گفت‌وگو با نخستین گروه کارآگاهان زن در ایران

این زنان را که کلانتر می‌گفتند چادر و چاقچور داشتند ولی رو نمی‌گرفتند آن‌ها روبنده خود را دور سر می‌پیچیدند و تا اوایل دوران مشروطه نیز کلانترها بازارشان رونق بسزایی داشت داشت و ازجمله این زنان، بانویی است به نام «خدیجه خنجری» که کارآگاه بنام زمان خود بوده است.

به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، در اواخر دهه ۴۰ خورشیدی، همزمان با گسترش حضور زنان در مشاغلی که پیش‌تر در انحصار مردان بود، اداره آگاهی ایران دست به تجربه‌ای تازه زد: آموزش و به‌کارگیری کارآگاهان زن. در زمانی که بیشتر مردم تصویر کارآگاه را مردی با کلاه و بارانی بلند می‌دانستند، گروه کوچکی از دختران جوان، بی‌آرایش و با یونیفورم سورمه‌ای‌رنگ، پس از دوره‌های فشرده پلیس جنایی، جودو، تیراندازی و تعقیب‌وگریز، وارد مأموریت‌های میدانی شدند.

روایت پیشِ‌رو که نخستین بار در مجله سپید و سیاه به تاریخ ۵ شهریور ۱۳۴۸ و به قلم سودابه قاسملو منتشر شده، گزارشی است از نخستین نسل این مأموران زن؛ زنانی که از دستگیری دزدان فروشگاه‌های بزرگ تا تعقیب جواهرات مسروقه و کار با دستگاه‌های تازه‌واردی چون IBM، نقش‌های تازه‌ای را در ساختار پلیس تجربه کردند؛ آن هم در جامعه‌ای که هنوز نگاه تردیدآمیز به این حضور داشت:

گفت‌وگو با نخستین گروه کارآگاهان زن در ایران

کارآگاهی یکی از حرفه‌هایی است که تا چندی پیش مخصوص آقایان بود و امروز که مرزهای شغلی بین خانم‌ها و آقایان تقریبا از بین رفته و بسیاری از مشاغل از انحصار مردان بیرون آمده، دختران و بانوان شایستگی خویش را در تحمل شغل‌های سنگین مردانه به‌خوبی نشان داده‌اند به طوری که دیگر چهره یک کارآگاه با کلاه شاپو و بارانی شناخته نمی‌شود بلکه ممکن است شما در خیابان با خانمی زیبا برخورد کنید و محو زیبایی و حسن ذوق او در لباس پوشیدن و رفتارش شوید و بعد از مدتی پی ببرید که او یک کارآگاه است.

و همان‌طور که در مجلات راجع به زنان کارآگاه خصوصی در ممالک خارجی خوانده‌اید این کارآگاهان ظریف خیلی خوب از عهده اموری که رسیدگی‌اش به آنان محول می‌شود برمی‌آیند.

و جالب این‌که بیشتر زنان و مردانی که در خارج کارآگاه خصوصی انتخاب می‌کنند به دنبال کارآگاهان زن هستند زیرا به کار آنان و موفقیت و هوش و دقت‌شان اعتقاد بیشتری دارند و این امر به‌تازگی در کشور ما نیز مورد توجه قرار گرفته و از دقت نظر و استعداد زن ایرانی در این مورد استفاده شایانی می‌شود. در این مورد اولین قدم را شهربانی کل کشور با تعلیم و تربیت تعدادی کارمند زن برای آگاهی برداشته است.

شاید در زمان‌های قدیم نیز تعداد معدودی از کارآگاهان زن در ایران وجود داشته‌اند ولی به طور دقیق شرح حال این زنان در دست نیست که آیا آنان بعد از گذراندن تعالیمی به این کار پرداخته‌اند یا از روی استعداد ذاتی که در وجودشان نهفته بوده کندوکاو در بعضی کارها به عهده‌شان گذارده شده است.

