در سال گذشته منطقه خاورمیانه شاهد وقوع رویدادهای سیاسی مهمی بود؛ رویدادهایی که برخی از آنها نقاط عطفی در مسائل خاورمیانه و سرآغاز تحولات، تاثیرگذاریها و پیامدهای مهمی در ابعاد منطقهای و بینالمللی محسوب میشوند. در این راستا، به مهمترین رویداد منطقه در سال 1390، یعنی وقوع تغییرات و انقلابات عربی اشاره خواهد شد. سپس، چشمانداز احتمالی آینده و چالشهای پیش رو در مهمترین کشورهایی که شاهد این تحولات بودهاند، بررسی خواهد شد. البته لازم به ذکر است که به طور نظری در علوم انسانی و در جوامع انسانی در عمل، نمیتوان چشمانداز حتمی تحولات را ادعا نمود؛ چرا که عوامل موثر در حدوث رویدادها و تحولات گوناگون هستند. اما شاید بر اساس برخی واقعیتها بتوان چالشهای پیش روی دولتهای عربی کنونی و نیز چشمانداز احتمالی مهمترین رویداد اتفاق افتاده در منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا را تبیین نمود.
انقلابهای عربی خاورمیانه و شمال آفریقا
بسیاری از تحلیلگران، انقلابهای عربی در روزهای پایانی سال 1389 یا در سال 1390 را به عنوان مهمترین رویداد منطقه و «نقطه عطفی» در مسائل خاورمیانه ـ و احتمالاً حتی در تاریخ مدرن خاورمیانه ـ تلقی میکنند. در این ارتباط، ذکر نکاتی کلی حائز اهمیت است: 1) توصیف کردن خیزشهای اسلامی ـ مردمی به عنوان یک جنبش اجتماعی هماهنگ و واحد در سراسر منطقه نادرست است؛ بلکه انقلابهای عربی یک موزاییک پیچیده از جنبشها، انگارهها و اهداف گوناگون هستند که متفقاً یک تصویر کلی و سراسری را شکل میدهند؛ 2) یکی از مهمترین وجه تمایزهای انقلابهای عربی با الگوهای انقلابی دهههای قبل در قرن بیستم، ورود متغیری جدید با عنوان «رسانههای دیجیتال» و نقش موثر آن برای اطلاع رسانی شهروندان عرب بود؛ 3) در این انقلابها شاهد مشارکت گسترده جوانان و طرح خواستههای آنها در کشورهای عربی بودیم. خواستههایی همچون برابری اجتماعی ـ اقتصادی، آزادیهای سیاسی، توزیع عادلانه ثروت و فرصتهای برابر شغلی؛ 4) در تمامی این خیزشها نیز تودههای مردم عرب مشارکت و حضور فعالانه ای داشتند. آنان به دنبال به دست آوردن آزادیهای سیاسی ـ اجتماعی، حقوق اقتصادی و برقراری حکومتهایی که منطبق با خواستهای اسلامی ـ مردمی باشد، بودهاند.
تغییرات در کشورهای عربی: چالشهای پیشرو و چشم انداز آینده
• مصر
مساله اقتصاد مهمترین چالش پیش روی نظام سیاسی جدید مصر است. در واقع، به نظر میرسد که چالش و وظیفه فوری پیش روی اسلامگرایان مصری، مساله اقتصاد است. ضعف فزاینده اقتصاد امروز مصر ناشی از سیاستهای اقتصادی گذشته، فساد دستگاه اداری و حکومتی دوران مبارک، کاهش تعداد جهانگردان و آثار منفی بحران اقتصاد جهانی است. به نظر میرسد که غرب با آگاهی از این امر، مترصد خواهد بود تا در موقع مناسب آن را به عنوان ابزاری برای مهار تصمیمات و رفتار رهبران مصر، به ویژه در محیط خارجی به کارگیرد. به نظر میرسد که احتمالاً در مرحله بازسازی اقتصادی، غربیها همکاری خود را منوط به تصمیمات و رفتار مسئولان وقت این کشور خواهند نمود. دومین چالش کم اهمیتتر مصر، درگیریهای فرقهای و مذهبی میان گروههای مختلف مانند مسیحیان قبطی و سلفیها است.
