گونههای نظام بازار چیست؟ شناسایی آن چه اهمیتی دارد؟ این بحث بعد از فروپاشی شوروی و اروپای شرقی مطرح شد. کشورهای فوق قصد داشتند از اقتصاد دولتی به سمت اقتصاد بازار حرکت کنند.
عموم مشاوران که اعضای نهادهای بینالمللی بودند، نظام بازار با الگوی نوع آمریکایی را به عنوان شکل بهتر نظام بازار به این کشورها معرفی میکردند. اما نظر گروهی از اقتصاددانان از جمله جیمز توبین بر این بود که نظام بازار آمریکایی مناسب کشورهای اروپای شرقی نیست و این کشورها را با مشکلات عدیدهای مواجه خواهد کرد. شاید بهتر باشد آنها به سمت الگوهای ژاپنی و آلمانی نظام بازار حرکت کنند.
در ایران نیز بعد از پایان جنگ تحمیلی کشور قصد داشت که از اقتصاد به اصطلاح دولتی صرف نظر از میزان واقعیت آن به اقتصاد بازار حرکت کند. اما همه بحث این بود که اقتصاد دولتی بد و اقتصاد بازار خوب است. در مورد اشکال بازار اصلاً بحث نشد. بر پایه شرایط آن دوران و تصورات خامی که از برنامه تعدیل ساختاری وجود داشت، برخی از اقتصاددانان نظام اقتصاد بازار آمریکایی را توصیه مینمایند.
بعد از بحران 1997 در شرق آسیا و بحران 2008 در آمریکا، گروهی از اقتصاددانان تاکید کردند که شکل نظام سرمایهداری حتی برای کشورهای پیشرفته مشکلساز بوده است. کشوری مانند آمریکا هم باید تجدیدنظر کند و شکل نظام سرمایهداریاش را به اشکال اروپای قارهای تغییر دهد.
مشهورترین کسی که اخیراً این بحث را مطرح کرده، فوکویاما است. او بلافاصله پس از فروپاشی بلوک شرق سابق، نظام سرمایهداری آمریکایی را آخرین شکل تمدن بشری میدانست. ولی بعد از بحران 2008 آمریکا، تجدیدنظر نموده و بیان میکند که این شکل از نظام سرمایهداری باید مورد تجدیدنظر قرار بگیرد.
از پیامهای جنبش والاستریت آن است که شکل تامین اجتماعی و سرمایهداری مالی که در آمریکا وجود دارد موجب بسیاری از مشکلات است. سرمایهداری مالی در کشورهایی مانند آمریکا، انگلستان و برخی از کشورهای اروپایی آزادی بیحد و حصری بر خلاف نظامهای آلمانی و ژاپنی پذیرفته است. لذا سرمایهداری مالی در این کشورها باید در چارچوب نظارتهای بیشتری قرار بگیرد و جنبش والاستریت نیز به گونه ای خواستار تجدیدنظر در سیستم سرمایهداری آمریکایی است.
تا زمانی که اعتقاد بر این است که ما یک شکل از نظام سرمایهداری داریم که حد اعلای آن نظام بازار با الگوی آمریکایی است، فقط یک راه داریم که همه اشکالش از پیش تعیین شده است. لذا طراحی کردن شکلی از اقتصاد بازار متناسب با فرهنگ، سیاست و پیشینههای اقتصادی جامعه و اقتصاد بومی معنا ندارد.
پذیرفتن تکثر اشکال نظامهای بازار موجب میشود که بتوان شکلهای متفاوتی از نظامهای کنونی برای کشورهای در حال گذر مانند ایران طراحی نمود. بنابراین شناخت گونههای بازار ضرورت دارد.نظام بازار چه شکلهایی دارد و چه تفاوتی بین آنها وجود دارد؟
این سوال از جنگ جهانی دوم تا حالا مطرح بوده است. گروهی از متخصصان علوم اجتماعی، اقتصاد و سیاست به تفاوتهای نظام بازار و سرمایهداری توجه کردند و معیارهای تفکیک در طول زمان تغییر یافته است. چند مورد از معیارهایی که نظامهای بازار و سرمایهداری را از همدیگر تفکیک میکنند عبارتند از:الف) نقش دولت در تامین نیازهای اساسی
کشورها از نظر حضور دولت برای تامین نیازهای اساسی مانند آموزش، بهداشت، درمان و مسکن به 3 گروه تقسیم میشوند:
آمریکا
دولت تنها از معلولین و اقشار شدیداً آسیبپذیر حمایت میکند و چندان وظیفهای در زمینه آموزش رایگان، بهداشت رایگان و تامین اجتماعی گسترده ندارد.
