۰ نفر
۱۲ مهر ۱۴۰۴ - ۱۸:۰۴
پایتان را از روی مین ذهنی خویش بردارید

اصرار بر ایستادن روی مین ذهنی ، نتیجه جز هلاکت و نیستی نیست. در این شرایط، بقا را اگر راهی هست، جز درک این مهم نیست که حتی در شرایطی که به‌نظر می‌رسد هیچ راهی وجود ندارد، هنوز انتخاب‌هایی دارند… باید پای‌شان را از روی مین ذهنی خود بردارند و با واقعیت‌ها آن‌گونه مواجه شوند که هستند… باید به تصریح فرانسیس بیکن، فروتنی پیشه کنند و خود را از بت‌های ذهنی برهانند و بدانند که ذهن آنان نیز، بنا بر طبع‌ خود به‌سمت خطا گرایش دارد و تمایل دارد از سطحی‌ترین فهم و درک و تجربه به عمیق‌ترین نتایج برسد، و این، چیزی نیست جز غرور و تکبر و نشانه‌ی پوچی بشر.

گروه اندیشه: دکتر محمدرضا تاجیک در کانال مشق نو یادداشت کوتاهی مرکب از پنج بند تهیه کرده و طی آن با تفسیر فیلم Mine، به کارگردانی گوگلیونه و فابیو رسینارو، تلاش می کند وضعیت ایران و اصرار بر اشتباهات را بر اساس فیلم توضیح دهد. این یادداشت از نظرتان می گذرد:

****

 یک

احتمالاً فیلم Mine، به کارگردانی فابیو گوگلیونه و فابیو رسینارو را دیده باشید. فیلم، داستانِ یک سرباز تک‌تیرانداز به‌نام مایک را روایت می‌کند که پس از یک مأموریت ناموفق، به تنهایی در صحرایی بی‌انتها سرگردان می‌شود. او ناگهان روی مین قدم می‌گذارد و برای روزها در یک وضعیت تعلیق مطلق باقی می‌ماند: اگر حرکت کند، مرگ حتمی است؛ اگر بایستد، باید با گرما، تشنگی، تنهایی و هیولاهای درونی‌اش بجنگد. این موقعیت که تؤامان مقاومت در برابر برون و درون را طلب می‌کند، نمونه‌ای از اضطراب فلج‌کننده‌ای است که انسان‌ها در مواجهه با تصمیمات دشوار (آمیزه‌ای از عدم قطعیت، انتخاب، مسئولیت، ترس، تروما و آزادی) تجربه می‌کنند. مایک، دائماً در حال سناریوسازی است و بدترین حالت ممکن را تصور می‌کند؛ اما نکته اینجاست که این سناریوها نه‌تنها او را نجات نمی‌دهند، بلکه او را به‌سمت فروپاشی ذهنی سوق می‌دهند. این همان چرخه‌ای است که در بسیاری از اختلالات اضطرابی دیده می‌شود: ذهنی که قصد دارد فرد را نجات دهد، اما در نهایت او را بیشتر گرفتار می‌کند.

دو

مایک، در لحظه‌ی فقدان یا ناممکنی تصمیم و تدبیر قرار گرفته است. از نگاه فلسفه‌ی وجودی، این وضعیت، تصویری از اضطراب اگزیستانسیال است: زمانی‌که فرد می‌فهمد آزادی دارد، اما این آزادی با مسئولیت و ترس همراه است. ژان پل سارتر، معتقد بود که آزادی، یک بار سنگین است؛ زیرا هر انتخابی که انجام دهیم، مسئولیت‌اش بر عهده‌ی خودمان است. مایک، ترجیح می‌دهد در همان نقطه بماند، زیرا انتخاب‌کردن، او را در برابر پیامدهای احتمالی قرار می‌دهد. اما حقیقت این است که ایستادن او نیز، یک انتخاب است؛ انتخابی که در نهایت، او را از درون می‌شکند. فیلم به ما نشان می‌دهد که آزادی واقعی، تنها زمانی ممکن است که فرد بتواند با ترس‌های‌اش روبه‌رو شود و مسئولیت زندگی‌اش را بپذیرد.

