این کتابفروش، مقدمات تاسیسات دانشگاه اصفهان را فراهم کرد

به جهت رفتار فوق‌العاده مسیح ثقفی بود که برخی از کارکنان او توانستند به مقامات عالی اجتماعی دست یابند. ازجمله حسین نیلی که به مدیریت کارخانه ذوب آهن رسید و سپس به وزارت صنایع و معادن گماشته شد ولی متأسفانه در اثر تصادف درگذشت عده‌ای دیگر از کارکنان ثقفی توانستند خود به تأسیس کتابفروشی دست یازند...

به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین به نقل از ایبنا، نقطه عزیمت مسیح ثقفی به جهان کتاب و فرهنگ، سال ۱۳۱۶ بود؛ زمانی که نوجوانی حدودا سیزده‌ساله و تازه از مدرسه فاصله‌ گرفته، پا به کتابفروشی «تأیید» در اصفهان گذاشت. آن روزها کتابفروشی نه‌ فقط محلی برای خرید و فروش کتاب، که مجمعی فرهنگی بود؛ جایی برای گفت‌وگو، معاشرت و مبادله اندیشه میان اهل قلم، معلمان، دانشجویان و دلدادگان دانایی. ثقفی جوان با دنیایی از اشتیاق، پشت پیشخوان و میان قفسه‌ها ایستاد و به‌ جای کلاس درس، درس دیگری آغاز کرد: درس زندگی، ادب، گفت‌وگو و شناخت انسان‌ها از مسیر کتاب.

او در همان سال‌های نخست، صمیمیت، امانت‌داری و ادب را سرمایه اصلی خود قرار داد. همین ویژگی‌ها سبب شد تا تنها یک شاگرد نباشد، بلکه به‌تدریج جایگاه و اعتبار پیدا کند و برای بسیاری از مشتریان، حضور او دلیل اصلی مراجعه باشد. معاشرت با قلم به دست‌ها و کتاب‌خوان‌ها در همان دوران، روحیه جست‌وجوگر او را بارورتر کرد. هر جلد کتابی که از قفسه برمی‌داشت، برایش در حکم پنجره‌ای تازه به جهان بود؛ پنجره‌ای که هر روز را متفاوت و هر فکر را در مسیر بلوغ قرار می‌داد.

کم‌کم فعالیت او از انجام کارهای روزمره فراتر رفت. فرهنگ‌دوستی در وجودش به جوش آمد و نگاه اقتصادی صرف از کار کتاب، به‌سرعت رنگ باخت. برای او کتابفروشی نه محل کسب‌وکار، که فضای تربیت فرهنگی و اجتماعی بود. همین نگاه، او را نزد صاحبان کتابفروشی «تأیید» به شخصیتی قابل اعتماد و مشارکت‌پذیر تبدیل کرد. روایت‌ها می‌گویند که رفتار مؤدبانه و توجه صادقانه او به مردم، مهم‌ترین عاملی بود که بعدها مسیر شراکت و استقلال را برایش هموار ساخت.

سال ۱۳۳۰ نقطه عطف شد؛ زمانی که، بعد از سال‌ها ممارست، تجربه، و جلب اعتماد اهالی کتاب، کتابفروشی «ثقفی» را بنیان نهاد؛ مکانی کوچک اما پرشور در دل اصفهان که خیلی زود بدل شد به پناه کتابخوانان و آغازی برای دوره تازه‌ای در تاریخ فرهنگی شهر.

زمانه اگرچه روزگار سختی بود، اما مسیح ثقفی با خلق فضای فرهنگی نو، نشان داد که جای مدرسه را می‌توان پشت پیشخوان کتابفروشی گرفت؛ و به جای نیمکت چوبی، بر قفسه‌های کتاب تکیه زد و درس پرسش، اندیشه و ادب را به‌گونه‌ای دیگر آموخت و به دیگران نیز.

تولد تا تحصیل

مسیح ثقفی در سال ۱۳۰۳ خورشیدی در محله احمدآباد، کوی ملک‌الاطباء در خانواده‌ای اهل علم و فرهنگ پا به عرصه وجود نهاد. پدرش ابوالحسن ملک‌الاطباء و پدربزرگش میرزا عبدالکریم سلطان‌الاطباء از طبیبان مؤمن و حاذق زمان خود بودند. ثقفی در سیزده سالگی پدر خود را از دست داد و مواجهه با مشکلات زندگی، او را از به پایان رساندن تحصیلات دوره دبیرستان بازداشت. او در سال ۱۳۲۶ ش با پوران‌دخت اعتمادی ازدواج کرد که حاصل این ازدواج چهار فرزند - سه دختر و یک پسر- بود: پروین‌دخت متولد هفدهم مرداد ۱۳۲۷ ش؛ پروانه، متولد هفتم آذر ۱۳۳۰ ش؛ غلامرضا، متولد سوم اردیبهشت ۱۳۳۶ ش؛ و دختر آخر پیروزدخت، متولد سیزدهم تیرماه ۱۳۴۸ ش.

