به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین محمدحسن ابوالحسنی در مقدمه گفت و گویش با احسان سنایی اردکانی مترجم کتاب لیبرالیسم در روزگار ظلمت در سرویس دین و اندیشه ایبنا نوشت: کتاب «لیبرالیسم در روزگار ظلمت» یکی از آثار تازهمنتشرشده نشر مرکز است. این کتاب را جاشوآ ال. چرنیس نوشته و احسان سنایی اردکانی ترجمه کرده است. در این کتاب با سیره عملی لیبرالهای معتدلی آشنا میشویم که از شتاب در قضاوت، و سادهنگری پرهیز کرده و نسبت به مسائلی که در فضای سیاست قرن بیستم پدید آمد، دیدگاه پیچیدهای داشتند، دیدگاهی که با تعهد اخلاقی همراه بود. درباره این کتاب با مترجم گرامی گفت و گویی کردیم که از نظر میگذرد.
****
ویژگیهای شاخص کتاب «لیبرالیسم در روزگار ظلمت» و دلیل ترجمه
کتاب «لیبرالیسم در روزگار ظلمت» در سال ۲۰۲۱ به زبان انگلیسی منتشر شده است. شما چه خصوصیاتی در این کتاب دیدید که توجهتان را برای ترجمه آن جلب کرد؟ ویژگیهای شاخص این کتاب چیست؟
اولین ویژگی چشمگیر کتاب از دید من، ارائۀ یک تعریف غیرگفتمانی از لیبرالیسم است؛ تعریفی که لیبرال بودن فرد را به باور و اعتقاد کلی او یا پایبندیاش به مجموعه ای از گزارهها محدود نمیداند، و شاخصههایی را در «رفتار» او دال بر این صفت دنبال میکند. این شاخصهها - نظیر استقبال از عدمقطعیت، احتیاط در ابراز نظر، مدارا با تفاوت ها، پذیرش پیچیدگیها و مقابله با سرسختی - از قضا ویژگیهایی است که امروزه انتظار میرود دانشمندان یا فلاسفۀ طبیعی نیز در مواجهه با مسائل علوم انسانی اتخاذ کنند تا شأن و موقعیت هر دو ساحت، و پیچیدگیهایی جهانی که در آن زیست می کنیم - چه در سطح تجربی و چه در سطح اندیشگی - حفظ بشود.
این در حالیست که با مرور ریشههای لیبرالیسم در تاریخ اندیشه، از قضا به حضور همین ویژگیها در اندیشمندانی برمیخوریم که اگرچه جملگی دوستدار و وامدار علوم تجربی بودند، امروزه به عنوان آبای لیبرالیسمِ فلسفی، سیاسی، یا اقتصادی شناخته میشوند؛ اندیشمندانی همچون دیوید هیوم، جان لاک، آدام اسمیت، بنجامین فرانکلین، و توماس جفرسون. پس معتقدم این کتاب در عین ارائۀ نگاهی نو به ماهیت لیبرالیسم، و در عین مروری نسبتاً منسجم بر تاریخچۀ متأخرتر این نحلۀ فکری، نقب واقعگرایانهای به جوهر و پیشینۀ این مفهوم هم زده است؛ جوهری که پیوندی ناگسستنی با رویۀ صحیح علم ورزیدن در علوم تجربی و انسانی دارد.

مفهوم «لیبرالیسم آبدیده»
مولف به واکاوی و تشریح مفهومی پرداخته به نام لیبرالیسم آبدیده. لطفاً به اختصار توضیح دهید این اصطلاح چه معنایی دارد.
آبدیدگی در عبارت «لیبرالیسم آبدیده» به همان اثرپذیری از تجربۀ زیسته و تاریخیای که فرد را نسبت به پذیرش پیچیدگیها، اصالت عدم قطعیت، و مذموم بودن سرسختی متقاعد ساخته، اشاره دارد. این تجربه را اندیشمندان نامبرده در طول کتاب هرکدام در یک زمینۀ خاص تاریخی فراگرفته و تأثیر آن را در ساحت اندیشۀ خود به طریقی منحصربفرد استمرار داده اند.
مرور این تجارب متکثر، رویهمرفته ما را به مفهومی راهبر میشود که به عنوان متممی بر اندیشۀ لیبرال، از اهمیت تاریخ و درک تاریخمند از وقایع در اندیشۀ سیاسی حکایت دارد: آبدیدگیای که در این کتاب، در سیاق زندگی پنج اندیشمند متأخر لیبرالیسم و به عنوان پنج مثال از آن تجربۀ تاریخی، به تفصیل شرح داده شده است.