آلمان
دولت رفاه در آنجا پذیرفته شده است و دولت حداقل نیازهای اساسی را در بخشهای آموزش، بهداشت، درمان و مسکن تقبل میکند. لذا تامین نیازهای اساسی به صورت رایگان صورت میگیرد و سیستم بازنشستگی به صورت گسترده وجود دارد.
سوئد
در این گونه کشورها دولت ضمن تامین حداقل نیازها، ایجاد برابری و افزایش سطح رفاه بیش از حداقل نیازهای اساسی را نیز متقبل میشود. برای مثال بیمههای بیکاری در این کشور بسیار گسترده است.
تفاوت نظامهای مالی
نظام مالی به بازار اوراق بهادار و بانک تقسیم میشود. کشورها از نظر تامین نظام مالی به 2 دسته نظام بازار لیبرال و نظام بازار هماهنگشده تقسیم میشوند:
کشورهایی مانند آمریکا، انگلستان، کانادا، نیوزلند و ایرلند در نظام بازار لیبرال و کشورهای آلمان، فرانسه، بلژیک، نروژ، ایتالیا، اتریش، دانمارک، فنلاند، هلند، سوئیس، سوئد، ایسلند و ژاپن در الگوی نظام بازار هماهنگشده قرار میگیرند.
تفاوتهای نظام مالی لیبرال و هماهنگشده عبارت است از:
سهاممحور بودن نظام مالی لیبرال
در نظام لیبرال، بازار اوراق بهادار نقش تعیینکننده در تامین مالی دارد. حجم بازار اوراق بهادار در کشورهای انگلستان و آمریکا نزدیک به 2 برابر تولید ناخالص داخلی است در حالیکه این نسبت در کشور آلمان برابر 30 درصد است و بزرگی بازار اوراق بهادار آلمان حدود 1/7 آمریکا و انگلستان است. ژاپن از نظر گسترش بازار تا دهه 1980، شبیه به آلمان بود. از 1980 تا اکنون، حجم بازار سهام گستردهتر شده است.
در کشورهایی مانند آلمان و ژاپن حجم سرمایههای بانکی به تولید ناخالص داخلی بسیار بیشتر از آمریکا و انگلستان است. به طور خلاصه در کشورهایی با نظام بازار هماهنگشده، قدرت بانکها چه در بازار کل نظام مالی و چه نسبت به تولید ناخالص داخلی بیش از 2 برابر کشورهای دارای نظام بازار لیبرال است.
کاملاً رقابتی بودن نظام مالی در کشورهای لیبرال و شبه انحصاری بودن آن در نظامهای هماهنگشده
بعد از دهه 1930، نظام بانکداری رقابتی در آلمان و ژاپن به نظام بانکداری انحصاری تبدیل شد. دولت حداقلهای شرایط ورود بانکها را بسیار سنگین تعیین میکند و بانکها به سمت ادغام میل میکنند. بهطوریکه 8 هزار بانک در ژاپن به 68 بانک تقلیل یافت. امروزه تعداد بانکهای آلمان و ژاپن قابل مقایسه با بانکهای آمریکا و انگلیس نیست. پنج بانک بزرگ آلمان حدود 50 درصد نظام بانکی را در اختیار دارد. این پنج بانک سهامداری متقابل دارند و هر بانک در مالکیت بانک دیگر سهمی را داراست. سهامداری متقابل در آمریکا جرم محسوب میشود.
از راه دور بودن رابطه نظام مالی با واحدهای تولیدی در نظام لیبرال
در این نظام بانکها حق تصاحب سهام مدیریتی شرکتها را ندارند. همچنین واحدهای تولیدی هم حق حضور مالکیت گسترده در بانکها را ندارند. نظام اقتصاد آمریکا بر اساس تفکیک بین نظام مالی و واحدهای تولیدی بنا شده است. منطق اقتصادی این تفکیک، حمایت از حقوق مصرفکنندگان و جلوگیری از بحرانهای مالی (در اثر تجربه بحران 1929) است.
