به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، مسعود تقی آبادی نوشت: کتاب «بیاسترس» نوشته محمد جودت با همکاری آلیس لا، اثری در حوزهی روانشناسی و سلامت روان است که به مدیریت استرس از منظر علمی، عملی و معنوی میپردازد. این کتاب نخستین بار در سالهای اخیر در غرب منتشر و با استقبال گستردهای مواجه شده است. اکنون با ترجمه روان صدرا صمدی دزفولی و توسط نشر میلکان در دسترس خوانندگان فارسیزبان قرار گرفته است. محمد جودت، نویسندهی مصریتبار که سالها در آمریکا زیسته، در این کتاب به موضوع استرس نه بهعنوان دشمنی مطلق، بلکه پدیدهای طبیعی و حتی گاه مفید مینگرد. به اعتقاد او، استرس همانند درد، هشدار و علامتی حیاتی برای بقاست؛ چیزی که باید مدیریت شود، نه حذف.
در بخشهایی از کتاب نیز، آلیس لا بُعدی کمتر مورد توجه در ادبیات سلامت روان را برجسته میکند: پیوند معنویت با آرامش و سلامت روانی. این ترکیب نگاه روانشناسانه و معنوی، کتاب را برای جامعهی ایرانی جذابتر کرده است؛ جامعهای که هم با فشارهای روزمرهی زندگی مدرن دستوپنجه نرم میکند و هم ریشههای فرهنگی و معنوی نیرومندی دارد.صمدی دزفولی در گفتوگویی که سرویس دین و اندیشه ایبنا با او انجام داده ، تجربهی شخصیاش از انتخاب و ترجمهی این کتاب را بازگو میکند. او معتقد است «بیاسترس» از معدود آثاری است که برای مخاطب ایرانی و حتی ایرانیان مهاجر کارآمد خواهد بود. به باور او، نویسندگان کتاب با زبانی صمیمی و متانت شرقی، نشان میدهند که استرس همیشه بد نیست، بلکه شیوهی مواجهه با آن، تفاوت میان رشد و فرسایش را رقم میزند.
به این ترتیب، «بیاسترس» نه صرفاً کتابی آموزشی، بلکه راهنمایی کاربردی و الهامبخش برای مدیریت تنشهای روزمره و ساختن زندگی متوازنتر است. صدرا صمدی دزفول؛ فارغالتحصیل کارشناسی حقوق از دانشگاه تهران و کارشناسی ارشد حقوق اتحادیۀ اروپا از سوئد است. وی به گفته خودش از زمان دانشجویی بر مبنای علاقهی شخصی به ترجمه مشغول بوده ولی بعد از بازگشت به ایران از سال ۱۳۹۹ با شروع کرونا و مقتضیات دورکاری در آن زمان به طور جدی به این حرفه مشغول شده و در حال حاضر با نشر میلکان همکاری ثابت دارد. این گفت و گو را می خوانید:
واقعیت این است که هر ترجمه با یک جرقه و لحظۀ الهام آغاز میشود؛ لحظهای که مترجم احساس میکند این اثر باید به زبان دیگری جان تازهای بگیرد. نخستین مواجهۀ شما با «بیاسترس» چگونه بود و چه شد که تصمیم گرفتید آن را به فارسی ترجمه کنید؟
در ترجمهی حرفهای و به طور کلی در صنعت نشر، اغلب آثار با توجه به سلیقهی مخاطبان انتخاب میشوند. ترجمه کتاب «بیاسترس» هم تا حدی بر همین اساس شروع شد؛ در تیرماه ۱۴۰۳ چند کتاب برای ترجمه از طرف نشر میلکان به من پیشنهاد شد و من از بین آنها کتاب «بیاسترس» را انتخاب کردم. شاید در ادامهی گفتوگو علت این انتخاب روشنتر شود، اما در آن برهه زمانی خودم به دلایل مختلفی از جمله با شروع زندگی متأهلی و مشغلهها و مسئولیتهای آن با چیزی دستوپنجه نرم میکردم که اسمی برایش نداشتم؛ چیزی مثل دلشورهای شیرین، یا هیجانی همراه با انتظار، یا گاهی هم حس تنش و فشار روحی. و با مطالعه این کتاب متوجه شدم که تمام این حسها را میتوان در دسته «استرس» قرار داد و با روشهای خلاقانه این کتاب، آنها را مدیریت کرد.