مفهوم «سرسختی سیاسی» در مقابل «لیبرالیسم آبدیده»
مولف در مقابل لیبرالیسم آبدیده، مفهومی به نام سرسختی سیاسی را قرار داده. لطفاً این اصطلاح را کمی توضیح دهید. آیا سرسختی فقط شامل گرایشهایی میشود که صراحتاً ضدلیبرال هستند یا شامل بعضی از گونههای لیبرالیسم هم میشود؟
سرسختی، همان وضعیتی است که در اثر تعصب گفتمانی، خواه نسبت به اندیشههای لیبرال و خواه اندیشههای ضدلیبرال بروز پیدا میکند و گویای شاخصههای رفتاریای است که به سمت مقابل لیبرالیسم آبدیده شکل دادهاند. در واقع از این منظر، صفت «آبدیده» را میتوان پادزهری برای رویکردهای سرسختانه به لیبرالیسم هم در نظر گرفت، که در نبود آن لیبرالیسم اساساً صورت عملی به خودش نمیگیرد - و در حد یک مجموعه باور باقی خواهد ماند.
اینکه منِ نوعی خودم را مدافع اندیشۀ «لیبرال» بخوانم و در دفاع از این اندیشه به ابزارهای سرسختانه متوسل بشوم، نافی لیبرالیسم آبدیده و گویای نوعی از رفتار است که ماهیتاً با رفتار مدافعان اندیشههای ضدلیبرال یکی است. اتخاذ رویکردهای سرسختانه در حتی دفاع از اندیشۀ لیبرال، تلویحاً به یک باور دلالت دارد: اینکه انسانها از اساس غیرقابل تغییرند و تغییرشان جز با فشار بیرونی و اجبار میسر نیست. این در حالیست که اثرپذیری از تجربۀ زیسته و آموختن از تاریخ (که نویسنده از آن با عنوان آبدیدگی یاد کرده)، خود نشان از تغییرپذیری انسان دارد. بر این اساس هم میتوان «سرسختی» و «آبدیدگی» را دو مفهوم مانعهالجمع دانست که تضادشان خاصه در ساحت اندیشۀ لیبرال به چشم می آید - وگرنه که در اندیشههای ضدلیبرال این تضاد چندان محلی از اعراب ندارد.
سرسختی سیاسی در قرن بیست و یکم
شخصیتهایی همچون ماکس وبر، ریمون آرون، آلبر کامو و آیزایا برلین که در کتاب مورد بحث قرار گرفتند همگی در قرن بیستم میزیستند و با سرسختی سیاسی درگیر بودند؛ آنها در فضای سیاسی و فرهنگی متفاوتی به سر میبردند. فکر میکنید در سالهایی که ما در آن به سر میبریم سرسختی سیاسی قابل مشاهده است؟ قرن بیست و یکم تا چه اندازه بستری برای سرسختی سیاسی فراهم کرده؟
تغییر بستر اندیشهورزی و انتقال اطلاعات از مطبوعات و مجاری یکطرفه به فضای وب و رسانههای تعاملی، مسلماً آثار درازدامنی را در اندیشۀ سیاسی قرن بیست و یکم به جا گذاشته و خواهد گذاشت. یکی از این آثار، رشد و گسترش پوپولیسم در اندیشه، و سرسختیگری در عمل است. به عنوان نمونه، کارکرد «تروریسم» (یا وحشتپراکنی) در قرن بیست و یکم از یک لحاظ با کارکرد تروریسم در قرون پیشین تفاوت ماهوی داشته و دارد، و آن، القای رؤیایی از جنس «سلطۀ حداکثری» به تروریستهاست - گیریم اگر نه در زمین سیاست، دستکم در بستر رسانه.
از حمله به برج های تجارت جهانی تا سقوط موصل، آنچه به این رویدادهای ریزمقیاس برای جامعۀ جهانی اهمیتی همسنگ جنگ و نسلکشی در قرن پیشین داد (آنقدر که جامعۀ جهانی یا حتی ناتو را به گسیل نیرو متقاعد ساخت؛ حالآنکه این اقناع پیشتر با عواملی کوچکتر از جنگ بالکان یا نسلکشی روآندا رقم نمیخورد)، بهرهوری بالای این دست عملیاتها در اقناع و ارعاب جهانیان از طریق عاملی ناخواسته بود: گسترش روزافزون و قارچگونۀ رسانههای تعاملی، که تکثیر عامل «وحشت» را نیز سریعتر ساخت. در مقابل، همین بستر هم بود که زمینه را برای رشد و گسترش برداشتهای سطحیِ امروز از نحلههای اصیل اندیشۀ سیاسی، از جمله لیبرالیسم و محافظهکاری فراهم کرد.