در نظام بازار هماهنگشده، تفکیک بین نظام مالی، نظام صنعتی و اقتصادی قابل قبول نیست و بانکها سهامدار شرکتها و شرکتها سهامدار بانکها هستند. لذا سهامداری متقابل بین نظام مالی و واحدهای تولیدی وجود دارد.
جایگاه تشکلهای صنفی
در نظام اقتصاد آمریکایی، انحصار در هیچ وجه از اقتصاد مفید دانسته نمی شود و باید جلوی انحصارات گرفته شود. تشکلهای اقتصادی نظیر اتحادیههای کارگری، اتاقهای بازرگانی به شکلی طراحی شدهاند که از فراگیری و قدرت چانهزنی دستهجمعی برخوردار نباشند.
اما در نظام بازار هماهنگشده، تشکلها چه در سطح ملی و چه در سطح بنگاه از قدرت تصمیمگیری برخوردارند. به عنوان مثال در شورای پول کشور، اتحادیه بانکداران حضور رسمی دارد. قانون تعیین کرده که شورای کارکنان بنگاهها باید در هیات نظارت حضور داشته باشند. هیات نظارت رکنی است که هیات مدیره را کنترل میکند. طبق قانون، خیلی از تصمیمات مدیران مانند تعیین دستمزدها و شرایط اخراج کارکنان بدون اجازه شورای کارکنان و اتحادیههای کارگری امکانپذیر نیست.
بنابراین در نظام بازار لیبرال اقتصاد کاملاً رقابتی در جامعه مدنی و تشکلها است اما در نظام هماهنگشده شاهد انحصارات، قدرت رسمی و تصمیمگیری در سطح کلان و سطح بنگاه هستیم.
روابط صنعتی و مسئله حمایت از نیروی کار
در نظام لیبرال آمریکایی، مدیر حق اخراج کارکنان را دارد و حمایتهای شغلی و کاری از کارکنان صورت نمیگیرد. در صورتی که در نظام هماهنگشده حمایتهای جدی از کارگران صورت میگیرد و تحت شرایط خیلی خاصی کارفرما میتواند کارگر را اخراج کند.
OECD شاخصی برای تعیین میزان حمایت از کارکنان ساخته است. مقدار این شاخص برای کشور آمریکا 0.8 است اما برای فرانسه و سوئد 2.5 است. حمایتهای کارگری و عدم انعطافپذیری در بازار کار در کشورهای اروپای قارهای 3 برابر کشورهای انگلاساکسون است.
گستردگی سازوکار بازار
در نظام بازار لیبرال دولت نقش محدودی در هدایت اقتصاد دارد و دولت در سیاستگذاری صنعتی زیاد مداخله نمیکند. اما در کشورهای نظام بازار هماهنگشده نقش دولت بسیار گستردهتر است. دولت ژاپن در سیستم اعتباری نقشهای برجستهای دارد. بانک توسعه ژاپن یا بانک اعتبارات بلندمدت که از ارکان مهم در توسعه صنعتی ژاپن است، متعلق به دولت بوده و تحت نظارت دولت منابع را تخصیص میدهد.
در دو گروه نظام بازار لیبرال و هماهنگشده، حضور دولت در موسسات تحقیقاتی، ارتباط دادن صنایع با همدیگر، سیاستگذاری در بخشهای صنعت و کشاورزی کاملاً متفاوت است.
سازوکار هماهنگی تضاد منافع در دو نظام
در زنجیره ارزش هر صنعتی، تضاد منافع میتواند وجود داشته باشد. تضاد منافع گاهی توسط قیمتها و گاهی با تجمیع مالکیت هماهنگ میشود. در نظام بازار لیبرال، قیمتها در بازار رقابتی مهمترین عامل هماهنگی است. در نظام بازار هماهنگشده در کنار قیمتهای رقابتی، پیوندهای مالکیتی و وضعیت شبه انحصار از عوامل هماهنگی در سیستم است. بانک مالکیت شرکتها را به عهده دارد و شرکتها هم مالکیتهای مشترک بین همدیگر دارند.
به دلیل نظام مالی شبه انحصار در اقتصادهای نظام هماهنگشده، وضعیتهای سهامداری متقابل و وجود شرکتهای بزرگ، بسیار گستردهتر از نظام لیبرال است. همکاری بین شرکتها، واحدهای تحقیقاتی مشترک و نظام آموزش فنیی و حرفهای مشترک در نظام لیبرال بسیار کمتر از نظام هماهنگشده است. طوری که تحقیقات مشترک در آمریکا %8 تحقیقات کل و در آلمان این نسبت بیش از %70 را تشکیل میدهد.
