۰ نفر
۲۳ تیر ۱۳۹۱ - ۱۸:۵۷

نمی دانم الان زنده ای یا شهید شده ای

محسن خانعلي: اما دوست دارم که شهید شده باشی. یا لااقل هیچ وقت آزاد نشوی! راست می گویم حاج احمد به خدا. این حرف امروز و دیروز من نیست. از همان وقتی که دیدم رفیقانت شده اند قمار باز نام و مرامت این را از خدا خواستم. می گویی به من چه؟ حق هم داری. اما مرد مومن تو چه می دانی اینجا چه خبرها که نشده!

اگر زنده باشی اتاقکی داری، کوچک و شاید تختی که روی آن یک پتوی سربازی است. حالا دست زمانه موهایت را سفید کرده و عمقی به چین های صورتت داده. حتما این را هم شنیده ای که جنگ تمام شده و رفقا و شاگردانت خاکمان را حفظ کردند. روی تختت دراز می کشی و برای خودت فکر می کنی که اینجا شده همان مدینه فاضله ای که برایش جنگیدی، اسارت کشیدی و شکنجه شدی. شب ها سرت را آسوده به بالین می گذاری در غربت، به این امید که تو فدا شدی تا ملتی آزاد باشند.

حالا فکر کن یک روز برگردی. تو نمی دانی اینجا چه خبر است. من برایت می گویم که چه می شود آن روز. برایت شهر را آذین می بندند. عده ای را به استقبالت می آورند، جشن می گیرند، برای آزادیت پیام می دهند و دست آخر حکم مدیری، مشاوری، چیزی می گذارند کف دستت و تو که هنوز در بند وظیفه و دٍین هستی می پذیری و در دل خوشحال می شوی و فکر می کنی که همه چیز بر وفق مراد است و اینها قدر شناس هستند.

اما آخرش که چه حاج احمد؟ دو روز؟ دو هفته؟ دو ماه؟ دو سال بعد که می فهمی همه چیز را. تو آدم مخلصی هستی، یا لااقل هنوز مخلص مانده ای حاجی، حتما رنگ ریا توی ذقت می زند. تو صادق هستی حاجی یا لااقل هنوز صادق مانده ای، صد رویی آزارت می دهد. آنوقت باید بنشینیم و ببینیم که یا دق می کنی و یا خدای ناکرده راه بعضي رفیقان گذشته ات را می پویی و جامه دنیا به تن می کنی. این جمله را که از باکری شنیده ای؟

اینجا روزی هزار بار با نامت قمارمی کنند. تو که قمار باز نیستی. هان؟!!

بی خیال شو حاجی. همانجا در همان اتاق سرد و تاریکت بمان. بگذار دلت خجسته بماند حاج احمد. حسرت وداع با تو باشد هزینه دلخوشیت...

/2727

کد خبر 227692

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 7
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • بدون نام IR ۱۹:۲۲ - ۱۳۹۱/۰۴/۲۳
    23 2
    زیبا بود. مرسی. خیلی ها که رفتن اگه یهو معجزه شه و برگردن حتما از این همه تغییر شوکه میشن، دلشون میشکنه. چی فکر میکردن، چی شد. آره حاجی، برو خدا پشت و پناهت
  • باقری IR ۱۹:۵۷ - ۱۳۹۱/۰۴/۲۳
    12 2
    حاجی بمان ،دوستانت به تو افتخار میکنندکه هرجا اسمتو میارن .این قماربازی نیست قمار کلمه زشت است این عشق بازی است.هستند کسانی که زنده هستند ودراطاقک کوچک وباپتوی سربازی زندگی میکنندولی عاشقندوچون درگذشته دور برا ی آینده کیسه ندوخته بودند تا با پاره شدن آن ناراحت شوند.حاجی بمان هنوزدوستانت هستند وبه صداقتت نیازدارند. ماهستیم وهمیشه خواهیم بود البته باحاجی
  • باقری IR ۱۹:۵۷ - ۱۳۹۱/۰۴/۲۳
    2 1
    حاجی بمان ،دوستانت به تو افتخار میکنندکه هرجا اسمتو میارن .این قماربازی نیست قمار کلمه زشت است این عشق بازی است.هستند کسانی که زنده هستند ودراطاقک کوچک وباپتوی سربازی زندگی میکنندولی عاشقندوچون درگذشته دور برا ی آینده کیسه ندوخته بودند تا با پاره شدن آن ناراحت شوند.حاجی بمان هنوزدوستانت هستند وبه صداقتت نیازدارند. ماهستیم وهمیشه خواهیم بود البته باحاجی
  • بدون نام IR ۲۰:۲۳ - ۱۳۹۱/۰۴/۲۳
    19 2
    بی خیال شو حاجی. همانجا در همان اتاق سرد و تاریکت بمان. بگذار دلت خجسته بماند حاج احمد. حسرت وداع با تو باشد هزینه دلخوشیت... عالی
  • مصطفی ترک همدانی IR ۲۰:۴۷ - ۱۳۹۱/۰۴/۲۳
    17 2
    آفرین . زیبا نوشتی عمیق
  • داود IR ۰۰:۵۰ - ۱۳۹۱/۰۴/۲۴
    2 32
    درسته كه همه چيز گل و بلبل نيست اما به اين سياهي هم كه مي گي نيست حرفات بوي صادق هدايت مي دهد و آدما رو از عمل به وظيفه و فداي آرمان شدن مايوس و دل سرد مي كنه آنوقت نتيجه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
  • باقری IR ۱۳:۰۱ - ۱۳۹۱/۰۴/۲۴
    2 4
    ( مقداریارهم نفس جز من نداند هیچکس ماهی که بر خشکی فتد قیمت بداند آب را) ورد است دائم بر لبم کی صبــح میگردد شبم بینــم دوبـاره مـن رخ خــورشیـد عالمتاب را درنزدعارف مسلکان بتخانه ومسجد یکیست درهــــردوبیند صانــــع وخـال لب احبـاب را گربینمش جان رافدا می کردمش من با رضا ای مهــوش حــوری لقا دریاب ایـن بیتاب را نفرین برهجران کزوگرگویمش من مو به مو از دیده گانت میبرد چون چشمهایم خواب را روزی که رفتی از برم دیدی تو چشمان ترم بردی ز کوی باقری هم مهر و هم مهتاب را

آخرین اخبار

پربیننده‌ترین