زینب کاظمخواه: کتاب تازه مهدی یزدانیخرم، داستاننویس و روزنامهنگار، سفر به دل تاریخ است، داستانی که از یک دانشجوی تاریخ در چهارراه ولیعصر در یک عصر پاییزی شروع میشود و مخاطب را میبرد به دهههای بیست و حمله متفقین و داستانهای دیگر. این رمان یک داستان ندارد، داستانی تو در تو در دل تاریخ است، داستانی با بیش از صد شخصیت که مانند تکههای پازل داستان را برایت میسازند.
«من منچستر یونایتد را دوست دارم» این نویسنده بهانهای شد برای گفت و گوی ما با مهدی یزدانیخرم که غیر از نویسندگی، سالهاست که در عرصه مطبوعات هم فعالیت دارد.
شروع داستان از یک دانشجوی تاریخ از چهار راه ولیعصر و سفر به دل تاریخ است، ولی به شکل خیلی گذرا به اول داستان برمیگردد، با تعدد پرسوناژها چه میخواستید بگویید؟
این داستان دو بخش دارد؛ بخش اول این است که من چند جا هم قبلا گفتهام و خیلیها هم خوششان نیامده است؛ من نویسنده جاهطلبی هستم و دوست دارم کار سخت را انجام دهم، احساس کردم ردیف کردن این همه پروسوناژ بخشی از تاریخ ماست ،میخواستم ببینم درکنار هم قرار گرفتن آن به چه شکل درمیآید، در واقع نوعی طبعآزمایی است.
این داستان دو بخش دارد؛ بخش اول این است که من چند جا هم قبلا گفتهام و خیلیها هم خوششان نیامده است؛ من نویسنده جاهطلبی هستم و دوست دارم کار سخت را انجام دهم، احساس کردم ردیف کردن این همه پروسوناژ بخشی از تاریخ ماست ،میخواستم ببینم درکنار هم قرار گرفتن آن به چه شکل درمیآید، در واقع نوعی طبعآزمایی است.
نکته بعدی هم به دغدغه سیاسیام برمیگردد. همانطور که فوکو میگوید، هیچ نویسنده و فیلسوفی نمیتواند غیرسیاسی باشد، بازگشت به شخصیتها و راویها یک روند تاریخی است که روند سیاسی مییابد. در واقع این داستان بازخوانی یک دوره از تاریخ سیاسی ایران است که به نظرم در شکلگیری تاریخ معاصر ما کاملا نقش داشته است.
دهه بیست تا سالهای 32 دورهای است که اتفاقات زیادی در ساختار سیاسی ایران افتاد، که به نظرم میتوان رمانهای سیاسی زیادی در مورد آن نوشت. من میخواستم رمانی بنویسم با پایه تاریخی، ولی در عین حال رمان تاریخی ننویسم، بلکه تاریخ را در خدمت ادبیات بیاورم؛ چیزی که در نمونههای غربی زیاد است و در تاریخ ادبیات ما هم تعدادی از این رمانها وجود دارد، با این تفاوت که تلاش من شکلی خشن دارد.
چیزهایی که در رمان آوردهاید چقدر منطبق بر مستندات تاریخی است؟
اکثر اینها پایه تاریخی دارند، بخشی از آنها جزو خاطرات پدربزرگم هست، آدمی عامی و عادی با هوش بسیار بالا بود که اینها را از نزدیک دیده بود، ولی روی آنها تخیل انجام گرفته است. شخصیتهایی مثل میرزاده عشقی،اصغر قاتل و بزرگ علوی اسیر قوه تخیل من شدهاند، اما برای من سندیت تاریخیاش خیلی مهم بود، در عین حال جعلشان کردم، مثلا درجایی سیگار لاکی استرایت را نوشتهام لاکی استریت که از روی تعمد بوده است تا بتوانم دو گانگی به وجود بیاورم.