آلمان و ژاپن الگوی سرمایهداری متحد را تشکیل دادند. در این کشورها، شرکتها هم به صورت افقی (زنجیره تولید) و هم به صورت عمودی اشتراکات زیادی دارند.
رویکرد روابط درونی و بیرونی بنگاهها
این رویکرد که در اواخر دهه 1980 شکل گرفت بیان میکند که باید تفاوت نظام سرمایهداری را از طریق تفاوت روابط درونی و بیرونی بنگاهها توضیح داد.
در رویکرد شرکت محور به جای تفاوت نقش دولت در اقتصاد، نظامهای مالی و نقش تشکلهای صنفی، شرکت به عنوان محور قرار گرفته میشود و سایر جنبهها در آن سنجیده میشود. به عبارتی ارتباط شرکت با نظام مالی، سایر شرکتها و نظام آموزشی تحقیقاتی بررسی میشود.
در این رویکرد، از دستاوردهای سایر معیارها استفاده میشود. رویکرد شرکت محور بیان میکند که نظام بازار باید بهگونهای طراحی شود که واحدهای تولیدی کشور بتوانند با سایر کشورها رقابت کنند. نباید روابط کار، روابط مالی و روابط صنعتی طوری تعریف شود که انسانها خیلی احساس رفاه بکنند اما واحدهای تولیدی از طریق واردات کالا، از بین بروند و یا کالاهای تولیدی نتوانند در خارج رقابت کنند.
اقتصاد باید در نظام جهانی حیات داشته باشد. بنابراین باید از رویکرد شرکتی استفاده کنیم و چارچوب نظام اقتصادی را بهگونهای طراحی کنیم که شرکتها بتوانند با سایر کشورها رقابت کنند. این رویکرد نسبت به رویکردهای دیگر از برتریهای خاصی برخوردار است.
در نظام هماهنگشده تامینکنندگان منابع مالی با واحدهای تولیدی پیوند مالکیتی و مدیریتی دارند. روابط میان این دو متقابل و بلندمدت است. بلندمدت یعنی اینکه بانک به سودآوری شرکت در حال حاضر توجه نمیکند.
نرخ بهره در این نظام تعیینکننده اصلی نیست. شرکت معمولاً با بانکی کار میکند که پیوند مالکیتی با شرکت دارد و بانک عضو هیات مدیره شرکت است. پروژه مورد نظر ممکن است اکنون سودآور نباشد ولی با تحولات در آینده این طرح سودآور میشود. لذا بانک بر اساس یک برنامهریزی بلندمدت، تامین مالی شرکت را به عهده میگیرد.
در نظام آمریکایی، شرکت تولیدی برای تامین مالی به بازار سهام یا به بانک مراجعه میکند. اگر پروژه مورد نظر در کوتاهمدت سودآور نباشد بعید است بانک شرکت را تامین مالی نماید. بازار سهام نیز اوراقش را نمیفروشد. مگر آنکه شرکت اعتبار خاصی داشته باشد و پروژهای باشد که روسای بانک را قانع کند.
برای نمونه در وضعیت رکود اقتصادی، با وارد شدن یک شوک منفی به اقتصاد و خراب شدن بازار فولاد، بانکها در آمریکا به صنعت فولاد وام نمیدهند. در سیستم آلمانی و ژاپنی مساله را تحلیل میکنند و نظرشان بر اینست که در اثر بحران ایجاد شده، آمریکاییها از بازار کنار میروند و اکنون زمان تصرف بازارهاست. لذا با یک برنامهریزی میتوان سهم خود را در بازار افزایش دهیم. از این طریق بعد از جنگ جهانی دوم آمریکا خیلی از بازارهایش را به ژاپن و آلمان واگذار کرد.
