محاصره اقتصادی پیامبر(ص)؛ جلوه‌ای از مظلومیت و پایداری اسلام

محاصره اقتصادی مسلمانان در شعب ابی‌طالب، یکی از سخت‌ترین و در عین حال درس‌آموزترین مقاطع تاریخ صدر اسلام است؛ دورانی که قریش با تحریم همه‌جانبه، کوشید نور ایمان را خاموش کند، اما صبر، توکل و استقامت پیامبر اکرم(ص) و یارانش، این توطئه را به شکست کشاند.

به گزارش پایگاه فکر و فرهنگ مبلغ، محاصره اقتصادی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و مسلمانان، یکی از روش های مشرکان و دشمنان اسلام برای مقابله با حرکت اصلاحی رسول خدا (ص) در مبارزه با جهل و بت پرستی بود.

بنابر روایت الشیعه، مبارزه منفی که شالوده آن را، اصل اتفاق و اتحاد اکثریت تشکیل می دهد وسیله آسانی برای در هم کوبیدن جنبش اقلیت ‏های جامعه است.

محاصره اقتصادی مسلمانان توسط مشرکان

مبارزه مثبت به وسایل گوناگونی نیاز دارد، زیرا باید گروهی رزمنده دست به سلاح روز بزنند و با دادن تلفات جانی و مالی و هموار ساختن صدها پستی و بلندی به سوی مقصد پیش روند. ناگفته پیدا است که نوع مبارزه با صدها رنج و بلا، همراه است و زمام‏داران خردمند، پس از اتخاذ تدابیر لازم و آمادگی کامل، دست به چنین مبارزه‏ ای می زنند و تا کارد به استخوان نرسد و چاره ‏ای جز جنگ نباشد، چنین برنامه‏ ای را اجرا نمی کنند.

ولی مبارزه منفی، در گرو این ‏گونه مطالب نیست. فقط یک عامل نیاز دارد و آن اتفاق و اتحاد اکثریت است، یعنی گروهی که هدف و ایده دارند، از صمیم دل با یک‏دیگر، هم ‏پیمان و متحد می شوند که همه ‏گونه روابط خود را با اقلیت مخالف قطع کنند: خرید و فروش را با آنان تحریم کنند، ارتباط زناشویی موقوف شود و در کارهای اجتماعی، آن‏ ها را دخالت ندهند و نیز در امور شخصی با آنان همکاری نکنند.

در چنین هنگامی زمین با آن پهناوری برای اقلیت، بسان زندان کوچک و تنگی می گردد که هر لحظه فشارش، آن‏ ها را به نابودی تهدید می کند.

اقلیت مخالف در چنین گیروداری گاهی تسلیم می شوند و از نیمه راه برگشته و فرمان‏بردار اراده اکثریت می گردند، ولی چنین اقلیتی باید گروهی باشند که مخالفت آن ‏ها جنبه اصولی و عقیده ‏ای نداشته باشد؛ مثلا برای به دست آوردن ثروت، پست‏ های حساس و مقامات رسمی، صف خود را جدا کرده باشند. چنین گروهی، وقتی احساس خطر می کنند و با رنج و زندان و محاصره روبه‏ رو می شوند، چون محرک روحانی و ایمانی ندارند و فقط محرک آنان امری مادی است؛ از این لحاظ، لذت زودگذر موقت را بر لذت بیشتر احتمالی، ترجیح داده و تسلیم خواسته اکثریت می گردند.

ولی دست ه‏ای که شالوده مخالفتشان را ایمان به هدف تشکیل می دهد، هرگز با این بادها نمی لرزند؛ فشار محاصره ریشه ایمانشان را محکم‏تر می سازد و ضربه‏ های دشمن را با سپر صبر و شکیبایی پاسخ می دهند.

نیرومندترین عامل برای استقامت و پایداری اقلیت‏ ها در برابر اراده اکثریت، همان نیروی ایمان و اعتقاد است که گاهی با ریختن آخرین قطره خون، نقش پایداری را ایفا می کنند.

