیک منجر شده است.

- پیامدهای ویرانگر اجتماعی و بهداشتی

این بحران زیست‌محیطی، یک فاجعه انسانی را نیز رقم زده است. کیفیت پایین آب آشامیدنی و در مواردی ترکیب شدن آن با فاضلاب به دلیل فرسودگی شبکه‌ها، باعث شیوع بیماری‌های گوارشی، پوستی و حتی افزایش خطر ابتلا به هپاتیت و سرطان شده است. نابودی کشاورزی و دامداری، به خالی شدن هزاران روستا از سکنه، افزایش مهاجرت به حاشیه شهرها و در نتیجه، تشدید آسیب‌های اجتماعی مانند فقر، بیکاری و ناامنی منجر شده است. این وضعیت، تنش‌های اجتماعی بر سر حقابه را نیز به شدت افزایش داده و امنیت کل منطقه را با چالش‌های جدی روبرو کرده است.

بخش دوم: تناقض بزرگ؛ گزارش‌های گل و بلبل و نتایج فاجعه‌بار

یکی از تلخ‌ترین جنبه‌های بحران آب خوزستان، مطالعه آرشیو اخبار و گزارش‌های رسمی دهه‌های گذشته است. در این تاریخ‌نگاری وارونه، هر کلنگی که برای ساخت یک سد جدید یا تونل انتقال آب به زمین زده می‌شد، با ادبیاتی حماسی و به عنوان یک «پیروزی ملی»، «شاهکار مهندسی ایرانی» و «گامی بلند در مسیر توسعه پایدار» به افکار عمومی معرفی می‌شد. مسئولان وقت، در مراسم‌های افتتاحیه، با قاطعیت از رونق بی‌سابقه کشاورزی، ایجاد هزاران شغل، ریشه‌کن شدن فقر و تأمین آب شرب گوارا برای نسل‌های آینده سخن می‌گفتند. این گزارش‌های گل و بلبل، تصویری رؤیایی از آینده می‌ساختند که امروز در تضاد کامل با واقعیت‌های کف میدان قرار دارد؛ واقعیتی که در آن، همان پروژه‌های افتخارآمیز، به اصلی‌ترین متهمان نابودی سرزمین تبدیل شده‌اند.

برای درک عمق این تناقض، کافی است یک خط زمانی متقاطع از وعده‌ها و واقعیت‌ها را ترسیم کنیم:

پروژه، تاریخ و گزیده‌ای از وعده‌ها

نتایج واقعی در سال‌های بعد

افتتاح سد کرخه۱۳۸۰

 وعده:  "بزرگترین سد تاریخ ایران"، کنترل سیلاب‌های ویرانگر، تأمین آب برای ۳۴۰ هزار هکتار از اراضی پایین‌دست و احیای تالاب هورالعظیم.

واقعیت:  حبس بیش از حد آب پشت سد، مانع از رسیدن حقابه حیاتی به تالاب هورالعظیم شد و خشک شدن بخش‌های وسیعی از آن را تسریع کرد. این تالاب به یکی از کانون‌های اصلی گرد و غبار تبدیل شد و حیات هزاران دامدار محلی نابود گشت.

آبگیری سد گتوند علیا(۱۳۹۰)

وعده:  تنظیم آب رودخانه کارون، تولید انرژی برق‌آبی و تأمین آب کشاورزی. مدیران پروژه اطمینان می‌دادند که مشکل وجود گنبد نمکی در دریاچه سد، مدیریت خواهد شد.

واقعیت:  سد بر روی سازند نمکی گچساران ساخته شد. انحلال میلیاردها تن نمک در آب پشت سد، رودخانه کارون را برای همیشه به یک رودخانه شور تبدیل کرد. شوری آب (EC) در مقاطع پایین‌دست به شدت افزایش یافت و صدها هزار اصله نخل و هکتارها زمین کشاورزی را نابود کرد. این پروژه به "بمب نمکی کارون" مشهور شد.