درخصوص چشمانداز کلی تحولات سیاسی مصر میبایست گفت که حزب آزادی و عدالت ـ شاخه سیاسی جماعت اخوان المسلمین مصر ـ موفق به احراز اکثریت کرسیهای پارلمانی و نیز پیروز انتخابات ریاست جمهوری شده است. در واقع، پیروز اصلی انقلاب مصر اخوانیها هستند؛ چرا که در دوره حسنی مبارک، تمامی نهادهای مردمی مصر به جز حزب دموکراتیک ملی ـ حزب حسنی مبارک ـ به طور کلی از میان رفته بودند. در حالی که اخوان المسلمین دارای تشکیلاتی سازماندهی شده هستند.
در خصوص رویکرد آینده اخوان المسلمین در عرصه سیاست، بسیاری از پژوهشگران حوزه جنبشهای اسلامی معتقدند که حزب متعلق به اخوان المسلمین، رویکردی میانه ـ حدفاصل میان سکولارهای مصری و سلفیها ـ را به منظور نشان دادن علمگرایی بهتر خود اتخاذ خواهند نمود. عدم مشارکت فعالانه در روزهای آغازین انقلاب مصر (روز خشم)، تایید همه پرسی قانون اساسی به همراه لیبرالها در مارس 2011، تعیین رفیق حبیب، متفکر مسیحی و عضو کلیسای قبطی به عنوان معاون رئیس حزب آزادی و عدالت در می 2011، نشانههای علمگرایی اخوان المسلمین هستند. به طور کلی، اگرچه در مصر تنش بین الگوی اسلامی و سکولار تداوم خواهد داشت، خط سیرها و واقعیتها در مصر حاکی از این است که گفتمان عملگرایانه اخوانی و الگوی اسلام مدنی بر گفتمان متعلق به احزاب لیبرال (الگوی سکولار مدنی) و نیز بر گفتمان متعلق به سلفیها فائق خواهد شد. همانطور که انتخابات ریاست جمهوری و پارلمانی مصر این مساله را نشان داده است.
سرانجام، به نظر میرسد که نظام سیاسی آینده مصر رابطه خود را با رژیم صهیونیستی، در مقایسه با رابطه مستحکم مبارک بازنگری خواهد نمود. چندین بار حمله به سفارتخانه رژیم صهیونیستی و بیش از 13 بار انفجار خط لوله انتقال گاز مصر به سرزمینهای اشغالی طی یک سال گذشته نیز حاکی از این مساله است.
•تونس
تونس به عنوان پیشتاز انقلابهای عربی، شاهد انتخابات مجلس موسسان در اول آبان ماه 1390 بوده است. این مجلس علاوه بر مسئولیت تدوین قانون اساسی جدید، به عنوان پارلمان موقت، مسئولیت انتخاب مسئولان و نظارت بر اداره کشور را نیز در طول یک سال آینده بر عهده خواهد داشت. حزب اسلامی میانهرو النهضه به رهبری شیخ راشد الغنوشی با کسب %41 آراء و 89 کرسی، توانست اکثریت مجلس موسسان را به دست آورد. این مجلس در بیستم آذر ماه قانون اساسی موقت تونس را با 26 ماده تصویب کرد. در 21 آذر ماه نیز المنصف المرزوقی به عنوان رئیس جمهور برگزیده شد. در سوم دی ماه، دولت جدید ائتلافی با متحدانی چپگرا شامل 30 وزیر کابینه «حمادی الجبالی» و 11 مشاور آن تشکیل شد.
