در جامعه‌ای که همایون متهم به حکومتی بودن می‌شود، ساسی مانکن ستاره می‌شود

آنچه در ماجرای همایون بیش از هر چیز آشکار شد، بی‌پناهی یک هنرمند اصیل و مردمی در برابر سیاست‌زدگی و فرصت‌طلبی بود. و درست در چنین آشفته‌بازاری، میدان برای کسانی باز می‌شود که محصولشان چیزی جز فحاشی و الفاظ سطحی و مبتذل در ترانه‌ها نیست.

خبر برگزاری کنسرت همایون شجریان در میدان آزادی، نوید یک اتفاق فرهنگی برای مردم داشت، مردمی که در این روزها ناخواسته سیبل حوادث و اتفاقات ناگواری بوده‌اند.

بدون تردید با نگاهی به دور از بازی‌های سیاسی  این رویداد بهانه‌ی مناسبی برای پیوند دوباره مردم با موسیقی و تجربه‌ی جمعی شادی تلقی می‌شد. اما پیش از آنکه سازها کوک شوند، عرصه‌ی مجازی و رسانه‌ای پر شد از هجمه و قضاوت‌هایی که نشان داد هنر در این سرزمین هنوز گروگان سیاست است.

جریان‌های مختلف، هرکدام از زاویه‌ی خود، به تخریب شجریان پرداختند. یک سوی ماجرا کسانی بودند که اساساً با موسیقی مشکل دارند و سال‌هاست برگزاری هر کنسرتی را «فساد» یا «خلاف ارزش‌ها» می‌دانند. برای این گروه، تفاوتی نمی‌کند خواننده چه کسی است، هدف از اجرای برنامه چیست؟ مکان و محل برگزاری کنسرت کجاست؟

آن‌ها قاعدتاً با هر تجمع هنری مخالفت می‌کنند.

اما سوی دیگر ماجرا، کسانی قرار داشتند که خود را در لباس اپوزیسیون و مدعی آزادی معرفی می‌کنند. همین‌ها با کنسرت شجریان چنان برخورد کردند که گویی او در حال اجرای پروژه‌ای حکومتی است. یکی نوشت «این کنسرت تلاشی برای بزک کردن وضع موجود است»، دیگری در مصاحبه‌ای گفت «میدان آزادی را برای تبلیغات سیاسی اجاره کرده‌اند» و برخی هم در شبکه‌های اجتماعی با طعنه و کنایه او را «خواننده‌ی رسمی نظام» نامیدند.

مدعیان آزادی بیان و استقلال هنرمند طوری به یادگار خسرو آواز ایران تاختند که گویی هیچ شناختی از وی و عقبه‌ی خانوادگی او ندارند.

طنز تلخ ماجرا این بود که با لغو ناگهانی کنسرت، همان کسانی که پیش‌تر آن را «ابزار حکومت» معرفی می‌کردند، یک‌شبه تغییر رنگ دادند و به مدافعان آزادی هنر بدل شدند! این تغییر موضع سریع، نه از سر دفاع از موسیقی، بلکه از سر همان عادت همیشگی به بهره‌برداری سیاسی بود.

در میانه‌ی این غوغا، همایون شجریان ایستاده بود؛ فرزند سرمایه‌ی فرهنگی ایران، کسی که میراث‌دار صدای پدرش است و سال‌ها کوشیده بدون ورود به جدال‌های سیاسی، چراغ موسیقی اصیل ایرانی را روشن نگه دارد. اما درست همین استقلال، او را به هدفی آسان برای تندروهای هر دو جناح تبدیل کرده است.

سؤال ساده است: آیا قرار است هر بار که یک هنرمند می‌خواهد کاری برای مردم انجام دهد، ابتدا در محکمه‌ی سیاست متهم شود و بعد به‌عنوان ابزار تبلیغاتی یا نشانه‌ی انسداد فرهنگی مصرف شود؟

اگر برگزاری کنسرت «حکومتی» و لغوش «شکست حکومت» تعبیر شود، دیگر جایی برای نفس کشیدن هنر باقی می‌ماند؟

کاش یاد بگیریم که رویدادهایی از این دست را به چشم فرصتی برای دقایقی فراغت و لحظه‌ای زندگی به دور از تنش‌های روزمره برای مردم‌ بنگریم.

کاش صاحبانِ قدرت و رای، باور کنند که رویدادهای فرهنگی و هنری خاصه کنسرت موسیقی فرصتی است برای آرامش روحی مردم ولو برای دقایقی و نه ابزار کشمکش سیاسی.

کاش شیر پاک خورده ای با رسم شکل و مختصات دقیق به مدیران هنری و تصمیم‌سازان حکومتی، فجایع حاصل از سنجش و قضاوت رویدادهای فرهنگی با عینک سیاست را نشان می‌داد. 

آنچه در ماجرای همایون بیش از هر چیز آشکار شد، بی‌پناهی یک هنرمند اصیل و مردمی در برابر سیاست‌زدگی و فرصت‌طلبی بود و درست در چنین آشفته‌بازاری، میدان برای کسانی باز می‌شود که تمام هنرشان خلاصه می‌شود در فحاشی و الفاظ سطحی و مبتذل.

همان‌ها که امروز با ترانه‌های بی‌مایه و پرهیاهوی خود در شبکه‌های اجتماعی ترند می‌شوند، اما هنرمندی چون همایون، که سعی دارد چراغ موسیقی اصیل را روشن نگه دارد، باید پاسخگوی اتهاماتی باشد که هیچ نسبتی با کار هنری‌اش ندارد.

تناقض اینجاست: آن‌ها که به امثال همایون خرده می‌گیرند و او را «مقصر دیده‌شدن امثال ساسی» می‌دانند، فراموش کرده‌اند که موسیقی مبتذل دقیقاً در همان خلأیی رشد می‌کند که سیاست‌زدگی برای هنر اصیل ایجاد می‌کند. وقتی فضای فرهنگی بسته و همراه با سانسور و اتهام باشد، طبیعی است که جای خالی موسیقی جدی و مردمی را، ابتذال و سطحی‌نگری پر کند.

وکیل دادگستری-شیراز/یک شهروند ساده

کد خبر 2110939

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =