گزاره ی بالا "واقعیت" موضوع است اما آیا "حقیقت" ماجرا هم همین است؟ جواب این سوال شاید سخت به نظر برسد اما فکر کنم آنقدرها هم مشکل نباشد! در دنیای سیاست "حقیقت" با "واقعیت موجود" تفاوت ندارد یا لااقل خیلی تفاوت ندارد؛ این سه جزیره در اختیار ماست و ایران هم حاضر به مذاکره در مورد مالکیت آنها نیست این واقعیت است که الان تبدیل به حقیقت شده و به مناسبت آن برای ما حق ایجاد کرده! در واقع "حقیقت" در دنیای سیاست تابع "واقعیت موجود" است.
در کشوری کودتا می شود و در عرض چند ساعت حاکمیت آن عوض می شود، شاید در ابتدا کشورهای دیگر با احتیاط با نو حاکمان آن دیار برخورد کنند اما همین که دریافتند اینها سرجایشان محکم هستند درهای مذاکره را با ایشان باز خواهند کرد فارغ از این که این ژنرال های جدید برحق هستند یا نه و البته برحق هستند چون بر مسند قدرت نشسته اند! و "واقعیت موجود" راتشکیل می دهند که "حقیقت" را تعریف می کند!
شاید بتوان گفت سازمان ملل و به خصوص شورای امنیت این نهاد بین المللی نیز مرجعی است برای حفظ "واقعیت های موجود" جهان و جلوگیری از ایجاد "واقعیت" های تکان دهنده ی جدید که بخواهند به زور خود را به "حقیقت" تبدیل کرده و دیگران را وادار کنند تا آنها را به رسمیت بشناسند.
البته برخوردها و مواضع شورای امنیت هم به واقعیت های موجود بستگی زیادی دارد. از نظر آنها تجاوز کشوری به کشور دیگر شایسته نیست اما برخی از تجاوزها بیشتر شایسته نیست! پس قابل تحمل هم نیست. مثال روشن آن لشکرکشی صدام به ایران که با سکوت تقریبی این شورا روبرو شد و تسخیر شش ساعته ی کویت به وسیله ی همین متجاوز که اصلا تحمل نشد و پاسخ آن حمله ی ویران کننده به متجاوز بود تا خود را به عنوان واقعیت موجود تحمیل نکرده و تبدیل به حقیقت نشود!
بازگردیم به موضوع جزیره های تنب بزرگ، تنب کوچک و ابو موسی. تاریخ معاصر در مورد چگونگی در اختیار گرفتن این جزایر توسط ایران روشن است اما در حال حاضر شرایط جهان تغیییر کرده نه ایران آن کشور دهه ی چهل شمسی است و نه کشورهای اطراف ایران در آن شرایط آشفته قرار دارند! ایران امروز حمایت قدرت های جهانی را ندارد بلکه با آنها مسائل حال نشده ی دیگری هم دارد اما جهان به چشم خود دیده که خرمشهر ایران قبل از از اینکه سقوط کند دشمن تا دندان مسلح اش را در ۳۴ روز مقاومت از نفس انداخت.
این مقدمه شاید توضیح واضحات باشد اما نتیجه ای که از آن برای من حاصل می شود این است که موضوع جزیره ها را باید با هوشیاری، زیرکی و در یک کلام سیاست موثر و مفید دنبال کنیم تا متحمل خسارت و هزینه های گزاف نشویم.
آنچه که این روزها در شبکه های اجتماعی مجازی در اینترنت به نام حس میهن پرستی همچون آتش خشمی شده و بر همسایگان جنوبی ما بی رحمانه می تازد جز دلیل و برهان نژادی و قومی چیز دیگری برای عرضه ندارد. اینکه ما همسایگان عرب زبان خود را با بدترین الفاظ مورد توهین قرار بدهیم و به جای صحبت از موضع قدرت از جایگاه سست توهین برای اثبات راستی و برحق بودن خود استفاده کنیم، راهی است که در نهایت موجب متحد شدن همه جانبه ی دنیای عرب در مقابل ما خواهد شد.
از دیگر سو اتهام زنی های نژادی و قومی در دنیای امروز نشانه های فرهیختگی و بالندگی نیستند. اینها نشانه های مردمانی است که هنوز در دوران ملوک الطوایفی و عشایری و قبیله ای زندگی می کنند و با مفاهیم دنیای مدرن از جمله ملت، شهروند، قانون، برابری در مقابل قانون، عدم برتری نژاد و جنسیت در مقابل قانون.... بیگانه بوده یا اینکه آنها را فقط برای خود می پسندند.
اگر صحبت از ملت ایران به میان می آید نباید فراموش شود که یک اقلیت قابل توجه عرب زبان در مناطق جنوب غربی کشورمان در خوزستان زندگی می کنند و سخت ترین روزها را در دفاع از این مرز و بوم در مقابل متجاوزین متحمل شده اند. پس چگونه به خود اجازه می دهیم به یک زبان و نژاد چنین توهین های ناروایی بکنیم و آیا این رجز خوانی های نژادی جز ایجاد تنفر در اذهان مردمان عرب زبان عایدی دیگری برای ما خواهد داشت؟
سوال اینجاست چرا کسانی که در هر موضوع یا مناقشه ی اجتماعی و سیاسی پایه ی اول استدلال خویش را بر پست بودن نژاد طرف مقابل قرار می دهند بیم و هراسی در دل ندارند؟ و آیا وطن پرستی مساوی با تمسخر و تحقیر زبان، نژاد و ارزش های مردم دیگر کشور هاست؟
آیا تحلیل هیتلر و هم پالکی هایش از مشکلات جهان و راه حل های آن چیزی جز موضوع نژاد و قومیت بود؟
در یوگسلاوی سابق صرب ها چه راه حلی غیر از نژاد و دین و قوم و قبیله ارائه دادند و دستاوردشان چه بود؟
جهان امروز دنیای استدلال، پیگیری، اصرار، مذاکره، هوشیاری، مراقبت، احترام، متانت، زیرکی و این قبیل ویژگی های انسانی است و اما عصبیت، تعصب، فخر فروشی، تحقیر، تمسخر، بی توجهی به عرف و قوانین بین المللی،...رفتارهای نسنجیده به شمار می آیند و صاحبان این اعمال را در موقعیت ضعیف تر قرار می دهند هر چند که در حقیقت بر حق هم باشند!
ما اگر می خواهیم منافع ملی کشورمان را به واقعیت های موجود و تغییر ناپذیر در جهان پیچیده و پر از بازیگران قدرتمند امروزی تبدیل کنیم و این منافع ملی را به عنوان حقیقتی خدشه ناپذیر در جهان سیاست عرضه کنیم که مورد قبول جهانیان نیز باشد نیاز به هوشیاری، محاسبه، دقت، فرهیختگی و در یک کلام گذار از دوران سنت و ورود به جهان مدرن با ملزومات خودش را داریم.
پس جزایر متفلق به ماست اما اگر خود بخواهیم ....
نظر شما