به نظر میرسد که تونس با این چالشها در آینده نزدیک مواجه خواهد بود: نرخ %20 بیکاری، فعالیتهای سلفیها، ایجاد دولت ائتلافی با ثبات میان احزاب با ایدئولوژیها و برنامههای متفاوت، چگونگی جمع بین تضادهای موجود در جامعه و به ویژه در میان جوانان و کادرهای فعال سیاسی برای ایجاد تغییر حداکثری از یک سو و میل مراکز ذی نفوذ سنتی قدرت (ارتش، اطلاعات و بوروکراسی دولتی) به اعمال حداقل تغییر و سرانجام چگونگی جمع بین تضاد ضرورت داشتن نگاه دراز مدت در تدوین قانون اساسی با ضرورتهای تامین و رفع نیازهای روزمره جامعه. همچنین درخصوص افق آینده تونس میبایست اذعان نمود که پیشبینی آینده تحولات در این کشور، با توجه به مراحل اولیه تغییر در تونس و نیز نقشآفرینی مجموعهای از نیروها و بازیگران موثر داخلی و خارجی، مشکل است. چنین به نظر میرسد که محتملترین گزینه قابل تحقق در تونس در کوتاه مدت و میان مدت بر دو اصل ذیل مبتنی باشد:
- در عرصه سیاست داخلی، شاهد پایان دوگانه طرفداران سکولاریسم افراطی از یک سو و طرفداران ایجاد نظام خلافت اسلامی از سوی دیگر و حرکت تونس جدید به ارائه یک رویکرد سوم میانه خواهیم بود. این الگوی ترکیبی میانه به طور همزمان به ریشههای اصیل اسلامی و تمدنی تونس و دستاوردهای تاریخی بشر در زمینه آزادی و عدالت توجه دارد.
- در زمینه سیاست خارجی، شاهد پایان دوگانه وابستگی مفرط به غرب و رویارویی مستقیم و چالشی با غرب و حرکت تونس جدید به سمت ایجاد پایههای یک سیاست خارجی ملی اما دارای تعامل با محیط پیرامونی خواهیم بود.
•لیبی
در آغاز قیام مردمی درلیبی، بسیاری از ناظران معتقد بودند که این قیام به علت وضعیت پلیسی سازماندهی شده و کارآمد حاکم بر لیبی با شکست مواجه خواهد شد. اما این ادعا با تسخیر شهرهای لیبی از غرب به شرق توسط مخالفان حکومت معمر قذافی (جنگ داخلی) رد شد. پس از آن، در نوزدهم مارس سال 2012 اروپاییها در شورای امنیت سازمان ملل، مساله دخالت نظامی به بهانه حمایت از شهروندان غیر نظامی در لیبی را عنوان نمودند. با دخالت نظامی ناتو حکومت 42 ساله معمر قذافی سقوط کرد. پس از آن، شورای ملی انتقالی لیبی بود که به عنوان جایگزین حکومت معمر قذافی یک جامعه تقسیم شده و پرهرج و مرج را اداره کرد. البته، لازم به ذکر است که در هفتم جولای 2012، اولین انتخابات پارلمانی لیبی پس از سقوط معمر قذافی، برگزار شد. کنگره ملی لیبی جانشین شورای انتقالی شده است و باید دولت موقت راتعیین و قانون اساسی را تدوین کند.
درخصوص چشم انداز آینده لیبی میبایست گفت که روند دولت سازی در این کشور که به دلیل نبود ساختارهای سیاسی و مدنی باید از نقطه صفر شروع شود، در مقایسه با سایر دولتهای عربی بسیار مشکل خواهد بود و این چالش سخت به دلیل سهم خواهی گروههای متفاوت در درون قدرت، درگیری کنونی قبایل بر سر قدرت و کنترل منابع این کشور و نفوذ گرایشات سلفی در درون نظام تازه تاسیس لیبی دو چندان خواهد شد. این چالش سخت میتواند نزاعها و حتی درگیریهایی را نیز به دنبال داشته باشد. کما اینکه درگیریهای قبایل که بر سر قدرت و کنترل منابع این کشور با یکدیگر میجنگند، تاکنون تعداد زیادی کشته و زخمی برجا گذاشته است. همچنین پیگیریهای مقامات سیاسی این کشور برای محاکمه وابستگان رژیم قبلی و پاک سازی هواداران معمرقذافی نباید مانع توجه به مسائلی همچون برقراری امنیت در کشور، انجام اقدامات زیر بنایی، رسیدگی به رفاه عمومی و محافظت از انبارهای تسلیحاتی شود.
