شنبه، ششم دی‌ماه، ایرانِ غم‌زده، یکی از ایرانی‌ترین هنرمندان خود را در غربت از دست داد/اصغر فرهادی، نغمه ثمینی، حسن فتحی وافشین هاشمی از بیضایی نوشتند

اصغر فرهادی، نغمه ثمینی، حسن فتحی و افشین هاشمی در سوگ بهرام بیضایی نوشتند.

به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، خبر درگذشت بهرام بیضایی در ۸۷ سالگی در سالروز تولدش، پنجم دی‌ماه ۱۴۰۴، خبری نبود که هیچ‌کس آماده‌اش باشد. گویی خبر کم شدن یکی از ستون‌های قلم‌ورزی ایران، خبری است که هر زمان بیاید دریغ و آه و افسوس برمی‌انگیزد. مخصوصا برای ۱۵ سال دوری‌اش از ایران. ۱۵ سالی که قطعا می‌توانست منجر به تولید میزان انبوهی دانش و مقدار متنابهی فیلمنامه و نمایشنامه و تئاتر و فیلم شود. اصغر فرهادی، نغمه ثمینی، حسن فتحی و افشین هاشمی ازجمله هنرمندانی بودند که در اینستاگرام از او نوشتند. 

اصغر فرهادی: 

بهرام بیضایی، آموزگار بزرگ من که شیفته‌وار آثار، سخنان و بالاتر از آن عشقش به فرهنگ این سرزمین را با تمام وجود دنبال کردم، حالا در غربت دنیا را ترک کرده است. حقیقتاً ایرانی‌تر از بهرام بیضایی در این روزگار نشناختم و چه تلخ که این ایرانی‌ترین ایرانی، هزاران هزار فرسنگ دور از ایران چشم بر جهان فرو می‌بندد.

نغمه ثمینی:

چرا مردم ساکن ایران نباید اجراهای آخر بیضایی را دیده باشند؟ چه کسانی لایق‌تر از مردم ساکن ایران که اجراهای بیضایی را ببینند؟ می‌توانستند دوست داشته باشند، نداشته باشند، نقد کنند، نکنند، اما حق دیدن‌شان را باید می‌داشتند.

این احساس یتیمی و زیر پا خالی شدن و تنها ماندن بسان خشمی پدیدار می‌شود از حقی که نباید سلب می‌شد. جای اجراهای بیضایی تئاتر شهر بود.

حسن فتحی: 

همه ما اهالی سه، چهار نسل تئاتر و سینمایی وطنی مرهون و متاثر از نمایشنامه‌ها و آثار سینمایی او هستیم، اما همه ما آیا در مواجهه با جهل و بی‌عدالتی و عافیت‌طلبی و دروغ، مرام و اخلاق حقیقت‌محور او را دنبال خواهیم کرد؟

ادای احترام بر عطا و لقای عمر پربرکت استاد بهرام بیضایی جز این نیست که میراث‌دار شایسته سنت فکری و فرهنگی و اخلاقی او در عرصه سینما و ادبیات و اساطیر تاریخ ایران‌زمین باشیم.

شنبه، ششم دی‌ماه، ایران غم‌زده، یکی از ایرانی‌ترین هنرمندان فرهیخته خود را در غربت و در سالروز تولدش از دست داد. 

افشین هاشمی: 

ایستاد تا روز تولدش یک بار دیگر متولد شد، سپس رفت. اینک رفتنش هم تولد است.

او هر سال در روز رفتنش یک بار دیگر متولد می‌شود همچون درختی تنومند که هر سال زمستان را به امید بهار از سر می‌گذراند و هر سال برگ سبز به ما هدیه می‌دهد. او که خود درخت بود... و سرسبزی بود... برگ‌های سبزش بر همه ایران سایه دارد وقتی انوارِ سوزان است و تن‌اش پناه باد و بوران وقتی سرما خُشکان است، چرا که درخت او از چشمه خرد آب خورده.

۲۴۲۲۴۲

کد مطلب 2162015

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
3 + 13 =

آخرین اخبار

پربیننده‌ترین