خبرآنلاین - نظام بینالملل در آستانه تحولی عمیق در تعریف و کارکرد قدرت قرار دارد. اگر در گذشته، قدرت عمدتاً بر پایه مؤلفههایی چون توان نظامی، جمعیت و منابع مادی سنجیده میشد، تحولات فناورانه دهههای اخیر نشان دادهاند که این مؤلفهها دیگر بهتنهایی تضمینکننده امنیت و نفوذ پایدار نیستند. در واقع، آنچه امروز شاهد آن هستیم، نه نفی منطق موازنه قدرت، بلکه تغییر ابزارها و بسترهای آن است. در این نظم در حال ظهور، مفهوم «قدرت ساختاری» -بهمعنای توان یک بازیگر برای شکلدهی به قواعد، نهادها و گزینههای در دسترس دیگران- اهمیتی تعیینکننده یافته است. فناوریهای پیشرفته، بهویژه در حوزههایی مانند هوش مصنوعی و منابع انرژی آینده، به ابزارهای اصلی اعمال این قدرت ساختاری بدل شدهاند. کشوری که معماریهای فناورانه را طراحی میکند، عملاً دامنه انتخابهای سایر کشورها را محدود یا هدایت میکند؛ حتی بدون توسل به فشار نظامی یا تحریمهای کلاسیک.
از این منظر، قدرت فناورانه را باید بهعنوان لایهای جدید و مستقل از قدرت، اما در عین حال تقویتکننده آن، در نظر گرفت. هوش مصنوعی و گداخت از جمله فناوریهایی هستند که بهطور همزمان بر توان نظامی، اقتصادی و سیاسی کشورها اثر میگذارند. این فناوریها صرفاً ابزار افزایش بهرهوری نیستند، بلکه چارچوبها و قواعد رقابت را نیز دگرگون میکنند؛ و اگر کشوری در شکلگیری آنها نقش فعالی نداشته باشد، در آینده ناگزیر باید در چارچوبی بازی کند که به زیان او طراحی شده است. نکته هشدارآمیز آن است که وابستگی فناورانه در این حوزهها، بهسرعت به آسیبپذیری راهبردی تبدیل میشود. کشوری که به الگوریتم، زیرساخت محاسباتی یا انرژی پیشرفته دیگران وابسته است، حتی اگر از نظر سیاسی اراده استقلال داشته باشد، در عمل با محدودیت جدی در تصمیمگیری مواجه خواهد شد. این همان شکلی از اعمال قدرت است که بیصدا، اما عمیق و ماندگار عمل میکند.
در چنین شرایطی، بازدارندگی نیز ماهیتی تازه یافته است. بازدارندگی صرفاً به معنای توان پاسخ نظامی نیست، بلکه به توان کشور در محرومسازی طرف مقابل از اهرمهای فناورانه گره خورده است. کشوری که فاقد عمق فناورانه باشد، در برابر فشارهای خارجی -حتی در غیاب درگیری نظامی- آسیبپذیر باقی میماند. برای ایران، نادیدهگرفتن این تحول، یک خطای راهبردی پرهزینه خواهد بود. در جهانی که قدرت از مسیر فناوریهای پیشرفته بازتولید میشود، تعلل در سرمایهگذاری در حوزههایی مانند هوش مصنوعی و گداخت، بهمعنای پذیرش تدریجی کاهش قدرت چانهزنی، محدود شدن گزینههای سیاست خارجی و تضعیف بازدارندگی ملی است. این نه یک هشدار نظری، بلکه واقعیتی است که مسیر حرکت قدرتهای بزرگ جهان آن را بهوضوح نشان میدهد.
