در مدل سازی جدید دیگر خبری از نقشهای بازیگر خوب و بد نیست که پیش از این میان واشنگتن و تروئیکای اروپایی تقسیم شده بود. حالا خواستها در یک همسویی روشن اعلام میشود. تکلیف تهران نیز روشن است: پذیرفتن و یا ادامه مقاومت در برابر خواستهای فزاینده غرب. ابزار رویکرد سیاستی غربیها به زعم خود، درکی است که از وضع جاری منطقه و به تبع آن جمهوری اسلامی دارند. این درک به گونه کم سابقه با منافع اسرائیل همپوشانی میکند؛ یعنی همان مانعی که سبب مخالفت و تردید تهران در ادامه گفتگوهایش با طرف غربی شده است. طرف غربی در همراهی با تلآویو در پی القای این باور است که از هفتم اکتبر ۲۰۲۳میلادی به بعد، ساختار و توازن قدرت در منطقه تغییر کرده است.
در این حال عمق استراتژیک ایران بشدت کاهش یافته و تهران پس از جنگ ۱۲ روزه و تحمل خسارت به تاسیسات هستهای خود، فاقد توان لازم برای مقاومت در اندازه سقف گذشته است. همچنین فشارهای تحریمی به شکاف میان مردم و حاکمیت از یک سو و لرزش در هرم قدرت از سوی دیگر خواهد انجامید. این خلاصه همه آنچه هست که غرب و به ویژه واشنگتن از موقعیت تهران پس از جنگ ۱۲ روزه اخیر در تصور دارد. آنها بر این باورند که تهران در فصل تازه چانهزنیهای خود فاقد ابزاری است که پیش از این میتوانست از آنها در پیشبرد اهداف خود بهرهگیری کند.
دو اتفاق اما نشان داد که همسویی کم بدیل سه طیف امریکایی، اروپایی و اسرائیلی در اعمال سیاست راهبردی خود در قبال تهران، چندان هم جنس مشترک ندارند. این دو اتفاق عبارتند از نخست: "جنگ محدود" اگرچه با شدت بالا. دوم: پاسخ متقابل تهران هم به اسرائیل و هم به واشنگتن. در واقع تحمل واشنگتن در پذیرفتن پاسخ نظامی متقابل تهران به او در حمله موشکی به بزرگترین پایگاه نظامی ایالات متحده در قطر، اقدامی تاریخی بود که پس از جنگ ویتنام در دهههای ۶۰ و ۷۰ میلادی قرن گذشته تاکنون سابقه نداشته است. در این حال هرگز تلآویو باور نداشت که یک کشور و دولت در خاورمیانه از پی آخرین جنگ اعراب و اسرائیل، توانسته باشد مرکز حاکمیت اسرائیل را هدف موشکهای خود قرار دهد.
این اتفاق بیانگر یک واقعیت برجسته است؛ این که واشنگتن، قدرت تهران را به رسمیت شناخته و بهگونهای خاص در پی تعامل با او حتی در نقطه تقابل است. دوم: واشنگتن با اجرای سیاست جنگ محدود، نه درپی سرنگونی نظام سیاسی ایران؛ بلکه به عنوان عاملی برای تأثیرگذاری بر سیاستهای تهران بوده است. این اقدام در خدمت به هدف تحمیل شرایط خود به تهران و دستیابی به اهداف محدود و نه نابودی جمهوری اسلامی انجام شد. مصداق این مدعا، اعلام آتشبس درپی حمله به تأسیسات هستهای است. پس از آن واشنگتن کوشیده است تهران را برای قبول خواستهای خود مجاب کند. معنای دیگر جنگ محدود واشنگتن، واداشتن تهران به قبول توافق و صلح همهجانبه به جای جنگ همه جانبه با تهران است. این نگرش متفاوت از آنچه هست که اسرائیل در پی تحمیل جنگ اخیر بوده و همچنان بر طبل آن میکوبد. در این حال واشنگتن با تلاش برای حفظ ابتکار عمل درصحنه تقابلها با تهران میخواهد همچنان اروپا را در حاشیه نگه دارد؛ اگرچه تروئیکای اروپایی مدعی بخشی از میدانداریها علیه تهران است.
وضع بالا تهدیدها و فرصتهایی متفاوت از گذشته را مقابل تهران قرار میدهد. "تهدید" از آن رو که سه طیف ائتلافی(واشنگتن، تروئیکای اروپایی و تلآویو) با الگوی "ابهام، فشار و تهدید" هدف تسلیم سازی تهران را تا نقطه تقابل و جنگ کامل دنبال میکنند. "فرصت" به این معنا که ائتلاف سهگانه کنونی الزاما به معنای وجود جنس مشترک در ماهیت اهداف راهبردی آنان نیست. در همین نقطه است که تهران میتواند از فرصتها برای خود "موقعیت راهگشا" بیابد. آیا چنین خواهد شد؟
نظر شما