«اهل هیچستانم!
روزگارم بد نیست»
خانهای دارم، سقفش چوبی است.
کوچه خاکی پر چاله ما
به بیابان خدا میماند
- خلوت و خالی و بیآب و علف
«پشت هیچستان، جایی است»
که در آن مرد و زن و مرغ و بز و موش و کلاغ
همه بر روی پلاسی که به قدر سه نفر جا دارد، میخوابند
من خودم دیدم، دیشب
خواهرم شیر ز پستان بزی مینوشید!
ماده موشی، یک شب
در کلاه نمدین پدرم فارغ شد!
***
«به سراغ من اگر میآیید»
ساده و خاکی و بیغش باشید
بالش بنده پر از «قدقد» مرغ کوپنی است!
دستمالم کو؟!
بدهیدش، بروم پیش دکاندار محل
نیم قالب کره بستانم!
***
«روزگارم بد نیست»
وام یک میلیونی از بانک گرفتم امروز
به امیدی که مگر
شصت سال دگر از بهرهاش آزاد شوم!
***
پسر ارشد سیگار فروشم میگفت:
ای پدر، حوصلهام سر رفته است
فنر اعصابم
مثل پای پسر «حاج صفر»در رفته است!
باید امشب چمدانم را بردارم
پاسپورتم را تمدید کنم
و به سمتی بروم،
که درختان سفارت پیداست!
من که از بازترین پنجره شیطان را لعنت کردم،
اینک از خنده یک زنجره آویزانم
و خودم میدانم
منزل یار کجاست!
***
«دورها آوایی است
که مرا میخواند»:
های، عباسقلی!
کوپن یکصد و هفتاد و سه هم باطل شد!!
گل آقا. شماره 39. مرداد 1370
6060
نظر شما