انتخاب یک کتاب از میان صدها کتاب روانشناسی و مدیریت استرس، نیازمند دلیلی روشن و انگیزهای محکم است. چه ویژگی منحصربهفردی در رویکرد محمد جودت دیدید که باعث شد این کتاب را برای مخاطب ایرانی برگزینید؟
برای این انتخابم دو دلیل اصلی داشتم: نخست اینکه نویسنده کتاب، محمد جودت، متولد و بزرگشدهی مصر است که در بزرگسالی مدت زیادی را خارج از وطنش و بهخصوص در آمریکا زندگی کرده و بنابراین شخصاً حس کردم یافتهها و آموزههایش از منظری وسیع و فرافرهنگی بیان شدهاند که میتوانند برای جمعیت گستردهتری مفید باشند. بهخصوص چون با کتابها و نویسندههای پرفروش حوزهی سلامت روان تا حدی آشنایی دارم، متوجه شدهام که بعضی از این کتابها اصلاً برای خوانندهی ایرانی کارآمد نیستند و انگار توصیهها و راهبردهای نویسنده صرفاً برای محیط فرهنگی خاصی مناسباند؛ اما در کتاب «بیاسترس» این ویژگی فرافرهنگی بودن بهوضوح احساس میشود. دلیل دیگر اینکه در بخشهایی از کتاب که به قلم آلیس لا نوشته شدهاند، به ابعادی از سلامت روان پرداخته شده که باز برای منِ ایرانی با رگوریشهی دیندارانه جذاب است، چون در کتب سلامت روان کمتر به ابعاد معنوی و فرامادیِ روان پرداخته میشود، اما با مطالعهی این کتاب دیدم که آلیس لا به زیبایی از این روند مرسوم فراتر رفته و به حوزهی سلامت «روح» و سلامت «معنوی» هم پرداخته است. با توجه به این دو دلیل عمده احساس کردم که این کتاب واقعاً برای جامعهی ایرانی مفید است و از آن دست کتابهایی خواهد بود که خوانندهی ایرانی و حتی ایرانیان مهاجر میتوانند با آن ارتباط برقرار کنند و از توصیههایش استفاده کنند.

ترجمه فقط برگرداندن کلمات نیست؛ گاهی باید روح، لحن و حتی حس آرامش متن اصلی را به زبان دیگر منتقل کرد. مهمترین چالش شما در حفظ لحن آرام و امیدبخش کتاب در نسخهی فارسی چه بود؟
خیلی سؤال جالبی مطرح کردید. تا به امروز که در خدمت شما هستم و بیش از شصت کتاب ترجمه کردهام، به این نتیجه رسیدهام که مهمترین چالش ترجمه بهطورکلی این است که مترجم هم لحن منحصربهفرد نویسنده را در زبان فارسی حفظ کند، و هم لحن و امضای خودش را داشته باشد. علت اینکه میگویم مترجم باید لحن و امضای خودش را داشته باشد از باب خودنمایی نیست، چون شخصاً معتقدم مترجم باید فروتنانه از پیشِ چشم مخاطب کنار برود و اجازه دهد مخاطب با متن ارتباطی مستقیم برقرار کند. امضای شخصی داشتن در ترجمه به این دلیل لازم است که در بازار ایران هر کتابی را ممکن است چندین نفر ترجمه کنند. نویسندهای که با ترجمهی صدرا صمدی خو گرفته باید بتواند این امید و اعتماد را داشته باشد که اگر لحن این مترجم را میپسندم، اگر حاضرم هزینه میکنم و کتابهای دیگری با ترجمهی همین مترجم بخرم، انتظار دارم که مترجم همین لحن و سیاق را در کارش حفظ کند.
اما از طرفی باید لحن خاص نویسنده هم به گوشِ خواننده برسد. اتفاقاً برای من ترجمهی این کتاب کارِ شیرینی بود، چون این لحنی که شما بهدرستی به آن اشاره کردید، لحنی شرقی بود … واژهی مناسبتری پیدا نمیکنم. بعضی کتابهای حوزهی سلامت روان با لحنی کاسبکارانه نوشته میشوند، بعضی با لحن طنز، بعضی با لحن ریاضیوار و بعضی با لحن عارفانه و… و.... اما اگر بخواهم لحن محمد جودت را در یک کلمه یا عبارت خلاصه کنم، میتوانم بگویم که قلم محمد جودت «متانتی شرقی» دارد. او برای بیان مطلبش عجله ندارد. خواننده را درگیر فرازوفرودهای اضافی نمیکند. حکمتی درونیشده را چاشنی کلامش کرده و خواننده احساس میکند که نویسنده صادق است و هرچه نوشته را شخصاً تجربه کرده است. به احترام صداقت نویسنده، من هم باید صادقانه عرض کنم که این کتاب یکی از کمچالشترین کارهای ترجمهام بود، چون شخصاً با لحن و قلم نویسنده ارتباط برقرار کردم.