•یمن
در یمن، اگرچه علی عبدا... صالح ناچار به واگذاری قدرت شد و معاون او،عبدربه منصور هادی به جای او نشست، اما در واقع به نظر می رسد که انقلاب یمن توسط عربستان سعودیو و با حمایت آمریکا مصادره شد. اگر چه اعتراضات مردمی در یمن با فاصله کمی از قیامهای مردمی تونس، مصر و لیبی آغاز شد، روند آن به دلیل دخالت مستقیم عربستان به مراتب کندتر بوده و با موانع گوناگونی مواجه شده است. در اینجا باید اشاره نمود که یمن، به عنوان بخشی از شبه جزیره عربستان به دلیل موقعیت ویژه ژئوپلیتیک خود یعنی اشراف بر خلیج عدن، اشراف بر تنگه استراتژیک باب المندب، اشراف بر آبراه حساس دریای سرخ، تسلط بر کوههای استراتژیک مران ـ که از سواحل عدن آغاز و تا منطقه طائف در جنوب غربی کشیده می شود ـ و نیز مجاورت استانهای شیعهنشین جازان و الشرقیه عربستان در مرز یمن دارای حساسیت ویژهای برای عربستان است؛ چرا که تحولات یمن میتواند شبه جزیره عربستان را تحت تاثیر زیادی قرار دهد. از این رو است که عربستان سعودی همواره به دقت مسائل داخلی یمن را از زمان شکلگیری جنبش شیعیان صعده و متحد شدن قبایل شیعه در استانهای صعده و آل عمران تا به امروز که این کشور مواجه با موج گسترده اعتراضات و تظاهرات است، دنبال کرده است. واکنش عربستان در مقابل هر دو واقعه، نظامی بوده است؛ به دو شکل سرکوب الحوثیها و تجهیز نظامی کردن طرفداران صالح. در مواجهه با انقلاب یمن، در ابتدا سعودیها برای جلوگیری از انتقال فوری امواج انقلاب به شبه جزیره، برون رفت صالح از بحران و حفظ ساختار سیاسی یمن به راه حلهای سیاسی از طریق شورای همکاری خلیج فارس متوسل شدند. اما با شکست راه حلهای سیاسی، اکنون آنها به طرفداران صالح تجهیزات نظامی میدهند و حتی یک گروه از سعودیها، با رهبران اپوزیسیون یمن برای کنترل اوضاع آن کشور ارتباطی قوی برقرار کردند. در واقع، سعودیها با قدرتمندترین رهبران اپوزیسیون حزب اسلامگرای "اصلاح" یمن ارتباط نیرومندی دارند.
درخصوص چشم انداز آینده یمن میبایست به دو نکته اشاره نمود. نخست آنکه، به نظر میرسد که سعودیها تلاش میکنند سناریویی را در یمن پیش ببرند که بر اساس آن، طرفدارانشان به قدرت رسیده و تغییرات را بدین وسیله تا حدودی کنترل نمایند. دوم آنکه، بسیاری از تحلیلگران بر این باورند که ادامه مداخله در یمن در دراز مدت عربستان را به دلیل افکار عمومی و عدم فروننشستن و استمرار موج اعتراضات مردمی در یمن با چالش مواجه خواهد نمود. از این رو، راه حل صحیح این است که عربستان با عدم مداخله در یمن و احترام و پایبندی به قوانین جهانی، اجازه دهد که سازمان همکاریهای اسلامی با همکاری کشورهای دیگر، راه حل برون رفت از این بحران را پیدا کنند.