زندگی حرفه‌ای

مسیح ثقفی در ابتدای فعالیت خود در حوزه کتاب از سال ۱۳۱۶ ش. به عنوان شاگرد در کتابفروشی «تأیید» مشغول به کار شد. ثقفی پس از چند سال فعالیت به‌ عنوان شاگرد در این کتابفروشی به علت علاقه شدید به کتاب و کتابفروشی و حُسن سلوک با مردم، به‌ عنوان شریک این کتابفروشی به کار ادامه داد و سرانجام در سال ۱۳۳۰ ش با خرید محل کتابفروشی «تأیید» کتابفروشی ثقفی را تأسیس نمود و کتابفروشی تأیید از آن پس به خیابان چهارباغ جنب خیابان فتحیه سینما ایران سابق منتقل گردید.

در سالیان پایانی دهه بیست، کتابفروشی ثقفی محفلی امن و آرام برای کتابخوان‌ها و کتاب‌دوستان اصفهان بود؛ در واقع این کتابفروشی نخستین کتابفروشی مدرن اصفهان به شمار می‌رفت. در این کتابفروشی صرفاً کتاب عرضه می‌شد و از این مسیر بود که اهالی اصفهان آهسته آهسته با رمان‌های غربی و ترجمه‌های به‌روز آشنا شدند.

بی‌شک همین تأثیرات بود که مقدمات تأسیس دانشگاه اصفهان را در خیابان شاهزاده ابراهیم فراهم کرد. در سال‌های دهه بیست، روی گشاده و اخلاق بسیار پسندیده مرحوم ثقفی خود یک جاذبه گردشگری برای این منطقه به شمار می‌رفت. مرحوم ثقفی در سال ۱۳۴۳ ش. محلی را در خیابان چهارباغ آماده نمودند تا شعبه‌ای از مرکز فرهنگی ثقفی را با نام «کتابفروشی نیما» در آن دایر نمایند تا مرکزی برای تجمع روشنفکران و یک کانون فرهنگی در محلی مناسب باشد.

از سال ۱۳۴۶ ش مسئولیت اداره کتابفروشی نیما برعهده آقای نحوی گذاشته شد که آقایان علی تابش مظفری و حسین موسوی نیز از کارمندان آن بودند. این کتابفروشی بارها مورد حمله ساواک واقع شد و دو یا سه مرتبه توسط آن‌ها تعطیل شد و کارمندان آن به زندان افتادند. علت توجه ساواک بدین کتابفروشی تکثیر بعضی از کتب مهم و پخش کتب علی شریعتی - از سال ۱۳۵۱ تا ۱۳۵۲ ش. - و رساله‌های حضرت آیت‌الله العظمی امام خمینی ره و سایر علماء و روشنفکران و پژوهشگران بود.

مرحوم ثقفی مردی خودساخته و آراسته به فضایل و کمالات اخلاقی بسیار بود که نیروی جوانی را با عزمی راسخ و پشتکاری کم‌نظیر و همتی بلند و بی‌مانند توأم نمود. او با توکل و ایمان به خداوند که تا اعماق روانش ریشه دوانده بود، شغل کتابفروشی را برگزید و از همان آغاز به شغل خود دلبستگی و علاقه وافری داشت و در کار خود صمیمی و صادق بود. علاقه او به کار کتاب تا حدی بود که گذشته از کتابفروشی، کتاب‌های مفید و ارزنده‌ای نیز در رشته‌های گوناگون مذهبی علمی و ادبی انتشار داد که با استقبال کم‌نظیر مردم روبه‌رو شد.

مرحوم ثقفی از حُسن حق و حُسن سلوک ویژه‌ای برخوردار بود. بیشتر مردم اصفهان و حتی اهالی شهرستان‌های اطراف برای خرید کتاب به کتابفروشی ثقفی مراجعه می‌کردند و مرحوم ثقفی برای طالبان علم مطابق شأن و مقام آن‌ها احترام خاصی قایل بود.