البته چالش کوچکی در کار بود که مربوط به این نویسندهی خاص نبود، بلکه در تمام کتب حوزهی سلامت روان با این چالش مواجه هستیم؛ آن هم این است که در فارسی هنوز معادل مناسب و جاافتادهای برای «استرس» نداریم؛ چون استرس چیزی است که هم عنصر «تنش» را در خودش دارد، هم «دلشوره» و هم «فشار روحی» را. و به این دلایل بود که با رایزنی با عوامل نشر و سروایستار محترم تصمیم گرفتم همین کلمه را در عنوان کتاب حفظ کنم.
کتاب در همان آغاز، استرس را نه یک دشمن مطلق، بلکه پدیدهای طبیعی و قابلمدیریت معرفی میکند. چرا نویسنده بر «مدیریت» استرس تأکید دارد و نه حذف کامل آن؟
شخصاً اینطور متوجه شدم که حذف «استرس» مثل این است که بخواهیم «درد» را از بدن حذف کنیم و حتی میتواند خطرناک باشد، چون استرس هم مثل درد، آژیر خطری است که ما را از موقعیتهای تهدیدآمیز آگاه میکند و واکنش سریع را ممکن میکند. بنابراین حذف استرس نهتنها خوب نیست بلکه میتواند مضر هم باشد. نکتهی دیگر اینکه استرس سالم حتی میتواند انگیزهبخش باشد و فرد را به سمت رشد، یادگیری و دستیابی به اهداف سوق بدهد. جنبهی خطرناک استرس مربوط به تداوم افسارگسیختهی آن است؛ یعنی زمانی که فرد اجازه میدهد استرس مزمن شود و کیفیت زندگیاش را مختل کند. مدیریت استرس یعنی شناخت منابع استرس، تغییر نگاه نسبت به رویدادها و بهرهگیری از روشهایی مثل ذهنآگاهی، تنفس درست و تغییر سبک زندگی. به قول محمد جودت: «استرس همیشه بد نیست. نحوهی مدیریتِ آن است که تفاوت بین بد و خوب را ایجاد میکند.»
نویسنده در این کتاب نشان میدهد که دهن و بدن دو یار جدانشدنی در ایجاد یا کاهش استرس هستند و مثالهایی علمی و روزمره برای آن ارائه میکند. این ارتباط ذهن و بدن در کنترل استرس چه جایگاهی در کتاب دارد و چگونه میتوان آن را در زندگی روزمره به کار بست؟
اکثر کتابهای سلامت روان تا حدی از جسم غافل میشوند ولی محمد جودت و آلیس لا بهخوبی این درهمتنیدگی ذهن و بدن را نشان دادهاند و فهمیدهاند که برای مدیریت استرس باید از این درهمتنیدگی بهره برد. کتاب توضیح میدهد که افکار و احساسات ما روی بدن تأثیر میگذارند و در مقابل، درد و ناراحتیهای جسمی هم احساسات و افکار ما را تحت تأثیر قرار میدهند. این چرخهی تأثیرات ذهن و بدن، پیوسته است و یکی باعث تحریک دیگری میشود؛ به عبارتی، استرس در چرخهای بسته اتفاق میافتد که اگر آن را مدیریت نکنیم، حالت منفی و مضر آن ادامه مییابد. کتاب راهکارهایی دارد، از جمله اینکه به این ارتباط ذهن و بدن آگاه شویم و واکنشهای جسمی در مقابل استرس را بشناسیم، برای آرام کردن ذهن و بدن از روشهای ذهنآگاهی مثل تمرکز بر تنفس و حضور در لحظه استفاده کنیم، الگوهای فکری منفی را مدیریت کنیم، به تغذیهی مناسب، خواب کافی، ورزش و استراحت اهمیت بدهیم. به طور کلی نویسندگان این کتاب تأکید دارند که مهار استرس نه فقط با تغییر افکار، بلکه با توجه تغییر وضعیت جسم هم ممکن است و موفقیت در کاهش استرس، در اتحاد و هماهنگی بین ذهن و بدن نهفته است.