اکثر اینها پایه تاریخی دارند، بخشی از آنها جزو خاطرات پدربزرگم هست، آدمی عامی و عادی با هوش بسیار بالا بود که اینها را از نزدیک دیده بود، ولی روی آنها تخیل انجام گرفته است. شخصیتهایی مثل میرزاده عشقی،اصغر قاتل و بزرگ علوی اسیر قوه تخیل من شدهاند، اما برای من سندیت تاریخیاش خیلی مهم بود، در عین حال جعلشان کردم، مثلا درجایی سیگار لاکی استرایت را نوشتهام لاکی استریت که از روی تعمد بوده است تا بتوانم دو گانگی به وجود بیاورم.
آیا اسناد تاریخی هم در مورد وقایعی که روایت کردهای دیدهاید و چقدر این چیزها مبنای واقعی دارند؟
من علاقه عجیبی به تهران دارم و در طول سالها کتابهای زیادی در این زمینه خواندهام به آن صورت سند تاریخی ندیدهام؛ ولی مثلا تاریخچه سونکا را خواندهام، تاریخچه حزب توده را هم همین طور، ولی سندیت تاریخی روشنی نبوده است. هر نویسندهای در تمام داستانها ناخواسته به تخیل پناه میبرد. واقعیت این است که رمان مدرن به دنبال این نیست که چیزی به زندگی اضافه کند، بلکه میخواهد زندگی درون متنی خود را نمایش دهد، در واقع به جنگ واقعیت تاریخی بیرون خودش میرود و این در کل تاریخ ادبیات وجود داشته است. مثلا پاریسی که بودلر میسازد، شاید شباهتهای تاریخی با پاریس آن زمان داشته باشد، ولی یک پاریس کاملا شخصی است یا پاریسی که کاندول یا دیکنز یا جین آستین میسازند بسیار بازگرفته از واقعیت هستند، اما بسیار شخصی شدهاند.
من اعتقادی ندارم که رمان باید به واقعیت وفادار بماند و چقدر واقعیت میتواند کمک کند. رمان در وهله اول باید روبروی امر سیاسی بایستد، با آن موازنه قدرت پیدا کند و تقابل قدرتمندی داشته باشد.
من علاقه عجیبی به تهران دارم و در طول سالها کتابهای زیادی در این زمینه خواندهام به آن صورت سند تاریخی ندیدهام؛ ولی مثلا تاریخچه سونکا را خواندهام، تاریخچه حزب توده را هم همین طور، ولی سندیت تاریخی روشنی نبوده است. هر نویسندهای در تمام داستانها ناخواسته به تخیل پناه میبرد. واقعیت این است که رمان مدرن به دنبال این نیست که چیزی به زندگی اضافه کند، بلکه میخواهد زندگی درون متنی خود را نمایش دهد، در واقع به جنگ واقعیت تاریخی بیرون خودش میرود و این در کل تاریخ ادبیات وجود داشته است. مثلا پاریسی که بودلر میسازد، شاید شباهتهای تاریخی با پاریس آن زمان داشته باشد، ولی یک پاریس کاملا شخصی است یا پاریسی که کاندول یا دیکنز یا جین آستین میسازند بسیار بازگرفته از واقعیت هستند، اما بسیار شخصی شدهاند.
من اعتقادی ندارم که رمان باید به واقعیت وفادار بماند و چقدر واقعیت میتواند کمک کند. رمان در وهله اول باید روبروی امر سیاسی بایستد، با آن موازنه قدرت پیدا کند و تقابل قدرتمندی داشته باشد.