رابطه بلندمدت، رابطه کار و رابطه موسسات آموزشی را تعیین میکند. تمام روابطی که در سایر اجزاء نظام اقتصادی آلمان وجود دارد بر مبنای رابطه بلندمدت است. مثلاً در کادر نظام آموزش فنی و حرفهای آلمان، شرکتها با همدیگر نیاز آموزشیشان را طراحی میکنند و ظرفیت نیروی انسانی خود را طبق برنامه تولید یا سطح تکنولوژی تعیین مینمایند. بنابراین افق بلند مدت برنامهریزی در نظام آموزش فنی و حرفهای دارند. نیروی انسانی نیز به دلیل وجود ثبات شغلی، هم در سطح تقاضا و هم در سطح عرضه آموزش فنی و حرفهای به سمت آموزشهای بلندمدت و آموزشهای خاص میروند. در اقتصاد آمریکا و انگلیس، نظامهای دانشگاهی و آموزشهای عام مانند مهارتهای مدیریتی و مهندسیهای عام خیلی گسترده است. در صورتی که در آلمان آموزشهای فنی و حرفهای صنعتی خیلی رواج دارد.
لذا در نظام هماهنگشده آموزش تربیت نیروی انسانی خاص مطابق با نیازهای بلندمدت میباشد. در این نظام کارکنان در بنگاهها مشارکت دارند، تعییین دستمزدها با همکاری تشکلها صورت میگیرد و رابطه کاربلندمدت و غیرمنعطف دقیقاً سازگار با وجه روابط مالی موجود در بانکها است. روابط میان شرکتها به سمت همکاری بسیار گسترده سوق یافته است و در زمینههای ارتقاء تکنولوژی، نیروی انسانی، تعریف استاندارد، تحقیقات و تولید قطعات همکاری دارند. در مقابل این الگو، الگوی آمریکایی قرار دارد. رابطه مبتنی بر نرخ بهره و سودآوری شرکتها است و رابطه کوتاهمدت و کاملاً منعطف میباشد.
خیلی از اجزای نظام بازار با هم پیوند دارند و نمیتوان برخی از اجزاء را قبول و برخی را رد کرد. برای نمونه وقتی پذیرفته شد که نظام بانکی، نظام بانکی از نوع آمریکایی باشد، خیلی از روابط شکل میگیرد. در حالت رکود، بانکها به شرکتها وام نمیدهند. در بازار سهام، سهامداران سهام شرکت زیانده را میفروشند. بنابراین مدیر شرکت با مشکل کمبود منابع مالی و خروج سهامداران روبرو میشود. مدیر ناچار است هزینههایش را به سرعت کاهش دهد. لذا مقیاس تولید کم میشود و کارگران اخراج میشوند. بنابراین حتماً باید روابط کار منعطف باشد، مدیر باید قدرت تامالاختیار داشته و تصمیمگیر نهایی است.
در این سیستم که دارای نظام مالی مبتنی بر نرخ بهره کوتاهمدت و منعطف است، شرکتها نمیتوانند نظام آموزش فنی و حرفهای مشترک تاسیس کنند. در سیستم فوق، نظام آموزشی و نظام تحقیقاتی یک واحد مستقل است و تصمیم به تولید کالا متناسب با نیازهای بازار و تقاضای باز گرفته میشود. همکاری بین شرکتها بسیار محدود است. زیرا همکاری به تشکلهای قوی احتیاج دارد. در بنگاههای آمریکایی شورای کارکنان، اتحادیهها، توافق و چانهزنی جمعی معنا ندارد. در این بنگاهها مدیر پاداش خیلی زیاد دریافت میکند. زیرا تمام موفقیت از آن مدیر است. به همین دلیل گاهی اوقات حقوق مدیر تا 60 برابر متوسط دستمزد کارگران است. در آلمان و ژاپن، موفقیت بنگاه را محصول مشترک میدانند و دستمزدها و تفاوت دستمزدها کمتر از 10 برابر متوسط دستمزد کارگران است.
کدام یک از اشکال نظام بازار برای ایران مناسبتر است؟
برای پاسخ به این سوال باید نظامها را به طور دقیقتر بشناسیم. ماهنوز نمیدانیم ارکان روابط چه چیزهایی است؟ ما نمیدانیم که کدام یک از اجزای نظامها قابل تفکیک است. برای نمونه کشور کانادا در نظامهای لیبرال جای میگیرد. در اثر یک بحران مالی در سال 1987 در این کشور، مسئولین نظام بانکی از نظام بازار آمریکایی فاصله گرفتند و نظارتهای بانک مرکزی بر بانکداری بسیار افزایش یافت. این عامل باعث شد که در سال 2008 اثرپذیری جدی از آن بحران نداشته باشند.
