آیا میرزا کوچک‌خان و  کلنل پسیان تجزیه‌طلب بودند؟

در ایران ناسیونالیسم سخنی بی‌معنی است، زیرا ایران همیشه یک کشور بوده است، یعنی «ملت ایران» درست نشده، بلکه همیشه بوده است.

به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین به نقل از ایبنا، آناهید خزیر: بیش از یک قرن از کشته شدن کلنل محمدتقی خان پسیان می‌گذرد، سرهنگ ژاندارمری که اگرچه در خانواده‌ای نظامی به دنیا آمد اما روحیه‌ای حساس داشت، شعر می‌گفت، پیانو می‌زد و رساله‌ای درباره موسیقی به آلمانی نوشته بود. فردی که در بین عموم مردم بیشتر به عنوان اولین خلبان ایرانی شناخته شده است و زوایای دیگر زندگی‌اش مثل مجاهدت‌هایش در زمان جنگ جهانی اول یا تشکیل حکومتی نسبتا مستقل در خراسان یا حتی به عنوان رقیبی برای رضاخان کمتر در تاریخ ایران شناخته شده است.

در وطن‌پرستی کلنل پسیان شکی نیست اما به دلیل عدم شناخت سیاست داخلی و خارجی و ساده‌دلی‌اش نتوانست خودش را برای وطن حفظ کند. وطنی که در آخرین جمله دفاعیه‌اش این‌طور ابراز علاقه کرده بود: «مرا اگر بکشند قطرات خونم کلمه ایران را ترسیم خواهد نمود و اگر بسوزانند خاکسترم نام وطن را تشکیل خواهد داد.»

هنگامی که جنازه‌اش تشییع شد، موقع ورود به شهر از سوی مسئولان مراسم توپ انداخته شد. یک واحد نظامی جنازه را تا محل دفن بدرقه کردند. موقعی که جنازه به درب دارالایاله رسید ناله مردم بلند شد و ازدحام جمعیت نزدیک به نیم ساعت مانع از ورود جنازه به حرم شدند. عکس بزرگی از کلنل را روی جنازه گذاشته بودند. همچنین عکسی هم از سر جنازه او گرفته شده که در کنار آن شعر زیر نوشته شده بود: «این سر که نشان سرپرستی است / آزاد و رها ز قید هستی است / با دیده عبرتش ببینید / این عاقبت وطن‌پرستی است» همین چند سطر می‌تواند چهره تابناک میهن‌پرستی کلنل را به تصویر بکشد، بزرگمردی که از دستگاهی نظامی برخاسته بود، افسری تحصیل‌کرده و پیش‌رو و دنیادیده که بیش از هر چیز نماد ناسیونالیسم بود.

آیا میرزا کوچک‌خان و  کلنل پسیان تجزیه‌طلب بودند؟

درباره کلنل محمدتقی خان پسیان با دکتر حسین آبادیان، پژوهشگر و استاد تاریخ معاصر ایران گفت‌وگو کرده‌ایم که در ادامه می‌خوانید:

کلنل محمدتقی خان پسیان از چهره‌های مهم و بحث‌برانگیز تاریخ معاصر ایران است؛ هم به خاطر نقش نظامی‌اش و هم به دلیل اصلاح‌خواهی و شورش مشهد در برابر قوام‌السلطنه. با توجه به این‌که شما کتابی با نام «حکومت قانون و دولت پادگانی» دارید و برهه‌ای از تحولات سیاسی و اجتماعی ایران را در سال‌های ۱۳۰۴- ۱۲۹۹ بررسی کرده‌اید، چه تحلیلی از شخصیت کلنل پسیان دارد؟ آیا در آن روزگار قیام او می‌توانست باعث تجزیه خراسان بشود؟

