گروه اندیشه:از شاهین اشکیانی در کانال دکتر علی سرزعیم مطلبی منتشر شده با این سوال اساسی که «پارادایم اقتصاد اتریشی چگونه در ایران یارگیری کرد و چرا؟». نویسنده به تحلیل علت موفقیت و "یارگیری" پارادایم اقتصاد اتریشی در جامعه و فضای فکری ایران میپردازد و ریشههای این نفوذ را نه صرفاً در عوامل بیرونی، بلکه در روششناسی خاص این مکتب و زمینههای فرهنگی جامعه ایران جستجو میکند. اشکیانی به دو عامل اساسی در این باره اشاره می کند. اول عوامل بیرونی و انگیزشی شامل پروپاگاندای سنگین، مقابله با قدرت، دولت ستیزی است و دوم مزیت اصلی روش شناسی "اَپریوری" و هماهنگی فرهنگی شامل بی توجهی به تجربه، تنبلی فکری، اولویت مطلق تئوری، و دشواری کم است. در نهایت این ترکیب از سرمایهگذاری سنگین و یک روششناسی ضدتجربی و سادهانگارانه که با گرایشهای فرهنگی جامعه ایران همسو است، منجر به نفوذ گسترده و یارگیری این پارادایم شده است؛ پارادایمی که نتیجه آن در سطح تخصصی، تولید مطالب غلط در پول و بانکداری و پیشبینیهای غلط (نظیر وقوع قریب به صد سال ابرتورم) بوده است. این یادداشت در زیر از نظرتان می گذرد:
****
پارادایم اقتصاد اتریشی چگونه در ایران یارگیری کرد و چرا؟ این سوالی است که شاهین اشکیانی تاکید می کند که برایش مطرح بوده او می نویسد: «این سوال برای من مطرح بود و متداول هم از من پرسیده میشد (برای دیگران نیز مطرح است). بخشی به پروپاگاندای سنگین و هزینهی چند ده میلیارد تومانی هولدینگ فلان و اتاق بازرگانی بهمان برای نشریات سنتی و رسانههای مجازی برمیگردد و بخشی به نیاز کسری از جامعه به «مقابله» با حکومت و حامیانش و بخشی نیز به «دولتستیزی» اقتصاد اتریشی و خستگی به حق ایرانیان از دولت. اما با پروپاگاندا هر پارادایمی را نمیشود به سهولت جا انداخت، به عبارت دیگر، پارادایمها سطح دشواری متفاوتی دارند برای عمومیشدن.»
او در ادامه به مزیت اقتصاد اتریش که در ایران رواج یافت اشاره می کند: « برای یارگیری در جامعهی ایران، مزیت اقتصاد اتریشی در روششناسی آن است. روششناسی اقتصاد اتریشی در عمل به جهان تجربی بیتوجه است. متاثر از مُدهای فلسفی قرون هفدهم و هجدهم -دکارت، فلاسفهی عقل عام اسکاتلندی، ...- اقتصاد اتریشی مطالعهاش را نه از واقعیت میآغازد نه با واقعیت میسنجد.»
اشکیانی تاکید می کند که این موضوع با برخی «سستی ها در فرهنگ عمومی ایرانیان هماهنگ است.» از نظر او «شواهد تاریخی؟ انطباقسنجی با واقعیت؟ عملا اهمیتی ندارد. «خرد» مهم است (در این پارادایم خرد همان کارکردی را دارد که خدا/کتاب مقدس و از این دست برای متشرعین و طالبان هر دین. تعریف این پارادایم از خرد، آن خردی که میاندیشد واقعیت مهم است را دربرنمیگیرد).»
اشکیانی سپس به جمله ای معروف که نشان می دهد در متدولوژی متفکران کتب اتریش مانند فون میزس، عینیت و حقیقت جایی ندارد با ارائه متن انگلیسی از دیدگاه های آنان می نویسد:« احتمالا اوج توجه این جریان به واقعیت آنجاست که میزس میگوید:
In science, one cannot be too cautious. If the facts do not confirm the theory, the cause perhaps lie in the imperfection of the theory. The disagreement between the theory and the facts of experience consequently forces us to think through the problems of theory again. But so long as a re-examination of the theory uncovers no errors in our thinking, we are not entitled to doubt its truth (ترجمه: «در علم، انسان هرگز نمیتواند بیش از حد محتاط باشد. اگر حقایق (واقعیتها) نظریه را تأیید نکنند، علت شاید در نقص و کاستی خودِ نظریه باشد. در نتیجه، عدم توافق میان نظریه و حقایق تجربی ما را مجبور میکند که مسائل نظریه را دوباره بررسی کنیم. اما تا زمانی که بازنگری نظریه هیچ خطایی را در تفکر ما کشف نکند، ما مجاز نیستیم که در حقیقت آن تردید کنیم.»)
پس نقش واقعیت و تجربهی بشری در بهترین حالت این است که اقتصاددان اتریشی را نسبت به «تئوری»ای که از خدا می داند کجا آورده کمی ظنین کند ولی اگر تئوری «منطقا» مشکلی نداشت، این واقعیت است که مشکل دارد و باید ندید گرفته شود. »
او در ادامه با اشاره به متدفکری نئولیبرال های وطنی هوادار اندیشه فون میزس، می افزاید: «خلاصهی این روششناسی را در تصویر پایین از کتاب Jesús Huerta de Soto میبینید. «اندیشهی پیش از مشاهده apriorism» را باید به اندیشهی بدون مشاهده تعمیم دهیم تا حق مطلب ادا شود برسیم به: تجربهی تاریخی نمیتواند تئوریها را انطباقسنجی/صحتسنجی کند...برای همین است که شواهد و اعداد و تجربهی تاریخی برایشان اهمیتی ندارد. آنان میگویند این آمارها چیزی را نشان نمیدهند چون آنچه به نظر او منطقی ست، با جهان منطبق نیز هست.»
از نظر اشکیانی، نتیجهی این روش در سطح توضیح میشود مطالب سرتاسر غلط پول و بانکداری این جریان از میزس تا رتبارد، و در پیشبینی می شود قریب به صدسال پیشبینی غلط در مورد وقوع ابرتورم.
اگر اقتصاد نوکلاسیک برای عمومی شدن، ریاضیات زیادی دشواری دارد و برای آموختنش باید رنج ریاضیاتی کشید، اگر مارکسیسم نیازمند مباحث فلسفی ست*، در عوض اقتصاد اتریشی هیچ نمیخواهد جز «تفت دادن». ردیف کردن یک سری گزاره که به نظر منطقی میرسند و چون منطقی به نظر میرسند حتما با دنیای واقع هم منطبقاند. این هم با خوی ایرانیان هماهنگ است و هم با تنبلی فکریشان.»
* متاسفانه -در عمل- فقط این سه پارادایم در منوی فکری علاقهمندان به اقتصاد در ایران وجود دارد.
۲۱۶۲۱۶






نظر شما