بازتعریف موقعیتهای استرسزا میتواند برداشت ما از بحرانها را تغییر دهد و حتی فشار روانی را کاهش دهد. بازتعریف یک موقعیت استرسزا در عمل چگونه انجام میشود و کدام نمونه از کتاب برای شما الهامبخش بود؟
بازتعریف موقعیتی استرسزا در عمل چند مرحله دارد. ابتدا باید موقعیت استرسزا را بهدقت شناخته و بفهمیم که چه بخشهایی از آن مهارپذیر هستند و چه بخشهایی خارج از تسلط ما هستند. مرحلهی بعدی، تغییر دیدگاه ذهنی است؛ یعنی بهجای آنکه موقعیت را به شکل تهدید ببینیم، سعی میکنیم آن را چالشی تلقی کنیم که امکان رشد شخصی را فراهم میکند. مرحلهی سوم، نشانهگذاری است؛ یعنی بهجای آنکه صرفاً از کل وضعیت نگران باشیم، بخشهایی از موقعیت را مشخص کنیم که میتوانیم در آنها دخالت و اقدام کنیم. مرحلهی چهارم هم بهکارگیری روشهایی عملی مانند تنفس عمیق، تمرین ذهنآگاهی و گفتوگوی درونی مثبت است که به آرامش ذهن و بدن کمک میکند. درکل بازتعریف موقعیت استرسزا نیازمند تمرین مستمر است تا درناخودآگاه ما جا بگیرد و واکنشهای استرسی کمتر شوند. مثال جالبی که از کتاب به خاطر دارم و به نظرم برای زندگیهای پرمشغلهی ما کاربرد دارد، این است که مثلاً در موقعیت راهبندان و ترافیک، فرد بهجای آنکه این راهبندان را موقعیتی ببیند که در آن گیر افتاده، میتواند شرایط را بازتعریف کند و این موقعیت را فرصتی بداند برای گوش دادن به کتابهای صوتی یا انجام یک بازی فکری با فرزندان یا صحبت کردن با همسر یا تمرین تنفس. بهطورکلی بازتعریف موقعیتهای استرسزا یعنی تغییر نگرش و واکنش به آنها به شکلی که استرس کاهش یابد و زندگی با آرامش و تمرکز بهتر ادامه پیدا کند.
نویسنده بر نقش «عادتهای کوچک و روزانه» در ساختن آرامش پایدار تأکید میکند. کدامیک از عادات پیشنهادی کتاب به نظر شما سادهترین و درعینحال مؤثرترین نقطهی شروع برای تغییر است؟
یکی از سادهترین و درعینحال مؤثرترین عادات پیشنهادی کتاب «بیاسترس» برای شروع مسیر تغییر و ساختن آرامش پایدار، تمرین «تنفس آگاهانه» است. نویسندگان تأکید میکنند که این عادت بسیار آسان به ابزار یا زمان خاصی نیاز ندارد و کاملاً در هر شرایطی قابل انجام است. در کتاب توضیح داده میشود که با چند دقیقه تمرکز بر دم و بازدم و حضور ذهن روی تنفس، دستگاه عصبی آرامتر میشود و واکنش بدن و ذهن به استرس تعدیل میگردد.
این عادت کوچک را میتوان چند بار در روز، مثلاً صبحها، یا قبل از تصمیمگیریهای مهم یا در لحظهی مواجهه با استرس انجام داد. به نظرم تمرین تنفس نقطهی شروع مناسبی است، چون سنگبنای خیلی از عادات بعدی است و به فرد کمک میکند تا قدمبهقدم، سایر توصیههای کتاب را هم عملی کند. به قول محمد جودت: «تنفس آگاهانه اولین عادت کوچک اما حیاتی برای ساختن ذهنی آرام و زندگی کماسترس است.»
در فرهنگ ما «نه گفتن» اغلب سخت است و این سختی میتواند فشار روانی ما را دوچندان کند. چگونه میتوانیم این مهارت را بیاموزیم و به کار ببریم، بدون آنکه باعث تنش در روابطمان شود؟
محمد جودت میگوید که مهارت «نه» گفتن یکی از مهمترین مهارتها برای کاهش فشار روانی است و چون او هم مثل ما از فرهنگی آمده که با «نه» گفتن راحت نیست، راهکارهایی عملی ارائه داده تا بتوانیم با حفظ احترام و آرامش در روابطمان، این مهارت را به کار بگیریم. او میگوید که ابتدا باید باور کنیم وقت و آرامش ما ارزشمند است و نیازی نیست همیشه خود را فدای خواستههای دیگران کنیم. در قدم بعدی، توصیه میکند که بهجای جواب دادن خشک، توضیح کوتاهی بدهیم؛ مثلاً بگوییم: «متأسفم، الان وقت کافی ندارم»، یا «الان اولویت یگری دارم.»