ضمن تشکر از گفت‌وگوی شما، می‌دانید کلنل پسیان مثل میرزا کوچک‌خان جنگلی و حتی ابوالقاسم لاهوتی خیلی زود از صحنه سیاسی کنار رفت، یعنی اساسا کمتر از یک سال بعد از کودتای سوم اسفندماه ۱۲۹۹ کشته شد. بنابراین دوره زندگی او به حوادث بسیار مهم نیمه‌های سال ۱۳۰۰ تا تغییر سلطنت ربطی ندارد. پسیان مثل نسلی از افسران ژاندارمری ایران شخصیتی تحصیل‌کرده بود، به عزت و سربلندی میهن باور داشت، مخالف دخالت خارجی در مسائل داخلی کشور بود، شخصیتی ملی بود و علت این رویکردها تنها تجربیات او در سال‌های دوره بعد از مشروطه به‌ویژه سال‌های جنگ اول جهانی نبود، بلکه بخش زیادی از رویکردهای خود را در دوره تحصیل در خارج کشور و در آلمان آموخته بود.

کلنل پسیان هیچ حرکتی که نشان‌دهنده تمایلات به اصطلاح امروز تجزیه‌طلبانه باشد، نداشت. اجازه بدهید بگویم این واژه برای فعالین سیاسی آن زمان ناشناخته و البته بی‌معنی بود. مفهوم تجزیه‌طلبی به دوره بعد از جنگ دوم جهانی اختصاص دارد... پسیان تبریزی بود، اما در خراسان خدمت می‌کرد، همان‌طور که لاهوتی کرمانشاهی بود و به عنوان یک افسر وطن‌دوست در تبریز به انجام وظیفه مشغول بود. پسیان مثل لاهوتی در تبریز و کوچک‌خان جنگلی در گیلان، دنبال تجزیه ایران نبود؛ برای این‌که بدانیم چرا چنین اتهاماتی به آن‌ها می‌زدند، باید آرایش نیروهای نظامی و سیاسی و اجتماعی را در آن زمان دریابیم و اهداف قدرت‌های بزرگ را متوجه شویم. شما می‌دانید در همه تاریخ ایران هرگاه خواستند یک نیروی وطن‌دوست را به حاشیه برانند، انواع و اقسام اتهامات را نثار آن شخص می‌کردند. در زمان جنبش پسیان مهم‌ترین اتهام این بود که مثلا این افراد جمهوری‌خواه هستند، یا متمایل به شوروی و به اصطلاح بلشویک قلمداد می‌شدند. آن زمان این اتهامی سنگین بود، من در همان کتابی که شما نام بردید، آرایش نیروهای داخلی و خارجی را در آستانه کودتا و سالی که پسیان کشته شد شرح داده‌ام. آن زمان ژاندارمری یک نیروی تحصیل‌کرده و وطن‌دوست بود، این نیرو در دوره بعد از کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ مخالف تسلط قوه قزاق بر نیروی نظامی ایران بود، یعنی شما نباید نقش این اختلافات را در تولید شایعات نادیده بگیرید.

آیا قیام پسیان نشان‌دهنده ناتوانی ناسیونالیسم ایرانی در آن دوره بود یا صرفا نتیجه توازن قوای سیاسی، قدرت قوام‌السلطنه و ضعف نیروهای محلی بود؟

اجازه بدهید عرض کنم من با واژه‌هایی مثل «ناسیونالیسم ایرانی» موافق نیستم، ناسیونالیسم در کشورهای اروپایی معنا و مفهوم داشت، یعنی تلاش بر این بود تا براساس محور مختصات مشترک، ملتی ایجاد شود تا آن را از ملل دیگر متمایز کند. در ایران ناسیونالیسم سخنی بی‌معنی است، زیرا ایران همیشه یک کشور بوده است، یعنی «ملت ایران» درست نشده، بلکه همیشه بوده است. اما این‌که به مفهوم تعلق ملی «آگاهی» وجود داشته یا نه، امری است که باید در جایی دیگر به آن پرداخت. در ایران دوره مشروطه، به کسانی که از مصالح کشور دفاع می‌کردند و مخالف دخالت خارجی بودند و به‌ عبارتی خواستار استقلال وطن و رشد و پیشرفت آن بودند، «ملیون» اطلاق می‌کردند و نه ملی‌گرا، شاید نخستین کسی‌ که به «ملیون» ایران «ناسیونالیست» خطاب کرد، ادوارد براون بود؛ اما قطعا منظور براون هم ناسیونالیسم به مفهومی که در اروپا رواج داشت نبود. به‌ طور کلی اگر منظورتان از ناسیونالیسم وطن‌دوستی است، باید به شرایط همان زمان مراجعه کنید. ایران در زمان مورد بحث ما در اثر شرایط اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و دخالت‌های قدرت‌های بزرگ در دوره بعد از مشروطه به زانو درآمده بود، نیروهای محلی مقابل هم قرار گرفته بودند، وحدت ملی رخت بربسته بود، جریان‌های سیاسی دنبال آمال و آرزوها و منافع شخصی خود بودند و هرکدام از نفوذ قدرت‌های محلی به نفع خود استفاده می‌کردند. به‌ عبارتی چیزی به نام مصالح و منافع ملی شناخته‌شده نبود، نیروهای محلی ضعیف نبودند، بلکه برای تضعیف این نیروها آنها روبه‌روی یکدیگر قرار داده می‌شدند.