محاصره اقتصادی مسلمانان توسط قریش
سران قریش، از نفوذ پیشرفت حیرت‏انگیز آیین یکتاپرستی، سخت ناراحت بودند و در فکر چاره و راه حلی بودند و محاصره اقتصادی را تنها راه این مشکل دانستند. اسلام آوردن امثال «حضرت حمزه»، تمایل جوانان روشن دل «قریش» و آزادی عملی که در کشور «حبشه» نصیب مسلمانان شده بود، بر حیرت و سرگردانی حکومت وقت افزوده بود و از این ‏که از نقشه ‏های خود بهره‏ ای نمی بردند، سخت متاثر بودند.

از این ‏رو به فکر نقشه دیگری افتاده و خواستند با «محاصره اقتصادی» که نتیجه آن بریدن رگ‏های حیاتی مسلمانان بود، از نفوذ و پخش اسلام بکاهند و پایه‏ گذار و هواداران آیین خداپرستی را در میان این حصار، خفه سازند.

بنابراین، سران قریش عهد نامه ‏ای به خط «منصور بن عکرمه» و امضای هیئت عالی قریش نوشتند و در داخل کعبه آویزان و سوگند یاد کردند که قریش تا لحظه مرگ طبق مواد زیر رفتار کنند:

همه ‏گونه خرید و فروش با هواداران «محمد» تحریم می شود.
ارتباط و معاشرت با آنان اکیدا ممنوع میگردد.
کسی حق ازدواج با مسلمانان را ندارد.
در تمام پیش آمدها باید از مخالفان «محمد» طرف‏داری کرد.
متن پیمان با مواد یاد شده به امضای تمام متنفذان «قریش» جز «مطعم بن عدی» رسید و با شدت هرچه تمام‏تر اجرا شد. یگانه حامی پیامبر، «ابو طالب» از عموم خویشاوندان (فرزندان هاشم و مطلب) دعوتی کرد و یاری پیامبر را بر دوش آنان نهاد و دستور داد که عموم «فامیل» از محیط «مکه» به دره‏ای که در میان کوه ‏های مکه قرار داشت و به «شعب ابی طالب» معروف بود و دارای خانه ‏های محقر و سایبان ‏های مختصری بود، منتقل شوند و در آن‏ جا سکنا گزینند و از محیط زندگی مشرکان دور باشند. هم‏چنین، برای جلوگیری از حمله‏ های ناگهانی «قریش» در نقاط مرتفع افرادی را برای دیده ‏بانی گماشت تا آن ‏ها را از هرگونه پیشامد باخبر سازند.[۱]

این محاصره اقتصادی سه سال تمام طول کشید، فشار و سخت‏گیری به حد عجیبی رسید.

ناله جگرخراش فرزندان «بنی هاشم» به گوش سنگ دلان «مکه» می رسید، ولی در دلشان چندان تاثیر نمی کرد.

جوانان و مردان با خوردن یک دانه خرما در شبانه روز زندگی می کردند. گاهی یک دانه خرما را دو نیم می کردند. در تمام این سه سال، فقط در ماه ‏های حرام- که امنیت کامل در سرتاسر شبه جزیره حکم‏فرما بود- بنی هاشم از شعب بیرون آمده و به داد و ستد مختصری اشتغال می ورزیدند، سپس به داخل دره‏ می رفتند، این پیمان در شب اول سال هفتم «بعثت» بسته شد. وقتی «ابو طالب» از پیمان تنگنای اقتصادی قریش آگاه شد، قصیده‏ای سرود که نخستین بیت آن این است:

ألم تعلموا أنّا وجدنا محمدا             نبیّا کموسی خطّ فی أوّل الکتب‏

رهسپار می شدند. پیامبر گرامی نیز، فقط در همین ماه‏ ها توفیق نشر و پخش آیین خود را داشت. عمال سران قریش، در همین ماه‏ ها با آزارشان، فشار اقتصادی آنان را به گونه ‏ای فراهم می کردند، زیرا غالبا بر سر بساط ها و فروشگاه‏ ها حاضر می شدند و هر موقع مسلمان‏ ها می خواستند چیزی بخرند، فورا آن را به قیمت گران‏تری می خریدند و از این راه قدرت خرید را از آنان سلب می کردند.