تداوم و توسعه پروژه‌های انتقال آب (دهه ۸۰ و ۹۰)

وعده:  تأمین آب شرب برای فلات مرکزی، جبران کمبودها در صنایع استراتژیک و ایجاد تعادل در منابع آبی کشور.

واقعیت:  کاهش شدید و بی‌سابقه دبی رودخانه‌های کارون و دز. در تابستان ۱۳۹۷، جریان آب به حدی کاهش یافت که آب شور دریا تا کیلومترها در رودخانه‌های بهمنشیر و کارون نفوذ کرد و فاجعه آب شور در آبادان و خرمشهر را رقم زد که منجر به تنش‌های اجتماعی گسترده شد.

طرح‌های توسعه نیشکر (دهه‌های ۷۰ و ۸۰)

 وعده:  رسیدن به خودکفایی در تولید شکر، ایجاد اشتغال انبوه و توسعه صنعتی استان.

واقعیت:  برداشت میلیاردها متر مکعب آب شیرین از رودخانه‌ها و بازگرداندن زهاب‌های بسیار شور و آلوده به رودخانه‌ها، که به تشدید بحران شوری و آلودگی آب دامن زد و کیفیت آب برای سایر مصارف را به شدت کاهش داد.

این تقابل آشکار میان وعده‌های رؤیایی دیروز و واقعیت‌های کابوس‌وار امروز، یک سوال کلیدی و بنیادین را به ذهن متبادر می‌کند: آیا مدیران و تصمیم‌گیران در طول چهار دهه گذشته، واقعاً از پیامدهای زیست‌محیطی و اجتماعی تصمیمات خود بی‌اطلاع بودند؟

اگر پاسخ مثبت باشد، با پدیده "ناکارآمدی محض" و سیستماتیک در بدنه مدیریتی آب کشور روبرو هستیم که خود یک فاجعه است.

اما فرضیه دیگری نیز وجود دارد که با تداوم این روند، قوت می‌گیرد: آیا ممکن است این گزارش‌های غیرواقعی، آگاهانه و برای خرید زمان و پیشبرد اهداف شبکه‌ای خاص از پیمانکاران و ذی‌نفعان پروژه‌های بزرگ ارائه شده باشد؟

 این سوال از آن جهت اهمیت می‌یابد که یک مدیر مسیر را اشتباه می‌رود، دو مدیر اشتباه می‌کنند، اما آیا منطقی است که تمام مدیران در طول بیش از چهل سال، یک اشتباه مشابه و ویرانگر را تکرار کنند و از آن درس نگیرند؟ این تکرار سیستماتیک و مقاومت سرسختانه در برابر هشدارهای کارشناسان مستقل و فعالان محیط زیست، احتمال "عمدی بودن" این مسیر اشتباه را به شکل قابل توجهی تقویت می‌کند؛ مسیری که شاید هدف آن نه توسعه پایدار خوزستان، بلکه تأمین منافع کوتاه‌مدت و بلندمدت حلقه‌ای خاص در ورای مرزهای این استان بوده است.

_ از انکار تا اقدام؛ راهی برای نجات خوزستان

تحلیل داده‌ها، مرور تاریخ و مشاهده نتایج میدانی، ما را به یک جمع‌بندی غیرقابل انکار می‌رساند: بحران آب خوزستان یک بلای طبیعی یا نتیجه یک خشکسالی ساده نیست. این یک "فاجعه انسان‌ساخت" است که ریشه در ترکیبی مرگبار از سه عامل دارد: یک تفکر مدیریتی سازه‌ای و افراطی که آب را تنها یک کالا می‌دید؛ یک ساختار مدیریتی متمرکز و بسته که برای دهه‌ها در انحصار کانون‌های قدرت "دو شهر خوزستان" قرار داشت و مانع از هرگونه نقد و بازنگری می‌شد؛ و در نهایت، یک شبکه قدرتمند و پنهان از منافع اقتصادی و سیاسی که از تعریف و اجرای پروژه‌های عظیم آبی تغذیه می‌کرد و در برابر هر تغییری مقاومت می‌نمود. گزارش‌های گل و بلبل، صرفاً سرپوشی بر این واقعیت تلخ بود تا این چرخه معیوب برای سال‌های متمادی ادامه یابد.