این زنان را که کلانتر می‌گفتند چادر و چاقچور داشتند ولی رو نمی‌گرفتند آن‌ها روبنده خود را دور سر می‌پیچیدند و تا اوایل دوران مشروطه نیز کلانترها بازارشان رونق بسزایی داشت داشت و ازجمله این زنان، بانویی است به نام «خدیجه خنجری» که کارآگاه بنام زمان خود بوده است.

امروز دختران کارمند آگاهی که به عنوان کارآگاه زن فعالیت دارند از بین همان عده دختران پلیس انتخاب گردیده‌اند که عده‌ای از آن‌ها برای امور انتظامی و عده‌ای نیز برای تصدی امور اداری در نظر گرفته شده‌اند.

دختران کارآگاه ایران بعد از طی دوره شش‌ماهه به خدمت اداره آگاهی درآمده‌اند البته این عده چون مسئولیت حساسی به عهده دارند به بعضی فنون ورزشی و تعلیمات مخصوص کارآگاهی نیز آشنایی پیدا کرده‌اند.

و حالا چهار دختر با اونیفورم مخصوص پلیس در مقابل من نشسته‌اند، مصمم و جدی کلاه‌های سورمه‌ای بر سر دارند و جالب این‌که هیچ نوع آرایشی ندارند و با همان قیافه ساده دخترانه،  پیراهن مردانه خاکستری با دامن سورمه‌ای پوشیده‌اند.

اولین دختر خانم کارآگاه ما «کبری تاج‌زاده» نام دارد که از خدمت پلیسی او یک سال و نیم می‌گذرد و از دختران دوره دوم پلیس است. او دختری است ۲۱ ساله با چشمان درشت که موهایش را با چند سنجاق در پشت سر جمع کرده، لباس پلیس به تن دارد با جوراب نایلون و کفش مشکی. از خانم تاج‌زاده سوال کردم:

چه مدت است که کارمند آگاهی هستید؟

یک سال.

آیا برنامه یا درسی جداگانه هم برای آشنایی به کار خود فرا گرفته‌اید؟

ما در برنامه تعلیماتی آموزشگاه پاسبانی دروس پلیس جنایی و طرز تعقیب و کشف جرایم را فراگرفته‌ایم ضمنا برای دفاع از خود به جودو، پرش، دو و تیراندازی آشنایی و تسلط داریم. ما دوره تیراندازی را هم دیده‌ایم و هر سال یک بار یک دوره تعلماتی تیراندازی جزو برنامه ماست تا این فن را فراموش نکنیم و این دوره را در میدان چیتگر می‌گذرانیم. ناگفته نماند تعلیمات نظامی و فنون دفاع شخصی را خیلی خوب به ما آموخته‌اند.

محل کار شما به طور دائم در کجاست و در چه مواردی از وجود شما استفاده می‌شود؟

در اداره آگاهی کار می‌کنیم و در کشف انواع جرایم مخصوصا دستگیری رمال‌ها و فالگیرها، سارقین فروشگاه‌های بزرگ و صحن زیارتگاه‌ها، کلاهبرداری‌ها، تعقیب متهمین که به گناه خود اقرار نمی‌کنند و جمع‌آوری دلایلی علیه آن‌ها از وجود ما استفاده شود. مثلا جواهرفروشی که اجناس مسروقه می‌فروشد هرگز به یک خریدار مرد آن‌ها را نشان نمی‌دهد؛ ولی وقتی ما در نقش یک خریدار به جواهرفروشی مراجعه می‌کنیم و با مدارک و علائمی که از جنس مسروقه در اختیار داریم به او مراجعه می‌نماییم، مثلا یک انگشتری، آن‌قدر انگشتری‌های گوناگون از او می‌خواهیم تا بالاخره او انگشتر مسروقه و به خیال خودش دل‌خواه ما را با احتیاط به ما نشان می‌دهد و می‌گوید این همان است که شما می‌خواهید خریداری کنید و در این‌جاست که مچ جواهرفروش باز می‌شود.