در این رمان با شخصیتها بیرحمانه برخورد کردهای همه شخصیتهایت کشته میشوند. چرا آنها باید کشته میشدند آیا این ناشی از تفکر مرگ اندیشانهات نیست؟
ما ناگزیز از مردن هستیم. در دورهای که من دارم مینویسم، وضعیت تهران وضعیت مضحکی است؛ آدمها به راحتی کشته میشدند، به راحتی به منصب میرسیدند. من دارم این دوره خونبار را روایت میکنم. بعضی معتقدند که خشونت این رمان بسیار زیاد است، ولی یکی از دوستان منتقدم گفت که از فرط خشونت، خشونت را از بین برده است. من تمام تلاشم همین بود که امر خشن را به امر عادی تبدیل کنم، هدف متنی من این طور است که ساختار رکوئیم یا مرثیهای برای آدمهایی باشد که خونشان ریخته میشود. در این داستان خیلی تاکید داشتم که خون این آدمها حتما ریخته شود؛ مردن یک بحث است و خون ریخته شدن یک بحث دیگر. من احساس میکنم تهران بر خون بنا شده است.
ما ناگزیز از مردن هستیم. در دورهای که من دارم مینویسم، وضعیت تهران وضعیت مضحکی است؛ آدمها به راحتی کشته میشدند، به راحتی به منصب میرسیدند. من دارم این دوره خونبار را روایت میکنم. بعضی معتقدند که خشونت این رمان بسیار زیاد است، ولی یکی از دوستان منتقدم گفت که از فرط خشونت، خشونت را از بین برده است. من تمام تلاشم همین بود که امر خشن را به امر عادی تبدیل کنم، هدف متنی من این طور است که ساختار رکوئیم یا مرثیهای برای آدمهایی باشد که خونشان ریخته میشود. در این داستان خیلی تاکید داشتم که خون این آدمها حتما ریخته شود؛ مردن یک بحث است و خون ریخته شدن یک بحث دیگر. من احساس میکنم تهران بر خون بنا شده است.
همانطور که میدانیم تهران روی یک قنات بنا شده است و احساس میکنم این خونی که ریخته شده وارد این قنات شده است، این یک استنباط شخصی است. بخش عمدهای از درختان این شهر در خون رشد کردهاند. در بهارستان چقدر آدم کشته شده است؟ نمیخواهم سیاهنمایی کنم،اما تاریخ ما تاریخی به شدت خشن است.

به نظر میرسد چیزی که مرگ و کشته شدن آدمها در این اثر را راحت کرده و از خشونت داستان کاسته طنزی است که در داستان جاری است.
می تواند این طور باشد. این به تمایز زندگی انسان ایرانی بر میگردد که ارتش پیشرفته رضاخانی در کمتر از یک هفته اسیر ارتش متفقین میشود؛ همه اسلحهها را رها کرده و فرار میکنند. از یک طرف قاتل زنجیرهای مثل اصغر قاتل تبدیل به یک شخصیت مرموز تاریخی میشود و از طرف دیگر میبینیم آدمهایی که در برههای از تاریخ سیاسی کشور آدمهای مهمی بودند، در دورهای یا بد میشوند یا خیلی قدیس. مرگ هم به همین مضحکی در این داستان اتفاق میافتد، دادههایی که ما داریم به همین شکل است. اتفاقاتی که در شلوغیهای مملکت به وجود آمده؛ فلان حزب به وجود میآمد، روزنامهای منتشر میشد و شبانه میبستند یا تهران پر از قبرستان بود که رضاخان همه را صاف کرده بود؛ هیچکدام از اجساد خارج نشدند. مثلا قبر پدر پدربزرگم در زیرزمین یکی از رستورانهای تهران است. میبینیم که طنز با زندگی ایرانی در هم آمیخته شده است به خصوص طنز تلخ.