امروز، راه نجات خوزستان از دل پروژه‌های جدید سدسازی و انتقال آب بیرون نمی‌آید، چرا که این راه‌حل‌ها خود بخشی از مشکل بوده‌اند. نجات این سرزمین در گرو یک تغییر بنیادین در تفکر و حکمرانی آب است. این تغییر پارادایم، مستلزم اقداماتی فوری، شجاعانه و ساختاری است:

شفافیت و پاسخگویی مطلق: اولین قدم برای بازسازی اعتماد، پایان دادن به محرمانه بودن داده‌هاست. باید تمام آمار مربوط به منابع و مصارف آب، کیفیت آب، جزئیات پروژه‌ها و گزارش‌های عملکرد واقعی مدیران به صورت عمومی منتشر شود. هر مدیر و پیمانکاری باید در قبال تصمیمات خود پاسخگو باشد.

شکستن انحصار مدیریتی: تداوم حیات خوزستان نیازمند شکستن حلقه بسته مدیریتی چهار دهه‌ای است. باید زمینه برای حضور مدیران، کارشناسان و متخصصان شایسته از سراسر استان، با دیدگاه‌های متنوع و مدرن، به خصوص از مناطق آسیب‌دیده پایین‌دست، فراهم شود تا منافع کل استان بر منافع یک منطقه یا یک شبکه خاص ارجحیت یابد.

اولویت‌بخشی بی‌قید و شرط به محیط زیست: باید تمام پروژه‌های فعلی و آتی انتقال آب از سرشاخه‌ها مورد بازنگری جدی قرار گیرند. احیای حقابه‌های زیست‌محیطی رودخانه‌ها و تالاب‌های هورالعظیم و شادگان نباید یک گزینه، بلکه باید یک الزام قانونی و فوری باشد. حیات خوزستان به حیات اکوسیستم‌های آن وابسته است.

تغییر رویکرد از مدیریت عرضه به مدیریت تقاضا: دوران افتخار به سدسازی به پایان رسیده است. تمرکز باید بر مدیریت هوشمندانه تقاضا معطوف شود. این شامل اصلاح الگوی کشت و حذف محصولات آب‌بر، مدرن‌سازی شبکه‌های آبیاری برای کاهش تلفات، سرمایه‌گذاری گسترده در بازچرخانی آب و تصفیه فاضلاب‌های شهری و صنعتی، و قیمت‌گذاری واقعی آب برای مصارف غیرشرب است.

آینده خوزستان بر لبه تیغ قرار دارد. بقای این جلگه حاصلخیز و بهبود زندگی مردمان صبورش به یک انتخاب تاریخی بستگی دارد: آیا می‌توان بر این میراث سنگین و ویرانگر چهل ساله غلبه کرد و حکمرانی آب را از انحصار منافع خاص و نگاه‌های کوته‌بینانه به خدمت منافع عمومی و حیات پایدار درآورد یا خیر؟ پاسخ به این سوال، سرنوشت این سرزمین کهن را رقم خواهد زد.