در نهایت، مسئله اصلی پیشروی سیاستگذاران این نیست که ورود به این حوزهها چه میزان هزینه در بر دارد، بلکه این است که هزینه تعلل و نرفتن بهموقع تا چه اندازه میتواند امنیت، استقلال و جایگاه آینده کشور را تضعیف کند. در قرن بیستویکم، قدرت نه کالایی برای خرید است و نه امکانی برای واردات؛ قدرت باید در لایههای عمیق فناوری ساخته شود و هرگونه تأخیر در این مسیر، هزینهای تاریخی و بعضاً جبرانناپذیر به همراه خواهد داشت.
چرا «همزمان»؟ خطای راهبردی نگاه تکبعدی
یکی از خطاهای تکرارشونده در سیاستگذاری فناوری، نگاه «تکمحصولی» و جزیرهای به حوزههای راهبردی است؛ گویی میتوان با تمرکز مقطعی بر یک فناوری، شکافهای ساختاری را جبران کرد. تجربه جهانی اما نشان میدهد که فناوریهای تعیینکننده قرن بیستویکم، بهصورت شبکهای و همافزا عمل میکنند. در چنین شرایطی، سرمایهگذاری جداگانه در یک حوزه -بدون ساخت همزمان زیرساختها و فناوریهای پشتیبان- یا به نتیجه نمیرسد، یا دستاوردهای آن ناپایدار و شکننده خواهد بود. نقطه تلاقی هوش مصنوعی و گداخت دقیقاً در مسئله انرژی نمایان میشود. هوش مصنوعی بدون دسترسی به انرژی پایدار، ارزان و مقیاسپذیر، در سطح ملی با محدودیتهای جدی مواجه میگردد. توسعه مدلهای بزرگ، مراکز داده، پردازشهای سنگین و زیرساختهای ابررایانش، به افزایش شتابان تقاضای انرژی منجر میشود؛ که با الگوهای فعلی تولید و مصرف، یا فشار فزایندهای بر شبکه برق و بخش صنعت وارد میکند، یا کشور را به وابستگیهای جدید و پرهزینه سوق میدهد. از اینرو، هر راهبرد ملی برای هوش مصنوعی، ناگزیر مستلزم یک راهبرد انرژی است -اما نه انرژی به معنای سنتی آن، بلکه انرژی قابل اتکا، پایدار و متناسب با نیازهای آینده.
در سوی دیگر، گداخت بدون اتکا به هوش مصنوعی، عملاً از مرحله پژوهشهای محدود و پراکنده فراتر نمیرود. گداخت با برخی از پیچیدهترین مسائل مهندسی و فیزیک سامانهها مواجه است؛ از کنترل پلاسما و مهار ناپایداریها تا بهینهسازی میدانهای مغناطیسی، تشخیص خطا و تصمیمگیری برخط در محیطهایی با عدم قطعیت بالا. حل این چالشها در مقیاس عملیاتی، مستلزم بهرهگیری از مدلسازی دادهمحور، الگوریتمهای پیشرفته یادگیری ماشین، سامانههای کنترل هوشمند و زیرساختهای محاسباتی قدرتمند است. بهبیان دقیقتر، آینده گداخت به توان کشورها در تلفیق مؤثر فیزیک، مهندسی و هوش مصنوعی گره خورده است. از این منظر، نگاه تکبعدی -یعنی انتخاب یکی از این دو حوزه و کنار گذاشتن دیگری- در عمل به اتلاف منابع راهبردی منجر میشود. اگر صرفاً بر هوش مصنوعی تمرکز شود، محدودیت انرژی و زیرساخت، آن را به پروژهای نمایشی یا وابسته تبدیل میکند. اگر صرفاً بر گداخت تمرکز شود، فقدان ظرفیت داده، محاسبات و الگوریتمهای پیشرفته، مسیر را به یک پروژه بلندمدت کمبازده و فرسایشی بدل خواهد کرد.