در این میان، «ابو لهب» پافشاری بیشتری می کرد. او در میان بازار فریاد می کشید و می گفت: مردم! قیمت اجناس را بالا ببرید تا از پیروان محمد قدرت خرید را و برای تثبیت قیمت، اجناس را گران‏تر خریداری می کرد. از این رو همیشه عقربه ارزش در یک افق بالاتری گردش می کرد.

وضع رقت ‏بار بنی هاشم بعد از محاصره اقتصادی در شعب
بعد محاصره اقتصادی فشار گرسنگی به حدی رسیده بود که «سعد وقاص» می گوید: شبی از میان دره بیرون آمدم، در حالی که نزدیک بود تمام قوا را از دست بدهم. ناگهان پوست خشکیده شتری را دیدم، آن را برداشتم و شستم و سوزاندم و کوبیدم، بعد با آب مختصری خمیر کرده و از این طریق سه روز به سر بردم.

محاصره اقتصادی به حدی بود که جاسوسان «قریش» در تمام راه مراقب بودند که مبادا کسی خوارباری به «شعب ابی طالب» ببرد، ولی با این کنترل کامل، گاه بیگاهی، «حکیم بن حزام» برادرزاده «خدیجه» و «ابو العاص بن ربیع» و «هشام بن عمر» نیمه شب‏ ها مقداری گندم و خرما بر شتری حمل کرده و تا نزدیکی «شعب» می آوردند. سپس افسار آن را دور گردنش می پیچیدند و رها می کردند و گاهی همین مساعدت موجب گرفتاری آنان می شد.

روزی «ابوجهل» دید، «حکیم» مقداری خواربار بر شتری حمل کرده و راه دره را پیش گرفته است. وی سخت برآشفت، و گفت: باید تو را پیش قریش ببرم و رسوا کنم. کشمکش آن‏ها به طول انجامید. «ابو البختری» که از دشمنان اسلام بود، عمل «ابو جهل» را تقبیح کرد و گفت وی غذا برای عمه خود «خدیجه» می برد؛ تو حق ممانعت نداری، حتی به این جمله هم اکتفا نکرد و او را لگدمال کرد.

شدت عمل «قریش» در اجرای عهدنامه، ذره‏ای از صبر و بردباری مسلمانان نکاست. سرانجام، ناله جان‏گداز فرزندان و کودکان و وضع رقت‏بار عموم مسلمانان گروهی را تحت تأثیر قرار داد و از امضای عهدنامه سخت پشیمان شدند و به فکر حل قضیه افتادند.

روزی «هشام بن عمر» پیش زهیر بن ابی امیّه- که نوه دختری عبد المطلب بود- رفت و چنین گفت: آیا سزاوار است که تو غذا بخوری و بهترین لباس ‏ها را بپوشی، اما خویشاوندان تو برهنه و گرسنه به سر ببرند؟ به خدا سوگند، هرگاه تو درباره خویشاوندان «ابو جهل» چنین تصمیمی می گرفتی و او را برای اجرایش دعوت می کردی، هرگز تسلیم تو نمی گشت. «زهیر» گفت: من یکه و تنها نمی توانم، تصمیم قریش را بشکنم، ولی هرگاه کسی مرا همراهی کند، باشد، من عهد نامه را پاره می کنم.

«هشام» گفت: من با تو همراهم. وی گفت: شخص سومی را با ما همراه ساز. وی برخاست و به سراغ «مطعم بن عدی» رفت و گفت: هرگز تصور نمی کنم تو راضی شوی، دو گروه (بنی هاشم و بنی عبد المطلب) از فرزندان «عبد مناف» که تو نیز افتخار انتساب به آن خانواده را داری، جام مرگ بنوشند. گفت: چه کنم از یک فرد کاری ساخته نیست. وی پاسخ داد: دو نفر دیگر هم با تو همراه است و آن دو نفر عبارتند از:

من و زهیر. «مطعم» پاسخ داد که باید کسان دیگری نیز با ما همکاری کنند. از این نظر، هشام جریان را به ترتیبی که با «مطعم» در میان گذاشته بود، با «ابی البختری» و «زمعه» در میان نهاد و آنان را برای همکاری دعوت کرد و قرار گذاشتند که همگی بامدادان در مسجد حاضر گردند.