معامله بر سر حیات؛ سکوت نمایندگان در بهارستان

در این میان، نقش نمایندگان مردم خوزستان در مجلس، خود به یکی از تلخ‌ترین فصل‌های این تراژدی تبدیل شده است. فریادهایشان در دفاع از کارون، هورالعظیم و شادگان، اگر هم بلند شده، بیشتر به معاملات سیاسی و سکوت‌های مصلحتی در راهروهای بهارستان شبیه بوده تا یک مطالبه‌گری قاطع و بی‌وقفه. در حالی که آب را از سرشاخه‌ها می‌بردند و زهاب‌های شور را به رودخانه‌ها می‌ریختند، صدای متحد و رسایی که بتواند مانع از این فجایع شود، هرگز از سوی این منتخبان شنیده نشد. حضور چند تن از نمایندگان استان در بالاترین سطوح مجلس، این سوال را پررنگ‌تر می‌کند که این جایگاه‌های قدرتمند، چه دستاوردی برای حقابه از دست رفته خوزستان داشته است؟ به نظر می‌رسد در این معادله تلخ، بقای سیاسی و حفظ صندلی سبز مجلس، از فریاد برای حق حیات مردمی که به آن‌ها رأی داده‌اند، اولویت بیشتری داشته است. این سکوت، بیش از آنکه نشانه رضایت باشد، گواهی بر این است که صدای واقعی مردم خوزستان، حتی توسط منتخبان خودشان نیز در مرکز تصمیم‌گیری کشور شنیده نمی‌شود.

درخواست از قوه قضائیه: وقتی آب می‌رود، امنیت هم می‌رود

از این رو، ورود فوری و قاطع قوه قضائیه به عنوان مدعی‌العموم به این فاجعه ملی، یک ضرورت انکارناپذیر است. ریشه‌های ناامنی، افزایش آمار جرم و جنایت، بیکاری گسترده، فقر و فروپاشی نهاد خانواده از طریق طلاق، مستقیماً با بحران آب و نابودی کشاورزی و معیشت در ارتباط است. آب، زیربنای آبادانی و امنیت پایدار است و تضییع سیستماتیک این حق عمومی، بزرگترین مصداق اخلال در امنیت روانی و اقتصادی یک ملت است که نیازمند رسیدگی قضایی فوری می‌باشد.

  حسن ختام: مثلث مسئولیت و پرسش درباره یک خسارت تاریخی

وقتی ابعاد فاجعه در خوزستان را کنار هم می‌چینیم، نمی‌توان از مسئولیت مستقیم مثلثی قدرتمند چشم‌پوشی کرد؛ مثلثی که یک رأس آن در پایتخت و دو رأس دیگر آن در قلب استان قرار داردوزارت نیرو به عنوان سیاست‌گذار کلان و برنامه‌ریز پروژه‌های ملی، استانداری خوزستان به عنوان عالی‌ترین نماینده حاکمیت در استان و مسئول هماهنگی و نظارت، و سازمان آب و برق خوزستان به عنوان متولی، مجری و اپراتور اصلی منابع آب و سدهای استان.

 این سه نهاد، بر اساس شرح وظایف قانونی خود، تمام اختیارات، بودجه‌ها و ابزارهای لازم برای مدیریت، حفاظت و بهره‌برداری پایدار از منابع آب خوزستان را برای بیش از چهار دهه در اختیار داشته‌اند.

امروز که کارون به رودی بی‌رمق و شور تبدیل شده، هورالعظیم به کانون ریزگرد و نخلستان‌ها به چوب خشک بدل گشته‌اند، این سوال بنیادین مطرح می‌شود: آیا این مثلث قدرتمند، مجری آگاه و عامدانه این اشتباهات فاجعه‌بار بوده است، یا در بی‌خبری و فقدان دوراندیشی محض به سر می‌برده است؟

فرض دوم، یعنی بی‌خبری و ناکارآمدی، به همان اندازه که آرامش‌بخش به نظر می‌رسد، توهین‌آمیز و غیرقابل باور است. پذیرش این فرض به آن معناست که چندین وزیر نیرو، چندین استاندار و ده‌ها مدیر ارشد سازمان آب و برق خوزستان در طول چهل سال، همگی فاقد حداقل توانایی برای پیش‌بینی بدیهی‌ترین پیامدهای تصمیماتشان بوده‌اند. این یعنی پذیرش یک جهل سیستماتیک در بالاترین سطوح مدیریتی کشور و استان که خود به تنهایی یک کیفرخواست سنگین است.