همچنین در خصوص چالشهای پیش روی این کشور در برقراری نظام سیاسی جدید میبایست به دو نکته اشاره نمود: نخست آنکه، در یمن، درخصوص فروپاشی و تجزیه این کشور و همچنین نفوذ بنیادگرایی و القاعده در بخشی از جامعه نگرانی وجود دارد. از این رو، به نظر میرسد که یمن بر لبه پیروزی دموکراسی و اسلامگرایی از یک سو و گسترش القاعده و بنیادگرایی از سوی دیگر قرار دارد. دوم آنکه علی عبدا...صالح به هزینه محروم کردن مردمان خود از سیاست شناسی و سیاستورزی، سالها در یمن حکمرانی میکرد. از این رو، اکنون به سختی میتوان در جامعه طایفهای یمن، جایگزینی برای خاندان صالح یا اپوزیسیونی مقتدر و منسجم را پیدا نمود. بدین دلیل است که در جامعه یمن، نفوذ القاعده در بخشی از جامعه مشاهده می شود.
•بحرین
نزدیک به یک قرن است که بحرین با دخالت انگلستان به تدریج از نفوذ ایران خارج شد و حکمرانی بر آن را اقلیت سنی مذهب این کشور به دست گرفتند. ترکیب جمعیتی این کشور که عمدتاً متشکل از شیعیان است، در طول این سالها ناآرامیهای زیادی را تجربه کرده است. در دورانی که انقلابات عربی تمامی کشورهای عربی را فراگرفته است، بحرین نیز از میان کشورهای حوزه خلیج فارس شاهد اعتراضهای مردمی بود. اعتراضهای مردم بحرین مانند سایر حرکتهای مردمی در جهان عرب به دلیل برخی مطالبات مشروع از جمله مشروطه کردن پادشاهی به عنوان مهمترین خواسته، شروع شد و تاکنون نیز ادامه یافته است. رژیم آل خلیفه در طول چهل سال حاکمیت خود بر این جزیره، به دلیل خاص مذهبی و طایفهای، سیاستهای تبعیض آمیزی را از جمله عدم مشارکت دادن گروههای سیاسی به خصوص شیعیان در ساختار قدرت را اعمال کرده است.
به منظور سرکوب اعتراضات مردم بحرین، نیروهای نظامی عربستان در قالب قرارداد دفاعی «سپردفاعی شبه جزیره» وارد بحرین شدند و امارات هم برای ارسال نیروی نظامی اعلام آمادگی کرد. در اینجا لازم به توضیح است که عربستان یک مساله داخلی را که ریشه در مسائل اقتصادی، سیاسی و ارزشی بحرین داشت، به یک مساله تهدید خارجی تبدیل کرد. این امر ناشی از دو علت است: نخست آنکه، عربستان سعودی در مرز شرقی خود (منطقه نفتی عربستان) و در نزدیکی بحرین، جمعیتی شیعه را دارد و در نتیجه، عربستان نگران تاثیراتی است که جنبش شیعیان بحرین به صورت دومینو بر مناطق شیعی عربستان میتواند بگذارد. دوم آنکه، عربستان سعودی مساله بحرین را در راستای بحث «نفوذ» قلمداد میکند. به طور کلی، حوزههای تضاد دیدگاههای ایران و عربستان بعد از سال 2003، عبارتند از: حوزه عراق، حوزه فلسطین و لبنان و حوزه خلیج فارس. بر این مبنا، عربستان سعودی با توجه به موقعیت ژئوپلیتیکی بحرین در حوزه خلیج فارس و نزدیکی آن به عربستان سعودی، حذف رژیم آل خلیفه را خط قرمزی برای خود تلقی میکند و احساس میکند که در صورت سقوط رژیم آل خلیفه در بحرین، منطقه نفوذ ایران در خلیج فارس نیز مانند دو حوزه قبل ـ عراق/ فلسطین و لبنان ـ بیشتر میشود. بر این اساس، سعودیها سعی میکنند تا به منظور توجیه سرکوب مردم بحرین و نیز کسب حمایت منطقهای و بین المللی، نخست تهدید و مداخله ایران در این کشور را عنوان میکنند و دوم آنکه به آن شکل فرقهای میدهند. در حالی که در گزارشی از کمیته حقیقت یاب که برای بررسی اوضاع بحرین تشکیل شده بود، نقش یا دخالت ایران را در حوادث بحرین رد کرده است.
