ادب در محضرِ نگاه؛ درنگی عرفانی در آیۀ «أَلَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَرَی» است

آیه «أَلَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَرَی»، «آیا ندانستی که خدا تو را می‌بیند؟» از سورۀ علق، بی‌هیچ زینت، قلب را تکان می‌دهد، نه خبری از عذاب و نه وعدۀ بهشت، فقط یک سؤال، و اگر دل بیدار باشد، همین یک سؤال کافیست که بیدارتر شود.    

به گزارش خبرنگار خبرگزاری خبرآنلاین از آبادان، «دکتر مصطفی شاهرضایی»، استاد دانشگاه علوم پزشکی و از قرآن پژوهان، دلنوشته‌ ای با الهام از آیات قرآن، احادیث و ادعیه‌ی اهل بیت علیهم‌السلام نگاشته است.

در ادامه، بخش‌هایی از این دلنوشته‌ را می‌خوانیم:

هیچ‌کس تنها نیست، نه آن‌که در تاریکی گناه می‌کند و نه آن‌که شبانه در سکوت می‌گرید. ما همیشه دیده می‌شویم؛ نه با دوربین‌ها و  نه با چشمان مردم، بلکه از سوی نگاهی که نه‌فقط بیرون، که پیش از ما، در درون ماست؛ نگاهی که با ما زاده نمی‌شود، بلکه ما با آن زاده می‌شویم.

همین یک آیه از سورۀ علق، بی‌هیچ زینت، قلب را تکان می‌دهد: «أَلَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَرَی»، «آیا ندانستی که خدا تو را می‌بیند؟» نه خبری از عذاب ونه وعدۀ بهشت؛ فقط یک سؤال، و اگر دل بیدار باشد، همین یک سؤال کافیاست که بیدارتر شود.    

گاه یک نگاه کاری می‌کند که هزار خطبه نمی‌تواند؛ و این نه نگاه بیم‌دهنده، که نگاهی است از سرِ عشق؛ نگاهی که آدمی را نه از بیرون، که از درون می‌خوانَد. نه نگاهی مراقب‌مآبانه است، نه چشم سرد ناظری بیرحم، بلکه نگاه کسی است که آفریده، آگاه است و با مهربانی تماشا می‌کند. کسی که نخواسته تو بلغزی، بلکه خواسته در آستانۀ لغزش، خودت را ببینی و برگردی.   

در قرآن آمده است: «وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَوْلَا أَن رَّأَی بُرْهَانَ رَبِّهِ»؛ «و به‌راستی آهنگ او کرد و او نیز، اگر برهان پروردگارش را نمی‌دید، آهنگ وی می‌نمود» (یوسف، 24). یوسف نه از ترسِ مردم، که از دیدنِ «برهان پروردگار» ایستاد. نگاه خداوند نه چون هیاهو، بلکه چون نوری درون سینه سدّی شد میان او و لغزش. خداوند دیده شد؛ نه به چشم، بلکه به جان.    

موسی وقتی صدای خدا را شنید، نه با استدلال، که با ادب پاسخ داد. به او گفته شد: «فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ»؛ «کفش‌هایت را برکن» (طه، 12). نه به‌خاطر آلودگی خاک، بلکه چون تو به محضر آمده‌ای؛ ادبِ مکان، در حضورِ نگاه.  

اگر در شبانه‌های صحیفۀ سجادیه قدم بزنی، صدای لرزانِ انسانی را می‌شنوی که نه از دوزخ می‌نالد، که از غفلت خود می‌لرزد؛ از اینکه دیده می‌شود، ولی بی‌ادب مانده است؛ از اینکه مخاطب نگاهِ خداست، اما هنوز دلش حضور ندارد.   

قرآن از کسانی سخن می‌گوید که در غیابْ از رحمان می‌لرزند: «مَنْ خَشِیَ الرَّحْمَنَ بِالْغَیْبِ» (ق، 33). نه در مسجد و نه در صف اول، بلکه آنجا که هیچ‌کس نیست، اما او هست. این خشیت برای عالِمان است؛ نه هر عالِمی، بلکه آن‌که نه‌فقط دانسته، بلکه دانسته‌اش او را لرزانده است.

«إِنَّمَا یَخْشَی اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاء»؛ «و از میان اصناف بندگانتنها مردمان عالِم و دانا مطیع و خداترس‌اند» (فاطر، 28). ترس این دل‌ها از دوزخ نیست، از بی‌ادبی است. از اینکه در آستانه بوده‌اند، اما بی‌حضور؛ از اینکه دیده شده‌اند، اما خود را ندیده‌اند. اگر کسی در این آگاهی بماند، آرام‌آرام دلش از زنگار دور می‌شود. تا آنجا که قرآن درباره‌اش خواهد گفت: «إِلَّا مَنْ أَتَی اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیم» (شعراء، 89). «قلب سلیم» دلی ‌است که خودش را تسلیم نکرده، بلکه تسلیمِ حضور شده است. نه پرهیز کرده، چون دیده شده، بلکه پرهیز کرده، چون دیده‌گر را دوست داشته.    

ما هیچ نمی‌گوییم، ولی او دیده است. ما هنوز نیندیشیده‌ایم، ولی او آگاه است. اگر این نگاه را بفهمیم، گناه از چشم ما خواهد افتاد؛ نه از ترس، بلکه از حیا، نه از ضعف، بلکه از عشق. آن‌گاه سلیم می‌شویم؛ نه به‌خاطر پاکیِ ظاهر، که برای، ادبِ نگاه.

کد خبر 2105506

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =

آخرین اخبار