خبرانلاین ، شهر اهواز، نگین خوزستان و قلب تپنده جنوب ایران، این روزها بیش از هر زمان دیگری چشم به راهی مبهم دوخته است. شورای شهر اهواز، که قرار بود نماد اراده مردم و تجلیگاه مدیریت شهری باشد، اکنون خود به کانون یک بحران تبدیل شده است؛ بحرانی که دامنه آن از ساختمان شورا فراتر رفته و به کوچه پسکوچههای شهر، به خانههای مردم و به افکار عمومی اهواز سرایت کرده است. دوراهی پیشرو، آنقدر تلخ و گزنده است که هر تصمیم آن، پیامدهای عظیمی برای این شهر خواهد داشت: "یا ابقای امینی (شهردار) یا انحلال شورا."
این جمله، نه یک شعار سیاسی، بلکه چکیده وضعیت کنونی شورای شهر اهواز است. ماجرا از مدتها پیش آغاز شد؛ از زمانی که اختلافات داخلی، جای وحدت و همبستگی را گرفت و سهمخواهیها، سایه سنگین خود را بر تصمیمات شورا گستراند. جلسات یکی پس از دیگری به حد نصاب نرسید، تصمیمات معطل ماند و اهواز، در کوران مشکلات شهری، بیصاحب به نظر میرسید. این وضعیت این روزها به جایی رسید که هیأت حل اختلاف استان خوزستان، پیشنهاد انحلال شورا را به وزارت کشور ارسال کرد؛ پیشنهادی که نه از سر بیتفاوتی، بلکه از سر استیصال در برابر وضع موجود بود.
اما آنچه این روزها بیشتر از هر چیزی ذهنها را درگیر کرده و پرسشهای فراوانی را به وجود آورده است، موضع برخی از اعضای شورای شهر است. در حالی که اکثریت اعضا به سمت استیضاح شهردار گام برداشتهاند – استیضاحی که بنا بر شنیده ها با ۱۲ امضا کلید خورده و قرار است در روز چهاردهم مهرماه برگزار شود – گروهی دیگر همچنان بر حمایت از شهردار فعلی،پافشاری میکنند. این پافشاری تا آنجا پیش رفته که حتی با وجود خطر جدی انحلال شورا، این گروه حاضر نشدهاند از مواضع خود کوتاه بیایند. این ایستادگی، با توجه به پیامدهای سنگینی که انحلال شورا میتواند برای آینده سیاسی اعضا داشته باشد، معمایی پیچیده را پیش روی ناظران و مردم قرار داده است.
چرا باید برخی اعضا، آینده سیاسی خود، یعنی امکان حضور در انتخابات آتی و ادامه فعالیت در عرصه عمومی را به خطر بیندازند و پای شهرداری بایستند که بقایش، تهدیدی برای موجودیت شوراست؟ آیا منافع دیگری در میان است؟ آیا این اصرار، ریشههای عمیقتری در معادلات قدرت و جریانهای سیاسی دارد؟ یا شاید، دلایل و ملاحظاتی پشت پرده وجود دارد که از دید عموم پنهان مانده است؟
یک تحلیل ساده میتواند این باشد که این گروه، واقعاً بر این باورند که عملکرد شهردار فعلی رضایتبخش بوده و او بهترین گزینه برای اهواز است. اما با توجه به حجم انتقادات و چالشهای شهری، و همچنین عدم همراهی بخش زیادی از شورا، این تحلیل به تنهایی کافی به نظر نمیرسد. آیا ممکن است این "ایستادگی" ناشی از تعهدات قبلی باشد؟ تعهداتی که شاید در زمان انتخاب شهردار یا حتی پیش از آن، شکل گرفته است؟ یا شاید، این اعضا معتقدند که با انحلال شورا، نه تنها خودشان آسیب میبینند، بلکه کل جریان فکری یا سیاسیشان نیز متضرر خواهد شد و بنابراین، بقای شهردار را به نوعی بقای خود و جریانشان میدانند؟
این وضعیت، اهواز را در یک برزخ تصمیمگیری قرار داده است. مردم اهواز، که سالهاست با مشکلات متعددی از جمله معضلات آب و فاضلاب، ترافیک، و زیرساختهای فرسوده دست و پنجه نرم میکنند، اکنون ناظر جدالهایی هستند که به جای حل مشکلاتشان، خود به مشکلی جدید تبدیل شده است. آنها انتظار دارند که منتخبانشان، منافع شهر و شهروندان را بر هر چیز دیگری ارجحیت دهند، اما آنچه مشاهده میکنند، نبردی است که در آن، بقای شورا نیز به گروگان گرفته شده است.
تصمیم وزارت کشور در مورد انحلال شورا، هر چه که باشد، یک نقطه عطف خواهد بود. اگر شورا منحل شود، بار دیگر اهواز باید به سوی صندوقهای رأی برود و منتظر تشکیل شورایی جدید باشد؛ شورایی که امید میرود از خطاهای گذشته درس بگیرد و به جای اختلافات، به دنبال وحدت رویه برای خدمترسانی به مردم باشد. اما اگر شورا حفظ شود و شهردار ابقا گردد، این پرسش باقی خواهد ماند که این تصمیم تا چه حد به نفع شهر و تا چه حد به نفع جریانهای خاص بوده است. معمای ایستادگی بر لبه پرتگاه، همچنان بیپاسخ مانده و آینده اهواز، در گرو این ابهامات و پرسشهای بیپاسخ است.
نظر شما