با توجه به اینکه کانادا در جرگه کشورهای بازار لیبرال است اما در نظام مالی تغییراتی میدهد. یک کشور تا چه حدی میتواند در نظام بازار مالی تغییراتی ایجاد نماید چنانچه به گونه ای که سایر اجزای نظام اقتصادی مختل نشود؟
علیرغم آنکه انگلستان از الگوی نظام بازار لیبرال پیروی میکند اما دولت رفاه نقش خیلی زیادی در این کشور دارد. الگوی دولت رفاهی انگلستان اصلاً شبیه آمریکا نیست.
آیا باید همه اجزای نظام را مانند آمریکا یا آلمان ایجاد کرد؟ یا آنکه میتوانیم بعضی از اجزا را قبول داشته و بعضی را رد کنیم؟ کدام یک از ارتباطات غیرقابل تفکیکاند؟
شناخت هر یک از موارد فوق زمانبر است. فقط شناخت نظامهای مالی نیازمند کار متخصصان مالی یک کشور است تا بتوانند نظامهای آمریکایی و آلمانی را از همدیگر تفکیک کنند.
در انتخاب نظام اقتصادی باید به پیشینههای فرهنگی نیز بادقت و عمیق توجه کرد. نظام اقتصاد آلمان و ژاپن بر اساس روحیه ناسیونالیستی، مشارکتپذیری صاحبان کسب و کار و اتحادیههای کارگری به وجود آمدند. به این معنا که وقتی دولت ژاپن به صنایع و بانکها و دولت آلمان به بانکها قدرت انحصاری داد، هم بانکها و هم صنایع میتوانند مصرفکننده را نابود کنند و از قدرت انحصاری علیه مشتریان استفاده کنند. ولی این کار در این کشورها انجام نمیشود.
آیا در ایران روحیه ملی وجود دارد که مصرفکنندگان در اثر انحصار قربانی نشوند؟
تجربه می گوید؛ نه ما این روحیه را نداریم. اگر دولت ایران بخواهد نظام انحصاری را در بانکها بوجود بیاورد، امکان آنکه نظام اداری ایران تحت تصرف نظام اقتصادی قرار گیرد و مشکلات توسعه ایران را دوچندان نماید بیشتر است. همچنین میزان مشارکت صاحبان کسب و کار از مردم بیسواد ما در تشکلها کمتر است. در اتاق ایران (پارلمان بخش خصوصی) فقط 2000 نفر رای میدهند. وقتی میزان مشارکت در این سطح است ما چگونه میتوانیم اتحادیهها را تقویت کنیم و از آنها انتظار داشته باشیم که هماهنگکنندهی اقتصاد باشند.
آیا پیشزمینههای فرهنگی ما میتواند نظام آلمانی و ژاپنی را ایجاد کند؟
شاید روحیه و فرهنگ مردم ایران با فرهنگ نظام لیبرال سازگارتر باشد. اما آنها به طور همزمان باجدیت خواهان رفاه هم هستند و خواستههای در حد الگوی سوئدی دارند. مردم ایران در بحث مشارکت شبیه سوئدیها فکر نمیکنند. آیا میشود از انسانهایی که به دنبال نفع شخصیاند انتظار جدی رعایت منافع جمعی داشت؟
با توجه به نزدیکی فرهنگ ایرانیان به برخی ویژگی های الگوی آمریکایی، آیا ایران از طریق الگوی اقتصاد آمریکایی میتواند به توسعه اقتصادی دست یابد و شکافهای اقتصادیش را حل کند؟ با قاطعیت پاسخ این است که نه نمیتواند.
وقتی اقتضای توسعه را در ایران نگاه میکنیم الگوی آمریکایی جواب نمیدهد و زمانی که به فرهنگ و پیشزمینههای سیاسی و اداری نگاه میکنیم الگوی آلمانی و ژاپنی جواب نمیدهد.چه نظام اقتصادی مناسب ایران است؟
این سوال، پاسخ آسانی ندارد. بنابراین دانشگاهها باید در این زمینه بیشتر کار کنند. این مساله نیازمند بحث اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی است تا نقاط قوت و ضعف نظامها در ابعاد فوق بررسی شود. مزیت اصلی این روش توجه به وضعیت امروز ایران است. باید متناسب با شرایط فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی، الگوی بومی ایران را طراحی کرد.
*دکترای اقتصاد، مدرس دانشگاه و نماینده مجلس ششم
/3131
نظر شما