نکته دوم این‌که من دیدگاهم درباره شخص قوام‌السلطنه با بسیاری مورخان تفاوت دارد، او را مردی میهن‌دوست می‌دانم که از دوره مشروطه تا چنددهه بعد منشاء خدمات فراوانی به کشور شد. قوام‌السلطنه به دنبال پیشرفت کشور براساس موازین دولت مشروطه پارلمانی بود، او زمانی که والی خراسان بود، به دنبال کودتای سوم اسفند و به دستور سیدضیاء و توسط پسیان که فرمانده ژاندارمری خراسان بود، دستگیر شد و به تهران اعزام شد. پسیان یک فرد نظامی بود، به او چنین دستوری دادند و او هم باید طبق آموزه‌های نظامی خود دستور مافوق را اجرا می‌کرد، بنابراین او گناهی نکرده بود. اما یکی از نخستین فرامین قوام این بود که پسیان خود به تهران بیاید، در این میان عده‌ای که در کتاب توضیح داده‌ام، آتش‌بیار معرکه شدند و کاری را که می‌شد با سیاست حل کرد؛ با حمله نظامی خاتمه دادند. به‌ نظر من قوام هم اشتباه کرد که یکی از اولویت‌های نخست خود را در احضار پسیان تعریف کرد. باز هم به نظر من قوام دنبال کشته‌ شدن پسیان نبود، اما سوءتفاهم بین طرفین و جزئیاتی که در کتاب شرح داده‌ام، کار را به درگیری خونین کشانید. تأکید می‌کنم در این قضایا شما نباید نقش اختلافات نیروی نظامی و انتظامی یعنی قوه قزاق و ژاندارمری با یکدیگر را نادیده بگیرید. نیز باید توجه باشید قوه قزاق ابتدا قدرت خویش را در خراسان، مازندران، گیلان و آذربایجان تحکیم کرد. این استراتژی بسیار هوشمندانه و بسیار دقیق اجرا شد و سپس نواحی غربی کشور یعنی استان‌های کنونی کردستان، کرمانشاه، لرستان و ایلام مورد توجه قرار گرفتند. به‌ عبارتی قوه قزاق ابتدا حضور خود را در استان‌های شمال‌ شرقی، شمال و شمال‌ غربی کشور استوار کرد، یعنی ایالاتی که هم‌مرز با شوروی بودند؛ نیروهای مخالف در این مناطق هم با یک ابزار نابود شدند: آن‌ها می‌خواهند کشور را بلشویکی کنند. پسیان هم درست به همین بهانه کشته شد، مثل مورد جنبش میرزا کوچک‌خان و قیام لاهوتی همه تمهیدات لازم برای پیش‌برد این دیدگاه به کار گرفته شد. نمی‌خواهم بگویم شوروی دنبال گسترش انقلاب خود به ایران نبود، عرض من این است که نه پسیان بلشویک بود و نه میرزا کوچک‌خان و نه حتی لاهوتی تا زمانی‌که در تبریز اقامت داشت.