پس اگرچه در قرن حاضر هنوز فجایع عالمگیری همچون جنگهای جهانیِ قرن پیشین را شاهد نبودهایم، اما قوت تأثیرگذاری رسانههای تعاملی، سرعت تکثیر اطلاعات کذب، و سرایت آسان رفتارهای سرسختانه و ترولوار از فضای رسانه به عرصۀ سیاست، به ما دلیل کافی میدهد تا با مرور کارنامۀ اندیشمندانی که لیبرالیسم را نه فقط در کتاب و مقاله و رسانه، بلکه از آن مهمتر در عرصۀ تصمیم، و در صحنۀ زیست پرفرازونشیب خود آزمودند و آموختند، رجوعی دوباره به ریشههای لیبرالیسم داشته باشیم. تاریخ اگر کمترین استفادهای برای امروز ما داشته باشد، ایجاد امکانی برای همین مقایسهها و کاستن از هزینۀ آموختن درسهایی است که تا یک قرن پیش، با هزینهای کمتر از درگرفتن جنگهای عالمگیر آموخته نمیشدند.

جایگاه راینهولد نیبور و پیوند او با محافظهکاری
از میان پنج فردی که مورد بحث قرار گرفتهاند، راینهولد نیبور در ایران کمتر شناخته شده است. لطفاً کمی درباره او و جایگاهش در این کتاب توضیح دهید.
از میان پنج اندیشمند نامبرده در این کتاب، نیبور بیشترین قرابت را با سنت محافظهکاری آمریکایی دارد؛ و دلیل مهجوریت او در ادبیات فارسیزبان علوم سیاسی هم به مهجوریت ادبیات این نحلۀ تأثیرگذار در آثار ترجمه شدۀ علوم سیاسی در کل بازمی گردد. نیبور که خود الهیدان بود و منتقد سویههای خداناباورانۀ اندیشۀ لیبرال از یک سو، و برداشت های متعصبانۀ دینی در اندیشۀ محافظهکاری از سوی دیگر به شمار می رفت، می توان نمونۀ بارز یک کنشگر مرزی در ساحت اندیشۀ سیاسی لقب داد، که مهمترین آموزه اش مقابله با باورهای آرمانشهری در سیاست، و لزوم اتخاذ رویکردهای واقعگرایانه در این ساحت بود.
حضور نیبور در فهرست اندیشمندان مورد بحث در این کتاب، خود بر وسعت مصادیق «سیرۀ لیبرال» از دید نویسنده و معانی غیرگفتمانی این مفهوم صحه میگذارد؛ به طوریکه اگر باور دینی را مبنا بگیریم، در میان این پنج متفکر از یک سو متفکری نیستانگار همچون کامو را داریم، از سویی فیلسوفی ندانمانگار همچون برلین و اندیشمندی چون وبر که به دین نگاهی جامعهشناختی داشت، و از سویی هم نیبور را که عملاً کشیش و الهیدان بود.
پیوند کتاب با «مجمعالجزایر گولاگ»
شما قبلاً کتاب مجمعالجزایر گولاگ اثر الکساندر سولژنیتسین را هم ترجمه کردهاید. آیا آن کتاب به لحاظ محتوایی به این کتاب ارتباطی دارد؟ آیا اینطور نیست که سولژنیتسین، آن کتاب را برای مقابله با کمونیستهای سرسخت نوشته باشد؟
مجمع الجزایر گولاگ در مرتبۀ اول اثری ادبی و ادای دِینی به آزادی اندیشه در عین اسارت جسم، و همزمان هجویهای تکاندهنده بر اخلاق بردگی است. تازه در مرتبۀ دوم می توان کتاب را نقدی بر نظام کمونیستی خواند، که از قضا در آزمون تاریخ هم سربلند بیرون درآمد.
به عبارت دیگر، می توان روایت تاریخمند سولژنیتسین از آبدیده شدنش در نظام گولاگ را در بین سطور کتاب، خوانشی فراتاریخی و عمدتاً فلسفی بر معنای «آزادگی» و سیرۀ آزادگان گمنام قلمداد کرد؛ آزادگانی که راوی کتاب میکوشد غبار تاریخ را از چهرهشان بزداید - چهرههایی همچون همسلولیاش آناتولی فاستِنکو، همبندیاش واسیلی ولاسوف، و همچنین چهرههای متقدمتری در تاریخ شوروی همچون پیتر پالچینسکی و و. و. اولدنبورگر.
پس مجمع الجزایر گولاگ به واقع میتواند متممی بر لیبرالیسم در روزگار ظلمت باشد، از این منظر که مصادیق لیبرالیسم آبدیده را از حوزۀ روشنفکری اروپایی و آمریکایی به دایرۀ گستردهتر انسانهای گمنام و معمولیای در نزدیکی خودمان تسری میدهد که در کردار و عمل آزادهاند - ولو تمام عمر را در نظامی سرکوبگر زیسته باشند.
۲۱۶۲۱۶






نظر شما