ایده جالب یک متخصص مغزو اعصاب برای حل شدن مشکلات سیاسی کشور/ اگر نمی توانید مشکلی را حل کنید ، شجاعانه نتوانستن تان را فریاد بزنید

بیمار، آقای میانسالی است. یک‌سال است که گوش‌اش وزوز می‌کند، نایلون پر از قرص‌اش را روی میز مطبم خالی می‌کند و لابه‌لای قرص‌ها چند پسته و پوست‌تخمه به طرفم قل می‌خورند و درست لب میز می‌ایستند. با خجالت تا کمر روی میزم خم می‌شود و آنها را جمع می‌کند. می‌گوید، یک‌سال است با وجود مصرف همه این قرص‌ها، صدای لعنتی گوش‌اش حتی یک لحظه هم قطع نشده و آنقدر مستأصل است که حتی چندبار تصمیم گرفته خودش را بکشد.

به گزارش خبرآنلاین رضا ابوتراب،نورولوژیست در روزنامه هم میهن نوشت: با حالت اعتراض می‌پرسد: این‌همه علم پیشرفت کرده، چرا وزوز گوش من درمان نمی‌شود؟ حتی اگر جراحی هم بخواهد، حاضرم تا آمریکا هم‌ بروم تا این صدا قطع شود. مدارک‌اش را نگاه می‌کنم؛ چندین و چند ام.آر.آی، سی.تی و نوار گوش دارد. به او می‌گویم برای این صدا هیچ درمانی وجود ندارد. شما فقط یک راه دارید و آن‌ اینکه؛ با این صدا دوست شوید و با آن زندگی کنید. اول جا می‌خورد و می‌پرسد، یعنی هیچ درمانی ندارد؟ می‌گویم خیر! حتی در آمریکا؟ حتی در آمریکا! با چهره‌ای درهم خداحافظی می‌کند و می‌رود.
سه‌ماه بعد این‌بار به‌علت کمردرد شدید برمی‌گردد، ولی سرحال‌تر به‌نظر می‌رسد. می‌پرسم راستی از آن صدا چه‌خبر؟ می‌خندد و می‌گوید، دیگر خیلی اذیتم نمی‌کند، چه می‌شود کرد، درمان ندارد دیگر!
در یک تحقیق جالب مشخص‌شده افسردگی و اضطراب زنانی که تحت درمان‌های نازایی هستند، بعد از یائسه‌شدن و قطع آخرین امیدها برای بچه‌دار شدن، به‌طرز واضحی بهبود می‌یابد.
درواقع وقتی از چیزهایی که نمی‌توانیم درست‌شان کنیم به‌کلی ناامید می‌شویم، حالمان بهتر از وقتی می‌شود که هنوز نیمچه امیدی داریم. خانواده کسانی که عزیزشان سرطان دارد تا وقتی حتی یک‌درصد به بهبود او امیدوارند، بسیار آشفته‌حال‌اند؛ ولی کمی بعد از وقتی که همه دکترها جواب‌شان می‌کنند، آرام‌تر می‌شوند. عاشقانی که معشوق‌شان آنها را ناامید کرده ولی هنوز مجرد است، حال بدتری از آنهایی دارند که معشوق‌شان ازدواج کرده باشد.

آدم‌هایی که در زندگی، انتظاراتی معمولی دارند که رسیدن به آنها خیلی هم سخت نیست، حال بهتری از آدم‌هایی دارند که شانس رسیدن به آرزوها و آرمان‌های بزرگ‌شان در حد برنده‌شدن در بلیت بخت‌آزمایی است. درواقع وقتی بدانیم که نمی‌توانیم، حالمان بهتر از زمانی است که ندانیم که نمی‌توانیم و دائم شکست بخوریم.

زمانی بود که روشنفکران ریشه همه ناتوانی‌ها را در نخواستن و ندانستن جست‌وجو می‌کردند. آنها می‌گفتند دانستن باعث درست‌خواستن می‌شود و خواستن هم‌ که همان توانستن است. ولی با اینکه به‌لطف فضای مجازی «دانستن» تبدیل به کالایی در دسترس همه شده است و تقریباً بیشتر مردم خوب می‌دانند چه چیزهایی را باید بخواهند، ولی باز هم خواستن، توانستن نیست.

برای سال‌های‌سال خیلی‌ها فکر می‌کردند کافی است تا مردم دنیا محاسن دموکراسی را بفهمند و بخواهند تا دموکراسی در همه عالم فراگیر شود، ولی امروزه با وجود بیشتر دانستن و بیشتر خواستن دموکراسی، تعداد دولت‌های دموکراتیک در عالم سال‌به‌سال درحال آب رفتن است.

زمانی همه فکر می‌کردند به‌زودی خواهند توانست دنیا را تبدیل به دهکده‌ای جهانی، بدون مرز و بدون تعصب کنند ولی نه‌تنها نتوانستند، بلکه سال‌به‌سال دیوارهایی که کشورها دور خودشان می‌کشند، بلند و بلندتر می‌شود. سال‌هاست بیشتر مردم دنیا دیگر به آنهایی که رویافروشی می‌کنند و تکه‌کلام‌شان خواستن و توانستن است، رأی نمی‌دهند و در ایران ما هم‌ آنکه می‌گفت، می‌خواهم و می‌توانم، رأی کمتری از کسی آورد که بیشتر از ندانستن و نتوانستن گفت.

شاید ما ایرانی‌ها اگر مانند آن بیماری که وقتی فهمید وزوز گوش‌اش هیچ درمانی ندارد حال‌اش بهتر شد، آن روزی که بفهمیم نه‌تنها رسیدن به زمان کوروش کبیر یا سال‌های عظمت ایران بلکه حتی رسیدن به اوضاع 20 سال پیش‌مان هم لااقل تا سال‌های‌سال ممکن نیست، حال بهتری پیدا کنیم. البته به‌نظر می‌رسد حالا که بسیاری از ایرانیان مدت‌هاست فهمیده‌اند خواستن توانستن نیست، دیگر نوبت مسئولان ماست که چون مردم ایران، این را بفهمند و به نتوانستن اعتراف کنند.

سیاستمداران فنلاند سال‌ها ماشین‌های قراضه روسی را می‌خریدند و درحالی‌که در کشورشان آزادی رسانه‌ای برقرار بود، یک کلمه از کمونیست‌ها انتقاد نمی‌کردند؛ چون فهمیده بودند که در هیچ صورتی نمی‌توانند با  همسایه ترسناک‌شان یعنی شوروی دربیفتند و البته ۵۰ سال صبر کردند تا زمان توانستن فرا برسد.

شاید روزی که هم مردمان، هم مسئولان ما معنای نتوانستن را بفهمند و کمتر بخواهند، آن روز مثل آن کسی که می‌فهمد نمی‌تواند از شر وزوز گوش‌اش خلاص شود یا آن عاشقی که یقین پیدا می‌کند باید معشوق‌اش را برای همیشه فراموش کند یا زنی که مطمئن می‌شود دیگر هرگز نمی‌تواند بچه‌ای را در رحم‌اش بزرگ کند، درهای رحمت و شادی روی همه باز شود. گاهی قبول شکست و نتوانستن، شجاعانه‌ترین و قهرمانه‌ترین کار عالم است و شاید اولین سیاستمدار ایرانی که جرأت کند نتوانستن را فریاد بزند، بتواند به یکی از بزرگترین قهرمانان ایران تبدیل شود.

17302

کد مطلب 2146254

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =

آخرین اخبار

پربیننده‌ترین