به گزارش خبرآنلاین، کتاب «سهم من از چشمان او» عنوان خاطرات سردار حمید حسام به قلم مصطفی رحیمی به چاپ رسیده است. سردار حمید حسام که اهل همدان بوده٬ در جریان انقلاب فرهنگی و درگیریهای گروهگها در دانشگاه تهران حضور داشته و وقتی این دانشگاه تعطیل شد، جنگ تحمیلی آغاز و او به زادگاه خود برگشته و سپس به جبهه میرود.
حسام اکثر اوقات خود را در جبهه سپری کرده است و بعد از کارهای مختلف در جبهه همانند آرپیچی زنی، در دیدهبانی مشغول به کار میشود و به عنوان دیدهبان لشکر انصارالحسین (ع) استان همدان انتخاب شده و در آن دوران مبهوت شخصیتی با نام شهید محمد منوچهری شده و در کنارش لحظات ماندگاری را پشت سر میگذارد. این شخصیت در کتاب «سهم من از چشمهای او» به خاطراتی از دوران دفاع مقدس پرداخته که بیانگر نگاه انسانی او به این دوران است و به نوعی او با بیان خاطرات دیدهبانی خود به لایههای زیرین شخصیت انسانهای جنگ پرداخته و وقایع ظاهری و طرح مانورها را تعریف میکند.
حسام آثار متعددی در حوزه دفاعمقدس نوشته که از جمله آنها میتوان به «غواصها بوی نعنا میدهند» و «راز نگین سرخ» اشاره کرد. معاونت ادبیات و انتشارات بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاعمقدس، آخرین سمت او در حوزه ادبیات جنگ بوده و به تازگی دبیر علمی نخستین جشنواره ملی خاطرهنویسی دفاعمقدس را برعهده داشته است. مراحل زندگی او تا 31 شهریور 1359 با روایتی ساده نوشته شده و از شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران روایت وقایع دفاعمقدس که حمید حسام شاهد آنها بوده به صورت تفصیلی و در پایان هر فصل با تصاویری مرتبط با ماجراها ادامه مییابد.
به اعتقاد نویسنده کتاب، در این کتاب 10 تا 12 مورد تحول در انسانهایی که گذشته آنها طور دیگری بوده و به جبهه آمده و زندگی خود را به گونهای دیگر ادامه دادند، مشاهده میشود که اکثر آنها نیز به شهادت رسیدهاند. در بخشی از کتاب میخوانیم: «وقتی گلوله روی دکل نشست انگار یک زلزله ده ریشتری رخ داده است. در یک آن فکر کردم که یک برق چند فازی مرا گرفت. در همان لحظه اول تمام وسایل داخل اتاقک به هم ریخت و هر کدام به گوشهای افتاد. دکل آرام آرام کج شد و من چون جلوی دریچه چوبی ایستاده بودم به پایین پرت شدم و از روی دکل، دکل بیست متری سقوط آزاد کردم. برای آنکه پایههای دکل را محکم کنند پنج - شش متر خاک نرم اطراف پایهها ریخته بودند و من اتفاقا روی همان خاکها به زمین خوردم...»
همچنین در بخشی از خاطرات حسام در صفحه 347 کتاب آمده است: «یک گونی برداشتم و روی سرم کشیدم تا هم آفتاب اذیتم نکند و هم نور روی موی سیاه سرم نیفتد و دیده نشوم. اگر میخواستم نشسته دیدهبانی کنم، عراقیها به راحتی مرا میدیدند و کار تمام میشد. برای همین، روی شکم خوابیدم و آرام آرام به حالت سینهخیز روی سقف خرپشته جلو رفتم تا رسیدم به قرنیزهای لبه خرپشته. وقتی سینهخیز میرفتم، حواسم به عراقیها بود و متوجه نشدم که روی قیرهای شل سقف خرپشته قرار گرفتهام.
آنجا در ساعتهایی از روز دید مال عراقی بود و در ساعتهایی مال ما. از صبح تا ظهر دید مناسب از آن دشمن بود چون آنها در جنوب منطقه واقع شده بودند و وقتی خورشید از شرق طلوع میکرد، آفتاب توی صورت ما بود و لو میرفتیم. صبحها هوا شرجی و غبارآلود بود و به قول ما دید، نیم پنج بود؛ یعنی کیفیت خوبی نداشت و واضح نبود. بعدازظهرها تا زمان غروب خورشید دید مال ما میشد؛ یعنی آفتاب پشت سر ما قرار میگرفت و جنوب و جنوب شرقی ما را روشن میکرد. در چنین حالتی، دید واضح و به اصطلاح پنج پنج میشد. بنابراین، زمانی که من روی خرپشته بودم، دید به نفع ما بود. یک دوربین 7 در 42 معمولی همراه داشتم. در حالت درازکش دوربین را به آرامی جلوی چشمم گرفتم. نه، باورکردنی نبود. در یک لحظه تمام مواضع عراقیها یک جا پیش چشمانم ظاهر شد. انگار با بالگرد روی سر دشمن بودم و جیک و پوکشان را دید میزدم...»
«روبروی سقاخانه ابالفضل، شبهای قراویز، فرماندهی مثل او، ممد گره، حرکت از برد زرد، دیدهبانی از ساحل اروند، جدال در جزیره جنوبی، دکلی در آب، عمر کوتاه دکل، دیدهبانی نفوذی، وداع در چهار زبر، عکسها و نملیه» بخشهای مختلف این کتاب را تشکیل می دهند.
طرح جلد روی این کتاب تصویری از عهدنامه معروف رزمندگان به نام «خون نامه» است. پیش از انجام عملیاتها رزمندگان بر روی برگه کاغذی نام یکدیگر را مینوشتند و با خون خود پای نام خود اثر انگشت خود را ثبت میکردند.
این کتاب تولید دفتر ادبیات و هنر مقاومت حوزه هنری در 542 صفحه٬ شمارگان 2500 نسخه و با بهای 11500 تومان توسط انتشارات سوره مهرمنتشر شده است.
ساکنان تهران برای تهیه این کتاب کافی است با شماره 20- 88557016 سامانه اشتراک محصولات فرهنگی؛ سام تماس بگیرند و آن را در محل کار یا منزل _ بدون هزینه ارسال _ دریافت کنند. باقی هموطنان نیز با پرداخت هزینه پستی می توانند این کتاب را تلفنی سفارش بدهند.
6060
نظر شما