بنابراین، «همزمانی» یک توصیه تزئینی نیست؛ یک ضرورت طراحی راهبرد است. سرمایهگذاری همزمان در هوش مصنوعی و گداخت، یعنی ساختن یک زنجیره کامل از دانش، زیرساخت و توان صنعتی که بتواند هم موتور رشد اقتصادی و هم پایه بازدارندگی فناورانه کشور باشد. در جهان جدید، پیشتازی از آن کشورهایی است که این پیوندها را زودتر، عمیقتر و در مقیاس ملی برقرار کنند؛ در مقابل، کشورهایی که دیرتر به این واقعیت تن دهند، ناچار خواهند بود هزینهای بهمراتب سنگینتر برای رسیدن به نقطهای بپردازند که دیگران از آن عبور کردهاند.
گداخت؛ فراتر از یک منبع انرژی
گداخت هستهای معمولاً بهعنوان پاسخ بلندمدت به بحران انرژی معرفی میشود، اما تقلیل اهمیت آن به صرف تولید برق، نادیدهگرفتن ماهیت واقعی این فناوری است. گداخت پیش از آنکه یک منبع انرژی باشد، یک ابرپروژه فناورانه و تمدنی است که توسعه آن مستلزم تسلط بر عمیقترین لایههای دانش پیشرفته و مهندسی است. کشوری که وارد این حوزه میشود، ناگزیر به ارتقای همزمان طیفی گسترده از توانمندیهای علمی، صنعتی و نهادی خود خواهد بود. گداخت به توسعه و همافزایی فناوریهایی نیاز دارد که هر یک بهتنهایی دارای ارزش راهبردیاند: مواد فوقپیشرفته و مقاوم در شرایط حدی، ابررساناهای نسل جدید، سامانههای کنترل فوقدقیق، شبیهسازیهای محاسباتی در مقیاس بسیار بزرگ و زنجیرههای صنعتی با دقت و پایداری بالا. به همین دلیل است که کشورهایی که امروز در پروژههای گداخت سرمایهگذاری میکنند، آن را نه صرفاً یک پروژه انرژی، بلکه ابزاری برای جهش فناورانه فراگیر تلقی میکنند.
از منظر ژئوپلیتیکی نیز، گداخت واجد اهمیتی مضاعف است. دستیابی به انرژی تقریباً نامحدود، پاک و غیرقابل تحریم، بهمعنای کاهش آسیبپذیری راهبردی کشورها در برابر تکانههای ژئوپلیتیکی و اقتصادی بینالمللی است. اما مهمتر از آن، تسلط بر فناوری گداخت، جایگاهی در میان حلقه محدود کشورهایی ایجاد میکند که توان شکلدهی به آینده انرژی و فناوری را در اختیار دارند. این جایگاه، خود به اهرمی برای افزایش قدرت چانهزنی و نفوذ بینالمللی تبدیل میشود. برای ایران، ورود هدفمند و برنامهریزیشده به حوزه گداخت، صرفاً پاسخی به نیازهای بلندمدت انرژی نیست؛ بلکه فرصتی برای ساخت یک زیربنای فناورانه عمیق است که آثار آن در حوزههای متعددی -از صنعت و دفاع گرفته تا اقتصاد دانشبنیان- قابل مشاهده خواهد بود. غیبت از این مسیر، بهمعنای واگذاری این عرصه به دیگران و پذیرش یک شکاف فناورانه پایدار در آینده است.
در نظم جدید جهانی، گداخت دیگر یک گزینه فناورانه نیست، بلکه یکی از ارکان بازدارندگی فناورانه است که علاوه بر تولید انرژی، نقش مستقیمی در تثبیت قدرت، حفظ استقلال و تعیین جایگاه کشورها در آینده ایفا میکند.
هوش مصنوعی؛ موتور شتابدهنده
هوش مصنوعی را باید فراتر از یک فناوری مستقل یا صرفاً ابزاری برای افزایش بهرهوری دید. در نظم جدید جهانی، این فناوری نقش موتور شتابدهنده را برای طیفی گسترده از حوزهها ایفا میکند و بهطور همزمان سرعت، مقیاس و عمق پیشرفت علمی، صنعتی و راهبردی کشورها را افزایش میدهد. از همین رو، کشورهایی که در هوش مصنوعی پیشتاز میشوند، نه فقط در یک حوزه فناورانه، بلکه در کل منظومه قدرت فناورانه خود جهشی معنادار ایجاد میکنند.