ادب و تربیت ذاتی و حُسن خلق و مردم‌دوستی از خصوصیات اخلاقی او بود که در اولین برخورد، آدمی را مجذوب خود می‌ساخت و همین جاذبه بود که آشنا و بیگانه را به کتابفروشی او جذب می‌کرد. بیشتر دانشمندان و فضلای شهر از مشتریان دایمی او بودند، اما لطف او در مورد خرید کتاب، نسبت به همه اعم از روحانی و دانشگاهی و اداری و بازاری، عام بود و همه را شیفته و فریفته حسن سلوک و تواضع و فروتنی خود ساخته بود. هرگز از کسی مطالبه طلب نمی‌کرد و در عوض با مردم‌داری مردم‌دوستی و سازگاریی که با مردم داشت، و به مدد آن خصیصه‌های عالی، عده زیادی را در این شهر صاحب کتاب و کتابخانه کرد.

مرحوم ثقفی در مردم‌داری و مردم‌دوستی و حسن سلوک از نادره‌های روزگار خود به شمار می‌آمد؛ یک عمر به کتاب عشق ورزید و با آن زیست و با اراده‌ای مصمم و پشتکاری درخور تحسین در ترویج و نشر علم و دانش از طریق انتشار کتاب‌های ارزنده و سودمند عاشقانه و و مشتاقانه به فرهنگ اصفهان خدمت کرد و بر اثر پشتکار توأم با اخلاص و ایمان خود مؤسسه انتشاراتی ثقفی را در ردیف مهم‌ترین و معتبرترین مؤسسات انتشاراتی کشور درآورد.

ازجمله مصادیق حُسن اخلاق و مردم‌داری مرحوم ثقفی می‌توان به داستانی که توسط حسین زرین‌فر نقل شده اشاره کرد:

یکی از کارکنان کانون انتشاراتی آن مرحوم می‌خواسته است عروسی نماید و احتیاج به گرفتن وام داشته است. آن صادقانه به او می‌گوید به چشم، شما چکی از یکی مرحوم بگیرید و در ازای وامی که از من می‌گیرید بدهید به من و این کار انجام می‌گیرد آن مرحوم بعد از چند هفته صاحب چک را طلب می‌کند و می‌گوید امانتی از شما نزد من است و می‌خواهم آن را تحویل‌تان بدهم.

آن شخص از همه‌جا بی‌خبر در فکر فرو می‌رود و متحیر می‌شود و می‌گوید کدام امانت، من که از آن چیزی نمی‌دانم و مرحوم چک را به او می‌دهد و آن شخص می‌گوید این چک را فلانی گرفته است و من باید از او مطالبه بکنم. آن عزیز از دست رفته می‌گوید شما دیگر کاری با او ندارید و خواهش دارم اصلا هم به روی خودتان نیاورید.»

به جهت رفتار فوق‌العاده مسیح ثقفی بود که برخی از کارکنان او توانستند به مقامات عالی اجتماعی دست یابند. ازجمله حسین نیلی که به مدیریت کارخانه ذوب آهن رسید و سپس به وزارت صنایع و معادن گماشته شد ولی متأسفانه در اثر تصادف درگذشت عده‌ای دیگر از کارکنان ثقفی توانستند خود به تأسیس کتابفروشی دست یازند؛ برخی از کسانی که در کنار ثقفی روش کار را آموختند و به‌ طور گسترده به عرضه کتاب پرداختند عبارت‌اند از علی اشتری، مدیر کتابفروشی آرش صادق بحق، مدیر کتابفروشی نوآوران؛ علی تابش، مدیر کتابفروشی، آرش آزادی، احیاء و تابش؛ علی سعیدی، مدیر کتابفروشی فرهنگ؛ حسن کاغذچی، مدیر کتابفروشی میلاد؛ مرتضی کشکولی، مدیر کتابفروشی آسیا؛ رضا مظفری، مدیر کتابفروشی بابک؛ رحمت‌الله معلمی، مدیر کتابفروشی میلاد؛ حسین موسوی، مدیر مؤسّسه پیام و جواد نیلی، مدیر کتابفروشی رضوی.