رابطه پسیان با اندیشه‌های نوگرایانه و تجددخواهی تا چه حد بر رفتار سیاسی او اثر گذاشت؟

پسیان در دوره جنگ اول جهانی مدتی در آلمان اقامت داشت، ظاهرا او با گروهی که سیدحسن تقی‌زاده در برلین و در محله شارلونتبورگ ایجاد کرده بود ارتباط داشت، این گروه مخالف دخالت قدرت‌های خارجی در مسائل داخلی ایران بودند. توجه داشته باشید در آلمان از دهه سوم قرن نوزدهم میلادی تحت تأثیر اندیشه‌های فردریک لیست اقتصاددان مشهور، نظریه استقرار «دولت ملی» بر بنیاد «اقتصاد ملی» به اشکال گوناگون رواج داشت؛ پس بعید نیست پسیان هم تحت تأثیر این اندیشه‌ها بوده باشد. پسیان در زمره شخصیت‌های بود که در عرف سیاستمداران آن زمان رجلی «ملی» محسوب می‌شد، یعنی معتقد به تشکیل دولتی بود که تمام مردم ایران را زیر پوشش خود قرار دهد، در این راستا تشکیل دولت قدرتمند مبتنی بر ارتش نیرومند از ارکان این نظریه بود. این نظریه در بین همه رجال و سیاستمداران وطن‌دوست وجود داشت، اما مسئله این بود که آیا ارتش در خدمت دولت باشد و یا این‌که دولت در خدمت ارتش. این تفاوت بسیار مهم بود. بدیهی است هیچ انسان وطن‌دوستی مخالف تشکیل ارتش نیرومندی که بتواند مرزهای کشور را نگاهبانی کند، نظم را برقرار کند، گرایش‌های گریز از مرکز را سرکوب کند و پشتیبان استقلال و تمامیت ارضی کشور باشد نبود، ما هیچ شاهدی سراغ نداریم که نشان دهد پسیان مخالف این دیدگاه بوده است. پس پسیان دنبال ایجاد دولت مدرن در ایران بود، این مهم را از نوسازی همه چیز و البته تشکیلات نظامی کشور میسر می‌دید. دیدگاه یادشده بین اغلب افسران ژاندارمری آن زمان وجود داشت، پسیان تنها یکی از این افراد بود.

آیا قیام کلنل پسیان، شیخ محمد خیابانی و میرزا کوچک‌خان جنگلی حاصل ناامیدی از مشروطه بود؟ وضعیت سیاسی و اجتماعی ایران در آن دوره چگونه بود که منجر به این شورش‌ها شد؟

به نظر من هیچ‌کدام از این شخصیت‌ها از مشروطه ناامید نبودند، بحث اصلی این است که مشروطه ایران به جای استقرار یک دولت قدرتمند که بتواند مصالح ایران را حفظ کند، منجر به هرج و مرجی بی‌سابقه‌ای شد که حداقل چهارده سال ادامه یافت. اما این‌که دلیل امر چه بود، ریشه در مسائلی داشت که از حوصله بحث مختصر ما بیرون است.  من کتابی مفصل در این باره با عنوان «بازی بزرگ، تجدید تقسیم مناطق نفوذ و مشروطه ایران» نوشته‌ام که امیدوارم چاپ شود، در آن کتاب دلایل عدیده هرج و مرج ایران بعد از مشروطه را کاویده‌ام. موضوع این بود که اصول و مبانی مشروطه ایران هیچ‌گاه اجرا نشد، به عبارتی نمی‌توانست اجرا شود، به دلایل فراوان که عرض کردم جایش در این گفت‌وگو نیست.

