مهدی یاورمنش: صاف و ساده حرفش را میزند؛ با شور و گرمای خاصی که از درونش میجوشد. سه شنبه (دوم خرداد) مهمان کافه خبر بود. از خرمشهر و عکسهایش گفت؛ از فضای فرهنگی انتقاد کرد، جوانان را ستود و....
سعید صادقی، متولد 15 آذر 1332 در شهر تبریز است. او ازسال 1357 عکاسی را شروع کرد و بعد از پایان جنگ تحمیلی به فیلمبرداری سینما نیز روی آورد.
او که در تمام طول جنگ در جبهههای نبرد مشغول عکاسی بود، در سال 1385 نشان شجاعت و سال بعد نشان درجه یک هنری را دریافت کرد.
صادقی جوایز و افتخارات زیادی را کسب و کتابهایی را منتشر کرده است که از آن میان میتوان به «دفاع عاشقانه و زندگی دوباره»، «انا فتحنا»، «بهار حلبچه»، «شکوفههای شکسته» و «فرهنگ جبهه» اشاره کرد. او در گفتگوی چهار ساعتهاش با خبرآنلاین، بحثهای زیادی را مطرح کرد که خلاصه و فشرده آن را میخوانید.
چه شد که همان روزهای اول جنگ به خرمشهر رفتید؟
سال 59 من عکاس روزنامه جمهوری اسلامی بودم. ظهر 31 شهریور بعد از بمباران فرودگاه مهرآباد، خیلی سریع خودم را به شهرک اکباتان رساندم که چند بمب جتهای عراقی آنجا افتاده بود. بعد از رساندن عکسها به دفتر روزنامه، همراه با شهید حسن باقری که آن زمان خبرنگار بود، تصمیم گرفتیم هرچه سریعتر خودمان را به خرمشهر برسانیم. اول مهر، پیکان سبز رنگ یکی از بستگان را برداشتیم و راه افتادیم.
در مسیر اوضاع چگونه بود؟
تو جاده که میرفتیم، از نزدیکیهای اهواز تمام مسیر مقابل ما پر از ماشین و مردمی بود که آواره شده بودند و به راه افتاده بودند تا خودشان را به جای امنی برسانند.
بعد از اهواز تو جاده خرمشهر افتادیم؛ راهی که تا دو سال بعد دیگر نتوانستیم واردش شویم، چرا که همان روزهای اول جنگ توسط عراقیها قطع شد.
عصر بود که راه را اشتباه رفتیم و سر از آبادان درآوردیم. شب را آنجا خوابیدیم و بامداد فردایش که بیدار شدیم، هرچه انتظار کشیدیم، دیدیم هوا روشن نمیشود. ساعت 8 صبح بود که تازه فهمیدیم دلیل تاریکی هوا، دود غلیظ آتش سوزی در پالایشگاه آبادان است که آسمان را پوشانده. عراقیها بدجوری پالایشگاه را زیر آتش گرفته بودند.
از آبادان با سرعت خودمان را به خرمشهر رساندیم. قبل از پل از حسن باقری جدا شدم و پیاده به راه افتادم. اولین نیروهای نظامی که دیدم، تکاوران ارتش بودند که زیر پل سنگر گرفته بودند. خستگی از چشمها و چهرههایشان میبارید. از روی پل که رد شدم، تا 33 روز بعد صحنههایی را دیدم و ثبت کردم که هیچگاه از یادم نمیرود.
وقتی وارد خرمشهر شدید، شهر خلوت بود؟
بله. البته دوم مهرکه من به خرمشهر رسیدم، جمعیت اندکی هنوز در شهر مانده بود. نیروهای مسلح هم تعدادشان به هزار نفر نمیرسید.
سعید صادقی اعتقاد دارد که عکس های جنگ می تواند سبب تقویت پیوندهای ملی شوند
عراقیها تو شهر بودند؟
سه هفته اول جنگ، اگرچه عراقیها پیش میآمدند، اما خیلی زود عقب زده میشدند. این شده بود کار هر روزمان. اما هرچه زمان میگذشت، نفرات و تجهیزات آنها بیشتر میشد و با شهادت بچهها، تعداد ما کمتر. برای همین به مرور آنها دست بالا پیدا کردند و کوچه به کوچه و خانه به خانه شهر را تصرف کردند.
چه چیز تلخی از آن زمان در ذهن شما باقی مانده است؟
نیروهای عراقی که شست و شوی مغزی داده شده بودند، وحشیانه رفتار میکردند و به هیچ قاعده و قانونی پایبند نبودند. آنان به زنان و کودکان هم رحم نمیکردند.