هرگز تغییر قیافه هم داده‌اید؟

ما با قیافه‌های گوناگون انجام وظیفه می‌کنیم و این بستگی به ماموریتی دارد که به ما می‌دهند؛ گاهی در نقش یک زن گدای چادری و گاهی با ماشین آخرین سیستم و راننده و با بهترین لباس‌ها به محل ماموریت خود می‌رویم.

جالب‌ترین خاطره‌ای که از دوران کارآگاهی خود دارید چیست؟

وقتی به سمت کارمند آگاهی انتخاب شدم ابتدا این برایم خیلی جالب بود که هر قدر اتهام شخصی را به او یادآوری می‌کنند او گردن نمی‌گیرد و انکار می‌کند ولو آن‌که تمام مدارک علیه او در دست ما موجود و اتهام او کاملا روشن باشد. وقتی نام و کارت و عکس متهم را از آرشیو مخصوص بیرون می‌آوریم می‌گوید این کارت متعلق به من نیست! در پرونده‌اش هم تصاویری با چهره‌های گوناگون و گریم‌کرده دارد مثلا در یک عکس موهایش سیاه است، در عکس دیگر سفید، یک جا شبیه پیرمردی است و جای دیگر به‌کلی چشم‌هایش پیچ دارد، در یک کارت گفته ۱۶ سال دارم و در کارت دیگر ۲۴ سال و در عرض این مدت هرساله جرمی مرتکب شده و به زندان افتاده و هر بار هم او را شناخته‌اند که از مجرمین باسابقه است ولی باز هم انکار می‌کند. این‌ها برایم خیلی جالب است.

تا به حال موفق به دستگیری چه مجرمینی شده‌اید؟

من در این دستگیری‌ها با دوستانم همراه بوده‌ام و با اشتراک مساعی یکدیگر کارها را انجام می‌دهیم و با طراح‌های قبلی تاکنون عده‌ای سارق را دستگیر کرده‌ایم.

آیا از شغل خود راضی هستید؟

در کار ما تازگی و سرگرمی فراوان است و معمولا رسیدگی به یک ماموریت ممکن است سه روز ما را سرگرم کند؛ ولی این کار با تمام تنوع و تازگی‌اش با حالت بیدارباش و دلهره مخصوصی همراه است و گاهی همان متهمی که ما پرونده‌اش را کنترل می‌کنیم با قیافه ما آشنا می‌شود و مدت‌ها ما را تعقیب می‌کند که به خیال خود انتقام بگیرد و ما باید تمام جوانب را در نظر بگیریم، چه آن کسی که می‌ترسد متهم است نه ما...

در فروشگاه‌های بزرگ تا به حال چندین سارق را دستگیر کرده‌ام

دومین دختر خانم کارمند آگاهی با گیسوان کوتاه و قیافه خندان و اونیفورم مخصوص پلیس در حالی که کلاهش را روی زانوانش گذاشته بود گفت:

