بامدادان که از خواب برمیخیزد نگران است مبادا خدای ناکرده مرغ کیلویی هفت هزار تومانی به هشت هزار تومان بدل شده باشد و این مائده زمینی هرروز دورتر از دسترس قرار بگیرد و شبهنگام نیز با رویای معجزهای که به ارزان شدن مرغ بینجامد به بستر میرود. آیا چنین ملتی که با سودای ماکیان روز و شب و هنوز را دوره میکند، میتواند صاحب "کرامت انسانی" باشد و سرمشق خوبی برای جهانیان؟ البته ملت چندان مقصر نیست، مقصر کسانیاند که آمال و آرزوهای یک ملت را به یک مرغ محدود کردهاند و فکر و ذکر آنها را از بام تا شام به چنین موضوعی مشغول. عکسهای نمایشگاه مرغ و گوشت را دیدهاید؟ دیدهاید چطور ملت غیور و حماسهساز برای خرید گوشتِ کیلویی چهار هزار و پانصد تومانی صفهای طویل و دشمنشکن تشکیل دادهاند؟ و جالب اینکه نمایشگاه مرغ و گوشت در محل مصلای تهران برگزار میشود. یعنی در جایی که محل عبادت است و مراسمی مثل نماز عید فطر را در آن برپا میدارند. مثلاً قرار است چنین محلی، محل تجمع روح جمعی ملتی باشد که از تخته بند تن رها شده و به سوی فلاح و رستگاری در حرکت است. کمی ذوق و خوشسلیقگی هم بد نیست. واقعاً هیچ جای دیگری مناسبتر از مصلای تهران برای برگزاری نمایشگاه –که البته بهتر بود به جای نمایشگاه میگفتند فروشگاه- وجود نداشت؟ یعنی آنجا صرفاً یک مکان است که میتوان در آن هم نماز خواند، هم نمایشگاه کتاب برگزار کرد و هم مرغ و گوشت به فروش رساند؟ در این میان سخن یکی از مسوولان که فرموده بود تلویزیون مرغ نشان ندهد از هَمه جالبتر بود. یعنی چه؟ یعنی با نمایش تصاویر مرغ از سیمای جمهوری اسلامی ایران حرص و آز ملت برانگیخته میشود و از آنجایی که توان خرید مرغ هفت، هشت هزار تومانی در وسع همه نیست ممکن است خدای ناکرده ملتی که قرار بود مظهر کرامت انسانی باشد از اوج اقتدار به حضیض ذلت سقوط کند و در حسرت یک چیز نه چندان باارزش ناله واسفا و واحسرتا سر دهد. عجب تدبیر خردمندانهای! بیست و چهار ساعت از شبکههای تلویزیونی انواع و اقسام ماشینها و دیگر وسایلی که غالب مردم این سرزمین از خرید آن عاجزند تبلیغ میشود و کسی هم معترض نیست اما "مرغ" نباید از تلویزیون نشان داده شود. عجبا! آنوقت اگر نان گران شد چطور؟ آن را هم نباید نشان داد؟ میگویم چطور است حالا که قیمت مسکن سر به فلک کشیده از صدا و سیما بخواهیم هیچ خانهای را نشان ندهد. اصلاً چطور است همه شخصیتها در فیلمها و سریالهای وطنی زیر چادر زندگی کنند. اینطوری دیگر کسی دلش با دیدن خانه این و آن به درد نمیآید. علاوه بر آن مردم تهیدست و فرودست خدا را هم شکر میکنند چرا که با دیدن هموطنانشان زیر چادر فکر میکنند چه زندگی خوب و مرفهی دارند. قصد مزاح ندارم اما باور بفرمایید گرانی مرغ آنقدر آزاردهنده نیست که این گفتار و کردارهای عالمانه. شنیدهام که در گیلان هم لطف فرمودهاند و به خبرنگار جماعت بنی دادهاند که میتوانند تا سقف پنج کیلو مرغ ابتیاع بفرمایند، آن هم با نرخ دولتی. گویی بشر ایرانی هیچ قصد و غایتی جز مرغ ندارد. ایرادی هم ندارد. به قول شاعر این نیز بگذرد. اما در کنار چنین وضعیتی از معنویت و کرامت انسانی سخن گفتن کمی خندهدار است و همه را به خنده میاندازد، حتی مرغهای چهار هزار و پانصد تومانی را.
ملتی که قرار بود سرمشق همه جهانیان باشد و برای همه جهان پیامآور صلح و دوستی و عدالت و مهرورزی و کرامت انسانی، امروز مهمترین دغدغهاش شده است: "مرغ".
کد خبر 229631
نظر شما