*سیدعبدالامیر نبوی
القاعده طی سالهای گذشته از روشهای مختلفی برای ضربهزدن به نیروهای ائتلاف و سربازان دولتی در عراق سود جسته است؛ از آدمربایی و گروگانگیری گرفته تا بمبگذاری و حملات انتحاری. اگرچه فعالان این سازمان بارها هدف خود را مبارزه با غرب و آزادسازی یکی از سرزمینهای اسلامی اعلام کردهاند، در همسویی عملی با بقایای حزب بعث، تقریباً اغلب مراکز نظامی، سیاسی و مذهبی این کشور را مورد حمله قرار دادهاند. نکته اینجاست که رهبران القاعده در عراق از همان ابتدا نگاهی طایفهای به تحولات این کشور داشتهاند و بر این اساس شیعیان و کردها را دشمنی در کنار غرب و حتی بدتر از آن معرفی کردهاند، در نتیجه اقدام علیه شیعیان و کردها را در کنار مبارزه با نیروهای ائتلاف پیش بردهاند. اگر صرفاً تعداد حوادث تروریستی در عراق و میزان تلفات چنین حوادثی را ملاک قرار دهیم، به سادگی میتوان گفت که القاعده توانسته است در وصول به برخی اهداف و اولویتهای خود موفق باشد، به ویژه آنکه عملیاتهای آن توانسته است بسیاری از طرحهای سیاسی و نظامی برای امنیتبخشی را بیاثر کند و نیروهای ائتلاف و دولتی را ناکام و شکستخورده جلوه دهد. با این همه، واقعیت آنست که پس از سالها جنگ و گریز نتیجه درخوری برای این گروه به دست نیامده و کوشش برای ایجاد جنگی داخلی در این کشور ناکام مانده است.
حال، وضعیت یکسال و نیم اخیر سوریه سبب شده است نیروها و هواداران این سازمان جبهه جدیدی را علیه یکی از رقیبان خود؛ یعنی حزب بعث سوریه، باز کنند؛ اگر تا مدتی پیش مرزهای سوریه یکی از گذرگاههای تندروهای عرب برای ورود به میدان مبارزه در عراق بود، اینک هواداران القاعده از عراق رهسپار سوریه میشوند تا شانس خود را در جایی جدید، اینبار در سوریه، بیازمایند. نوسلفیهای جهان عرب امیدوارند با کنار زدن حکومت سوریه هم یک رقیب قدیمی را نابود کنند و هم زمینه را برای برپایی امارتی اسلامی، مطابق با برداشتهای مذهبی خود، تسهیل نمایند. تحقق چنین هدفی شاید به این زودی ممکن نباشد، اما روشن است تداوم وضعیت عراق و سوریه میتواند به القاعده برای جذب نیرو و منابع مالی جدید و همچنین ارائه تصویری از یک گروه مصمم و پویا، به خصوص پس از مرگ بنلادن، کمک کند.
برخی از تحلیلگران بر حمایت برخی از کشورهای عربی از جریان نوسلفی در منطقه تاکید میکنند و آن را موجب تطویل و تشدید ناآرامیها در عراق و سوریه، با هدف تضعیف نفوذ ایران، میدانند. بر این اساس، آنچه که در عراق و سوریه در جریان است، بیش از آنکه جنگی آزادیبخش یا رقابتی مذهبی باشد نتیجه رقابت قدرتهای منطقهای است. منتها یک نکته در این میان اغلب ناگفته میماند؛ اغلب کشورهای عربی سالهاست میکوشند از وضعیت بحرانی خاورمیانه در جهت جلب توجه اسلامگرایان تندرو استفاده کنند و شرایط را برای "صدور" آنان مساعد نمایند. اغلب اسلامگرایان تندرو افرادی نابهنجار نیستند، بلکه آگاه از وضعیت ناخوشایند حاشیهای جوامع خود، سرخورده از شرایط فرهنگی، سیاسی و اقتصادی موجود و بریده از نخبگان سنتی مذهبی، به دنبال «معنا» یا «موقعیت» میگردند. اینان، در واقع، محصول فرایند ناقص ملتسازی در خاورمیانه عربی از یکسو، و سرکوبگری همهجانبه رژیمهای حاکم از دیگر سو به شمار میآیند. سالهای جهاد در افغانستان برای حکومتهای عربی تجربه موفقی بود؛ چه آنکه موجب شد چنین افرادی که کمشمار هم نبودند به قصد جنگی مقدس و برپایی حکومت مطلوب در روی زمین رهسپار میدان مبارزه در آن کشور شوند. بنابراین صدور چنین افرادی به خارج از کشور هم به حاکمان عرب فرصتی برای رهایی از انتقادات اسلامگرایان تندرو میبخشید و هم به تضعیف دشمن (اتحاد شوروی) یاری میرساند. اتفاقا پایان جنگ در افغانستان، از این منظر، آغازگر مشکلات رهبران این کشورها بود چون با سیل بازگشت کسانی مواجه شدند که اینبار کولهباری از تجربه مبارزه هم به همراه داشتند. در این میان، اختلاف بر سر شیوه مقابله با اشغال کویت از سوی عراق (جنگ دوم خلیج فارس) به افزایش مخالفت چنین افرادی انجامید که دعوت از نیروهای غربی را برنمیتابیدند و رهبران خود را به همپیمانی با کفار متهم میکردند. اسامه بنلادن، که تجربه سالها حضور در پاکستان و افغانستان را داشت، مشهورترین فرد در این زمینه بود.
مناسبترین راه برای مقابله با این شرایط، تکرار تجربه افغانستان و بهرهگیری دیگر باره از وضعیت همیشه بحرانی منطقه بود. بنابراین، از این منظر، وضعیت افغانستان پس از 2001، عراق پس از 2003 و هماکنون سوریه چنان است که به میعادگاه تندروهای منطقه تبدیل شده است. به عبارت دیگر، اگر امکانی برای جذب اسلامگرایان تندرو و حل بحرانهای ناشی از تفکر و عملکرد آنان – در داخل- وجود ندارد، وجود میدانهایی برای نبرد – در خارج- در جهت صدور آنان ضرورت پیدا میکند. اگر این نگاه پذیرفته شود، آن گاه میتوان گفت که سوریه امروز - به جای جاهایی دیگر - به جبهه خونین درگیری تبدیل شده است؛ هم توان تخریبی نیروهای اسلامگرای افراطی در این کشور صرف میشود و هم سرعت رشد سلولهای القاعده در دیگر کشورها کاهش یابد. بر این اساس، دولتمردان خاورمیانه عربی بیش از آنکه دلنگران حضور حاشیهنشینانی باشند که تاسیس حکومتی اسلامی را راه حل همه مشکلات میدانند، در اندیشه تعیین و تحمیل «زمان و مکان بازی» آنانند.
* پژوهشگر ارشد مرکز پژوهشهای علمی و مطالعات استراتژیک خاورمیانه
49263
نظر شما