- تا کلاس سوم متوسطه تحصیل کرده‌ام و چون علاقمند به شغل پلیسی بودم ۶ ماه دوره را گذراندم و بعد از طی دوره تحقیقی به اداره آگاهی منتقل شدم. به فنون جودو، دفاع شخصی و به تیراندازی که لازمه این شغل است آشنایی دارم و در فروشگاه‌های بزرگ تا به حال چندین سارق را دستگیر کرده‌ام. چندی قبل دو خانم چادری تا توانسته بودند در فروشگاه فردوسی اجناس مختلف را سرقت کرده و در دو کیف دستی بزرگ جا داده بودند، به‌آهستگی به طرف آن‌ها رفتم و گفتم: «من با شما کار دارم» ولی دو خانم در جوابم گفتند: «ما با شما کاری نداریم.» و ناگهان با من گلاویز شدند. در بازرسی که از خانم‌ها به عمل آوردیم در حدود ۵۰۰۰ ریال جنس سرقت کرده بودند و عاقبت که مچ‌شان باز شد به گریه افتادند. واقعه دیگری که هرگز آن را فراموش نمی‌کنیم آن است که دو خانم که یکی گویا خاله و دیگری خواهرزاده بودند در یکی از فروشگاه‌های بزرگ پنج دست لباس روی هم پوشیده و مقداری جوراب و روژلب و لوازم آرایش سرقت کرده بودند. هردو را به بازداشتگاه فرستادیم ولی خانم‌ها گریه می‌کردند که ما چون نزدیک عید بود و مخارج تهیه لباس را نداشتیم مجبور به این کار شدیم! من دو بار دیگر هم ماموریت داشته‌ام و این مورد جالب آن بود که سارقی تمام جواهرات مسروقه را بازگردانیده بود ولی خواهرش حاضر نبود یک جفت گوشواره را که جزو این جواهرات بود بازگرداند. ضمنا در پاساژ کمپانی یک دوربین عکاسی سرقت‌شده را نیز یافته‌ام که توسط یک فروشنده لوازم مسروقه عکاسی به خریدار فروخته می‌شد.

با لباس پلیس نیستیم و لباس معمولی به تن داریم

«پوران قنادی» ظریف، و باریک‌اندام و سبزه‌رو دخترخانم دیگر کارآگاه ما بود. او خیلی آهسته صحبت می‌کرد. موهایش را کوتاه کرده بود و مثل سایر دختران کارمند آگاهی هیچ آرایشی نداشت. پوران متولد سال ۱۳۲۵ است و طبق معمول کارآگاهان جهان به تیراندازی، جودو، دفاع شخصی، پرش و دویدن آشناست. به قول خودش می‌گفت:

- وقتی خطر پیش می‌آید بالطبع هر انسانی دونده خوبی است و در پرش هم چیزی از قهرمانان این رشته ورزشی کم ندارم ولی وظیفه ما فرار از خطر نیست بلکه مواجه شدن با آن و دستگیری مجرم است.

خانم قنادی در یکی از ماموریت‌هایش ضبط‌صوتی را که توسط یک سارق دزدیده شده و در مغازه‌ای برای فروش گذاشته شده بود پیدا می‌کند و پی می‌برد که فروشنده اجناس مسروقه می‌فروشد و شخص سارق را نیز می‌شناسد و دستگیر می‌نماید. پوران خانم می‌گفت: «اهمیت کار ما در ماموریت‌ها آن است [که] با لباس پلیس نیستیم و لباس معمولی به تن داریم.»

مچ ما را باز نکن پاداش بگیر!

«مهری حبیبی» چشمان روشن و موهای کوتاه داشت که پشت گوش‌هایش برده بود و خیلی خندان و سرحال بود. او تا سیکل اول متوسطه تحصیل کرده و یک سال از خدمت او در اداره آگاهی می‌گذرد. خاطره جالبی که دارد؛ این است که یک خانم و آقا را که در فروشگاه فردوسی مشغول سرقت بوده‌اند دستگیر کرده است.

ولی جالب‌تر این‌که آن‌ها مهری حبیبی را به گوشه‌ای می‌کشند و می‌گویند تو مچ ما را باز نکن ما در مقابل ۱۰۰۰ ریال به تو پاداش می‌دهیم. اگر آن را ندیده بگیری بیشتر هم خواهیم داد. او می‌گفت: «من با گفتن معذرت که برنامه ما چنین نیست آن‌ها را روانه بازداشتگاه کردم.»

مادرم از کارم دچار ترس و دلهره می‌شود

به طور کلی و دسته‌جمعی از دختران کارمند آگاهی پرسیدم:

آیا پدر و مادر شما مخالف شغل‌تان نیستند؟

کبری تاج‌زاده می‌گفت: «پدر و مادرم نه‌تنها مخالف کارآگاه بودنم هستند بلکه مایل نبودند اصولا پلیس شوم و مرتب در انتظار هستند که من وارد دانشکده پلیس شوم و خودم نیز با این امید به کارم ادامه می‌دهم.»

