طنز/ کارگر چینی هم وارد شد

فقط این مانده بود از چین رسد کارِگرِ چینى
همان کارگران خوش قد و خوش منظر چینى

همان کارگرى که با برادرهاش هم شکل است
و هم شکلند با هم هر چه دارد خواهر چینى

همان کارگرى که احتمالاً در پکن دارد
زمین و خانه و اهل و عیال و مادر چینى

همان کارگرى که تیم محبوبش نمى بازد
و آسوده ست از دست زبانش داور چینى

همان کارگرى که در ضرورت‌ها به ناچارى
براى هر چه اگزوز است دارد خاور چینى

همان کارگرى که در زمین،اجداد داور را
حوالت مى دهد گاهى به شیر سمْورِ چینى(١)

همان کارگرى که دست و پا و سر اگر دارد
شبیه دست و پا دارد بدون شک سر چینى
 

همان کارگرى که با چه منظورى نمى دانم!
چرا آورده اینجا با خودش یک همسر چینى؟!

در ایران انقلابى اقتصادى رخ نخواهد داد
مگر از چین بیاید لاستیک پنچر چینى

پس از این نرخ هر چیزى که بالا رفت،بالا رفت
براى آن که از چین مى رسد بالابر چینى

اگر مشدى حسن امروز با ما بود بى تردید
حیاط خانه‌اش پر مى شد از گاو نر چینى

اگر هم این ور او ناگهان از کار مى افتاد
برایش جور مى کردند از چین «این ور» چینى

و هرگز گاو او -در فیلم -از دنیا نمى رنجید
اگر مشدى حسن هم داشت کاه و شبدر چینى

چرا مشدى حسن؟!اینقدر آدم هست در دنیا
که مرده گاوشان چون گاوهاى لاغر چینى

نمى دانم چرا مشدى حسن با گاو مى چسبد؟!
اگر مجبور هم باشم نمى چسبد خر چینى

عزیز کارگر! از چین که مى آیى محبت کن!
براى آخر شعرم بیاور آخر چینى
..................................................................
(١): سمْوَر به ضرورت قافیه، محاوره‌اش آمد.

6060