ویژگی متمایز هوش مصنوعی آن است که بهعنوان یک فناوری عمومی مولد، قابلیت نفوذ در تمام بخشها را دارد. از انرژی و صنعت گرفته تا دفاع، اقتصاد، سلامت و حکمرانی، هوش مصنوعی الگوهای تصمیمگیری، طراحی سامانهها و تخصیص منابع را دگرگون میکند. به همین دلیل، سرمایهگذاری در این حوزه صرفاً به تولید چند محصول یا خدمت محدود نمیشود، بلکه به بازآرایی ساختارهای اقتصادی و نهادی منجر میگردد.
از منظر راهبردی، هوش مصنوعی به کشورها امکان میدهد تا با منابع محدودتر، اثرگذاری بیشتری ایجاد کنند. بهینهسازی مصرف انرژی، افزایش کارایی زیرساختها، ارتقای توان تحلیل و پیشبینی و تسریع چرخه نوآوری، همگی از پیامدهای مستقیم توسعه هوش مصنوعی هستند. این ویژگی، بهویژه برای کشورهایی که با محدودیتهای ساختاری یا فشارهای بیرونی مواجهاند، اهمیتی دوچندان دارد.
در عین حال، هوش مصنوعی به یکی از میدانهای اصلی رقابت قدرتهای جهانی تبدیل شده است. تسلط بر الگوریتمها، دادهها و زیرساختهای محاسباتی، بهمعنای دستیابی به نوعی قدرت نامرئی اما تعیینکننده است؛ قدرتی که میتواند توازنهای اقتصادی، نظامی و حتی دیپلماتیک را تحت تأثیر قرار دهد. از این رو، عقبماندن در این حوزه، صرفاً یک عقبماندگی فناورانه نیست، بلکه بهتدریج به کاهش قدرت چانهزنی و وابستگی راهبردی میانجامد. برای ایران، هوش مصنوعی میتواند نقشی فراتر از یک حوزه صرفاً فناورانه ایفا کند. این فناوری ظرفیت آن را دارد که به پیشران همافزایی میان بخشهای مختلف -از انرژی و صنعت گرفته تا دفاع و اقتصاد دانشبنیان- تبدیل شود. تحقق چنین ظرفیتی اما مستلزم سرمایهگذاری کلان، تمرکز راهبردی و فاصلهگرفتن از رویکردهای مقطعی و پروژهمحور است.
هوش مصنوعی یک انتخاب نیست؛ رکن بازدارندگی و شرط حضور مؤثر در نظم جدید جهانی است.
پیوند فناوری، ژئوپلیتیک و دیپلماسی
در نظم جدید جهانی، فناوری دیگر صرفاً یک متغیر فنی یا اقتصادی نیست، بلکه به یکی از اصلیترین عوامل شکلدهنده ژئوپلیتیک و دیپلماسی کشورها تبدیل شده است. رقابت قدرتها بهتدریج از میدانهای سنتی به عرصه فناوریهای پیشرفته منتقل شده و کشورهایی که در این حوزهها دست بالا را دارند، از ابزارهای مؤثرتری برای پیشبرد منافع خود در سیاست خارجی برخوردارند. در این چارچوب، روابط بینالملل بیش از گذشته حول محور توانمندی فناورانه سامان مییابد. همکاریها، ائتلافها و حتی تنشها، بهطور فزایندهای تحت تأثیر سطح دسترسی کشورها به فناوریهای کلیدی و میزان مشارکت آنها در توسعه این فناوریها قرار دارد. به بیان ساده، کشوری که در لایههای پیشرفته فناوری حضور فعال نداشته باشد، در معادلات دیپلماتیک نیز با گزینههای محدودتری روبهرو خواهد بود.