جلسه قریش، با شرکت زهیر و گروهی از هم‏رازان او منعقد گردید. وی مهر خاموشی را شکست و گفت: امروز، قریش باید این لکّه ننگین را از دامن خود پاک گرداند. باید امروز این نامه ظالمانه پاره شود، زیرا وضع جگرخراش فرزندان هاشم همه را ناراحت کرده است.

«ابو جهل» در آن میان گفت: این مطلب هرگز عملی نیست و پیمان «قریش» محترم است. از آن طرف «زمعه» به یاری زهیر برخاست و گفت: باید پاره شود و ما از آغاز راضی نبودیم. از گوشه دیگر، عده ‏ای نیز که خود خواهان شکسته شدن این پیمان بودند، سخنان زهیر را تایید کردند. ابو جهل احساس کرد که مطلب جدی است و قبلا توطئه‏ ای شده است و این گروه در غیاب وی تصمیم قاطع گرفته ‏اند. از این ‏رو، کوتاه آمد و ساکت نشست. مطعم فورا از فرصت استفاده کرد و به محل «صحیفه» (نامه‏ ای که پیمان در آن نوشته بود) رفت تا آن را پاره کند، دید موریانه ورقه را خورده و فقط از آن کلمه «باسمک اللّهمّ»- که قریش نامه‏ های خود را با آن آغاز می نمودند- باقی مانده است.[۲]

ابو طالب، آن روز جریان را از نزدیک میدید و منتظر ختم جریان بود. وی پس از آن‏که کار یک‏سره گردید، جریان را حضور برادرزاده خود معروض داشت و با تصمیم و مشورت ابو طالب، گروه پناهنده به شعب، بار دیگر به منازل خود بازگشتند.

برخی می نویسند: پیامبر، ابو طالب و خدیجه، در این مدت تنگنای اقتصادی تمام دارایی خود را از دست داده بودند. ناگهان پیک وحی نازل شد و گزارش داد: موریانه تمام آن پیمان را که قریش نوشته و مهر کرده بودند خورده است، جز جمله نخست آن «باسمک اللّهم» که بر جای خود باقی است.

رسول گرامی «ابو طالب» را از این امر آگاه ساخت و هر دو نفر با گروهی از «شعب» بیرون آمدند و در کنار کعبه نشستند. در این موقع دور «ابو طالب» را گرفتند و به او گفتند: آیا وقت آن نرسیده است که خویشاوندی خود را با ما به یادآوری و از حمایت برادرزاده‏ات دست برداری؟

ابو طالب رو به آنان کرد و گفت: عهدنامه را بیاورید. آنان عهدنامه را آوردند، در حالی که مهرها بر آن باقی بود. ابو طالب گفت: آیا این همان عهدنامه‏ای است که همگی نوشته‏اید؟ گفتند: آری. گفت: آیا کسی به آن دست زده است؟ گفتند: نه. گفت:

برادرزاده من از طرف پروردگار خویش خبری دریافت کرده است؛ اگر سخنش راست باشد از کار خود دست بر می دارید؟ گفتند: آری. گفت: اگر سخنش دروغ باشد من نیز او را تحویل شما می دهم تا او را بکشید. قریش به تصدیق ابو طالب برخاسته و گفتند: از در انصاف وارد شده‏ ای. گفت: برادرزاده من می گوید که موریانه، عهدنامه را خورده است. آن‏گاه مهر عهدنامه را شکستند، دیدند موریانه همه را، جز نام خدا خورده است. این کار نه تنها مایه هدایت آنان نگشت، بلکه سبب شد که بر عناد خود بیفزایند و سرانجام بنی هاشم به شعب باز گردند[۳] و تا مدتی که محاصره باقی بود و «هشام» آن را نقض نکرده بود، در آن‏جا بمانند.