در جنبش پسیان نوعی سوءتفاهم بین دولت و شخص او وجود داشت، به‌ علاوه گروه‌های محلی فراوان در ادامه همان بحران‌های مشروطه هرکدام برای منافع ایلی و قبیله‌ای و قومی خود تلاش می‌کردند و بر هرج و مرج دامن می‌زدند. خراسان جایی بسیار مهم بود که در کنار سیستان و بلوچستان نقشی بس مهم در حوادث این دوره ایفا کرد، این منطقه مکان کشاکش‌های استعماری فراوانی هم بود، این تحولات از قرن نوزدهم شدت یافته بودند. پس هر سه شخصیت یادشده به‌ علاوه ابوالقاسم لاهوتی دنبال بازگردانیدن قطار مشروطه به ریل حکومت قانون بودند، هیچ‌کدام نه جدایی‌طلب بودند و نه تجزیه‌طلب، این مفاهیم در آن زمان شناخته‌شده نبود و هیچ‌کدام از نیروهای در صحنه حتی اسماعیل‌آقا سمیتقو در کردستان و دوست‌محمدخان بلوچ در بلوچستان هم دنبال تجزیه ایران نبودند. بالاتر این‌که برخلاف برخی تصورات شیخ خزعل هم دنبال این مسائل نبود. من این نکات را در همین کتاب «حکومت قانون و دولت پادگانی» مفصل توضیح داده‌ام، هدف این افراد کمابیش استقرار موازین دولت مشروطه پارلمانی بود، به‌ عبارتی دنبال اجرای قانون بودند. نمی‌خواهم بگویم همه آن‌ها لزوما به الزامات حکومت قانون تن می‌دادند، منظورم این است که هیچ‌کدام وحدت سرزمینی و اتحاد ملی ایران را نادیده نمی‌گرفتند. روش‌های آن‌ها با هم تفاوت داشت، جنبش جنگل، خیابانی، پسیان و لاهوتی را باید با شرایط زمان خودشان مورد قضاوت داد. این جنبش‌ها هیچ ارتباط سازمان یافته‌ای با هم نداشتند، اما همگی آن‌ها علیه استعمار و استبداد بودند؛ این یک واقعیت تاریخی است.

خاستگاه نظامی‌گری ژاندارم‌ها و قزاق‌ها در ایران آن روزگار چگونه بوده است؟ آیا پسیان که در دسته ژاندارم‌ها قرار داشت می‌توانست جای رضاخان را بگیرد؟

به هیچ وجه پسیان قادر نبود جای رضاخان را بگیرد. نه‌تنها او، هیچ‌کس نمی‌توانست. پسیان فرمانده ژاندارمری یک منطقه در شرق کشور بود، لاهوتی نیز فرماندهی در بخشی از نواحی غرب کشور؛ اما رضاخان یک نیروی متشکل چندهزار نفری داشت، تقریبا همه آن‌ها به او وفادار بودند و بعدها وقتی قشون متحدالشکل ایجاد شد، نقش مهمی در تثبیت پایه‌های قدرت او داشتند. برخلاف پسیان که در نیروهای کوچک خودش هم تشتت فراوان بود، قوه قزاق همه به فرماندهی رضاخان تمکین کرده بودند. دیگر این‌که توجه داشته باشید بسیاری از نیروهای ژاندارمری هم از رضاخان حمایت می‌کردند، مثل سرتیپ فضل‌الله زاهدی و یا سرهنگ محمود پولادین. زیرا رضاخان بر یک قشون حکم می‌راند و نه یک نیروی نظامی کوچک در گوشه‌ای از کشور. نیروی ژاندارم پنج سالی بعد از مشروطه تشکیل شد، شرح وظایف آن هم با قوه قزاق که در دوره ناصرالدین‌شاه تأسیس شده بود تفاوت داشت. من در همان کتاب توضیح داده‌ام هرجایی را که قشون قزاق تحت فرمان خود درمی‌آورد، با توجه به سلسله‌مراتب فرماندهی، زیر نفوذ خود می‌گرفت. این فرایند به ترتیب در خراسان، مازندران، گیلان و آذربایجان انجام شد، سپس به سایر نقاط کشور تسری یافت؛ خراسان و خوزستان آخرین مناطق بودند، دلیل این ترتیب را در همان کتاب توضیح داده‌ام. جنبش خیابانی قبل از کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ سرکوب شد، اما بقیه جنبش‌ها بعد از این کودتا سرکوب شدند. بنابراین رضاخان از نظر نظامی بدون رقیب بود، قدرت نظامی باعث شد سازمان سیاسی دولت در دستان او قرار گیرد. یعنی قدرت نظامی قوه قزاق باعث شد تا برخی سیاستمداران هم که در اندیشه تأسیس حکومت قانون بودند، ولی برخی از آن‌ها کارنامه چندان درخشانی نداشتند، از صحنه خارج شوند.

۲۵۹

کد خبر 2122371

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =

آخرین اخبار