می تواند این طور باشد. این به تمایز زندگی انسان ایرانی بر میگردد که ارتش پیشرفته رضاخانی در کمتر از یک هفته اسیر ارتش متفقین میشود؛ همه اسلحهها را رها کرده و فرار میکنند. از یک طرف قاتل زنجیرهای مثل اصغر قاتل تبدیل به یک شخصیت مرموز تاریخی میشود و از طرف دیگر میبینیم آدمهایی که در برههای از تاریخ سیاسی کشور آدمهای مهمی بودند، در دورهای یا بد میشوند یا خیلی قدیس. مرگ هم به همین مضحکی در این داستان اتفاق میافتد، دادههایی که ما داریم به همین شکل است. اتفاقاتی که در شلوغیهای مملکت به وجود آمده؛ فلان حزب به وجود میآمد، روزنامهای منتشر میشد و شبانه میبستند یا تهران پر از قبرستان بود که رضاخان همه را صاف کرده بود؛ هیچکدام از اجساد خارج نشدند. مثلا قبر پدر پدربزرگم در زیرزمین یکی از رستورانهای تهران است. میبینیم که طنز با زندگی ایرانی در هم آمیخته شده است به خصوص طنز تلخ.
از سوی دیگر اعتقاد ندارم که داستان باید خودش را جلو ببرد، چون نویسنده آگاهی میخواهد، یک بخشیاش این است. مردن در آن دورههای تاریخی بهای زیادی نداشته است، برای همین فاصله بین مرگ به عنوان امری تراژیک که تلخ تلقی میشد، خیلی کمرنگ شده بود.
در این داستان تیپ زیاد وجود دارد اما با وجود تعدد تیپها داستان در خاطر میماند، یکی از نکات داستان هم وجود ارواح و اشیا در داستان است چرا این ارواح در داستان حضور داشتند چه کمکی به داستان کردند؟
البته شکلهایی از ارواح در داستانهای داشتهایم، مثلا هوشنگ گلشیری در داستانهایش از جن صحبت میکرد یا داستانهایی درباره جن زدگی داریم، ولی در این داستان ارواح و اشباحی داریم که یا شاد یا غمگین هستند و در شهر میگردند. در شهری که بلاتکلیف است و هنوز نمیداند که شهر خوبی است یا شهر بدی. ارواح هم در این شهر همینطور هستند. بخشی از این ارواح در این شهر زندگی میکنند. من هم احساس میکردم که این ارواح در شهر حضور دارند بنابراین وارد داستانشان کردم.
البته شکلهایی از ارواح در داستانهای داشتهایم، مثلا هوشنگ گلشیری در داستانهایش از جن صحبت میکرد یا داستانهایی درباره جن زدگی داریم، ولی در این داستان ارواح و اشباحی داریم که یا شاد یا غمگین هستند و در شهر میگردند. در شهری که بلاتکلیف است و هنوز نمیداند که شهر خوبی است یا شهر بدی. ارواح هم در این شهر همینطور هستند. بخشی از این ارواح در این شهر زندگی میکنند. من هم احساس میکردم که این ارواح در شهر حضور دارند بنابراین وارد داستانشان کردم.
به تعدد تیپها اشاره شد شما با توجه به این کثرت تیپها داستان از دستتان در نمیرفت و آنرا فراموش نمیکردید؟
من چند صد فیش داشتم و یکسری شخصیت طراحی کرده بودم. البته خیلیها هم میگفتند میشود که اینها داستان کوتاه باشد. من در این داستان ساختار سرطانی طراحی کردم، بخشی از این فیشها را حذف کردم و بقیه را نگه داشتم. البته خیلی اتفاق میافتاد که جاهایی را فراموش میکردم، بهرنگ کیائیان خیلی جاها به من کمک کرد و چند جا اشتباهات فاحش من را گرفت.
من چند صد فیش داشتم و یکسری شخصیت طراحی کرده بودم. البته خیلیها هم میگفتند میشود که اینها داستان کوتاه باشد. من در این داستان ساختار سرطانی طراحی کردم، بخشی از این فیشها را حذف کردم و بقیه را نگه داشتم. البته خیلی اتفاق میافتاد که جاهایی را فراموش میکردم، بهرنگ کیائیان خیلی جاها به من کمک کرد و چند جا اشتباهات فاحش من را گرفت.