نمونه خاصی برای تعریف کردن دارید؟
یک روحانی بود به نام محمد حسن شریف قنوتی که خیلی نقش پررنگی در مقاومت خرمشهر داشت. وقتی او زخمی و توسط عراقیها اسیر شد، او را شکنجه کردند و به طرز وحشیانهای به شهادت رساندند. بعد هم پیکرش را در شهر میچرخاندند تا ما از دور شاهد ماجرا باشیم. این جوری میخواستند رعب ایجاد کنند.
آیا ترس به وجودتان راه یافت؟
چرا باید همهاش از دلیری و بیباکی بگوییم. خود من اینجا اعتراف میکنم در 34 روز مقاومت در خرمشهر، بارها تا پای مرگ ترسیدم. بمباران و گلوله باران بیامان، وحشیگری دشمن، نفرات و تجهیزات زیاد عراقیها دست تنگی ما باعث میشد تا وحشت بر جان ما مستولی شود. بچههای رزمنده هم همین طور بودند، میترسیدند، اما یک گام عقب نمیگذاشتند. این شجاعت است.
محمد جهان آرا را هم دیدید؟
چند بار. در فضایی که خشم و ترس وجود ما را در برگرفته بود، این محمد جهان آرا بود که به همه سرکشی میکرد و روحیه میداد.
کی عقب نشینی کردید؟
عاقبت بعد از 34 روز، زمانی از رود رد شدیم و به کوت شیخ عقب نشینی کردیم که چارهای نداشتیم. شب 4 آبان بود که به آب زدم و این ور کارون آمدم.
آن وقت 19 ماه طول کشید تا به شهر بازگردید. از خاطرات آزاد سازی خرمشهر بگویید.
چند روز قبل از شروع عملیات بیت المقدس به کوت شیخ برگشتم و از محل دیدهبانی ساعتها قسمت اشغال شده شهر را نگاه میکردم. حدسم این بود که از آنجا عملیات خواهد شد. بعدش که فهمیدم از سمت دارخوین نیروهای خودی تک خواهند زد، سریع خودم را به آنجا رساندم. دو روز مانده به آغاز عملیات، از مراحل آماده سازی نیروها و پیاده رویهای طولانی عکاسی کردم تا اینکه شب 10 اردیبهشت عملیات شروع شد.
اولین عکسهای عملیات را کی گرفتید؟
نخستین عکسها را صبح زود 10 اردیبهشت روی جاده اهواز- خرمشهر گرفتم، جایی که خاکریز عراقیها بود.
نگاه انسانی سعید صادقی به جنگ، مهمترین ویژگی عکس های اوست
تمام مدت عملیات تو منطقه بودید؟
در 25 روزی که عملیات بیت المقدس جریان داشت، پا به پای نیروهای ایرانی به سمت حمیدیه، شلمچه و عاقبت خرمشهر حرکت کردم.
کی به خرمشهر رسیدید؟
از دوم خرداد حومه شهر بودیم و شب را در یکی از خانههای خرمشهر صبح کردیم. صبح که بیدار شدیم، فوج فوج نیروهای عراقی بودند که خودشان را تسلیم میکردند.
بعد از آن هم دیگر پای ثابت جبههها شدید.
بعد از آن من در بیش از 30 عملیات دیگر در طول جنگ حضور داشتم و به اصطلاح ولگرد جبهههای نبرد شدم.
با این تجربه و زندگی هشت ساله در کنار رزمندگان، مهمترین ویژگی آنان را چه دیدید؟
رزمندههای ایرانی با نجابت، شرافت و اخلاق خود دشمن را به زانو درآوردند، نه با اسلحه. برای مثال مهر 59 با اینکه خرمشهر خالی بود، اما هیچ رزمندهای حتی اگر به چیزی خیلی نیاز داشت، به اموال مردم دست نمیزد. حتی سیخ کبریتی هم برنمی داشتند.
بچهها خیلی لطیف بودند و برای همین از من میخواستند از جنازه عراقیها عکاسی نکنم. آنان در موقعیتی تحمیلی قرار گرفته بودند و چارهای جز دفاع نداشتند.
یا برای مثال، دوساعت پیش از آغاز عملیات فتح المبین، دیدم حسن باقری دارد گریه میکند. علتش را که پرسیدم، گفت چقدر خوب میشد یک نفر به عراقیها اطلاع میداد چه چیزی انتظارشان را میکشد تا فرار کنند. وقتی گفتم آنها دشمن هستند، پاسخ داد اما زن و بچه دارند. اینها قصه نیست، واقعیت است.