وفای به عهد از خصوصیت‌های برجسته اخلاقی مرحوم ثقفی بود. استاد مرتضی تیموری در این خصوص خاطره‌ای گفته‌اند که بسیار قابل توجه است:

«در وفای به عهد بسیار ثابت‌قدم بود و به هیچ‌وجه راضی نبود دلی از وی آزرده شود داستان آخرین دیدارمان را نیز که یک هفته قبل از مرگ وی اتفاق افتاد و حکایت از غایت وفاداری و صفای باطن او داشت هرگز فراموش نمی‌کنم سال گذشته یک روز جمعه به دیدن آقای دکتر عبدالباقی نواب، استاد دانشگاه و رئیس وقت دانشکده ادبیات و علوم انسانی رفتم. آقای دکتر نواب پس از یک بیماری طولانی که منجر به بستری شدن ایشان در بیمارستان شده بود تازه از بیمارستان به منزل منتقل شده بود و دوران نقاهت را می‌گذرانید. یاد دارم وقتی صحبت از کتاب‌های جدید شد آقای دکتر نواب اظهار داشت از وقتی که مریض و بستری شده‌ام آقای ثقفی کتاب تازه برای من نفرستاده‌اند و گویا مرا فراموش کرده‌اند. فردای آن روز که این موضوع را تلفنی با شادروان ثقفی مطرح کردم سخت ناراحت شد و اظهار داشت فقط فرارسیدن مهرماه و مشغله کتاب‌های درسی مانع این کار شده است و اصرار کرد که هرچه زودتر به دیدن دکتر نواب بروم. اتفاقا در سه‌شنبه همان هفته میلاد مسعود امام هشتم شیعیان حضرت علی‌بن موسی‌الرضا (ع) بود. آن را به فال نیک گرفتم به اتفاق شادروان ثقفی و آقای دکتر واعظ جوادی به دیدن دکتر نواب رفتیم و شادروان ثقفی سه جلد کتاب که تازه منتشر شده بود با خود همراه آورده و با تواضع بسیار به دکتر نواب گفت: دست خالی نیامدم که تصور نفرمایید شما را فراموش کرده‌ام این آخرین دیدار و ملاقات ما بود و روز بعد از آن خبر درگذشت ناگهانی شادروان ثقفی نه‌تنها دل دوستان و یاران وی بلکه بیشتر مردم اصفهان و سایر شهرهای ایران را داغدار و سوگوار ساخت و با مرگ وی جامعه انتشارات و مطبوعات ایران لباس ماتم پوشید.»

همین حُسن خلق و سلوک انسانی ثقفی موجب شده بود که کتابفروشی ثقفی پاتوق اهالی فرهنگ باشد. بزرگانی نظیر محمدباقر الفت سیّدابوالحسن کتابی، آیت‌الله سیدمحمدعلی روضاتی، عبدالوهاب کلانتری بدرالدین کتابی، سیدمحمد صدر هاشمی، آیت‌الله سیداحمد تویسرکانی، مصلح‌الدین مهدوی، سیّدحسین عریضی، سیدمحمد باقر کتابی، تقی کتابی، دکتر عبدالباقی نواب و منوچهر قدسی ازجمله اشخاصی بودند که پیوسته و گسسته در این کتابفروشی حضور داشتند.

کارنامه نشر

مرحوم ثقفی، دو انتشارات را اداره می‌کرد: نخست انتشارات و کتابفروشی ثقفی، که از ابتدای سال ۱۳۱۶ ش. رسما تأسیس شد و آغاز به کار نمود و اولین کتابی که با نام این انتشارات منتشر شد. کتاب «حقوق بین‌الملل خصوصی تعارض قوانین» نوشته ارسلان خلعتبری بود. این انتشارات بعد از وفات مسیح ثقفی به کار خود ادامه داد و در سال ۱۳۶۳ ش. با انتشار کتاب «سیر و سلوک» از بانو امین، فعالیتش پایان یافت.

انتشارات دیگری که توسط مسیح ثقفی راه‌اندازی شده بود، «نیما» نام داشت که این انتشارات چنان‌که ذکرش گذشت از سال ۱۳۴۳ ش در قالب کتابفروشی آغاز به کار نمود و کار چاپ کتاب را از سال ۱۳۴۸ ش. با انتشار کتاب «آوای وحش» نوشته جک لندن و ترجمه فرخزاد نراقی آغاز نمود. بعد از فوت مرحوم ثقی تا سال ۱۳۶۷ ش. شاهد انتشار آثاری توسط انتشارات نیما هستیم.

درگذشت

وی در سیزدهم آذرماه ۱۳۵۳ ش. بدرود حیات گفت و تکیه حاج محمدجعفر آباده‌ای در کنار مادر پدر و پدربزرگش در خاک آرمید. مراسم چهلم درگذشت وی نیز به تاریخ یکشنبه بیست‌ودوم دی‌ماه ۱۳۵۳ ش. از ساعت ۲ الی ۵ بعد از ظهر در مسجد رکن‌الملک تخت فولاد برگزار شد...

259

کد خبر 2139615

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =

آخرین اخبار