به گزارش پایگاه فکر و فرهنگ مبلغ، مرحوم علامه حسن زاده آملی در یکی از دروس اخلاق خود به موضوع «حقیقیت وجودی انسان ها» پرداختند که تقدیم شما فرهیختگان می شود.
بنابر روایت حوزه، به بیان حقیقت انسان توجه کنید. به تعبیر بزرگانِ علم منطق، آنها حق دارند که بگویند «انسان حیوان ناطق است». چرا؟
زیرا آنچه در منطق مطرح میشود در مقام معرفی حقیقت نهایی انسان نیست، بلکه در مقام تمییز اشیاء از یکدیگر است.
منطقدان هنگامی که میخواهد اشیاء را تعریف کند، گیاه را تعریف میکند، حیوانات را تعریف میکند و هر موجودی را به ویژگی متمایزکنندهاش معرفی میکند.
مثلاً اگر حیوانی را ببیند که میدرد و میکُشد، او را چنین معرفی میکند. حیوانی دیگر را به صفت خیانت، یا حیوانی مانند گاو را با ویژگی خاصش معرفی میکند.
تا آنکه به حیوانی میرسد که جان دارد و سخن میگوید؛ اینجاست که میگوید «این حیوان ناطق است».
بنابراین «حیوان ناطق بودن» یعنی موجودی که جان دارد و قدرت سخن گفتن دارد؛ اما باید دقت کرد که «ناطق بودن» به تنهایی حدّ نهایی انسانیت نیست.
اگر انسان را تنها به این تعریف محدود کنیم، حقیقت انسان آشکار نمیشود.
زیرا به گفته عموم مردم، انسان تنها به دلیل داشتن ناخن پهن، برهنه بودن از مو، راه رفتن بر روی دو پا و سخن گفتن، انسان نمیشود.
این تعریف سطحی است. کسی که صرفاً چنین ویژگیهایی داشته باشد، تنها به ظاهر انسان مینماید، اما حقیقت انسانیت در او نیست.
انسان واقعی در قیامت آشکار میشود، آن هنگام که در محکمه عدل الهی سنجیده میشود.
ممکن است کسی در دنیا با ظاهر انسانی شناخته شود، اما در روز رستاخیز روشن میگردد که انسانیت او وزنی ندارد.
کمال انسانیت آنجاست که خود را با «ترازوی عدل الهی» بسنجد. آن ترازوی سنجش چیست؟
همان حقیقتی است که در قرآن کریم و در وجود محمد و آل محمد علیهمالسلام تجلی یافته است.
این موازین، معیار نهایی انسانیتاند. هر کس باید خویش را در این میزان الهی بسنجد تا دریابد چقدر وزن دارد و جایگاه حقیقی انسانیتش کجاست.
این است ملاک واقعی، عزیز من.
نظر شما