اما این واقعیتها وقتی امروز بازگو میشوند، کمی شعاری به نظر میرسند.
تقصیر بد تبلیغ کردن ماست.
منظورتان از «ما» کیست؟
قدیمها مردم خودشان مناسبتهای مذهبی و ملی را برگزار میکردند، همان طور که 30 سال پیش خرمشهر را آزاد کردند، اگر به دست خودشان واگذار کنید، بهترین جشن سالگرد را هم برگزار میکنند.
خب نهادها هم وظیفهای دارند.
این همه ارگان و نهاد که داعیه حمایت از هنر و فرهنگ را دارند، اتفاقاً اگر کنار بروند، امور خیلی بهتر پیش میرود. در حوزه دفاع مقدس، آنها بیشتر باعث شدهاند مفاهیم ارزشمند هشت سال جنگ در جامعه کم رنگ شود. آنها حصاری دور دفاع مقدس کشیدهاند و با دولتی کردن همه چیز، مردم و به ویژه جوانان را فراری دادهاند.
همین سه چهار روز شما چقدر به این بیلبوردها و تبلیغات محیطی در سطح شهر توجه کردهاید. اصلاً در این آلودگی تصویری شهر تهران، این پوسترها و تابلوها دیده میشود.
من میتوانم عکاسی را به شما معرفی کنم که با راه انذازی یک مجله و یک جشنواره، تاثیری خیلی بیشتر از چند اداره کل وزارت ارشاد در فضای هنرهای تجسمی کشور گذاشته است. نقطه قوت کارش این است که جوانها را جذب کرده.
چند وقت پیش که نهادی میخواست کتابی از عکسهایم چاپ کند، مسوولش پرسید کدام ناشر را پیشنهاد میکنم. وقتی من نام موسسهای حصوصی را بردم، تعجب کرد. اما صادقانه میگویم اگر آن ناشر کتاب مرا چاپ کند، مطمئن هستم بهتر و بیشتر دیده میشود، به ویژه از سوی نسل جوان.
چه باید کرد؟
اشتباه بزرگ ما این است که دور خودمان حصار کشیدهایم. موانع را باید برداریم و بگذاریم خود مردم به قضاوت گذشته بنشینند و در بارهاش نظر بدهند. چطور آنها وظیفه دارند در هنگام خطر به دفاع برخیزند، اما حق ندارند در مورد همان دفاع نظرشان را بیپرده ابراز کنند.
آیا عکاسان دفاع مقدس را باید کنار دیگر عکاسان خبری جهان قرار داد؟
ما عکاسان جنگ ایران و عراق، مثل رزمندهها بودیم. عکسهایمان را با دل و جان میگرفتیم و تمام احساسمان را در آن میریختیم. ما نظاره گر بیرونی یک ماجرا نبودیم، در دل آن واقعه قرار داشتیم. بخشی از آن بودیم.
خب برای همین ممکن است بعضیها شما را یک ناظر بیطرف ندانند.
شاید بتوان در واژهها تردید کرد، اما عکس غیر قابل انکار است. ممکن است ما دروغ بگوییم، اما عکس نه. از جوانان میخواهم به حرفهای من و امثال من توجه نکنند و تنها این عکسها را ببینند.
این حرف به این معنا نیست که چیزی میخواهم به جوانان یاد دهم، نه اتفاقاً ما نسل دفاع مقدسیها باید از جوانان امروز چیزهایی زیادی بیاموزیم. خرد ورزی و بها دادن به قوه تفکر یکی از چیزهایی است که ما باید از جوانان یاد بگیریم. چه ما بخواهیم یا نخواهیم، آینده این کشور را جوانها خواهند ساخت. یه آنها مصالح و موادی بدهیم که آینده را جوری بسازند که ما هم بتوانیم در آن زندگی کنیم و بیگانه به حساب نیاییم.
جوانها هستند که با خرد و هوش خود میتوانند آرمانها و رویاهای ما را تحقق بخشند.
مهمترین کارکرد عکسهای دفاع مقدس امروز چه چیزی میتواند باشد؟
عکسهای جنگ میتواند روحیه ملی را تقویت و پیوند مردم را مستحکم کند. ما برخلاف ظاهر خشن این عکسها، میتوانیم مهربانی را در جامعه گسترش دهیم.
57245
نظر شما