سه

اما درون مایک، فیگوری تروماتیک- در اثر طلب و میل «دیگریِ بزرگ» (پدر)– در کنش است. مین ذهنی، در واقع، استعاره‌ای از تروماهایی است که او با خود حمل می‌کند: احساس ناتوانی، ترس از شکست و عدم ارتباط واقعی با دیگران، و نمایانگر عقده‌های سرکوب‌شده و مکانیزم‌های دفاعی یک سوژه‌ی مضطرب که نمی‌تواند آزادانه حرکت کند، زیرا هرگونه تغییر می‌تواند باعث فعال‌شدن روان‌زخم‌ها شود. او ترجیح می‌دهد بی‌حرکت بماند، زیرا حرکت، برابر با مواجهه با ناخودآگاه اوست؛ چیزی که در نهایت از آن می‌ترسد. این موضوع را می‌توان در چارچوب درماندگی آموخته‌شده تحلیل کرد؛ مفهومی که مارتین سلیگمن مطرح کرده و به این اشاره دارد که اگر فرد بارها و بارها در شرایط سخت قرار بگیرد و شکست بخورد، در نهایت باور می‌کند که هیچ کنترلی بر زندگی‌اش ندارد.

چهار

فیگورهایی هم‌چون مایک، در عرصه‌ی تصمیم و تدبیر سیاسی ایران امروز کم نیستند. به بیان دیگر، در میان اهل تصمیم و تدبیر ما، بسیارند مایک‌هایی که همواره پای‌شان روی مین ذهنی خودشان است، و از این‌رو، از حرکت ایستاده‌اند و بر این گمان شده‌اند که چنان‌چه قدم از روی مین بردارند، کارشان تمام است. اینان، هم‌چون اولیس اسیر فسون و افسانۀ (یا زشت/زیبایی‌های خطرناک) خویشتند- اولیس و یاران‌اش هرگاه با کشتی از جزیره‌ی سیرن‌ها می‌گذشتند، بر این باور بودند که موجوداتی با صورت زیبا و آوازی فریبا، دریانوردان را تسخیر می‌کند و به قعر دریا می‌برد. اولیس، در مواجهه با این «زیبایی خطرناک» دستور داد او را به تیرک کشتی ببندند و پاروزنان نیز، در گوش‌های‌شان موم بریزند. سیرن‌ها، آدم‌ها را به جایی بیرون از خویش می‌کشاندند، به‌سوی چیزی که هرکس در دل آرزوی‌اش را دارد. افزون بر اسارت سیرن‌های خودساخته، این گروه از اهالی سیاست، در اسارت نوعی ترومای ناشی از تمناهای سرکوب‌شده و فانتزی‌های تخریب‌شده، همراه با احساس ناتوانی، ترس از شکست، و گسست ارتباط با مردم و جهان، نیز هستند.

پنج

اما اصرار بر ایستادن روی این مین ذهنی را، نتیجه جز هلاکت و نیستی نیست. در این شرایط، بقا را اگر راهی هست، جز، هم‌چون مایک، درک این مهم نیست که حتی در شرایطی که به‌نظر می‌رسد هیچ راهی وجود ندارد، هنوز انتخاب‌هایی دارند… باید پای‌شان را از روی مین ذهنی خود بردارند و با واقعیت‌ها آن‌گونه مواجه شوند که هستند… باید از غار فانتزی‌های خویش بیرون بیایند و خود را در وضعیت و موقعیتی که از لحاظ روان‌کاوی می‌توان آن را یک کاتارسیس– جایی که فرد، سرکوب‌های خود را به سطح آگاهی می‌آورد و آن‌ها را می‌پذیرد– قرار دهند… باید به تصریح فرانسیس بیکن، فروتنی پیشه کنند و خود را از بت‌های ذهنی برهانند و بدانند که ذهن آنان نیز، بنا بر طبع‌ خود به‌سمت خطا گرایش دارد و تمایل دارد از سطحی‌ترین فهم و درک و تجربه به عمیق‌ترین نتایج برسد، و این، چیزی نیست جز غرور و تکبر و نشانه‌ی پوچی بشر.

 ۲۱۶۲۱۶

کد خبر 2124337

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =

آخرین اخبار