در خصوص افق آینده این کشور میبایست اشاره نمود که دو راهکار برای حل بحران بحرین میتوان عنوان نمود: نخستین راهکار حل بحران بحرین، سیاسی است و موفقیت هرگونه راهکار سیاسی نیازمند توجه جدی به مطالبات مردم، اعتمادسازی، توقف کشتار، سرکوب و ورود به مذاکره موثر و انجام اصلاحات اساسی است؛ چرا که راهکار غیر عقلانی نظامی منجر به بدتر شدن شرایط در این کشور و تهدید امنیت منطقهای خواهد شد؛ دومین راه حل خروج از بحران، اقدامات و سازوکارهای منطقهای و بین المللی است که به عنوان مثال، این امر میتواند از طریق نقش آفرینی قطر یا اتحادیه اروپا انجام شود. به هر حال، شاید در سال جاری، در بحرین نیز اراده ملت بر قدرت نظامی دولت توفق یابد.
• مراکش
30 ژانویه 2011، نقطه آغاز تظاهرات خیابانی و مخالفتها در مراکش بود که در نهایت، منجر به انجام اصلاحاتی از درون ساختارهای فعلی این کشور شد. به طور کلی، مراکش سعی میکند تا از طریق اصلاحات، با هزینههای کمتری در مسیر انقلابات عربی حرکت کند. در این راستا، در این کشور شاهد ارایه طرح قانون اساسی دموکراتیک و جدید ـ که تضمین کننده حضور نسبی مخالفان در پارلمان است ـ و رای مثبت 98 درصدی مردم به آن در دهم تیرماه سال گذشته بودهایم. قانون اساسی جدید حق تعیین و انتصاب مقامات نظامی و انحلال مجلس را همچنان از جمله اختیارات پادشاه محسوب کرد. مقرر شد که محمد ششم، پادشاه مغرب، نخست وزیر را از حزب پیروز در انتخابات مجلس انتخاب کند. بر این اساس، عبدا... بنکیران، رهبر حزب اسلامگرای عدالت و توسعه که 107 کرسی از 395 کرسی انتخابات مجلس چهارم آذرماه 1390 را کسب کرده بود، به عنوان نخست وزیر به دربار معرفی شد و پادشاه مغرب، 11 وزیر از مجموع 30 وزیر را از میان اعضای حزب عدالت و توسعه برگزید. بدین ترتیب، در مراکش برای نخستین بار اسلامگرایان در راس دولت قرار گرفتند. درخصوص افق آینده مراکش میبایست گفت که این کشور با چنین چالشهای عمدهای مواجه خواهد بود: وجود احزاب و منتقدان نظام پادشاهی، حضور گروههای رادیکالی مانند القاعده و نرخ بیکاری 16 درصدی فارغ التحصیلان دانشگاهی.
•الجزایر
مردم الجزایر نیز در راستای خیزشهای اسلامی ـ مردمی در کشورهای عربی اعتراضات خود را به گوش «عبدالعزیز بوتفلیقه»، رئیس جمهور این کشور رساندند. بوتفلیقه نیز از ابتدای سال گذشته، به دولت ائتلافی دستور انجام اصلاحات سیاسی را داد. در این راستا، دولت ائتلافی نشستهای بسیاری با حضور شخصیتهای ملی و فعالان سیاسی ـ حزبی برگزار کرد. همچنین در اواخر دی ماه سال گذشته، مجلس دستوری الجزایر (شورای قانون اساسی)، طرح پیشنهادی درباره اصلاحات قوانین احزاب سیاسی، انتخابات، انجمنها و رسانهها را تصویب نمود. سرانجام، اقدام دیگر بوتفلیقه، اعلام پایان قانون شرایط اضطراری در 3 فوریه 2011 بود. در خصوص چالشهای عمده پیش روی این کشور می توان این موارد را ذکر نمود:
ـ وجود احزاب و تشکلهای سیاسی گوناگون در عرصه سیاسی الجزایر: لازم به ذکر است که در حال حاضر 25 حزب در الجزایر به فعالیت میپردازند. از آنجا که در این کشور مجلس و دولت توسط احزاب پیروز در انتخابات مجلس اداره و تعیین میشوند، رسیدن به اجماع و ائتلاف میان احزاب شرکت کننده مشکل است؛ به طوری که انتخابات بیستم اردیبهشت ماه مجلس این کشور، مدت ها محل منازعه احزاب مخالف بوده است؛
ـ نارضایتی عمومی از وضع معیشتی: این مساله بارها منجر به تظاهرات مردمی خشونتبار شده است. به عنوان نمونه، میتوان به درگیری میان نیروهای امنیتی و شهروندان بیکار جنوب این کشور در 20 دی ماه سال گذشته اشاره نمود؛
ـ مشکلات تاریخی همچون اختلاف با مراکش و مناقشه بر سر صحرای باختری؛
ـ فعالیت گروههای تروریستی؛
ـ قاچاق سلاح و کالا از مرزهای لیبی.