پس از نقض پیمان، ابو طالب اشعاری در تمجید این عمل (پیمان بی مهری) سرود که همه را ابن هشام آورده است.[۴]

این ‏ها نمونه ‏هایی از واکنش‏ های ظالمانه قریش، در برابر دعوت رسول گرامی بود؛ البته هرگز نمی توان به صورت قطعی ادعا کرد که این واکنش‏ ها به همین ترتیب صورت گرفته است که ما در این جا نگاشته‏ ایم، ولی از مراجعه به تاریخ می توان چنین ترتیبی را به دست آورد، بالاخص که یادآور شدیم مسئله پایان یافتن محاصره اقتصادی در نیمه رجب سال دهم بعثت اتفاق افتاد.

البته آزار و اذیت قریش و عکس العمل‏ های آنان، منحصر به آن‏چه که در این جا یادآور شدیم- نیست، بلکه آنان در برابر این نهضت عظیم آسمانی، ترفند های دیگری داشتند که از جمله برای خرد کردن شخصیت پیامبر او را «ابتر» می خواندند و عاص بن وائل سهمی هر موقع نام پیامبر به میان می آمد فورا می گفت: از او دست بردارید، او مردی است عقیم و اگر بمیرد، دعوتش خاموش خواهد شد. در این موقع‏ سوره «الکوثر» نازل شد و گزارش داد که خدا، رسول گرامی را از نسل کثیری برخوردار خواهد کرد.[۵]

جمع بندی
پیامبر اسلام و مسلمانان صدر اسلام برای پیشبرد اسلام سختی های فراوانی را متحمل گردیدند که یکی از آنها محاصره اقتصادی شدید در شعب ابی طالب بود. این محاصره اقتصادی سه سال طول کشید اما هرگز موجب نشد تا مسلمانان از مقاومت و پایداری دست بر دارند و سرانجام با سربلندی از آن نجات یافتند.

پی نوشت ها

[۱] . سیره ابن هشام، ج ۱، ص ۳۵۰؛ تاریخ طبری، ج ۲، ص ۷۸.

[۲] . سیره ابن هشام، ج ۱، ص ۳۷۴ و تاریخ طبری، ج ۲، ص ۷۹.

[۳] . تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۱۹؛ الکامل فی التاریخ، ج ۲، ص ۶۱ و الطبقات ابن سعد، ج ۱، ص ۲۰۸، ۲۱۰.

[۴] . سیره ابن هشام، ج ۱، ص ۳۷۴- ۳۸۰.

[۵] . فخر رازی در تفسیر خود مینویسد: این خبر غیبی آن‏چنان راست و پابرجا بوده و میباشد که هم اکنون فرزندان زهرا (س) در همه جهان منتشرند، با این ‏که گروهی از آنان در حادثه‏ های مختلف کشته و قربانی شده‏ اند؛ مع الوصف فرزندان پیامبر از دخت گرامی اش زهرا (س) همه نقاط جهان را فراگرفته است- «مفاتیح الغیب، ص ۳۰، تفسیر سوره کوثر».

منابع

السیره النبویه( لابن هشام)، ابن هشام حمیری معافری، دار المعرفه، بیروت‏، ۱۴۰۰ق.
تاریخ الأمم و الملوک‏، محمد بن جریر طبری، دار التراث‏، بیروت، دوم، ۱۳۸۷ق.
تاریخ الیعقوبی، احمد بن ابی یعقوب‏، اهل بیت ع‏، قم، بی تا.
الکامل فی التاریخ‏، ابن اثیر جزری، دار الصادر، بیروت، ۱۳۸۵ق.
الطبقات الکبری، ابن سعد کاتب واقدی، دار الکتب العلمیه، بیروت‏، دوم، ۱۴۱۸ق.
التفسیر الکبیر( مفاتیح الغیب)، فخر رازی، محمد بن عمر، دار إحیاء التراث العربی‏، لبنان- بیروت‏، ۱۴۲۰ ه. ق‏

کد مطلب 2163190

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
2 + 12 =

آخرین اخبار

پربیننده‌ترین