تحولات سالهای اخیر نشان میدهد که جهان بهسمت نوعی بلوکبندی فناورانه حرکت میکند؛ بلوکهایی که نهفقط بر پایه ملاحظات سیاسی، بلکه بر اساس زنجیرههای تأمین، استانداردهای فناورانه و زیرساختهای مشترک شکل میگیرند. در چنین فضایی، همکاری فناورانه عمیق، جایگزین مناسبات صرفاً تجاری یا سیاسی میشود و کشورها ترجیح میدهند با بازیگرانی تعامل کنند که توان مشارکت واقعی در توسعه فناوری را دارند، نه صرفاً مصرف آن را.
برای ایران، این تحول یک پیام روشن دارد: دیپلماسی مؤثر در دنیای امروز، بدون پشتوانه فناورانه عمیق، بهتدریج کارایی خود را از دست میدهد. پروژههای مشترک در حوزههایی مانند هوش مصنوعی و گداخت، میتوانند به بستری پایدار برای همکاریهای بلندمدت تبدیل شوند؛ که نسبت به توافقات کوتاهمدت سیاسی، مقاومت بیشتری در برابر تغییرات و فشارهای بیرونی دارند.
از این منظر، سرمایهگذاری در فناوریهای راهبردی، تنها یک تصمیم داخلی نیست، بلکه بخشی از ابزار سیاست خارجی کشور محسوب میشود. کشوری که توانایی مشارکت در تولید دانش و فناوری را دارد، در دیپلماسی نیز به شریک تبدیل میشود، نه صرفاً به مخاطب فشار یا تحریم. در مقابل، غیبت از این عرصه، بهمعنای محدود شدن دامنه انتخابها و کاهش قدرت چانهزنی در تعاملات بینالمللی است. پیوند میان فناوری، ژئوپلیتیک و دیپلماسی، واقعیتی گریزناپذیر در نظم جدید جهانی است. کشورهایی که این پیوند را زودتر درک کرده و در راهبردهای خود منعکس میکنند، قادر خواهند بود جایگاه خود را تثبیت کنند؛ و کشورهایی که از آن غفلت ورزند، ناخواسته هزینه این غفلت را در عرصه سیاست خارجی و امنیت ملی خواهند پرداخت.
الزامات سیاستی؛ از شعار تا اقدام
پذیرش اهمیت هوش مصنوعی و گداخت، بدون ترجمه آن به تصمیمهای پایدار و قابل اجرا، در عمل دستاوردی به همراه نخواهد داشت. تجربههای گذشته نشان داده است که شکاف اصلی در سیاستگذاری فناوری، نه در سطح شناخت و تحلیل، بلکه در گذار از بیان اهداف کلی به اقدام متمرکز و مستمر قرار دارد. پر کردن این شکاف، شرط لازم برای تبدیل ظرفیتهای بالقوه به قدرت واقعی است.
- نخستین الزام، تمرکز راهبردی است. توسعه فناوریهای راهبردی با پروژههای پراکنده، بودجههای محدود و مدیریتهای ناپایدار به نتیجه نمیرسد. هوش مصنوعی و گداخت نیازمند برنامههایی بلندمدت، با اولویت مشخص و پشتیبانی نهادی پایدار هستند. بدون چنین تمرکزی، منابع صرفشده یا هدر میروند یا به دستاوردهایی مقطعی و کماثر محدود میشوند.
- دومین الزام، سرمایهگذاری کلان و هدفمند است. این حوزهها ذاتاً سرمایهبر هستند و نمیتوان انتظار داشت با الگوهای معمول تأمین مالی یا بودجههای سالانه محدود، به پیشرفت معنادار دست یافت. حضور فعال دولت، نهادهای حاکمیتی و صندوقهای بزرگ مالی، در کنار بخش خصوصی توانمند، شرط شکلگیری مقیاس لازم برای رقابت فناورانه است.
