خلوص در اندیشه و عمل، ویژگی لایه های زیرین حامیان رئیس جمهور را تشکیل می دهد. همان هایی که در دورافتاده ترین نقاط کشور و مرکز برای رای آوردن چهره ای مردمی تلاش کردند و برای گذشتن از اسطوره شان لحظه ای درنگ نکردند. آنها پس از اردیبهشت 90 نقش آفرینان بازی حامیان رئیس جمهور مهرورز نبودند. ایــنـــجـــــا را مطالعه فرمایید.
آنها که به سرعت عاشق و واله سردار عدالت شده بودند وقتی دیدند شمشیرزدنهایشان آنها را از اصل داستان پرت کرده به خود آمدند. وقتی در برابر توجیه برخی سخنان و رفتارهای احمدی نژاد کم آوردند کم کم رگههای انشعاب در آنها جان گرفت.
دیگر نمی خواستند توجیهگر رفتارها و مَنشی باشند که استدلالی برای آن نداشتند.
خانه نشینی چند روزه رئیس جمهور بهانه خوبی بود تا آنهایی که دچار تردید شده بودند آرایش نیروها را عوض کنند.
اگر تا پیش از آن رئیس جمهور به عنوان مجاهدی معرفی می شد که شبانه روز می دود و از پای نمی نشیند پس نباید خیلی به او خرده گرفت، پس از خانهنشینی، حامیان فهمیدند که زیر پرچم عمار نبوده اند.
جبهه پایداری، با بهانهِ مقاومت حامیان رئیس جمهور نهم بر اصولی که به خاطر آن خاطره «3تیر 84» را آفریدهاند و تقریبا با «هیچ» برنده انتخاباتی شدند که شاید چند سال قبل از آن فکرش را هم نمی کردند شکل گرفت.
اما این بار این جبهه نه از پایین که از بالا جوشید و همین باعث شد که سامانه ای برای تثبیت قدرت و بازآفرینی آن برای آینده ای نه چندان دور باشد؛ تاکتیکی که خیلی زود در عین ناباوری رنگ و رو باخت. ایــــنــــجـــــا را هم مطالعه فرمایید. پایداری از آغاز با برگزیدن صفت «جبهه» بر یک دست نبودن خود صحّه گذاشت تا ائتلافی نانوشته میان حامیان از جان گذشته رئیس جمهور باشد که در دوره فعلی باید نقش اپوزسیون را بازی کنند.
اما «چه تاکتیکی» و «چرا» به نتیجه نرسید؟
چگونه می شود تصور کرد یکی از معدود چهره های حلقه اول یاران رئیس جمهور که در حکم دست راست محمود احمدی نژاد و رفیق روزهای سخت - وزیر کشور دولت نهم، وزیر رفاه و تامین اجتماعی دولت دهم – بود اختیار جبهه منتقدان امروزِ[بخوانید حامیان سابق] رئیس جمهور را به دست بگیرد و آخرین امضا را برای قرار گرفتن اسم نامزدها در لیست جبهه پایداری بزند؟
بازآفرینی قدرت حامیان سرخورده محمود احمدی نژاد هدفی بود که جبهه پایداری نتوانست به آن دست یابد. ناکامی در کسب کرسی هایی به نام حامیان پیشین رئیس جمهور که نقدشان با کمرنگ شدن نقش مشایی بی جان می شود مقدمه ای بود که به نتیجه مطلوب و کارگشا نرسید. لذا لازم بود تا با جبهه بندی جدید، صحن مجلس به میدانی برای مبارزه ای به منظور احیای جریان مغلوب تبدیل شود. دکتر غلامعلی حدادعادل کاتالیزوری بود که انتخاب او به عنوان رئیس مجلس نهم می توانست احیاگر حامیان دیروز رئیس جمهور باشد. آنها اینگونه با عوض کردن خط حرکت و ترمیم نزاع های انتخاباتی جبهه متحد – پایداری که در رقابت های انتخاباتی به اوج خود رسید محمل مطمئنی را نیز برای سامان دهی به یاران اصیل احمدی نژاد سامان می دادند و از فروپاشی جبهه حامیان رئیس جمهور جلوگیری می کردند.
با مقدمه بالا می خواهم به این برسم که شکست جبهه پایداری در انتخابات مجلس نهم مقدمه ای برای حاشیه نشین کردن حامیان اصیل احمدی نژاد و یا تحرکی جدید برای بالفعل نگه داشتن آنها است. آنها با «تاکتیک پایداری» که مخلوق یار دیرین رئیس جمهور است نتوانستند لشکرشان را سامان دهند و خود را در فشای سیاسی کشور نشان دهند.
جبهه پایداری با اعلام موجودیت خود و اصرارش بر گذشتن از احمدی نژاد نشان داد می خواهد مستقل حرکت کند، استقلالی که با محصولی در راس سامانه تصمیمساز غیرواقعی به نظر می آید.
این طیف حالا باید فکر تازه ای برای چند ماه آینده داشته باشند چرا که با از رونق افتادن سکهِ یارانِ دیروز، باید چهرههای جدیدی رونمایی شود تا سوخت آینده سفینه احمدی نژاد شوند.
آنها این روزها ناکام از انتخابات مجلس نهم و هیات رئیسه آن باید برای ماندن و موثر بودن فکری کنند. یا باید با موج سواری بر حاشیه ها در تیتر قرار بگیرند و یا با درانداختن بازی جدید خود را تا چند ماه دیگر تازه نگه دارند تا بتوانند حرفی برای ریاست جمهوری یازدهم داشته باشند.
نظر شما