به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، ناصرالدینشاه در سال ۱۲۷۶ه .ق، در سفر به مناطق غربی کشور، زبیده را که طفلی یتیم بود، در گروس خریداری کرد و او را به زعفرانباجی که خود قبلا از کنیزان بود و حالا دیگر رتق و فتق امور حرمسرا را برعهده داشت سپرد که او را آموزش دهد.
پس از آموزش این کنیز کُرد به عقد موقت ناصرالدین شاه درآمد و بعد از مدتی یکی از زنهای عزیز و سوگلی ناصرالدینشاه شد و با آنکه از زیبایی بیبهره بود نزد شاه منزلتی بسزا یافت و چون ظاهرا زنی امین و درستکار بود و ازین حیث زبانزد اهل اندرون سلطنتی بود ملقب به «امینه اقدس» شد، چنانچه جواهرات خصوصی شاه به او سپرده و مسکوکات زر تقدیمی نزد وی جمعآوری میشد و در آخر هر سال موجودی نقد به خزانه انتقال مییافت.
لازم به توضیح است بچه چرک کثیفی که ناصرالدینشاه سخت به او علاقه داشت و او را از همه فرزندان خود بیشتر دوست داشته و لقب عزیز السلطان داده بود، برادرزاده همین امین اقدس بود.
دکتر فوریه طبیب مخصوص ناصرالدینشاه در هنگام بازگشت از سفر سوم فرنگستان راجع به امیناقدس چنین نقل میکند: «از تهران چند نفر از بزرگان به استقبال شاه آمدهاند و از ایشان یکی نایبالسلطنه پسر سوم شاه و یکی از زنان حرم یعنی امیناقدس عمه عزیزالسلطان است. این زن با یک عده کلفت و شش خواجه سرا به استقبال آمده بود.»
فوریه در جایی دیگر توضیح میدهد که «امینهاقدس یکی از زنان بسیار محبوب شاه است.»
دکتر فوریه نیز مطالبی هم راجع به جواهرات امینهاقدس نقل میکند که بخشی از آن چنین است: «همین چند روز پیش [امینهاقدس] در حضور من دو صندوق بزرگ را که چند خانه بر روی هم داشت باز کرد که در آن دو صندوق از چهارصد تا پانصد قطعه جواهر بود. من بیش از همه فریفته درشتی زمردها و مرواریدها شدم مثلا در میان آنها تسبیحی زمرد بود که درشتی دانههای آن از اندازه تخم کبوتر بود تا تخممرغ معمولی، مرواریدهای گرد از دانه فندق درشتتر بودند، یک قطعه زبرجد گرد در میان آنها دیدم که از یک نصف گردوی درشت بزرگتر بود، یاقوتها بیشتر تراشیده بودند و آنها که تراش نداشتند از مابقی درشتتر بودند، الماسهای آبدار و پهن و مستطیل، بعضی هم زردرنگ و یک قطعه هم نیلگون بود، امینهاقدس ساعتی را که شاه به عنوان ارمغان برای او از فرنگستان آورده بود به من نشان داد و از این رهگذر به خود میبالید، این جعبه ساعت الماسنشان بود و زنجیری داشت که از دوازده دانه زبرجد تشکیل گردیده بود. امینهاقدس قبل از بستن صندوقها یک انگشتری الماس که هشتگوش تراشیده بودند به من بخشید.»

بیماری چشم امیناقدس
امیناقدس در اواخر عمر از هر دو دیده نابینا شد و شاه او را با بهرامخان خواجه و چند پرستار زن و گماشته برای درمان به «وین» فرستاد. چند تن از مشهورترین پزشکان آن عصر در علاجش کوشیدند ولی کوشش آنان سودی نبخشید و پس از شش ماه همچنان نابینا به ایران بازگشت.
اعتمادالسلطنه ذیل وقایع روز های ۲۸، ۲۹ و ۳۰ ذیحجه سال ۱۳۱۱ ضمن شرح مطالب مربوط به آن روزها راجع به درگذشت امیناقدس هم مطالبی نگاشته که بخشی از آنها به شرح ذیل [است]:
ساعت به ساعت خبری که میرسد اشتداد مرض و یأس از حیات امیناقدس است. بندگان همایون سوار شدند و به منظریه تشریف بردند...
این ضعیفه که دو ساعت قبل خود را ملکه مسلطه ایران میدانست... مثل یک جماد متعفنی روی تشک کثیفی انداخته با چهار فراش که گوشههای تشک را گرفته بودند از اندرون بیرون کشیدند. نزدیک منزل عزیزالسلطان تجیر [چادر] کشیدند و شستند. ملامحمدعلی را خواستند نماز بخواند. من به طرف صاحبقرانیه رفتم. شاه شب را آنجا میمانند و مردانه شام میخورند.
... خودم که به حضور شاه رسیدم به جهت ظاهر متألم دیدم. اما در باطن وجهاً من الوجوه تألمی نداشتند. در سر شام هم کلیة آن تألم و کسالت ظاهری را فراموش فرمودند و طوری مشعوف بودند که دختر محمدعلی باغبان نایبالسلطنه را... خواستگار شدند.
... مسجدشاه ختم گذاشته بودند برای امیناقدس. نایبالسلطنه رفته جمع کرده است و جنازهاش را هم دیروز با تشریفات زیاد حمل به حضرت عبدالعظیم نمودند، و بدین ترتیب زبیده خاتم امینهاقدس پس از چندین سال بیماری متوالی سرانجام در ذیحجه ۱۳۱۱ چشم از جهان پوشید و ناصرالدینشاه دارایی او را که به قول امینالدوله همه از سرقت نقد و جنس پادشاه و پیشکشهای ناروا در حمایت ظالم و از امانت مظلوم فراهم شده بود به برادرش میرزا محمدخان امینخاقان تفویض کرد... و مواجب امیناقدس هم به عمله قهوهخانه تقسیم شد. لباس و جواهر و پول هرچه داشت ضبط خزانه شد. ... دهات و مخلفات و دکاکین و مزارع چه در تهران و چه در گروس تمام به ملیجک و آل او منتقل شد، قریب سیصدهزار تومان. خداوند پادشاه قدردان خدمتشناس ما را حفظ فرماید. کنیزی که شش تومان خریده بودند، چشم به اموال او نداشته به برادر موهومی و برادرزادهاش واگذار فرمودند...
بالاخره زبیده گروسی ملقب به امیناقدس سوگلی و خزانهدار ناصرالدینشاه قاجار با همه شکوه و جلالی که برای خود در دربار ناصری به دست آورده بود دار فانی را وداع و هر آنچه اندوخته بود ازجمله زمردهای تخممرغی را رها و در آغوش مرگ سکنی گزید.
منبع: فاطمه قاضیها، نامههای زبیده گروسی سوگلی و خزانهدار ناصرالدینشاه، فصلنامه ادبی هنری چکامه، بهار ۱۴۰۲، صص ۲۵-۱۶
۲۵۹





نظر شما