این کار باعث میشود طرف مقابل احساس طرد شدن نکند و خودمان احساس بهتری داشته باشیم. ضمناً میتوان «نه» گفتن را اول در موقعیتهای سادهتر تمرین کرد تا کمکم اعتمابهنفس لازم شکل بگیرد. اگر هم لازم بود، میتوانیم پیشنهادهای جایگزین بدهیم؛ مثل اینکه «امکانش هست هفتهی بعد کمک کنم؟» یا «کسی را میشناسم که میتواند در این زمینه کمک کند.» به قول نویسندگان کتاب: «نه گفتن یک مهارت است؛ با تمرین و احترام به خود و طرف مقابل میتوان هم سلامت روان را حفظ کرد و هم کیفیت ارتباط را پایین نیاورد.»
نویسنده در بخشی از کتاب توصیه میکند که مدیریت استرس فرایندی مداوم است، نه اقدامی مقطعی. کدام ابزار یا تمرین کتاب بیشترین ظرفیت را برای ایجاد رویکردی بلندمدت به آرامش دارد؟
در این کتاب، تمرین ذهنآگاهی بهعنوان یکی از مؤثرترین ابزارها برای ایجاد رویکردی بلندمدت به آرامش و مدیریت مداوم استرس، معرفی شده است. نویسندگان تأکید میکنند که ذهنآگاهی نه فقط شیوهای مقطعی، بلکه روشی برای زندگی روزانه است که باعث تقویت آگاهی، حضور در لحظه و کاهش تاثیر مزمن استرس میشود. ذهنآگاهی بهترین رویکرد بلندمدت در مقابله با استرس است، چون میتواند در هر لحظه و هر شرایطی، چه موقع پیادهروی، چه حین کار و حتی در زمان استراحت به کار گرفته شود. ضمناً این کتاب، راهکارهای مختلف ذهنآگاهی مانند مراقبهی کوتاه، تمرین تمرکز بر تنفس یا مشاهدهی دقیق محیط اطراف را معرفی میکند که هرکدام برای شرایط و سلیقهای مناسباند. ضمناً با تکرار و استمرار ذهنآگاهی، مدارهای عصبی مثبت در مغز شکل میگیرند و مستحکم میشوند و توان فرد برای مدیریت استرس به شکلی دائمی بالا میرود. بهقول آلیس لا «ذهنآگاهی، سنگبنای مدیریت بلندمدت استرس است؛ هر روز و هر لحظه میتوان ذهنآگاهی را تمرین کرد و گامبهگام به آرامش پایدار نزدیک شد.»
هر نویسنده پیامی کلیدی دارد که میخواهد تا مدتها در ذهن خواننده بماند. اگر بخواهید پیام نهایی کتاب را در یک جمله به مخاطب منتقل کنید، آن جمله چیست؟
پیام نهایی کتاب «بیاسترس» را میتوانم در این جمله خلاصه کنم: «استرس یک انتخاب نیست، اما نوع واکنش ما به آن یک انتخاب است.» این جمله، کلید فهم کتاب است. استرس اجتنابناپذیر است، ولی با تغییر الگوهای فکری و رفتاریمان میتوانیم استرس را مدیریت کنیم و زندگی آرامتر و باکیفیتتری داشته باشیم.
سؤال نهایی اینکه کتاب پس از بسته شدن جلدش میتواند در ذهن و زندگی خواننده ادامه پیدا کند؛ گاهی به شکل یک عادت، گاهی به شکل یک تغییر نگرش. اگر بخواهید فقط یک اقدام کوچک اما مؤثر را از این کتاب به همه توصیه کنید تا همین امروز آغاز کنند، آن اقدام چیست و چرا؟
شخصاً نکتهی درخشانی که از این کتاب در خاطرم ماند، این بود که استرس ما را در سه بُعد جسم، روان و روح فرسوده میکند، ولی ما اغلب فقط به ابعاد جسمی و روانی استرس توجه داریم و روح را فراموش کردهایم. نویسندگان این کتاب و بهخصوص آلیس لا بهخوبی توضیح میدهند که استرس میتواند در کنج روح هم خانه کند و هر فرد باید به شکلی با چیزی معنوی و فرامادی ارتباط برقرار کند. آلیس لا توضیح میدهد که منظور از معنویت، لزوماً اعتقاد به این دین یا آن دین نیست، بلکه معنویت یعنی باور داشتن یا پیوند داشتن با چیزی فراتر از خویشتن. هرکس در کنج روح و دلش، پناهگاه امنی دارد که باید آن را پیدا کند. آنچه شخصاً از این کتاب الهام گرفتم، شروع جستوجویی درونی برای غبار زدودن از چهرهی روح است.
۲۱۶۲۱۶
نظر شما