پوران قنادی گفت: «پدر من چندان وحشتی از کارم ندارد ولی مادرم چون با افکار نسل خود پرورش یافته، گاهی از کار من دچار ترس و دلهره می‌شود. خوب برای آن هم مانعی نمی‌بینم چون این مربوط به احساسات زنانه و مادرانه اوست»

ولی دو تن دیگر از دختران کارمند آگاهی یعنی خانم ترکمان و خانم حبیبی گفتند: «پدر و مادر ما هرگز مخالف شغل ما نیستند و ترسی هم ندارند که روزی خطری متوجه ما باشد چون نه‌تنها ما تعلیمات لازم را دیده‌ایم بلکه محافظ هم در ماموریت‌های خیلی خطرناک داریم.»

آیا خود شما هرگز دچار وحشت و ترس از کار خود شده‌اید؟

ترس و وحشت زیاد نه ولی تعجب چرا؛ چون ما با قیافه‌هایی سر و کار داریم که مرتب در حال تغییرند. مثلا سارقی که در عکس آرشیو قیافه معمولی دارد وقتی برای چندمین بار او را به آگاهی می‌آورند آن‌چنان تغییر قیافه می‌دهد که برای ما جالب است؛ دهانش کج می‌شود یا چشمانش چپ می‌شود و آن‌چنان هیکل بزرگی دارد که برای یک مرد هم عادی نیست چه رسد به ما که دختران کارمند آگاهی هستیم ولی شغل ما چنین ایجاب می‌کند و ما نیز از آن راضی و خشنودیم.

آیا تا به حال با زنان سارق و باسابقه مواجه شده‌اید؟

بله واکثر اوقات زنان به سراغ سرقت جواهر می‌روند و هرگز نیز به جرم خود اقرار نمی‌کنند.

کار با ماشین مغز الکترونیک

دختران کارمند آگاهی به جز امور مربوط به آگاهی به کارهای دیگری مثل کار کردن با ماشین IBM مغز الکترونیک و بایگانی کارت‌ها و پرونده‌های مجرمین و شاکیان و گم‌شده‌ها هم آشنایی دارند.

ماشین IBM ماشینی است که از روی حروف نام چند تن سارق باسابقه را که همگی تحت یک روش مبادرت به سرقت می‌نمایند نشان می‌دهد و برای اداره آگاهی کار را سهل‌تر می‌کند تا فقط چند تن سارق را که با آن نام و نشان و مشخصات دست به سرقت می‌زنند دنبال کنند و این بستگی به نوع سرقت او دارد که مثلا سارق به وسیله کلید در را باز کرده و وارد منزل شده ابتدا دستبردی به خوراکی‌های منزل زده و بعد در ساعت معین سرقت را انجام داده است یا نه و در بین سارقین ممکن است تعداد معینی با این روش مشخص مبادرت به سرقت کنند و دستگاه نام آن‌ها را به آگاهی می‌دهد و مامورین آن‌ها را دنبال می‌کنند و یا به صورت‌ها و مشخصات دیگر که همگی توسط دستگاه کشف و فورا در اختیار مامورین گذاشته می‌شود به طوری که سارقین شناخته‌شده دیگر هرگز در امان نیستند.

به طور کلی دختران کارمند آگاهی وظیفه خطیر و مهمی به عهده دارند و از کارهای پرمخاطره استقبال می‌کنند و چه بسا ممکن است که برای ایشان خطرات جانی نیز ایجاد شود.

مع‌الوصف آن‌ها از این ماموریت‌ها روگردان نیستند، چون نیت آن‌ها خدمت به جامعه است.

۲۵۹

کد خبر 2106065

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =

آخرین اخبار

پربیننده‌ترین