- سومین الزام، ایجاد پیوند واقعی میان دانشگاه، صنعت و نهادهای راهبردی است. بدون این پیوند، دانش تولیدشده در دانشگاهها به فناوری تبدیل نمیشود و نیازهای واقعی کشور نیز به پژوهش جهت نمیدهد. هوش مصنوعی و گداخت، بیش از هر حوزه دیگری، به اکوسیستمهای یکپارچه نیاز دارند؛ که در آن آموزش، پژوهش، توسعه و کاربرد، در یک مسیر همراستا حرکت کنند.
- چهارمین الزام، پرهیز از نگاههای نمایشی و پروژهمحور است. فناوریهای راهبردی با اقدامات مقطعی و پروژههای کوتاهمدت شکل نمیگیرند. آنچه در این مسیر اهمیت دارد، تداوم، یادگیری تدریجی و انباشت ظرفیت در طول زمان است؛ حتی اگر در مراحل اولیه، نتایج ملموس و فوری چندانی قابل مشاهده نباشد.
توسعه فناوریهای راهبردی بدون ثبات در تصمیمگیری عملاً ناممکن است. جابهجایی پیدرپی اولویتها و متولیان، ظرفیتهای شکلگرفته را فرسوده و مسیر پیشرفت را مختل میکند. در چنین شرایطی، هوش مصنوعی و گداخت تنها زمانی میتوانند نقش بازدارنده فناورانه ایفا کنند که در متن راهبرد ملی توسعه و امنیت کشور جای گیرند.
جمعبندی: بازدارندگی فناورانه، شرط بقا
جهان در حال ورود به مرحلهای است که در آن، بقا و اثرگذاری کشورها بیش از هر زمان دیگری به عمق توانمندی فناورانه آنها گره خورده است. در چنین نظمی، قدرت نه صرفاً از انباشت منابع، بلکه از تسلط بر فناوریهایی برمیخیزد که آینده اقتصاد، امنیت و سیاست جهانی را شکل میدهند. هوش مصنوعی و گداخت هستهای، در این میان، جایگاهی ویژه دارند؛ نه بهعنوان پروژههایی جداگانه، بلکه بهعنوان دو ستون مکمل بازدارندگی فناورانه.
آنچه این دو حوزه را برای ایران راهبردی میسازد، صرفاً کارکردهای فنی یا اقتصادی آنها نیست، بلکه نقشی است که در حفظ استقلال تصمیمگیری، کاهش آسیبپذیری در برابر فشارهای بیرونی و ارتقای جایگاه کشور در معادلات آینده ایفا میکنند. کشوری که در این حوزهها صاحب ظرفیت واقعی باشد، نهتنها در برابر تکانههای بیرونی مقاومتر است، بلکه در تعاملات بینالمللی نیز از قدرت انتخاب و ابتکار عمل بیشتری برخوردار خواهد بود.
در مقابل، غفلت یا تعلل در این مسیر، بهمعنای پذیرش تدریجی عقبماندگی فناورانه و محدود شدن گزینههای راهبردی است؛ وضعیتی که آثار آن نهفقط در حوزه فناوری، بلکه در اقتصاد، دیپلماسی و امنیت ملی آشکار خواهد شد. تجربه جهانی نشان میدهد که هزینه جبران چنین عقبماندگیهایی، بهمراتب سنگینتر از هزینه ورود بهموقع و هدفمند به این حوزههاست.
از اینرو، هوش مصنوعی و گداخت را باید نه بهعنوان انتخابهایی اختیاری یا پروژههایی قابل تعویق، بلکه بهعنوان اجزای ثابت و ضروری راهبرد ملی توسعه و امنیت در نظر گرفت. بازدارندگی فناورانه، در جهان امروز، شرط بقا و پیشنیاز ایفای نقش مؤثر در نظم جدید جهانی است؛ شرطی که تحقق آن، نیازمند تصمیمهای بزرگ، پایدار و آیندهنگر است.
۳۱۲/۴۲





نظر شما