 اگر آنها امروز بگویند: "ما نبودیم و ما نمی‌دانستیم"، تاریخ با صدای بلند فریاد خواهد زد"پس چه کسی بود؟" چه کسی جز شما بر مسند قدرت و مسئولیت تکیه زده بود؟

اما شواهد و قرائن، فرضیه اول را با قدرت بیشتری تایید می‌کنند. تداوم یک سیاست واحد در ساخت سدهای جانمایی‌شده بر بسترهای نمکی، اصرار بر پروژه‌های انتقال آب حتی پس از آشکار شدن نتایج ویرانگرشان، و نادیده گرفتن سیستماتیک هشدارهای کارشناسان دلسوز و فریادهای مردم محلی، از یک "اشتباه" حکایت نمی‌کند؛ بلکه از یک "انتخاب" خبر می‌دهد.

اینجاست که موضوع صلاحیت و شایستگی مدیران به شکلی عمیق‌تر زیر سوال می‌رود. به نظر می‌رسد در طول این دهه‌ها، یکی از معیار اصلی و شروط لازم برای انتصاب استانداران خوزستان و به ویژه مدیران سازمان آب و برق، نه شایستگی فنی برای توسعه پایدار استان، بلکه داشتن صلاحیت و تعهد برای اجرای بی‌چون و چرای همان طرح‌هایی بوده است که امروز مسبب این وضعیت شده‌اند. این یک تسلسل مدیریتی است که در آن، وفاداری به پارادایم "توسعه سازه‌ای" و همسویی با منافع قدرتمند در مرکز و کانون‌های خاصی در استان (همان "دو شهر خوزستان" که به طور نامتناسبی سکان‌دار مدیریت آب بوده‌اند)، بر هرگونه تخصص و تعهدی به آینده این سرزمین ارجحیت داشته است.

در چنین ساختاری، این سوال مطرح می‌شود که سازمانی عریض و طویل مانند آب و برق خوزستان، اساساً برای چه کسی کار می‌کرد؟ آیا این سازمان که بر شریان‌های حیاتی استان حاکم بود، خود را امانت‌دار مردم خوزستان می‌دانست یا به یک بازوی اجرایی برای تحقق سیاست‌های دیکته‌شده از سوی لابی‌های قدرتمند آب در فلات مرکزی و پیمانکاران بزرگ تبدیل شده بود؟ این دیگر سوال از "اجاره" یا "خرید" یک سازمان نیست؛ این سوال از یک "تسخیر نهادی" است؛ وضعیتی که در آن یک نهاد عمومی، به جای خدمت به منافع عمومی، در خدمت منافع یک گروه خاص قرار می‌گیرد.

بحران آب خوزستان، در نهایت یک بحران مدیریتی یا زیست‌محیطی صِرف نیست؛ این یک بحران عمیق سیاسی و اخلاقی است. این داستان یک خسارت تاریخی است؛ خسارت متولیان به امانتی که به آنها سپرده شده بود. آنها که باید حافظان آب و خاک می‌بودند، در عمل نقش مجریان طرحی را ایفا کردند که حیات را از این جلگه می‌ربود. اکنون راه نجات، نه در لایروبی یک کانال یا حفر یک چاه جدید، که در پس گرفتن حاکمیت آب از دست این تفکر و این شبکه و بازگرداندن آن به صاحبان اصلی‌اش یعنی مردم و محیط زیست این سرزمین است. آینده خوزستان در گرو محاکمه این تفکر و برچیدن ساختاری است که اجازه داد امانت‌داران، به عاملان این مرگ تدریجی تبدیل شوند.

46

کد خبر 2089878

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =

آخرین اخبار

پربیننده‌ترین