وقتی داستان شروع شد به نظر میرسد که بعد از روایت داستانهای متفاوت از آدمهای متفاوت داستان به جایی منطقی ختم شود ولی پایان داستان برای مخاطب اقناع کننده نبود.
من روابط علی و معلولی در داستان را زیاد دوست ندارم. در این کار خیلی ریسک بزرگی کردم که شخصیتهایم را تکرار نکردم. می خواستم یک موقعیت داستانی تاریخی را نشان دهم که آدمها مصرف و تمام میشوند، بعضی از آنها در قالب اسم یاد میشوند. همین سادگی مصرف شدن و تمام شدن به راحتی، یکی از دغدغههای من بود. من میخواستم بگویم این آدمها تمام شدهاند.
من روابط علی و معلولی در داستان را زیاد دوست ندارم. در این کار خیلی ریسک بزرگی کردم که شخصیتهایم را تکرار نکردم. می خواستم یک موقعیت داستانی تاریخی را نشان دهم که آدمها مصرف و تمام میشوند، بعضی از آنها در قالب اسم یاد میشوند. همین سادگی مصرف شدن و تمام شدن به راحتی، یکی از دغدغههای من بود. من میخواستم بگویم این آدمها تمام شدهاند.
نمیشد نثر کتاب را با توجه به دوره تاریخی که به آن سفر کردهاید عوض میکردید؟
چون راوی من در زمان حال معاصر زندگی میکند، اگر فرم زبانی خاصی را استفاده میکردم آن اتفاقی برای داستانم میافتاد که خود منتقد بیشترشان هستم، در واقع داستان تبدیل میشد به گزارشی تاریخ گونه با متنی آرکائیک و سختخوان، و البته کمکی هم به ما نمیکرد. من میخواستم قصه یکسری آدم را بیاورم که زبان درست و حسابی ندارند و آرکائیسم زبانی کمکی به ساختار زبان آنها نمیکند، بنابراین تاکید داشتم که دچار آن زبان نشوم، فقط تاکید داشتم که از ماضی بعید و نقلی استفاده کنم.
چون راوی من در زمان حال معاصر زندگی میکند، اگر فرم زبانی خاصی را استفاده میکردم آن اتفاقی برای داستانم میافتاد که خود منتقد بیشترشان هستم، در واقع داستان تبدیل میشد به گزارشی تاریخ گونه با متنی آرکائیک و سختخوان، و البته کمکی هم به ما نمیکرد. من میخواستم قصه یکسری آدم را بیاورم که زبان درست و حسابی ندارند و آرکائیسم زبانی کمکی به ساختار زبان آنها نمیکند، بنابراین تاکید داشتم که دچار آن زبان نشوم، فقط تاکید داشتم که از ماضی بعید و نقلی استفاده کنم.
ایده این رمان از کجا آمده است؟
در دوران دانشجویی یک روز بیکار بودم رفتم خون بدهم، در آن زمان به ذهنم آمد که اگر بشود داستانی نوشت که دچار سرطان خون شود، خیلی جالب است و داستانی با سلولهای سرطانی. این در ذهنم بود و خیلی از آن در طول زمان ساخته شد و ایدهاش کاملا تجربه شخصی بود.
در دوران دانشجویی یک روز بیکار بودم رفتم خون بدهم، در آن زمان به ذهنم آمد که اگر بشود داستانی نوشت که دچار سرطان خون شود، خیلی جالب است و داستانی با سلولهای سرطانی. این در ذهنم بود و خیلی از آن در طول زمان ساخته شد و ایدهاش کاملا تجربه شخصی بود.
ساکنان تهران برای تهیه این کتاب و همچنین سفارش هر محصول فرهنگی مورد علاقه دیگر کافی است با شماره 20- 88557016 سامانه اشتراک محصولات فرهنگی؛ سام تماس بگیرند و آن را در محل کار یا منزل _ بدون هزینه ارسال _ دریافت کنند.
57244
نظر شما