سرانجام، در خصوص افق آینده این کشور میبایست گفت که به نظر میرسد که الجزایر با توجه به ادامه کمکهای مالی از سوی غرب ـ همچون کمک 5/23 میلیون یورویی اتحادیه اروپا در 17 آبان ماه سال گذشته برای برنامههای ویژه جوانان ـ در مسیر اصلاحات حرکت خواهد نمود؛ چرا که هزینههای بسیار کمتری را در مقایسه با تغییرات ناگهانی خواهد داشت.
•عربستان
در عربستان نیز مخالفان خواهان آزادیهای مدنی بیشتر و مشروطه شدن پادشاهی عربستان هستند. حکومت عربستان به منظور جلوگیری از نفوذ موج ناآرامیها و به طور کلی، تحولات سیاسی کشورهای عربی در این کشور مساله اصلاحات اقتصادی را عنوان نموده است. در این ارتباط، حکومت مرکزی قول اعطای 37 میلیارد دلار را به کارمندان، دانشجویان و ... را داده است. به نظر میرسد که این امر در کوتاه مدت تاثیرگذار خواهد بود. میبایست توجه نمود که با توجه به مطالبات جدی زنان و اقشار تحصیلکرده سعودی، اصلاحات اجتماعی ـ سیاسی اساسی در عربستان مورد نیاز است.
سرانجام، درخصوص چشم انداز آینده این کشور در ارتباط با تحولات سیاسی رخ داده در جهان عرب میبایست گفت که به نظر میرسد درخصوص انجام اصلاحات سیاسی گسترده در عربستان، با توجه به محافظهکارتر و سنتیتر بودن جامعه عربستان و نیز نوع ساخت قدرت و سیاست در این کشور (توزیع متصلب قدرت)، میبایست بسیار بیشتر صبر نمود. همچنین میبایست منتظر نتیجه نهایی تحولات سیاسی در سایر کشورهای عربی نیز ـ به عنوان نمونه، مساله بحرین ـ ماند. به طور کلی، در بلند مدت نیز عربستان از انجام اصلاحات یا تغییرات در امان نخواهد ماند. افزون براینکه در خود جامعه عربستان حتی سوای از تاثیرپذیری از امواج انقلابهای عربی، مطالبات جدی برای انجام اصلاحات از سوی حکومت مرکزی وجود دارد. فقط به نظر میرسد که شاید عربستان سعودی، بنا به دلایل ذیل آخرین کشور مهم عربی خواهد بود که تغییرات یا اصلاحات را تجربه خواهد کرد. این دلایل به طور فهرستوار عبارتند از: نوع ساختار سیاسی این کشور (نظام سیاسی متمرکز، براساس سنتهای قومی ـ قبیلهای و در نتیجه، فاقد نظام سیاسی کارآمد و منعطف در سازگاری با تغییرات و مطالبات، دارای جایگاه ویژه در تامین انرژی جهانی و امنیت انرژی جهانی، نگاه متفاوت و حمایتی آمریکا به این کشور به دلیل نوعی گره خوردن حفظ ثبات آن با امنیت و منافع ملی آمریکا در حوزه خلیج فارس
پژوهشگر مسائل خاورمیانه در مرکز پژوهشهای علمی و مطالعات استراتژیک خاورمیانه
نظر شما